بایدن از طریق مدیریت خاورمیانه می تواند چین را مهار کند
ابهام پیرامون جایگاه ترکیه در غرب آسیا به دلیل سیاست پاندولی اردوغان
دیپلماسی ایرانی - در آستانه ورود جو بایدن به کاخ سفید سوال بسیار مهمی که ذهن را درگیر می کند مسئله نگاه راهبردی دولت جدید در ایالات متحده به منطقه خاورمیانه است؛ سوالی که پاسخ به آن می تواند سرنوشت و آینده بسیاری از مسائل را در غرب آسیا مشخص کند. اما در عین حال مسئله دیگری که میتواند به موازات آینده خاورمیانه در دولت جو بایدن مطرح شود، اهمیت راهبرد «نگاه شرق ایالات متحده آمریکا برای کنترل و مهار چین و تا اندازه ای روسیه» است. نکته مهمی که در این خصوص وجود دارد این است که آیا دولت جوبایدن اولویت خود را به مهار چین خواهد داد و یا اینکه خاورمیانه کانون تحرکات و راهبردهای سیاست خارجی آمریکا به شمار می رود؟ پاسخ به این سوالات در گفت وگوی دیپلماسی ایرانی با محسن جلیلوند، استاد روابط بین الملل و تحلیلگر مسائل سیاسی پی گرفته شده است در ادامه میخوانید:
برخی از کارشناسان و صاحبنظران بر این باورند که بعد از رونمایی باراک اوباما از اولین سند راهبرد امنیت ملی دولتش در سال ۲۰۱۰ و معرفی چین به عنوان تهدید شماره یک آمریکا، ساختار سیاسی این کشور استراژی «گذار به شرق» را برای مهار این قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی طی ده سال گذشته در دستور کار قرار داده است. کما این خود اوباما هم بعد سال ۲۰۱۰ بیشتر توان سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی آمریکا را صرف مهار چین کرد. البته در همان زمان سیاست چرخش به آسیا (Pivot to Asia)در مقاله هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا در نشریه فارن پالسی طرح شد. پیرو این نکات بسیاری معتقدند که بر خلاف دولت جرج بوش، خاورمیانه برای دولت او (اوباما) از آن اهمیت کلان استراتژیک برخوردار نبود. اما در دوران دونالد ترامپ ضمن تاختن پررنگ تر بر چین و روسیه، دوباره خاورمیانه به نقطه کانونی نگاه ایالات متحده بازگشت. حال سوال اینجاست که آیا جو بایدنی که معاون اول اوباما بوده است دوباره به سمت راهبرد گذار به شرق و مهار چین و روسیه را در پیش خواهد گرفت و ذیل این نگاه، خاورمیانه برای دولت او چندان اهمیتی مانند چین و روسیه نخواهد داشت یا بالعکس، غرب آسیا به دلیل اقتضائات ژئوپلیتیک، ژئواسترتژیک و ژئوانرژیک همچنان برای ایالات متحده «هارتلند» محسوب می شود. کما این شما هم در گفت وگوهایی که با دیپلماسی ایرانی داشته اید همواره خاورمیانه و نه شرق دور با محوریت چین را هارتلند قملداد کرده اید؟
اگر چه پیرو نکته شما باراک اوباما در سند راهبرد امنیت ملی دولتش تقابل با چین را به دلیل تهدید جدی این کشور برای منافع ملی آمریکا مطرح کرد، اما در پاسخ مشخص و دقیق به سوال شما باید وزن هر کدام از این مناطق را روشن کرد تا بفهمیم که اساسا شرق دور و چین و روسیه در کجای راهبرد امنیتی ملی ایالات متحده قرار دارند و خاورمیانه کجا؟! اولا بدون شک نمی توان آسیای جنوب شرقی را با غرب آسیا در همه ابعاد ژئوپلیتیک، ژئواسترتژیک و ژئوانرژیک مقایسه کرد. لذا خاورمیانه هنوز اولویت جدی امنیت ملی آمریکا محسوب می شود. در ثانی قطعا خاورمیانه کنونی با خاورمیانه دوران اوباما بسیار متفاوت است. اگر به خاطر داشته باشید اوباما در اوایل دوران ریاست جمهوریش سفری به مصر داشت و عنوان کرد «این منطقه باید تغییر کند و یا تغییر داده خواهد شد» که نهایتا با مسئله بهار عربی، شاکله و صورت بندی امنیتی و سیاسی این منطقه به کلی دگرگون شد. پس بایدن و تیم سیاسی، دیپلماتیک و امنیتیش با خاورمیانه ای طرف است که هیچ شباهتی به دوران معاون اولی او در دولت اباما ندارد. من نمیخواهم به تئوری توطئه اشاره کنم، اما حقیقت امر آن است که همزمان با انتشار اولین سند راهبرد امنیت ملی دولت اوباما شاهد تغییر و تحولات جدی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بودیم که در نهایت سبب شد خاورمیانه مطابق با آنچه که ایالات متحده آمریکا از آن به عنوان خاورمیانه جدید یا خاورمیانه بزرگ یاد می کرد، تغییر کند. کما اینکه خانم کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده آمریکا در دولت جورج بوش صراحتا عنوان کرد که ما به دنبال خاورمیانه جدید هستیم، هرچند که میوه سقوط عراق توسط ایالات متحده آمریکا نهایتا با دست جمهوری اسلامی ایران چیده خواهد شد.
