دیدار ترامپ و بن‌سلمان؛

بازگشت دیپلماسی معامله‌محور

۰۲ آذر ۱۴۰۴ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۳۶۳۸۵ اخبار اصلی خاورمیانه
فرهاد قادری در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: ین دیدار نه تنها بر تحولات منطقه‌ای سایه افکند، بلکه نشان داد که قواعد بازی در عرصه سیاست خارجی آمریکا، به ویژه در قبال شرکای سنتی، در حال تغییر بنیادین است.
بازگشت دیپلماسی معامله‌محور

نویسنده: فرهاد قادری، پژوهشگر روابط بین الملل

دیپلماسی ایرانی: ۱۸ نوامبر ۲۰۲۵، کاخ سفید میزبان دیداری بود که فراتر از تشریفات دیپلماتیک، نشانی از بازتنظیم قدرت در خاورمیانه و بازگشت ایالات متحده به منطق «دیپلماسی معامله‌محور» داشت. دونالد ترامپ پس از یک سال حضور دوباره در کاخ سفید، با محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان، دیداری برگزار کرد که به لحاظ محتوایی و نمادین می‌تواند نقطه عطفی در روابط آمریکا–عربستان تلقی شود. این دیدار نه تنها بر تحولات منطقه‌ای سایه افکند، بلکه نشان داد که قواعد بازی در عرصه سیاست خارجی آمریکا، به ویژه در قبال شرکای سنتی، در حال تغییر بنیادین است.

۱. چارچوب نظری؛ نظم انتقالی و واقع‌گرایی معاملاتی

نظم بین‌الملل پسا‌اوکراین در حال گذار به یک ساختار چندقطبی است؛ وضعیتی که در آن بازیگران منطقه‌ای از وابستگی به قطب واحد فراتر رفته‌اند و به دنبال "تنوع استراتژیک" هستند. در این پارادایم، ائتلاف‌های سنتی انعطاف‌پذیری خود را از دست داده و منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت ژئواکونومیک بر ایدئولوژی‌ها اولویت پیدا می‌کنند.

دیدار ترامپ و بن‌سلمان را می‌توان در چارچوب نظری «نظم‌های انتقالی» و مفهوم واقع‌گرایی معاملاتی (Realpolitiktransactionalism)  تحلیل کرد. این رویکرد، که ریشه در نظریه رئالیسم کلاسیک دارد اما با ابزارهای مدرن ژئواکونومیک تجهیز شده، بر این فرض استوار است که روابط بین‌الملل اساساً مبادله‌ای است. در اینجا، مفهوم کلیدی این است که روابط دیپلماتیک مبتنی بر مبادلهٔ منافع عینی (امنیت در برابر سرمایه، یا مشروعیت در برابر دسترسی به بازار) شکل می‌گیرد، نه بر اساس ارزش‌های مشترک یا تعهدات ایدئولوژیک بلندمدت.

تحلیل ساختاری:

در این فضای چندقطبی، عربستان سعودی به دنبال پیاده‌سازی استراتژی "همه علیه هیچکس" نیست، بلکه یک استراتژی فعال "همه‌جانبه‌گرایی محتاطانه" را دنبال می‌کند. ریاض می‌کوشد روابط هم‌زمان با واشنگتن (به عنوان ضامن امنیتی سنتی)، پکن (به عنوان شریک اقتصادی و تکنولوژیک اصلی) و مسکو (به عنوان هماهنگ‌کننده بازار انرژی) را به تعادل برساند. از دیدگاه ترامپ، این چندلایه‌گی و چندگانگی منافع، یک ضعف نیست، بلکه فرصتی است برای احیای نفوذ آمریکا از طریق اهرم‌های مالی و دفاعی، بدون پذیرش تعهدات امنیتی گسترده‌ای که در دوره بایدن مطرح بود.

