الزامات کنشگری فعالانه ایران
نظم نوینی در منطقه غرب آسیا در حال شکل گیری است
دیپلماسی ایرانی: در ماه های اخیر منطقه غرب آسیا تقریبا هر روز آبستن تحولات و رویدادهای جدیدی بوده که هر یک قابلیت آن را دارند تا ماهیت کنشها و مناسبات منطقه ای را به طور کلی تغییر دهند. از سرگیری روابط دیپلماتیک ایران و عربستان شاه کلیدی بود که در پی آن، ابراز تمایل برخی دیگر از کشورهای عربی (همچون امارات و بحرین) برای توسعه روابط با کشورمان و دعوت از ایران برای حضور در نشست اتحادیه عرب برای کاستن هر چه بیشتر از تنشها نیز رقم خورد. بهبود و از سرگیری روابط کشورهای مهم عرب خلیج فارس با سوریه با مساعدت ایران و سفر ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور کشورمان همراه با یک تیم بزرگ اقتصادی از دیگر پیشرفتهایی بود که در هفتههای اخیر در عرصه منطقه ای ایجاد شد. از سوی دیگر در آخرین تحول شاهد سفر جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی دولت جو بایدن، در روز شنبه (16 اردیبهشت) به عربستان بودیم به منظور روشن کردن موتور خاموششده تلاشها برای احیای روابط اسرائیل و عربستان و مشتاق کردن سعودیها به عادیسازی مناسبات با این رژیم و تحکیم پیمان ابراهیم صورت گرفته است.
بر این اساس می توان گفت در حالیکه تحولات منطقه نوید شکل گیری یک سیستم امنیت درون منطقه ای و ارتقای جایگاه ایران در این نظم جدید را می دهند، دولت آمریکا که پیش از این اعلام کرده بود دیگر تمایلی برای مداخله در مسائل منطقه غرب آسیا ندارد، حال به تکاپو افتاده تا بار دیگر در فرایند شکل گیری سیستم امنیتی جدید اثرگذار باشد.
در واقع، پس از آنکه آمریکا در دوران ریاست جمهوری بایدن، اولویت راهبردی سیاست خارجی خود را همآوردی با چین و روسیه اعلام کرد، نیروهای خود را از افغانستان و عراق بیرون کشید، حاضر به مقابله جدی با برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران نشد و تلاش معنا داری برای توسعه پیمان ابراهیم (که توسط دولت ترامپ پایه گذاری شده بود) انجام نداد و در کنار آن کشورهای اروپایی نیز تمرکز خود را بر حمایت از اوکراین و رویارویی با روسیه قرار دادند، این قضیه از سوی کشورهای عرب خلیج فارس به درستی فهم شد که وقتی تحلیلگران از کاهش اهمیت این منطقه برای قدرتهای غربی سخن می گویند، منظورشان چیست! در چنین شرایطی، این کشورها خود را با فکتهای جدید و مهمی مواجه دیدند که رویارویی با آنها نیازمند چرخش سیاسی و تغییر رویکرد بود؛ واقعیتهای جدید منطقه عبارت بودند از:
- همسایه ای بزرگ همچون ایران که در غیاب برجام، با سرعت و قدرت برنامه های هسته ای، موشکی و پهبادی خود را پیش می برد، تحریمهای اقتصادی را تحمل و بحرانهای متعدد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داخلی اش را به هر نحو ممکن، مدیریت و آرام و حاکمیت خود را بر کشور حفظ می کند؛
- سوریه ای که گرد جنگ را از تن تکانده، بار دیگر سرپا ایستاده و در پی بازسازی و آبادانی کشور، فرصتهای بی نظیری برای سرمایه گذاری و مشارکت به سرمایه گذاران خارجی اهدا می کند و البته آماده است آوارگان سوری را به کشورش باز گرداند و این بار سنگین را از روی شانه کشورهای میزبان بردارد؛
- جنگ یمن که در آستانه ده سالگی، بی حاصل و بی ثمر تداوم یافته و علاوه بر جنایات انسانی که در آن به وقوع پیوسته و سبب بی اعتباری بین المللی ائتلاف عربی گردیده، بخش زیادی از بودجه و سرمایه های آنها را نیز به کام خود فرو برده است.
