تهران با کارت سند همکاری ۲۵ ساله به دنبال تقابل با آمریکا است

ایران تمایل دیپلماتیک بیشتری به غرب دارد تا شرق

۰۶ فروردین ۱۴۰۰ | ۰۹:۰۰ کد : ۲۰۰۱۲۰۵ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
محسن جلیلوند در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی بر این باور است حال که تقریبا تمام ماهیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران روی تضاد و تقابل با آمریکا بنا نهاده شده است نباید سبب شود که چینی ها از این ادبیات و نگاه ما سوء استفاده کنند و سبب شود که تهران برای تقابل با کاخ سفید به طور کلی در زمین چین و روسیه قرار گیرد. بنابراین لازم است که ایران تمام کارت ها و برگ های برنده خود را در سند همکاری های راهبردی با چین در اختیار پکن نگذارد، بلکه اهرم‌های فشاری را هم در اختیار خود داشته باشد.
ایران تمایل دیپلماتیک بیشتری به غرب دارد تا شرق

دیپلماسی ایرانی – وزرای امور خارجه ایران و چین صبح روز شنبه (هفتم فروردین ماه ۱۴۰۰) با یکدیگر در تهران دیدار و رایزنی می کنند. وانگ ای، عضو شورای دولتی و وزیر امور خارجه چین در راستای سفر منطقه‌ای خود به خاورمیانه، روز جمعه تا شنبه فروردین ماه جاری به تهران سفر خواهد کرد. در این سفر که به دعوت محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه انجام شده، وانگ ای علاوه بر مذاکره با همتای ایرانی خود، با حسن روحانی، رئیس جمهور نیز دیدار و رایزنی خواهد کرد. آن گونه که در سطح محافل سیاسی و رسانه ای مطرح شده بررسی راهکار تقویت مشارکت راهبردی دو کشور و تبادل نظر در خصوص تحولات بین المللی و منطقه، محور گفت وگوهای طرفین در این سفر خواهد بود. اما به واقع دستور کار واقعی و هدف اصلی سفر رئیس دستگاه سیاست خارجی چین به ایران چیست؟ پاسخ به این سوال، موضوع گفت‌وگوی دیپلماسی ایرانی با محسن جلیلوند، استاد و تحلیلگر روابط بین‌الملل است که در ادامه از نظر می گذرانید:

قرار است تا ساعاتی دیگر وانگ ای، وزیر امور خارجه چین وارد تهران شود و آن گونه که مقرر شده صبح روز شنبه (هفتم فروردین ماه ۱۴۰۰) با همتای ایران خود دیدار و رایزنی می کند. اگرچه بر اساس برخی گمانه زنی ها اهدافی برای این سفر مطرح شده است از تعیین تکلیف سند جامع همکاری‌های راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین گرفته تا مسائلی مانند آینده برجام، تحولات منطقه با محوریت جنگ یمن و سوریه و ... ؛ پیرو این نکته از نگاه شما به طور مشخص هدف یا اهداف پکن از حضور رئیس دستگاه دیپلماسیش به ایران چیست؟

در یک نگاه منطقی، واقع بینانه و کلان می توان تمام این مسائل یاد شده را جزو اهداف سفر وزیر امور خارجه چین به ایران دانست. تلاش برای نهایی کردن سند همکاری راهبردی ۲۵ ساله، رایرنی در خصوص برجام، بررسی شرایط منطقه به خصوص بعد از روی کار آمدن جو بایدن و ...، هر کدام می تواند از این پرونده های مهم می تواند از محورهای رایزنی دیپلماتیک بین وزیر امور خارجه چین با مسئولان کشور باشد. اما به نظر می رسد که مسئله بسیار جدی که بر تمام این مسائل سایه انداخته است به نوعی به تقابل ایالات متحده آمریکا با چین بازمی‌گردد. به هر حال بعد از رونمایی سند راهبرد امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۱۱ توسط باراک اوباما، رئیس‌جمهور اسبق این کشور به طور مشخص تقابل با چین طی یک دهه گذشته در دستور کار روسای جمهور ایالات متحده بوده است و به تبع آن از هر طریق سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی، اقتصادی، تجاری و غیره سعی شده است در برابر گسترش نفوذ و افزایش قدرت چین در مناسبات جهانی جلوگیری شود. ‌ این مسئله به قدری برای ساختار سیاسی آمریکا اهمیت دارد که علی رغم تفاوت، اختلاف و گسل دیدگاه ها بین باراک اوباما با دونالد ترامپ و ترامپ با رئیس جمهور فعلی هر سه رئیس جمهور بر روی تقابل با چین اشتراک نظر داشتند. در چنین شرایطی چین هم با علم به موضوع سعی دارد وضعیت را برای موازنه قوا در جهت افزایش نفوذ خود به خصوص در مناطق راهبردی مانند خاورمیانه مساعد کند. یعنی همان گونه که ایالات متحده آمریکا با نفوذ خود در کره جنوبی و ژاپن و نقش آفرینی که در تایوان، هنگ کنگ و دیگر مناطق به‌دنبال محاصره چین است، پکن هم با افزایش حوزه نفوذ از آفریقا تا آمریکای لاتین، اقیانوسیه، اروپا و به خصوص در خاورمیانه و گسترش همکاری های راهبردی با کشوری مانند ایران سعی می‌کند این موازنه قوا را ایجاد کند.