این رویکرد، مدل قدیمی تعاملات آمریکا با خاورمیانه را که اغلب بر "حمایت دموکراتیک" یا "مبارزه با تروریسم" متمرکز بود، کنار می‌گذارد و جایگزین آن را با یک الگوی آشکارا مبتنی بر "داد و ستد"  (Quid Pro Quo) قرار می‌دهد.

۲. مضمون عملی دیدار؛ امنیت، سرمایه و مشروعیت

بر اساس جمع‌بندی گزارش‌های تحلیلی سازمان‌های خبری معتبر بین‌المللی این دیدار سه محور اصلی را هدف قرار داده بود که هر کدام بازتعریفی از منافع دوجانبه را به همراه داشتند.

الف) فروش جنگنده‌های F-35 به عربستان و بازتعریف برتری کیفی

مهم‌ترین دستاورد عملی این دیدار، تأیید رسمی ترامپ مبنی بر پیشبرد نهایی قرارداد فروش جنگنده‌های پیشرفته F-35 به عربستان سعودی بود. این تصمیم، که پیش از این در دولت ترامپ متوقف شده و در دولت بایدن نیز با تردید دنبال می‌شد، نمادی از پذیرش واقعیت قدرت منطقه‌ای سعودی است.

ترامپ در کنفرانس خبری مشترک، ضمن تأکید بر نهایی‌سازی فروش، تلاش کرد تا نگرانی‌های سنتی اسرائیل را مدیریت کند:

"ما بر حفظ برتری کیفی نظامی اسرائیل در منطقه تأکید داریم، اما برتری به معنای انحصار نیست. برتری یعنی توانایی ما برای تأمین پیشرفته‌ترین تجهیزات برای متحدان کلیدی‌مان، بدون به خطر انداختن امنیت یکی دیگر از دوستان ما."

پیامد تحلیلی:

این فروش، معادلات قدرت هوایی در خلیج فارس را تغییر می‌دهد. این اقدام می‌تواند به عنوان یک اهرم فشار جدید بر اسرائیل تلقی شود تا در مسیر عادی‌سازی روابط منطقه‌ای (که اکنون با محوریت توافقات ابراهیم ۲ در حال شکل‌گیری است) انعطاف بیشتری نشان دهد. ریاض با دریافت این فناوری، توانایی‌های دفاعی خود را در برابر تهدیدات منطقه‌ای، به ویژه ایران، به شدت ارتقا می‌دهد، که این امر اهرم چانه‌زنی ریاض با واشینگتن را تقویت می‌کند.

ب) سرمایه‌گذاری‌های کلان سعودی در اقتصاد آمریکا: پیوند ژئواکونومیک و انتخاباتی

بخش دوم دیدار بر تعهدات مالی عربستان متمرکز بود. در بیانیه‌های مشترک، ریاض متعهد شد که صدها میلیارد دلار سرمایه‌گذاری مستقیم جدید  (FDI) در بخش‌های کلیدی اقتصاد آمریکا، از جمله انرژی‌های نوین (به رغم تعهدات نفتی اوپک پلاس)، صنایع نیمه‌هادی (تراشه) و زیرساخت‌های حیاتی، انجام دهد.

این استراتژی، نمونه‌ای بارز از الگوی اقتصاد سیاسی انتخاباتی ژئوپلیتیک (geo-economics of electoral politics) است. تزریق این حجم از سرمایه به اقتصاد آمریکا، هم به عنوان یک عامل محرک رشد اقتصادی در آستانه انتخابات میان‌دوره‌ای بعدی عمل می‌کند و هم به عنوان نوعی تضمین غیرمستقیم برای حمایت سیاسی بلندمدت از دولت ترامپ در واشینگتن دیده می‌شود. سرمایه سعودی به ابزاری برای تقویت پایگاه حمایت داخلی ترامپ تبدیل می‌شود.

ج) عبور از گفتمان حقوق بشر و پرونده خاشقچی

شاید مهم‌ترین تغییر پارادایمی در این دیدار، کنار گذاشتن آشکار نگرانی‌های اخلاقی و حقوق بشری بود که در دولت بایدن به محور اصلی روابط تبدیل شده بود. ترامپ، محمد بن‌سلمان را نه تنها یک شریک استراتژیک، بلکه "نماد اصلاح و ثبات در خاورمیانه نوین" توصیف کرد.

