ترکیه بهتر از ایران توان استفاده از کارت های نفوذ منطقه خود را دارد
سرکوب کردها توسط آنکارا متفاوت از تلاش تهران برای نابودی اسرائیل است
دیپلماسی ایرانی – در جریان تحرکات دیپلماتیک منطقهای در چند هفته اخیر به نظر میرسد تلاش هایی با هدف کنار گذاشتن ایران از برخی معادلات منطقه ای در حال پیگیری است؛ تلاش هایی با نقش آفرینی برخی کشورها به خصوص متحدین جمهوری اسلامی ایران نظیر قطر، روسیه و به طریق اولی ترکیه. اگرچه بسیاری از ناظران، کارشناسان و تحلیلگران مسائل منطقه، جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک قدرت بلامنازع در منطقه غرب آسیا تلقی می کنند و ذیل آن معتقدند که هیچ گونه تحرک دیپلماتیکی بدون در نظر گرفتن نقش و جایگاه ایران به نتیجه مطلوب نخواهد رسید، اما به نظر میرسد که واقعیات میدان سیاست خارجی در غرب آسیا طی چند روز اخیر موید و مبین خلاف آن است. چرا که این اتفاقات در یک سناریوی شاید بدبینانه با هدف کمرنگ کردن نفوذ تهران در این منطقه در دستور کار است. دیپلماسی ایرانی در گفت وگویی با علی بیگدلی، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی و بین الملل به واکاوی بیشتر این مسئله و دلایل و اهداف پشت پرده این تحرکات دیپلماتیک پرداخته است که در ادامه از نظر می گذرانید:
طی روزهای اخیر شاهد تحولات معناداری در منطقه هستیم که به نظر می رسد ذیل آن و در یک نگاه بدبینانه می توان عنوان داشت ایران در حال کنار گذاشته شدن از برخی معادلات منطقه ای است. از یک طرف پنجشنبه هفته گذشته نشست سه جانبه دوحه با حضور وزرای امور خارجه روسیه، ترکیه و قطر در خصوص آینده سوریه برگزار شد که غایب بزرگ این نشست جمهوری اسلامی ایران بود. از طرف دیگر طبق اخبار واصله عربستان سعودی به دنبال میانجیگری ترکیه در جنگ یمن است. اینها علاوه بر آن است که قرار است در آوریل ساری جاری/ فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۰ نشست صلح افغانستان در استانبول ترکیه بین طرفین درگیر در دستور کار قرار گیرد که اتفاقا این نشست صلح هم به موازات نشست دوحه (البته نشست قطر برای صلح افغانستان، نه نشست پنج شنبه گذشته دوحه) بدون نقش و جایگاه ایران در حال پیگیری است که این اقدام پس از درخواست مقامات افغان، گروه طالبان و پیشنهاد آمریکا برای میزبانی ترکیه از این مذاکرات صورت میگیرد. در کنار آن به نظر می رسد که دیگر پروسه صلح افغانستان با محوریت روسیه هم بدون در نظر داشتن نقش تهران در حال پیش انجام است. آن هم روسیه ای که متحد ایران تلقی می شود. تما این مسائل و اتفاقات دیگر مویدی بر این مفروض و گزاره است؛ حال باید پرسید که آیا بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای و حتی شرکای ایران مانند قطر، روسیه و ترکیه در حال کنار گذاشتن ایران از معادلات هستند؟ آیا برگ های نفوذ منطقهای ایران در حال کم رنگ شدن است؟ آیا ایران آن گونه که باید توان استفاده از برگ های نفوذ منطقه خود را ندارد؟ آیا دوحه، مسکو و آنکارا بهتر از تهران از کارت های نفوذ منطقه خود استفاده می کنند و یا این که اساسا کارت و برگ های نفوذ منطقه ای تاریخ انقضاء دارند و اکنون تاریخ انقضای کارت های نفوذ منطقه ای ایران سرآمده است؟
به نظر من همه گزینه های مطرح شده در سوال شما می تواند به نحوی بخشی از پاسخ این پرسش اساسی باشد. چرا که در یک نگاه واقع بینانه قطعاً همه این سناریوها با شدت و ضعف در به وجود آمدن شرایط کنونی دخیل هستند. اما به نظر من مشکل اساسی و ریشهای جای دیگری است که برای رسیده به پاسخی روشن تر، دقیق تر و جامع تر باید به آن پرداخت. در حقیقت مشکل از جایی شروع می شود که با پیروزی انقلاب و شکل گیری جمهوری اسلامی، جریان رادیکال انقلابی نگاه جدیدی را وارد ادبیات سیاسی، دیپلماتیک و روابط بین الملل کشور کرد که داعیه استقلال و عدم تعامل با امپریالیسم و کاپیتالیسم غرب و نیز تقابل با سوسیالیسم، کمونیسم و مارکسیسم شرق را داشت و با شعار «نه شرقی، نه غربی»، اولویت سیاست خارجی خود را روی حمایت از مستضعفان عالم قرار داد که در ابتدا مستضعفان جهان اسلام و بعد دیگر کشورهای دنیا را شامل می شود. این نگاه به قدری جدی بود که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز گنجانده شد.