اما نکته مهمی که باید پرسید این است که آیا رقابت جدی ایالات متحده آمریکا و نقش آفرینی های مخرب این کشور برای چین و تلاش واشنگتن برای افزایش نفوذ در اطراف چین به منظور حصر این کشور سبب شده است که پکن هم در مقام واکنش و موازنه قوا به دنبال افزایش نفوذش در مناطق مختلف جهان باشد یا اساسا چینی ها توسعه اقتصادی خود در تمام مناطق جهان را یک اولویت غیر سیاسی می دانند، چون به نظر می رسد که چین جدای از سطح رقابتی با ایالات متحده، در سایه ابر پروژه هایی مانند «یک کمربند - یک جاده» خواهان بسط نفوذ اقتصادی و تجاری خود در کل جهان است؟

به نکته بسیار مهمی اشاره کردید به نظر می‌رسد از زمان مائو ادبیات سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک چین به کلی تغییر کرده است. در زمان مائو چین بر این باور بود که توانسته است با افزایش قدرت نظامی، امنیت خود را تامین کند، از آن پس پکن به سمت افزایش رفاه چینی ها حرکت کرد. چون به باور چین رفاه و امنیت مکمل همدیگر هستند و رفاه بدون امنیت و امنیت بدون رفاه نمی تواند برای این کشور ایده ئال باشد. بنابراین در طول دهه های گذشته پکن با پیگیری راهبرد تنش زدایی، روی افزایش قدرت اقتصاد داخلی و به تبع آن تقویت تجارت جهانی سرمایه گذاری جدی کرد. در این مسیر حتی چین در یک دوگانگی ذاتی برای اداره امور کشور یک سیستم کمونیستی را در پیش گرفته است، اما به موازاتش جدی ترین طرفدار اقتصاد آزاد و لیبرال است. پیرو این نکات هدف نهایی چین تبدیل شدن به قدرت اقتصادی اول جهان است. اگرچه اکنون چین، آمریکا و اتحادیه اروپا سه قدرت اصلی در اقتصاد جهان به شمار می روند، اما پکن در تلاش است که گوی سبقت را از دو رقیب دیگر خود برباید. قطعاً پیگیری همکاری‌های راهبردی با بسیاری از کشورها می تواند چین را در این مسیر پیش بیندازد. خصوصا منطقه استراتژیکی مانند خاورمیانه و بازیگر مهمی چون جمهوری اسلامی ایران.

اساساً اهمیت خاورمیانه در رقابت واشنگتن - پکن چیست. چون به نظر می رسد که هم در دوره باراک اوباما، هم در دوره ترامپ و همین سه ماهی که از ریاست جمهوری بایدن می گذرد اولویت رقابت آمریکا با چین در آسیای جنوب شرقی سبب شده است که برخی تحلیل ها روی این گزاره تاکید کنند که از اهمیت خاورمیانه در تعیین سمت و سوی مناسبات جهانی کاسته شده است و در آینده نیز این رویه با شدت بیشتری پی گرفته خواهد شد. لذا هارتلند جهان، نه غرب آسیا که چین و آسیای جنوب شرقی خواهد بود؟

