متحدانی که دیگر به امریکا اعتماد ندارند
آغاز "پایان قرن آمریکایی" در خاورمیانه
نویسنده: تام اوکانر TOM O'CONNOR نویسنده ارشد و معاون دبیر نیوزویک برای پوشش تحولات خاورمیانه، چین، روسیه و کره شمالی
دیپلماسی ایرانی: مقام های چینی در گفت وگوها و تماس های خود، اغلب عبارتی را از شی جین پینگ، رهبر این کشور نقل می کنند که به "دگرگونی های بی سابقه در یک قرن گذشته" اشاره دارد. به نظر نمی رسد که این یک عبارت تبلیغاتی باشد و بیشتر به یک بیان ساده از دگرش های گسترده در نظم جهانی شباهت دارد. این چرخش که چندین سال است به جریان افتاده، در حال حاضر در خاورمیانه، شکل آشکارتری دارد؛ منطقهای که ایالات متحده در قرن ۲۱ منابع زیادی را به آن اختصاص داد. در ماه مارس، چین میانجی آشتی ایران و عربستان سعودی شد، نقشی که دیرزمانی بود توسط ایالات متحده ایفا میشد. واشنگتن در حال حاضر روابط دیپلماتیک با تهران ندارد و روابطش با ریاض نیز با دشواری همراه است.
چارلز فریمن Charles Freeman دیپلمات کهنه کار آمریکایی می گوید: «ما تهدید میکنیم، مزاحمت ایجاد می کنیم، تحریم میکنیم، نیروهای دریایی مان را اعزام می کنیم، بمباران می کنیم اما هرگز از هنر ترغیب و تفاهم استفاده نمیکنیم.» فریمان، مترجم اصلی ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری وقت آمریکا در سفر سال 1972 به پکن بود. آن سفر به شناسایی حاکمیت چین بر تایوان و گشایش سفارت آمریکا در پکن انجامید، جایی که فریمن به عنوان معاون رئیس نمایندگی آمریکا خدمت میکرد. او اکنون به نیوزویک میگوید، «دوران درخشش دیپلماتیک واشنگتن به پایان رسیده است.» فریمان می افزاید: «آنچه رخ داده، کاهش قابل توجه توانایی آمریکا در تحمیل بر دیگران است. به نظر میرسد که ما هنوز هم خود را همان نیروی مسلط بدونچالشی می بینیم که در پایان جنگ سرد تصورش را داشتیم.»
کشورهای زیادی به راه خودشان می روند، مسیری که گاه به نام "خودمختاری یا استقلال راهبردی" از آن یاد می شود. این مفهوم، شاخص سیاست خارجی غیرمتعهد هندوستان است که در عین بهبود بخشیدن به روابطش با ایالات متحده همچنین در حال توجه دوباره به کشورهایی همچون عربستان سعودی است که زمانی دوست نزدیک ایالات متحده بودند، و نیز با دیدگاه های رئیس جمهور فرانسه، امانوئل ماکرون، پس از دیدار اخیرش از پکن هم آوایی می کند.
فریمن، که زمانی هم به عنوان سفیر ایالات متحده در عربستان سعودی خدمت کرده، میگوید: "دنیا در حال دگرگونی است؛ چشم اندازه ها در حال جابه جایی هستند. ما تلاش میکنیم تمام تکه های پازل را در جای خودش قرار دهیم، هدف پایه سیاست خارجی ما حفظ سلطه و برتری ماست که ناممکن است. هیچ چیز همیشه پایدار و ابدی نیست. هیچ قدرت بزرگی همیشه برتری ندارد. این موضوع نه تنها به این معنی است که قرن آمریکایی که حدود ۵۰ سال طول کشید، تمام شده، بلکه ۵۰۰ سال برتری جهانی یورو – آتلانتیک هم به پایان رسیده است."
در سال ۲۰۱۸، ولیعهد عربستان سعودی، محمد بن سلمان در یک نشست سران G20 با رئیس جمهور چین، شی جینپینگ، دیدار کرد. روابط بین بزرگترین صادرکننده نفت جهان و بزرگترین واردکننده آن یعنی چین، در سالهای اخیر رشد پایداری داشته، حال آنکه پیوندهای دیرپای واشنگتن با عربستان سعودی که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، دچار آشفتگی است. چین دیرزمانی است که تلاش دارد از دگرش ها و چرخش ها بهره بگیرد. هُنگدا فان Hongda Fan کارشناس ارشد چینی و استاد مطالعات بین المللی در موسسه خاورمیانه دانشگاه شانگهای می گوید: "چین از زمان گشودن درهای خود به روی جهان در دهه 1970، در حال توسعه و تعمیق روابط خود با کشورهای دیگر، بر اساس منافع دوجانبه و احترام متقابل بوده است. چین دهههاست که درگیری فعالی با دیگر کشورها نداشته است. این رویکرد موجب میشود که چین دشمنان کمتری در جهان داشته باشد و همچنین بتواند محیط بیرونی مناسبی را برای توسعه کشور خود فراهم کند."