با وجود تمام اقتضائات ژئوپلتیک و استراتژیک و ژنوانرژیک خاورمیانه و تفاوت های معنادار آن با آسیای جنوبشرقی، به نظر می رسد مسئله امنیت اسرائیل نیز میتواند نقطه تمایز جدی میان این دو منطقه به شمار رود. از نگاه شما این پارامتر (امنیت اسرائیل) تا چه اندازه میتواند خاورمیانه را کماکان در اولویت آمریکا و دولت جدید جو بایدن قرار دهد؟
در پاسخ به این سوال مهم شما به نظر میرسد که ایالات متحده آمریکا اخیرا راهبرد امنیت ملی خود برای حمایت از اسرائیل را روی «واگذاری مدیریت امنیت خاورمیانه به اسرائیل» قرار داده است. یعنی همانگونه که مدیریت امنیتی مدیترانه از طریق آمریکا به فرانسه برای تحقق منافع ملی ایالات متحده واگذار شده است. به نظر میرسد مشابه آن در خصوص غرب اسیا با محوریت اسرائیل در حال شکل گیری باشد. لذا تحولات خاورمیانه و حفظ و ارتقای امنیت اسرائیل اهمیت جدی برای ایالات متحده آمریکا در دوره بایدن خواهد داشت. به هر حال با تلاش برای واشنگتن برای برقراری روابط و نفوذ اسرائیل در کشورهای منطقه، به نطر می رسد که به تدریج امنیت خاورمیانه از طریق ایالات متحده به اسرائیل واگذار خواهد شد. ضمن این که در راستای توضحیات قبلیم اتفاقا نکته بسیار مهمی که در ادامه تحولات بهار عربی، خاورمیانه را به شکل جدی تغییر داد، مسئله افزایش امنیت اسرائیل بود. چون بعد از تغییر و تحولات بسیار گسترده در سطح سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی در غرب آسیا اکنون به جز جمهوری اسلامی ایران و گروه های نیابتی او در چند کشور، هیچ کشور دیگری دشمن و تهدیدی برای اسرائیل به شمار نمی رود. حتی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس که زمانی در جنگ شش روزه با اسرائیل ستیز داشتند اکنون روابط دیپلماتیک سازنده و آشکاری با تل آویو برقرار کرده اند. این همان چیزی است که بعد از بهار عربی برای امنیت اسرائیل روی داد و یقینا دولت بایدن هم به دنبال تقویت همین رویه است.