خیر به هیچ وجه این گزاره تحلیلی درست نیست. من در گفت وگوهای پیشین با دیپلماسی ایرانی عنوان کردم و دوباره بر روی آن تاکید می کنم که هارتلند جهان، نه آسیای جنوب شرقی و چین، بلکه خاورمیانه است. بله درست است که ایالات متحده آمریکا با افزایش تولید نفت به خودکفایی رسیده است و دیگر خاورمیانه از نظر تامین انرژی برای واشنگتن اهمیت ندارد، اما به دلیل اقتضائات ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک منطقه غرب آسیا برای تامین انرژی رقبای آمریکا با محوریت چین سبب شده است که خاورمیانه کماکان از اهمیت فوق العاده بالایی برای ایالات متحده برخوردار باشد. به اعتقاد من اکنون اهمیت خاورمیانه به مراتب بیشتر از گذشته شده است. چون هم آمریکایی ها، هم چینی ها، روس ها، اروپایی ها، هند و دیگر قدرت های نوظهور اقتصادی جهان به خوبی می دانند که برگ برنده هر کدام در رقابت با طرف مقابل به گسترش نفوذ در خاورمیانه بازمی گردد. به ویژه ابررقابت چین و آمریکا. به این معنا که هر کدام از دو طرف (آمریکا و چین) بتوانند نفوذ بیشتری در خاورمیانه پیدا کنند می‌توانند اهرم فشار قوی تری برای تقابل با طرف مقابل را در اختیار داشته باشند. خصوصا اینکه امنیت اسرائیل هم برای آمریکایی ها مزید بر علت است. 

حال با توجه به افزایش اهمیت خاورمیانه در کلان رقابت ابرقدرت ها آیا ایران در قلب هارتلند بین چرخ دنده های این رقابت بزرگ چین و آمریکا نابود نخواهد شد؟

این مهم تا انداه بسیار زیادی به بازی تهران بستگی دارد. در پاسخ به این سوال مهم شما باید اشاره کرد که اکنون تنها کشوری که به شکل جدی سر عناد و دشمنی با ایالات متحده آمریکا دارد، ایران است. یعنی هیچ کشوری در خاورمیانه وجود ندارد که روابط جدی سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک، نظامی و امنیتی با آمریکا نداشته باشد. حتی برخی از کشورها پایگاه های نظامی بزرگی را در اختیار نیروهای نظامی آمریکایی قرار داده اند، از ترکیه و بحرین گرفته تا عربستان، کویت، قطر، عراق و غیره. پیرو این نکته و بر اساس نظریه برژینسکی تنها دشمن آمریکا در بالکان جهانی حد فاصله صحرای سینا تا صحرای سین کیانگ، ایران است. در چنین شرایطی پکن سعی می‌کند روابط خود را در ابعاد گوناگون با ایران تقویت کند. چون شاهرگ حیاتی چین برای تامین انرژی خاورمیانه است. حال اگر در این بین تهران نتواند بازی هوشمندانه ی را در امتیاز گیری از دو طرف داشته باشد و عملاً در زمینه چین قرار گیرد، سبب خواهد شد که در یک فضای محدود بازی کند. در صورتی که کشورهای خاورمیانه ضمن برقراری ارتباط با امریکا از روابط گسترده اقتصادی هم با چینی ها بهره مندند. درصورتی که متاسفانه تهران اکنون به طور جدی و راهبردی تمام مناسبات اقتصادی، امنیتی، سیاسی و دیپلماتیک خود را در زمین چین و روسیه تعریف کرده است و این گونه کارت های بازی تهران محدود است.

در سایه تحلیل شما اگر با نهایی شدن سند جامع همکاری‌های راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین، تهران تمام مناسبات خود را در زمین چین تعریف کند تا چه اندازه راهبردهای جمهوری اسلامی تحت الشعاع قرار خواهد گرفت؟