ترامپ به صراحت گزارش‌های اطلاعاتی حساس درباره قتل جمال خاشقچی را کم‌اهمیت جلوه داد و اعلام کرد: "ما به آینده نگاه می‌کنیم، نه گذشته." این رویکرد، گذار کامل از سیاست ارزش‌محور  (Value-based Diplomacy) بایدن به واقع‌گرایی صریح و عمل‌گرا  (Pragmatic Realism) ترامپ را تأیید می‌کند؛ جایی که ثبات منطقه‌ای و منافع اقتصادی بر دغدغه‌های حقوق بشری اولویت دارند.

۳. پیامدهای راهبردی؛ از تل‌آویو تا تهران

این دیدار پیامدهای گسترده‌ای در سه سطح منطقه‌ای، بین‌المللی و برای بازیگران اصلی خاورمیانه داشت:

۱. برای واشینگتن: شکل‌گیری پیمان استراتژیک جدید بدون تعهدات امنیتی سنگین

دیدار ترامپ و بن‌سلمان، نقطه آغاز شکل‌گیری یک (Strategic Compact) جدید میان آمریکا و عربستان است. آمریکا در حال حاضر تمایل دارد از تعهدات امنیتی بلندمدت مشابه پیمان‌های جنگ سرد فاصله بگیرد. این پیمان جدید بر اساس یک مدل "امنیت به ازای سرمایه و دسترسی" بنا شده است:

آمریکا: مزایای ژئواکونومیک (سرمایه‌گذاری‌ها)، حفظ نفوذ در بازار انرژی، و ایجاد یک بازدارندگی غیرمستقیم علیه چین و روسیه در منطقه.

عربستان: دسترسی به فناوری‌های دفاعی پیشرفته (F-35) و تضمین ضمنی ادامه حمایت‌های اطلاعاتی و ژئوپلیتیک آمریکا.

این چارچوب به آمریکا اجازه می‌دهد تا از طریق «همکاری‌های ماژولار» (Modular Cooperation؛ یعنی ایجاد بسته‌های همکاری انعطاف‌پذیر و قابل تنظیم بر اساس نیاز و شرایط، نه تعهدات امنیتی ثابت و رسمی)، نفوذ خود را حفظ کند، نه از طریق «تعهدات سازمانی» (Institutional Commitments).

۲. برای اسرائیل: معماری تهدید و عادی‌سازی

انتقال جنگنده‌های F-35 به ریاض چالش جدی برای "برتری کیفی نظامی" (Qualitative Military Edge - QME) اسرائیل ایجاد می‌کند. این وضعیت، نیاز اسرائیل به تأییدیه مداوم آمریکا برای حفظ برتری خود را به یک نقطه ضعف بالقوه تبدیل می‌کند. با این حال، ترامپ در تلاش است تا این تهدید را از طریق معماری تازه عادی‌سازی جبران کند. ایده این است که با پیشبرد یک توافق بزرگتر میان عربستان و اسرائیل (تحت نظارت آمریکا)، نگرانی‌های امنیتی تل‌آویو به وسیله مزایای سیاسی و اقتصادی حاصل از روابط منطقه‌ای گسترده‌تر مرتفع شود.

۳. برای ایران: پیچیده‌تر شدن روند تنش‌زدایی

ارتقای بازدارندگی سعودی با تجهیزات آمریکایی و نهادینه شدن عربستان در چتر دفاعی فرماندهی مرکزی ایالات متحده CENTCOM)،  ) می‌تواند روند نسبتاً مثبت تنش‌زدایی میان تهران و ریاض را دچار چالش کند. اگرچه کانال‌های دیپلماتیک ممکن است بسته نشوند، اما برتری نظامی عربستان می‌تواند محاسبات تهران در مورد اقدامات تحریک‌آمیز منطقه‌ای را پیچیده‌تر سازد. این امر همچنین آغازگر یک رقابت تسلیحاتی منطقه‌ای با محوریت فناوری‌های پیشرفته خواهد بود.