اما به جز ایران برخی کشورهای دیگر منطقه مانند سوریه، لبنان، سوریه و عراق هم مسئله جدی با اسرائیل دارند. شما منکر این مسئله هستید؟
تنها کشور مستقل و در عین حال کاملی که در خاورمیانه سر جنگ با اسرائیل دارد تنها ایران است. در حالی که سوریه نمی تواند مصداق بارز یک کشور کامل و تمام عیار باشد چون دولت دمشق و بشار اسد کنترلی روی تمام سوریه ندارد و این کشور اکنون به حالت ملوک الطوایفی درآمده است. هر گوشه این کشور دست یگ گروه و جریان مسلح است. ضمن اینکه در لبنان تنها حزب الله است که مسئله جنگ با اسرائیل را در دستور کار دارد در صورتی که دولت بیروت در برهه هایی هیچ تمایلی به این تنش و خصومت با اسرائیل را ندارد، به خصوص همین دولت فعلی سعد حریری که اکنون نخست وزیر لبنان است. عراق نیز همین گونه است. بخشی از جریان مسلح و سیاسی معلوم الحال و مشخص عراقی هستند که این نگاه را به اسرائیل دارند، نه کل عراق. البته من به دنبال توجیه روابط برخی کشورها با اسرائیل و یا نقد سیاست های جمهوری اسلامی ایران در تضاد با اسرائیل نیستم، بلکه صرفاً به دنبال بازگو کردن وقایع برای روشن کردن هر چه بیشتر ابعاد مسئله هستم تا پاسخ دقیقی به پرسش شما داشته باشم. بنابراین تا زمانی که امنیت اسرائیل برای ایالات متحده فارغ از اینکه چه دولت دموکرات و جمهوریخواهی روی کار باشد، اولویت اساسی امنیت ملی و سیاست خارجی این کشور باشد، کماکان خاورمیانه و تحولات آن برای دولت های آمریکا از اهمیت جدی برخوردار است. پس جو بایدن هم علیرغم اینکه در سایه نگاه دولت باراک اوباما می تواند مسئله گذار به شرق را به طور جدی تر در دستور کار قرار دهد، نگاه جدی به غرب اسیا داشته باشد. یعنی اولویت نگاه به شرق و مهار چین و حتی روسیه برای بایدن لزوماً به معنای آن نیست که خاورمیانه برای دولت جو بایدن دیگر اهمیتی نخواهد داشت.
حتی اگر نکات شما پیرامون سوریه، عراق و لبنان را بپذیریم، اما به نظر می رسد که کشور ترکیه به عنوان یکی از سه قدرت مهم به خاورمیانه در کنار جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی راهبرد متفاوتی دارد. از نگاه شما اساساً آنکارا در دولت جو بایدن چگونه می تواند به مدیریت تنش تهران با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، اسرائیل و ایالات متحده آمریکا دست پیدا کند. آیا ترکیه در دولت بایدت مجبور به انتخاب خواهد شد. در این صورت کدام یکی از طرفین را انتخابت خواهد کرد؟
متاسفانه نمی توان به این سوال شما پاسخ روشن و قطعی داد. چون سیاستهای تقریباً بی ثبات و لحظه ای رجب طیب اردوغان طی به خصوص ۱۰ سال گذشته نشان می دهد که ترکیه راهبرد مشخصی در قبال خاورمیانه و حتی اقداماتش فراتر از غرب اسیا ندارد. بلکه دولت اردوغان در سایه بازتولید و احیای تفکرات نئوعثمانی به دنبال آن است که با صرف انرژی و هزینه فراوان از مناطقی در آفریقا و لیبی گرفته تا مدیترانه، قرهباغ و حتی افغانستان، پاکستان و غیره شمایلی از قدرت و نفوذ خود قبل از جنگ جهانی اول را نشان دهد. اما واقعیت این است که مجموعه و سینرژی تمام اقدامات در سالهای گذشته شرایط را برای ترکیه پیچیدهتر و بغرنج تر کرده است. حتی در مقاطعی امنیت ملی ترکیه تحتالشعاع قرار گرفت؛ یک زمان اردوغان در جنگ سوریه جنگنده روسیه را ساقط میکند و تا مرز قطع روابط دیپلماتیک با مسکو پیش میرود، اما به ناگاه رئیس جمهوری ترکیه عذرخواهی از پوتین و کرملین را در دستور کار قرار می دهد. یک زمان حمله به اسرائیل و قطع روابط با تلآویو را به دلیل حمله نیروهای اسرائیلی به کشتی ترکیه ای مطرح می کند، اما به موازات آن روابط اقتصادی و تجاری گسترده ای اسرائیل دارند. ضمن اینکه به تلاش امارات متحده عربی و بحرین برای برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل دست می تازد. در کنار آن از یک