هرچند چین با چندین همسایه کلیدی خود اختلافات سرزمینی دارد اما به عنوان بالاترین شریک تجاری حداقل ۱۳۰ کشور جهان شناخته می شود. این کشور از گذر طرحهایی مانند "کمربند و جاده"، شبکه ای از پروژههای زیرساختی را در حدود ۱۵۰ کشور جهان راه اندازی کرده و نفوذ اقتصادی و دیپلماتیک خود را در جهان جنوبی، از جمله آفریقا و آمریکای لاتین، ارتقا داده است.
برای چین، جذب خاورمیانه به ویژه از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که چین بزرگترین وارد کننده نفت جهان است. ایران و عربستان سعودی هر دو در تلاش برای ورود به بلوکهای تجاری و امنیتی موسوم به بریکس پلاس BRICS Plus و سازمان همکاری شانگهای هستند. عضویت آنها به چین این قابلیت را می دهد که در برابر یک کمپین تحریمی احتمالی ایالات متحده مقاومت کند، مانند کمپینی که علیه روسیه به خاطر جنگش در اوکراین شکل گرفت. نفت در قلب شراکت راهبردی دوران پساجنگ جهانی دوم قرار داشت که آمریکا با عربستان سعودی بنا نهاد. این شراکت به رغم جنگهای عربی – اسرائیلی، تحریم نفتی اوپک OPEC در دهه 1970 و حمله یازده تروریست عربستانی به نیویورک در یازدهم سپتامبر 2001، دوام آورد. آمریکا همچنین چشم خود را بر روی گزارش های نقض حقوق بشر در عربستان سعودی بست. اما زمانی که جو بایدن ولیعهد سعودی را یک "مطرود" نامید، کمکهای آمریکا به جنگ سعودی در یمن را کاهش داد و در پی احیای توافق هستهای با ایران برآمد، شکاف بزرگی در روابط آمریکا و عربستان پدیدار شد.
در همین حال، چند کشور مسلمان خاورمیانه، در محکوم کردن رفتار چین نسبت به اقلیت مسلمان اویغور، با ایالات متحده همراهی کردند. از طرف دیگر، در شرایطی که آمریکا، برای تقویت دست خود در هماوردی با چین، تصمیم به پایان جنگ بیپایان خود می گیرد، طبعا خاورمیانه ای که در اختلاف و آشفتگی به سر می برد، در پی دریافت کمک بر می آید. فان می گوید: "واقعیت این است که ایالات متحده به نیازهای فوری کشورهای خاورمیانه برای توسعه، توجهی نکرد یا به این نیاز، توجه کافی نداشت. واشنگتن باید درک کند که اینگونه چالشها نه تنها از ناحیه چین، بلکه از بسیاری از دیگر کشورها هم دیگر نشات می گیرد. کشورهای بیشتر و بیشتری، از جمله چین، خواهان حاکمیت بر سرنوشت خود و شکل گیری یک جهان چندقطبی هستند." در مورد عربستان سعودی، این رویکرد به معنای تبدیل اهرم انرژی به سرمایه ژئوپلیتیکی است. واکنش واشنگتن در برابر این رویکرد، با تحفظ همراه بوده است.
محمد الصبان، مشاور سابق وزیر انرژی عربستان سعودی، به نیوزویک میگوید: "ایالات متحده همچنان فکر میکند که تنها قطب موجود در جهان است و این واقعیت ندارد، جهان چند قطبی شده است. چین، روسیه، ایالات متحده، اتحادیه اروپا و همچنین پادشاهی عربستان، همه هستند. تنها نفت نیست که به عربستان سعودی نقش مهمی می دهد، بلکه همچنین جایگاه منحصر به فردش در جهان اسلام به عنوان میزبان مقدس ترین اماکن اسلامی و نیز نقش این کشور به عنوان عضو برجسته اتحادیه عرب و نیز سازمان همکاری اسلامی هم مطرح است."