۴. برای چین: تشدید رقابت ژئواکونومیک

تقویت هم‌زمان روابط دفاعی آمریکا و عربستان، یک پیام واضح برای پکن دارد: آمریکا هنوز بازیگر اصلی است. این اقدام، انگیزه چین برای حفظ و گسترش نفوذ تکنولوژیک خود در پروژه‌های بلندپروازانه سعودی مانند نئوم NEOM)) و حوزه انرژی سبز را چند برابر می‌کند. رقابت ژئواکونومیک میان دو قدرت بزرگ در حوزه خلیج‌فارس، به طور مستقیم تشدید خواهد شد؛ جایی که چین به دنبال جایگاه شریک اقتصادی و آمریکا به دنبال حفظ جایگاه شریک امنیتی نهایی است.

۴. نتیجه‌گیری؛ ظهور واقع‌گرایی مصلحت‌محور

دیدار ترامپ و بن‌سلمان پیامی دوگانه و قاطع به جهان مخابره کرد.

برای خاورمیانه: این پیام این است که آمریکا همچنان حاضر به فروش "سپر امنیتی" است، اما این سپر دیگر بر اساس اهداف ایدئولوژیک توزیع نمی‌شود، بلکه به صورت معامله‌ای واگذار خواهد شد.

برای جهان: این دیدار نشان داد که لیبرالیسم مبتنی بر ارزش‌ها (که مشخصه دولت بایدن بود) جای خود را به دیپلماسی امنیت در ازای سرمایه‌گذاری (security-for-investment diplomacy)می‌دهد. این یک معامله کاملاً عملیاتی است.

آنچه در کاخ سفید رخ داد، صرفاً یک دیدار دیپلماتیک سطح بالا نبود، بلکه بازتعریف رابطه‌ای است که بر پایه کاربرد متقابل   (Mutual Instrumentalism)  شکل گرفته است؛ یعنی هر دو طرف ابزاری برای پیشبرد اهداف کوتاه‌مدت دیگری هستند. در نظم چندقطبی نوظهور، این نوع ابزاری‌گرایی متقابل است که به محور ثبات در روابط قدرت‌های بزرگ و متوسط تبدیل می‌شود.

اگر در مدل کلاسیک روابط بین‌الملل، قدرت به صورت ذخیره‌ای از منابع (نظیر نفت یا موقعیت جغرافیایی) در نظر گرفته می‌شد، اکنون قدرت در توانایی بازیگران برای تبدیل این منابع به اهرم‌های قابل مبادله (مانند F-35 یا میلیاردها دلار سرمایه‌گذاری) خلاصه می‌شود.

جمع‌بندی

ترامپ، معامله‌گر بازگشته، و بن‌سلمان، ولیعهد عمل‌گرا، هر دو نشان دادند که در جهان امروزی، مشروعیت از نهادها نمی‌آید بلکه از کارآمدی حاصل می‌شود. کارآمدی در تأمین امنیت، کارآمدی در رشد اقتصادی، و کارآمدی در ماندگاری قدرت. خاورمیانه در آستانه مرحله‌ای تازه از "دیپلماسی معاملاتی" قرار دارد؛ دیپلماسی‌ای که امنیت را می‌فروشد، نفوذ را می‌خرد و مشروعیت را بر اساس نتایج ملموس تعریف می‌کند، نه بر اساس اصول انتزاعی. این دیدار، تثبیت رسمی این واقعیت است که در عصر جدید، امتیازدهی استراتژیک، کلید حفظ مزیت رقابتی است.

کلید واژه ها: محمد بن سلمان سفر محمد بن سلمان امریکا عربستان و امریکا عربستان سعودی عربستان دونالد ترامپ اتحاد ترامپ و عربستان جنگنده اف 35 فرهاد قادری


نظر شما :