طرف به نام دفاع از مردم سوریه وارد جنگ سوریه میشود و در یک زمان دیگر آوارگان سوری را برای فشار به اروپاییها روانه مرز یونان میکند. از یک طرف به دنبال خرید سامانه موشکی اس - ۴۰۰ از روسیه است و از طرف دیگر همین سیاست سبب شده که قراردادهای ترکیه با ایالات متحده آمریکا در خصوص خرید اف - ۳۵ و حتی در سطح کلان تر روابط آنکارا - واشنگتن به دلیل تحریمهای ایالات متحده آمریکا تحت الشعاع قرار گیرد. بماند که سیاستهای غلط اردوغان در قبال اتحادیه اروپا هم سبب شده است روابط این کشور سردترین دورانش را با قاره سبز شکل دهد که تا مرز وضع تحریم اروپاییها علیه ترکیه پیش رفت. بنابراین نمیتوان گفت که اردوغان یک ماه آینده، شش ماه آینده، یک سال پیش رو چه تصمیمی را در قبال ایران، آمریکا، عربستان، اسرائیل و غیره می گیرد. چون نگاه او به شدت احساساتی و آنی است. البته می توان گفت که اردوغان در محتمل ترین سناریو به گونه ای رفتار خواهد کرد که بیشترین منافع را برای ترکیه در پی داشته باشد. یعنی درگیری با هیچ کدام از طرفین از جمهوری اسلامی ایران گرفته تا ایالات متحده آمریکا، روسیه، چین، عربستان، اسرائیل نداشته باشد تا بیشترین منافع را برای خود فراهم کند. کما این که اردوغان در دوره احمدینژاد و تا اندازه ای در دوره حسن روحانی نیز سعی کرد همین سیاست را پیگیری کند. یک زمان در دوره احمدینژاد ترکیه در کنار برزیل به دنبال حل و فصل مناقشه هستهای ایران بود و در دوره حسن روحانی در کنار روسیه و ایران خواهان نفوذ بیشتر در مسئله سوریه است. پس ابهام جدی پیرامون جایگاه ترکیه در غرب آسیا به دلیل سیاست پاندولی اردوغان وجود دارد.
به مسئله اولویت و اهمیت چین در سند راهبرد امنیت ملی ایالات متحده آمریکا باز گردیم. به هر حال از نگاه ایالات متحده منطقه آسیا- پاسیفیک در جهان به سرعت در حال تغییر است؛ تغییراتی که این منطقه را به پویاترین منطقه در جهان بدل کرده است. لذا حضور آمریکا در معماری امنیتی آن برای تداوم نقش رهبری این کشور ضروری است، از این رو باید با چرخش به سمت آسیا حضور آمریکا در این منطقه تثبیت شود. این چهارچوبی بود که در عمل بدل به راهبرد اصلی سیاست خارجی اوباما در برابر چین شد. به این ترتیب در دوره ریاست جمهوری اوباما قدم های نخست در تغییر راهبرد آمریکا از مماشات به مهار آغاز شد. به گونه ای که شاید بتوان غافلگیرکنندهترین بخش سند راهبرد امنیت ملی دولت ترامپ در سال ۲۰۱۷ را، موضعش در قبال چین دانست؛ موضعی به شدت تهاجمی که در عین حال نشانگر نگرانی از نفوذ روزافزون چین بود. در حالی که دولت اوباما در آخرین سند راهبرد امنیت ملی خود لحنی ملایم تری در قبال چین داشت، مضافا این که در سند ترامپ میزان اشاراتش به چین تقریبا دو برابر سند پیشین در دوره اوباما بود. اینها علاوه بر آن است که از لزوم پاسخگویی به رقابتهای سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی چین هم صحبت شده است. پس چین می تواند اولویت بایدن هم باشد. به هر حال پیرو نکات فوق، فصل مشترک سند راهبرد امنیت ملی ایالات متحده آمریکا در دولت اوباما و ترامپ به تقابل با چین باز میگردد، کما این که همین مسئله میتواند فصل مشترک دولت جو بایدن با دونالد ترامپ هم تلقی شود. تحلیل شما در این رابطه چیست؟