همانگونه که قبلا اشاره کردم و بر آن هم تاکید دارم چین برای موازنه قوا با آمریکا سعی می کند سند همکاری های راهبردی را با بسیاری از کشورهای جهان تصویب و اجرایی کند تا بتواند ضمن پیگیری موازنه قوا در رقابت با آمریکا، قدرت اقتصادی و تجاری خود را افزایش دهد. بنابراین این سند همکاری با برگ برنده برای چین است. اما برای اینکه ایران از دام سند همکاری های راهبرد رهایی پیدا کند باید نظریه نیروی سوم را در دستور کار قرار دهد که از زمان عباس میرزا و امیرکبیر در سیاست خارجی ایران تعریف شد. چون در گذشته ایران بین روسیه و انگلیس گرفتار بود. لذا ایران اعتقاد داشت باید نیروی سومی به منظور گریز از این تقابل بین روس ها و انگلیسی ها شکل بگیرد و رفته رفته این ادبیات در دیپلماسی ایران تقویت شد. مثلاً در زمان امیرکبیر برای تاسیس دارالفنون از نیروهای اتریشی و آلمانی استفاده شد. در زمان رضا شاه نگاه جدی به آلمان پیدا شد. در زمان محمد مصدق راهبرد موازنه منفی شکل گرفت و در زمان محمدرضا پهلوی نگاه جدی به آمریکا پی گرفته شد. حال که تقریبا تمام ماهیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران روی تضاد و تقابل با آمریکا بنا نهاده شده است نباید سبب شود که چینی ها از این ادبیات و نگاه ما سوء استفاده کنند و سبب شود که تهران برای تقابل با کاخ سفید به طور کلی در زمین چین و روسیه قرار گیرد. بنابراین لازم است که ایران تمام کارت ها و برگ های برنده خود را در سند همکاری های راهبردی با چین در اختیار پکن نگذارد، بلکه اهرم‌های فشاری را هم در اختیار خود داشته باشد. البته در این بین نگاه های متفاوتی وجود دارد. برخی معتقدند که جمهوری اسلامی ایران به دلیل پرداخت بیش از حد به ادبیات استکبار ستیزی و تقابل با آمریکا اساساً راهبرد نه شرقی و نه غربی را کنار گذاشته و نگاه به شرق و قرار گرفتن کامل در زمین چین و روسیه را عملیاتی کرده است. برخی هم معتقدند که تهران برای تقابل با غرب یک بازی سیاسی و دیپلماتیک را ذیل همکاری با شرق و یا تصویب سند همکاری‌های راهبردی ۲۵ ساله تعریف کرده است.

از نظر شما کدام یک از این دو نظریه نزدیک به واقعیت است؟

من معتقدم به هیچ وجه نگاه به شرق نمی تواند در ادبیات سیاسی و دیپلماتیک ایران عملیاتی شود. چراکه اولاً تاریخ سیاسی ما در ادوار گذشته به روشنی نشان داده است که ایران تمایل بیشتری به غرب دارد تا شرق. ضمن اینکه از نظر فرهنگی و ایدئولوژیک هیچ گونه خوانش مشترک مذهبی بین چین کمونیست و ایران مذهبی وجود ندارد. لذا تهران سعی دارد با کارت چین و روسیه در برابر آمریکا بازی کند. 

با توجه به این گفته شما تهران چه برداشتی از سند همکاری‌های راهبردی ۲۵ ساله دارد؟

به نظر من این سند بر خلاف باور بسیاری از منتقدان که از آن به عنوان عهدنامه ترکمانچای و یا گلستان یاد می‌کنند به هیچ عنوان نمی‌تواند واقعیت داشته باشد. چون ایران سعی می‌کند از آن به عنوان یک کارت بازی در برابر آمریکا استفاده کند. ما پیشتر هم این سند های همکاری را با روسیه و هند داشتیم، اما ایران به مستعمره روسیه و هند بدل نشد. اساسا ایران در طول تاریخ ثابت کرده است که نمی‌تواند به عنوان مستعمره هیچ کشوری قلمداد شود.

پاسخ شما به این تناقض چیست. چون ذیل گفته هایتان، هم چین و هم ایران به دنبال استفاده از کارت های همدیگر هستند؟ 

تناقضی وجود ندارد. چون سیاست و دیپلماسی هنر استفاده از برگ های برنده است. بنابراین، هم ایران به دنبال کارت بازی در تقابل با ایالات متحده از طریق چین است و هم چین به دنبال استفاده از وزن ایران در برابر آمریکاست. لذا هنر اصلی اینجاست که کدام طرف با هزینه کمتر، بیشترین استفاده را از این روابط به خصوص در رابطه با سند همکاری‌های ۲۵ ساله خواهد برد؟! لذا باید دید که چین با چالش برجامی تهران - واشنگتن و تلاش برای تصویب سند همکاری راهبردی ۲۵ ساله می تواند زودتر به اهداف خود برسد یا ایران خواهد توانست از جنگ ابر قدرت ها، ذیل تقابل چین و روسیه با امریکا به نفع خود استفاده کند؟!