عربستان سعودی همچنین شاهد تحول در داخل است. ریاض در گذشته با پایبندی به سنت ها و اسلام بنیادگرا شناخته می شد اما محمدبن سلمان به عنوان پادشاه آینده عربستان، میراث خود را با مدرن سازی و جست وجوی یک هویت ملی فرامذهبی رقم می زند. ایالات متحده، ابتدا از این دست تحولات داخلی در عربستان حمایت می کرد اما به طور روز افزونی به این روند بدبین شده است. صبان می گوید: "سیاست های آمرانه و یکجانبه آمریکا با هیچ کشوری که برای خود و حاکمیتش احترام قائل است، پیش نخواهد رفت. کشوری که به منافع خود پایبند است، به هیچ روی به نظرات دیگران یا نظراتی که بر آن تحمیل شود، اهمیتی نمی دهد." صبان با اشاره به راهبرد "چشم انداز ۲۰۳۰" می گوید که این راهبرد مستقیماً با تنوع بخشی به اقتصاد و ژئوپولیتیک عربستان پیوند دارد. وی تأکید میکند که همه باید به منافع عربستان سعودی احترام بگذارند و هشدار میدهد که "هیچ کشوری نباید در تصمیمات عربستان سعودی در سطح بینالمللی دخالت کند." برخی دیپلماتها نیز می گویند که رویدادهای اخیر در خاورمیانه و دیگر مناطق، نشان میدهد که سی سال پس از فروپاشی شوروی، آمریکا با همه تواناییهای نظامی، مالی و داشته های فرهنگی اش، جذابیت خود را برای بیشتر جهان از دست داده است.
جک متلاک Jack Matlock، آخرین سفیر آمریکا در اتحاد شوروی میگوید: "الگوی و نمونه ای که امروز به دنیا ارائه میدهیم، دیگر آن جذابیت سال ۱۹۹۱ را ندارد." متلاک که خدمت در وزارت امور خارجه آمریکا را از سال 1956 آغاز کرد، به نیوزویک می گوید که موفقیت های چین در جاسازی خود در چارگوشه جهان "باید الهام بخشِ یک بازسنجی عمیق برای تغییر مسیر کنونی (واشنگتن) باشد."
امروزه، ارتباط آمریکا با حریفان اصلی اش، به پایین ترین سطح رسیده است. در این میان، چین فهرستی فزاینده از اهداف ژئوپولیتیک را دنبال می کند، روسیه درگیر جنگی در اوکراین است که چشم اندازی برای پایان آن وجود ندارد، ایران روابطش با حریفان را بازسازی می کند و کره شمالی به توسعه سلاح های هسته ای اش سرعت می دهد. تحریم ها، که مهمترین نقطه اتکای دیپلماتیک آمریکاست، تا به اینجا تاثیر چندانی برای تغییر رویکرد دشمنان نداشته است. متلاک می گوید که "ایدئولوژی و شکل حاکمیت ها نباید (در روابط خارجی) اهمیت پیدا کند. برای رسیدن به جهانی صلح آمیز و مرفه که قادر به رویارویی با چالش های بی سابقه ای همچون فرسایش محیط زیست، تروریسم و انواع خشونت ها، جابه جایی انبوه جمعیت، تهدید همه گیری و پرهیز از جنگ هسته ای یا بکارگیری سلاح های کشتار و ویرانی انبوه است، نیازمند آن هستیم که با همه کشورها با احترام رفتار کنیم." وی هشدار می دهد که رویکرد آمریکا، با شباهت بسیارش به اتحاد شوروی، بر این باور کهنه استوار است "که آمریکا از دانش و توانایی تغییر جهان برخوردار است و تنها کافی است که سلطه نظامی و اقتصادی اش را برای تغییر دیگر جوامع به کار گیرد." متلاک می گوید که این خط فکری، مبلّغ نگرشی است که می گوید "ما جنگ سرد را بردیم و اینکه فروپاشی اتحاد شوروی و سقوط سیستم کمونیستی، موید آن بود که سرمایه داری و "دموکراسی" سرنوشت محتوم نوع بشر است، و اینکه سلاح های هسته ای، ما را رویین تن و شکست ناپذیر کرده است، بنابراین رهبری آمریکا برای گذار جهانی، ضرورت دارد." وی بر این باور است که "اینها، تصوراتی است نادرست و اهدافی نشدنی."
منبع: نیوزویک / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
نظر شما :