همانگونه که قبلا اشاره کردم نگاه جدی ایالات متحده آمریکا به خاورمیانه و به خصوص امنیت اسرائیل به معنای آن نیست که احتمالاً دولت جو بایدن تما انرژی خود را صرف منطقه غرب آسیا خواهد کرد و توجهی به مهار چین و روسیه نخواهد داشت و یا در مقابل مسئله نگاه به شرق و مهار چین و روسیه به معنای نادیده گرفتن خاورمیانه در دولت جو بایدن است. بلکه به عکس من معتقدم که اتفاقاً این دو مقوله می توانند مکمل هم باشند. به این معنا که اقتضائات ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و به خصوص ژئوانرژیک منطقه خاورمیانه می تواند اهرم بسیار خوبی برای جو بایدن در خصوص کنترل و مهار چین باشد. به هر حال همان طور که مستحضر هستید چین بزرگ ترین متقاضی و خریدار نفت خام در جهان به شمار می رود که بیشتر واردات خود را از منطقه خلیج فارس و کشورهایی مانند ایران (البته قبل از تحریم) و یا کشورهای عربی این منطقه را تامین میکند. بنابراین اگر ایالات متحده آمریکا بتواند با یک برنامهریزی دقیق و راهبردی منسجم امنیت انرژی منطقه را در دست گیرد یقینا می تواند کنترل و مهار جدی روی چین داشته باشد. لذا در یک کلام می توان گفت که ایالات متحده آمریکا میتواند از اهرم مدیریت امنیت انرژی خاورمیانه به نتایج قابل توجهی در خصوص تحقق راهبرد نگاه به شرق و کنترل چین داست پیدا کند. پس اگر ایالات متحده آمریکا سند راهبردی امنیت ملی خود را در دولت جو بایدن به مدیریت امنیت انرژی منطقه خاورمیانه و تحولات غرب آسیا اختصاص دهد تا حدود زیادی می تواند به مهار چین هم کمک کند. اگر شما دقت کرده باشید پکن برنامه ریزی جدی روی منطقه خاورمیانه باز کرده است و با ابر پروژه یک کمربند – یک جاده، گام به گام در حال نزدیک شدن به این منطقه است. برای مثال پکن سرمایه گذاری های جدی را در آسیای میانه و جنوب آسیا از پاکستان تا افغانستان و دیگر کشورهای در مجاورت خاورمیانه را در دستور کار دارد. حتی کار به احداث پایگاه نظامی در پاکستان و دیگر کشورها هم کشیده شده است. ضمن اینکه روابط منسجم و عمیقی هم با جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از مهمترین بازیگران خاورمیانه دارد. در کنار آن حجم قابل توجهی از روابط اقتصادی، تجاری، سیاسی و دیپلماتیک چین با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را هم نمیتوان از نگاه دور داشت. تمام این مسائل نشان میدهد که اگر آمریکا دست برتر را در تحولات خاورمیانه داشته باشد می تواند چین را مهار و محصور کند. چون سرمنشاء را برای تقویت جایگاه و توان چین بسته در جهان بسته است. پس پیرو مصاحبه های پیشین با دیپلماسی ایرانی و نیز نکاتی که در سوالات قبلی به آن اشاره کردم باز هم تاکید می کنم که منطقه خاورمیانه کماکان «هارتلند» محسوب می شود.
در راستای تحلیل و نگاه شما سوال اصلی تر به آینده قدرت چین و تاثیر آن بر مناطقی چون خاورمیانه باز می گردد. به هر حال تکیه اصلی راهبرد آمریکا در برابر چین در دولت اوباما مهار این کشور، نه به عنوان قدرت بین المللی در حال خیزش، بلکه به عنوان قدرتی منطقه ای بود که تا اندازه این نگاه در دوره ترامپ تغییر پیدا کرد. چون زیربنای مجموعه اقدامات طراحی شده آمریکا در دوره اوباما بر این استدلال استوار بود که زمانی چین می تواند به عنوان قدرتی فرامنطقه ای، نقش و جایگاه بین المللی برای خود کسب کند که خارج محدوده نزدیک به خود نفوذ پیدا کرده باشد. یعنی پکن، ذیل همراهی و اتحاد با یک قدرت منطقه ای خارج از محدوده نزدیک خود میتواند سایه سنگینی در آن منطقه داشته باشد و همین مسئله چین را قادر می کند تا نظمی فرامنطقه ای را براساس منافع و ارزش های خود بازتعریف کند. کما این که پیرو نکات فوق شما روابط سیاسی، اقتصادی، تجاری، دیپلماتیک و حتی امنیتی عمیق و بسیار گسترده چین با جمهوری اسلامی ایران و در عین حال کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس سبب شده است که وزن نفوذ پکن در منطقه غرب آسیا روز به روز در حال افزایش باشد. به گونهای که این روابط گسترده به ایجاد یک نظم جدید منجر شده؛ نظمی که نهایتا به بازدهی مناسب در بازتولید قدرت چین در خاورمیانه را در پی داشته باشد. لذا چین با ادامه این مسیر در غرب آسیا و با به دست آوردن پیشاهنگی در رشد اقتصادی خواهد توانست توان خود را فراتر از منطقه برده و در بلندمدت به چالشی برای آمریکا بدل کند. آیا این نکات و تحلیل شما نشان نمی دهد که در یک اقدام پیش دستانه این چین است که «بدل» راهبرد شما را برای مهار ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه زده است؟