کلید واژه ها: محسن جلیلوند ایران آمریکا باراک اوباما دونالد ترامپ جو بایدن چین وانگ ای سند جامع همکاری های راهبردی 25 ساله ایران و چین ظریف خاورمیانه


( ۱۱ )

نظر شما :

ناشناس ۰۶ فروردین ۱۴۰۰ | ۰۹:۵۰
۱. متاسفانه این تبدیل به تکرار مکررات شده که 《 ایران باید با استفاده از کارت شرق در برابر آمریکا بازی کند》 تاریخ ایران سرشار از این بازی است که هر دفعه به ضرر ایران تمام شده. اتفاقا مثال های خود آقای جلیلوند نمونه های بارز این شکست ها هستند. قدرت ها آنقدر هم که ایشان تصور می کنند احمق نیستند و با خواندن بازی ما، ایران را تنها و شایسته عدم اعتماد رها خواهند کرد. ۲. "چراکه اولاً تاریخ سیاسی ما در ادوار گذشته به روشنی نشان داده است که ایران تمایل بیشتری به غرب دارد تا شرق" آقای جلیلوند درست می فرمائید، رابطه ایران با غرب مانند همسری است که علیرغم خشونت، عهد شکنی، خیانت و آزار طرف دیگر ( که تاریخ مستند ۵۰۰ سال گذشته گواه آنست)، به این رابطه مسموم باید ادامه دهد؟ اجازه دهید باز هم تاکید بر این نکته کنیم که تمامی این مصاحبه در یک بستر تئوریک می چرخد و جوابی برای اینکه چطور در عمل، و در عین نشان دادن چنگ و دندان به غرب، "تمایل دیپلوماتیک مان به غرب" را ارضا کنیم نمی دهد.
محمد ۰۶ فروردین ۱۴۰۰ | ۲۲:۲۱
من متعجبم ایشان با این همه دانش تمام سخنانشون براین فرض اشتباه هست که روابط ایران با چین یا هر کشور دیگه براساس تقابل با یک نیروی دیگه و تبدیل کردن روابط به کارت بازی در مقابل آمریکا یاهرکشور دیگه هست اصلا این حرف اصلا معقول نیست کشورها در روابطشون باهم دارای منافعین که این منافع ساختار و سطح روابط رو تعیبن می کنه بنظرمن ما وچینی ها دارای منافع بسیار زیادی در داشتن یک رابطه چندوجهی و گسترده ایم وحتی با روسیه چرا از خودمون سوال نمی کنیم دوتا از بزرگترین کشورهای جهان و دارای حق وتو یکی همسایه ماهستن ویکی بسیار نزدیک از بعد جغرافیایی و تاریخی البته بنظرم باید بفکر یک همچین قرادادی با اروپاهم بود تا چارچوب روابطمون با اروپا نظم و قاعده بگیره
سهراب ۰۷ فروردین ۱۴۰۰ | ۱۶:۲۷
حرفهای ایشان در مورد اهمیت خاورمیانه اغراق هست. روز به روز از اهمیت خاورمیانه از نظر انرژی کاسته میشود. در ضمن همانقدر که چین و هند به انرژی خاورمیانه احتیاج دارند، کشورهای توسعه نیافته و خام فروش خاورمیانه به فروش نفت و گاز احتیاج دارند.
(رضا) در جواب سهراب ۱۴ فروردین ۱۴۰۰ | ۰۱:۱۴
خودتان میگوئید کم کم از مزیت انرژی خاورمیانه کاهش پیدا میکند . بله درست است . با منطقه نفت زا روبه رو نیستیم با منطقه نفت خیز رو به رویم . به غیر از اهمیت انرژی مهم ترین مزیت . مزیت سیاسی است که ژئوپلتیک جنوب غرب اسیا این مزیت را نسبت به نفت بیشتر مانور میدهد خوب چین وهند تا وقتی که انرژی باشد منتظر نفت خلیج فارس هستند و خواهند بود به علاوه همه جهان