اگر منظور شما اصل یکصد و پنجاه و چهارم قانون اساسی باشد که بیان می دارد: «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند.» باید متذکر بود که در تزاحم دو اصل «عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها» و «حمایت از مستضعفان و مسلمانان جهان»، اصلی که مقدم و حاکم است اصل عدم دخالت در امور دیگر کشورها باشد؟
اتفاقا به نکته خوبی اشاره داشتید چون برعکس در تزاحم دو اصل عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها و حمایت از مستضعفان و مسلمانان جهان، اصلی که مقدم و حاکم است اصل حمایت بیدریغ از مستضعفان و مسلمانان جهان است.
یعنی شما معتقدید که تزاحم اصول در شش اصل قانون اساسی (۹، ۱۱، ۱۵۲، ۱۵۳، ۱۵۴ و ۱۵۵) که در بردارنده مبانی کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هستند، به بهانه اولویت اصل حمایت از مستضعفان و مسلمانان جهان، توجیهی برای دخالت در امور داخلی دیگر کشورها فراهم شده است؟ این خوانش قدری پارادوکیسکال نیست؟
بگذارید برای کالبد شکافی این مسئله، روشن شدن ابعاد آن و خروج از این نگاه پارادوکیسکالی که اشاره داشتید این گونه عنوان کنم که چون ایران مبنا و اصل سیاست خارجیش را بر اولویت حمایت از مستضعفان و مسلمانان جهان قرار داده است، همین مسئله باعث شد که به تدریج نگاه جمهوری اسلامی ایران بیش از آنکه معطوف به داخل شود روی خارج از مرزها تمرکز پیدا کند. به تبع آن هم تدریجا هزینه های منطقه ای ایران از جیب مردم کشور صرف این نگاه شد. یعنی نگاه به بیرون برای به دست آوردن منافع ملی سبب شد که هزینه های داخلی کشور صرف تحرکات خارج از مرزها شود؛ هزینه هایی که هم در حوزه سیاسی، هم در حوزه دیپلماتیک، هم در حوزه امنیتی، هم در حوزه اقتصادی و هم در حوزه نیروی انسانی را شامل می شود. حال نکته اینجا است که این مسئله در دوره تحریم ها و سیاست فشار حداکثری بیش از پیش خود را نشان داد و اکنون مردم به این یقین رسیده اند که این نوع سیاست و نگاه به بیرون تا چه اندازه میتواند فشارهای اقتصادی را بر کشور تحمیل کند. این نکته خود یکی از پارامترهای شکلگیری و تشدید گسل بین ملت با حاکمیت شده است که اتفاقاً اکنون نگرانی جدی را در مسئولین ذیل کاهش مشارکت در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال آتی را پدید آورده است.