- نتایج نظر سنجی هایی که نشان می دهد درصد حامیان «پیمان ابراهیم» در بحرین، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، در یک سال گذشته کاهش شدیدی داشته و بیش از دو سوم شهروندان این کشورها، دیدگاهی منفی نسبت به آن پیدا کردهاند(نظرسنجی مؤسسه تحقیقاتی آمریکایی تحت عنوان «مؤسسه واشنگتن» در جولای 2022).
- آمریکا و کشورهای اروپایی که دیگر حاضر به حضور نظامی گسترده، دادن تلفات جانی و تأمین هزینه مالی جهت تأمین امنیت همپیمانانشان نیستند و به طور علنی اعلام کرده اند که کشورهای عربی خود باید برای تأمین امنیتشان هزینه و تلاش کنند.
در چنین شرایطی، واقع بینی و عملگرایی کشورهای عرب، سبب تغییر رویکرد آنها نسبت به ج.ا. ایران، تلاش برای کاهش تنشهای موجود و پایان جنگهای نیابتی گردید؛ سیاستی که با چراغ سبز و استقبال گرم دولت ایران مواجه شد. از این منظر تقلای کشورهای منطقه برای بازتعریف و بازساماندهی به روابط میان خود بر اساس واقعیتهای محیطی و الزامات منطقه ای، یک زلزله سیاسی بزرگ است که نتیجه آن می تواند شکل گیری یک نظم نوین منطقه ای با همکاری و تعامل قدرتهای دورن منطقه ای و فارغ از دخالت قدرتهای بیگانه باشد. با این وجود، تحرکات اخیر آمریکا و رژیم اسرائیل نشان می دهد که این پایان ماجرا نیست و نمی توان کاملا به تحولات صورت گرفته خوشبین بود. در واقع، از این مسأله نباید غفلت کرد که با وجود تحرکات مثبت سیاسی اخیر که دستاوردهای مطلوبی هم به دنبال داشته، همچنان گسلهای بالقوه خطرناک متعددی در منطقه وجود دارد که فعال شدن آنها می تواند همه دستاوردهای حاصل شده را از بین ببرد:
- جمهوری اسلامی ایران در چند روز اخیر، تهدیدهایی از سوی کشورهای غربی جهت فعال سازی مکانیسم ماشه در برجام و بازگشتن تحریمهای سازمان ملل دریافت کرده که میتواند خطرناک باشد و در صورت اجرایی شدن، ایران را در چنان موقعیت ضعیفی قرار می دهد که همه تحولات مثبت صورت گرفته در فضای منطقه ای را به باد می دهد و کشورهای همسایه و منطقه و حتی چین و روسیه را به سمت امتیاز گیری و سوء استفاده از ایران سوق می دهد؛ بنابراین برای تداوم شرایط مثبتی که در منطقه به نفع کشورمان شکل گرفته، تکلیف برجام باید هر چه سریعتر مشخص و سایه تهدیدات از بالای سر کشور برداشته شود؛
- هر چند آمریکا کاهش تنشها در منطقه غرب آسیا را (به دلیل مجالی که برای تمرکز این کشور روی تهدیدات راهبردی جدیدش (چین و روسیه) ایجاد و جریان آزاد انرژی را تضمین می کند)، به نفع خود می داند، اما در عین حال، بهبود و توسعه روزافزون روابط ایران و کشورهای عربی منطقه، به طور بالقوه تهدیدی برای امنیت اسرائیل و پیمان ابراهیم محسوب می شود، از این رو آمریکا تمام تلاش خود را خواهد کرد تا رابطه ایران و اعراب تنها در سطوحی خاص و به طور موازی همراه با توسعه روابط کشورهای عربی با اسرائیل پیش برود؛ رویکردی که جمهوری اسلامی ایران باید برای مقابله با آن برنامه و راهبرد داشته باشد.