تا ادازه ای می توان این نکته را تصدیق کرد. البته لازم به ذکر است که اکنون چین در یک اقدام پیش دستانه دیگر هم سعی دارد تا علاوه بر خاورمیانه از طریق کره شمالی و به صورت نیابتی کنترلی روی تحرکات امنیتی، نظامی و دیپلماتیک ایالات متحده در آسیای جنوب شرقی داشته باشد. یعنی اقدامات آمریکا در ژاپن، کره جنوبی، تایوان، هنگ کنگ، ویتنام و دیگر کشورهای همجوار و همسایه چین در آسیای جنوب شرقی سبب شده است که پکن با برگه پیونگ یانگ مهار زیادی روی آمریکا داشته باشد. صد البته مشابه این مسئله میتواند از طرف چین در خاورمیانه صورت گیرد. چون همان گونه که مطرح کردم پکن برنامه های بسیار کلان و بلندپروازانه ای برای تقویت جایگاه خود در جهان به خصوص در حوزه اقتصادی، انرژی، تجاری و دیپلماتیک طراحی کرده است که یقیناً مهمترین بخش این پازل به خاورمیانه باز می گردد. کما این تلاش پکن برای انعقاد قرارداد استراتژیک با پاکستان به عنوان کشوری در کنار مرزهای ایران و همجوار با خاورمیانه و نیز تحرکاتی برای انعقاد قرارداد ۲۵ ساله با جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از مهمترین قدرتهای خاورمیانه نشان میدهد که پکن میخواهد با سنگین کردن سایه خود در منطقه خاورمیانه البته بدون تنش با آمریکا، شرایط را به گونه ای پیش ببرد که ایالات متحده در حاشیه قرار گیرد. اینجاست که به نظر می رسد تحلیل من پیرامون مکمل بودن دو مقوله تقویت جایگاه آمریکا در خاورمیانه و راهبرد نگاه به شرق برای مهار چین می تواند بیشتر خودنمایی کند. یعنی آمریکا با مدیریت تحولات خاورمیانه و پررنگ کردن نقش خود در غرب آسیا خواهد توانست تمام برنامه های چین را متوقف کند و یا حداقل سرعت و شتاب آن را به شدت کاهش دهد. هرچند که نمی تواند به طور کامل مهار چین را محقق کند.
حال با این نکات روی برنامه های دونالد ترامپ در خاورمیانه تاکید کنیم. از نگاه شما آینده و سرنوشت برخی از تصمیمات دولت جاری ایالات متحده آمریکا در دوران جو بایدن چه خواهد شد؛ تصمیماتی مانند معامله قرن، تلاش برای برقراری روابط دیپلماتیک برخی کشورهای منطقه با اسرائیل، جنگ یمن، سوریه و نظایر آن؟
به نظر من تمام این برنامه ها با شدت و ضعف در دولت بایدن ادامه پیدا خواهد کرد. چون این مسائل فراتر از نگاه تاکتیکی دولت ها در آمریکاست. به هرحال رئیسجمهور آمریکا نقش اجرای این راهبردها را که توسط ساختار سیاسی ایالات متحده که برای هر منطقه به خصوص منطقه راهبردی و استراتژیک خاورمیانه طراحی و تعریف میشود، برعهده دارد. البته در این بین قطعاً تفاوت های تاکتیکی در عمل به این راهبردها میان دولت جو بایدن با دولت دونالد ترامپ وجود دارد. همان گونه که تفاوت هایی میان دولت دونالد ترامپ با دولت اوباما وجود داشت. برای مثال اکنون دولت جو بایدن عنوان کرده است که در روز اول کاری فرمان ممنوعیت ورود برخی اتباع کشورها نظیر جمهوری اسلامی ایران به ایالات متحده آمریکا را لغو خواهد کرد. اما این مسائل و اقدامات لزوما به معنای تغییر عملکرد دولت ها در پیگیری و تحقق راهبردهای ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه و دیگر مناطق جهان نیست. ضمن اینکه پیرو نکات قبلی خودم در مصاحبه با دیپلماسی ایرانی باز هم تاکید می کنم دولت بایدن اکنون «چماق» بسیار خوبی را از دولت دونالد ترامپ به ارث برده است که از طریق آن می تواند امتیازات بسیار خوبی را از کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران، چین، اروپایی ها و دیگر بازیگران بگیرد؛ امتیازاتی که حتی در دولت اوباما هم به دست نیامد. بنابراین استراتژی از قبل تعریف شده است.
نظر شما :