اما این تحلیل و یا بهتر بگوییم آسیب شناسی شما دلیل و پاسخی برای کنار گذاشته شدن ایران از معادلات منطقه ای نیست. در حالی که سوال اصلی اینجاست که چرا برخی از متحدین جمهوری اسلامی ایران در منطقه اکنون دست به تحرکات، اقدامات و تصمیماتی زده اند که ایران هیچ گونه نقش و جایگاهی در آن ندارد؟
اتفاقا تحلیل پیشین ناظر بر همین نکته است. چون زمانی که هزینه ها و انرژی داخلی کشور عملاً صرف نگاه به بیرون شد موجب گردید که جمهوری اسلامی ایران طی چهل سال گذشته حوزه نفوذ خود را در منطقه به دیگر کشورها گسترش دهد؛ کشورها و نقاطی که هیچ گونه سنخیتی با نگاه جمهوری اسلامی ایران نداشته و ندارند. به خصوص در جامعه عربی خاورمیانه که نگاه های ناسیونالیستی در کشورهای این حوزه می تواند بسیار تعیین کننده باشد و ذیل این نگاه همواره ایران به عنوان یک کشور غیر عرب و عجم تلقی می شود. بنابراین به هر میزان که نگاه ما به خارج از کشور معطوف شود، «منافع ملی فدای برخی مصالح دینی خواهد شد».
راهکار شما برای خروج از این وضعیت چیست؟
بهترین راهکار آن است که به جای آن که منافع ملی فدای برخی مصالح دینی شود جا دارد «نگاه درونی را دینی کنیم و نگاه بیرونی را جهانی». چون که با هزینه هایی که جمهوری اسلامی ایران در کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای از یمن، عراق، فلسطین، سوریه و لبنان تا کوبا، ونزوئلا و دیگر کشورها کرده تاکنون به وضوح نشان داده است که ایران به اندازه هزینه هایی که در این کشورها داشته است نتوانسته به منافعی چشم گیری دست پیدا کند. یعنی هزینههای این نگاه به بیرون جمهوری اسلامی طی چهار دهه گذشته خصوصا در ده سال اخیر به مراتب بیشتر از فواید آن بوده است. اتفاقاً اکنون جا دارد در پاسخ به سوال اول شما آسیب شناسی دقیق تری به مسئله داشته باشیم. همانگونه که اشاره کردم دایره نفوذ ایران از عراق تا ونزوئلا کشیده شده است. یعنی شدت و گستردگی این نفوذ فراتر از توان سیاسی، اقتصادی، امنیتی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران است. یعنی دیگر ابعاد ما به خصوص در حوزه اقتصادی و تجاری متناسب با این گسترش نفوذ، رشد پیدا نکرد. به همین دلیل مدیریت جامع و راهبردی روی این نفوذ از سوی جمهوری اسلامی وجود ندارد و صرفاً با شعار سیاسی سعی شده است این نفوذ تداوم پیدا کند که عملا هم به پاشنه آشیل آن بدل شده است. از طرف دیگر یقیناً به تبع همین نگاه جمهوری اسلامی ایران ذیل آنچه که شما به درستی اشاره کردید توان استفاده از کارت های نفوذ منطقه ای خود را ندارد چرا که در تصور و نگاه راهبردی جمهوری اسلامی ایران همواره این تلقی اشتباه وجود دارد که کارت های نفوذ منطقهای ایران همواره کارکرد خود را دارند. درصورتی که تحولات سریع و شتابان منطقه خاورمیانه نشان داده است که اگر کشوری نتواند به تناسب و بر اساس اقتضائات زمانی و مکانی تحرکات خود را تغییر دهد یقیناً زودتر از آنچه که تصور می کند برگ های نفوذ منطقه ایش به تاریخ انقضای خود نزدیک می شوند که این مسئله اکنون در مورد جمهوری اسلامی ایران صدق میکند. به ویژه که دولت بایدن هم برنامه جدی برای منطقه چیده است و به دنبال پایان دادن به تاریخ انقضای کارت های نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران است. یعنی عملاً با تلاش برای خاتمه یافتن جنگ یمن و نگاه جدید کاخ سفید به عراق، سوریه و لبنان می توان شاهد این مسئله بود. حال قطعاً برخی کشورها در سایه این شرایط، فضا و بستر مناسبی برای استفاده از کارت های نفوذ منطقهای خود دارند. شما به قطر، ترکیه و روسیه اشاره کردید. تمام این کشورها بنا به مصالح و منافع خود عمل می کنند. قرار نیست که به دلیل همسوئی در برخی از پرونده ها با جمهوری اسلامی ایران منافع خود را فدای روابطشان را با تهران کنند؛ اشتباهی که به وفور و به کررات در قبال ایران شکل گرفت.