- توسعه حضور و نفوذ ایران در سوریه باب میل و به نفع بسیاری از کشورهای منطقه و حتی روسیه نیست و از این رو باید منتظر رقابتهای گسترده در این میدان باشیم؛ از یکسو کشورهای عربی ابزارهای مالی و هویتی قدرتمندتری نسبت به ایران برای جلب نظر سوریه دارند و روسیه نیز با توجه به درگیری اش در جنگ اوکراین، حاضر به امتیاز دهی بدون امتیاز گیری و واگذاری عرصه قدرت خود در سوریه به سایر کشورها از جمله ایران نیست؛ بنابراین نمی توان به امضای چندین تفاهم نامه اقتصادی که اخیرا با سوریه امضا شده بسنده کرد و قانع بود. حفظ و تحکیم توافقات صورت گرفته نیازمند برخورداری دستگاه دیپلماسی کشورمان از یک برنامه راهبردی و نقشه راه عملیاتی برای پیشبرد اهداف و منافع کشور در سوریه و خنثی سازی رقابتهای موجود است.
- متاسفانه افکار عمومی در کشورهای عربی از قدرت اثرگذاری چندانی برخوردار نیست و با وجود تحولات مثبتی که در روابط ایران با کشورهای عربی رخ داده، نباید از یاد برد که دولتهای عرب منطقه، نظامهایی منتخب مردم و وامدار رای و نظر ملتهایشان نیستند. بنابراین جلوگیری از پیشرفت پیمان ابراهیم و توسعه نفوذ رژیم اسرائیل در منطقه، مستلزم برنامه ریزی، سیاستگذاری و برخورداری از یک طرح راهبردی است تا بتوانیم هزینه عادی سازی روابط با اسرائیل را برای کشورهای منطقه بالا ببریم و منافع همکاری با ایران، توسعه وحدت در جهان اسلام و تضعیف و نابودی تدریجی این پیمان را افزایش دهیم.
بدین ترتیب به نظر می رسد منطقه غرب آسیا بار دیگر در حال یک تحول گفتمانی و شکل گیری یک نظم نوین است؛ نظمی معطل مانده در دو سوی طیف بومی گرایی و تن دادن مجدد به مداخلات بین المللی. امروز کشورهای عرب منطقه بیش از هر زمان دیگری به این نکته پی برده اند که برای قدرتهای فرامنطقه ای تاریخ مصرف دارند و این قدرتها هر زمان که منافعشان حکم کند، آنها را تنها خواهند گذاشت و در برابر تهدیدات رها خواهند کرد. این کشورها به این خودآگاهی رسیده اند که اگر سیاست خارجیشان مستقل باشد، در عرصه بین المللی قدرت چانه زنی و مانور دهی بیشتری خواهند داشت. اما در عین حال غیر دموکراتیک بودن نظام سیاسی و ضعف منطق منافع ملی نزد آنها در کنار عدم اعتماد به نفس هویتی و تاریخیشان، سبب می شود تا برای مواجهه برابر و عزت مندانه با قدرتهای فرامنطقه ای آمادگی لازم را نداشته باشند.
چنین شرایطی حاکی از آن است که هر چند ایران به نظم امنیتی بومی منطقه ای که سالها آنها را مطرح و برای تحقق آن تلاش می کرد، نزدیک شده، اما همچنان موانع جدی پیش روی تحقق آن وجود دارد. مقابله با این موانع و حفظ دستاوردهای به دست آمده مستلزم صورت بندی ایران به عنوان یک کنشگر مقتدر و توانمند در عرصه منطقه ای و جهانی است؛ این مهم نیز جز با رهایی از تحریمهای بین المللی، رفع مشکلات داخلی، تقویت پشتوانه های مردمی نظام و افزایش سرمایه اجتماعی، تعامل متدوام با کشورهای منطقه و درگیر کردن آنها در تعهدات بلند مدت دو جانبه و چند جانبه، واقع بینی و عملگرایی در ارتباط با سایر کشورها و جسارت عقب نشینی از سیاستهای اشتباه و پرهزینه گذشته و ائتلاف سازی با قدرتهای منطقه ای و جهانی حاصل نمی شود؛ سیاستهایی که انتظار می رود تصمیم گیران کلیدی در ایران برای پذیرش و اجرای آنها عزم و اراده جدی داشته باشند.
نظر شما :