روی ترکیه تمرکز بیشتری داشته باشیم. چون به نظر میرسد محور تحرکات اخیر در منطقه برای کمرنگ کردن نقش و نفوذ ایران حول این کشور (ترکیه) می گردد. آیا می توان این گونه عنوان کرد که دولت اردوغان در حال دور زدن ایران است؟
این نکته از دو بُعد قابل ارزیابی است؛ نکته اولی که پیشتر هم اشاره کردم این است که چون جمهوری اسلامی ایران دایره نفوذ منطقه ای خود را به شدت گسترده کرده است و از خاورمیانه و آمریکای لاتین را در بر می گیرد نمی تواند مدیریتی روی آن به صورت مطلوب داشته باشد تا منافع ملی ما را تامین کند. به ویژه که نوع نگاه ما در سیاست خارجی صرف تک بُعدی و بیشتر معطوف به حوزه امنیتی و نظامی است که با لانس و تناسبی با تحرکات سیاسی، دیپلماتیک و بالاخص اقتصادی ما با این کشورهای حوزه نفوذ ندارد. همین نقیصه سبب شده رقبا و دشمنان جدی برای نفوذ منطقه ای ایران از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس تا ایالات متحده آمریکا، بازیگران اروپایی و به خصوص اسرائیل شکل بگیرد. لذا شدت و وسعت نفوذ ایران، عدم مدیریت و حجم بالای رقبا سبب شده است که ایران نتواند از کارت های نفوذ خود در حوزه سیاست خارجی به درستی استفاده کند. به تبع آن کارتهای نفوذ ایران به تاریخ انقضای خود نزدیک شده است. ضمن اینکه اساساً کارت های نفوذ منطقه ای هر کشوری دارای تاریخ انقضاء است، مگر آن که سیاست خارجی آن کشورها متناسب با تحولات و مبتنی بر شرایط مکانی و زمانی به روز شود. از طرف دیگر همانگونه که اشاره کردم به دلیل همین نقایص مذکور اکنون فضای مناسبی برای مصادره به مطلوب شرایط توسط برخی کشورها به خصوص دوستان ایران با محوریت ترکیه که شما هم به آن اشاره داشتید شکل گیرد. ترکیه هم یک فرصت طلب به معنای واقعی کلمه است. این یک نقیصه و یک تلاش غیر اخلاقی نیست، چون در دیپلماسی و سیاسی اخلاق معنا ندارد، صرفا منافع تعیین کننده روابط است. پس فرصت طلبی ترکیه و هر کشوری اتفاقا یک توانایی برای بیشتر کردن نقش و نفوذ در منطقه به منظور دستیابی به منافع بیشتر است. چون به هر حال تمام کشورهای جهان بر اساس منافع ملی خود عمل میکنند. قرار نیست همراهی و همسویی برخی کشورها مانند ترکیه با ایران سبب شود که از منافعشان دست بکشند. ترکیه اکنون در شرایطی قرار دارد که به دنبال بیشترین بهره برداری از تحولات منطقه ای است. خصوصا که دولت اردوغان یک دولت پراگماتیک است. یعنی بر اساس تحولات منطقه ای و متناسب با اقتضائات زمانی و مکانی به سرعت می تواند سیاست های خود را در منطقه تغییر دهد. اتفاقاً خلاء همین نگاه به صورت یک نقیصه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باعث افزایش هزینههای ما شده است.
ولی به نظر میرسد که ترکیه هم اگرچه همواره نگاه پراگماتیک را در سیاست خارجیش پی گرفته است، اما در قبال برخی تحرکات خود هزینه ها و تاوان های بسیاری داده است از سوریه گرفته تا لیبی، قره باغ، شرق مدیترانه، شمال عراق و ...؛ ضمن آن که قطعاً ترکیه به طور مشخص در پرونده یمن نمیتواند میانجیگر مناسبی باشد. چون آنکارا نماینده هیچ جریان و طیف درگیری در جنگ یمن نیست، مضافا آنکارا بعد از مُثله کردن جمال خاشقجی هم از مناسبات قابل قبول و حسنه ای برای میانجیگری در یمن، آن هم به نمایندگی از ریاض برخوردار نیست. اینها علاوه بر آن است که ترکیه همسایه یمن هم تلقی نمی شود. در صورتی که یقیناً جمهوری اسلامی ایران بیشترین نفوذ را در این پرونده (یمن) دارد. پس چگونه است که ترکیه به باور شما از کارتهای نفوذ منطقه خود بیشتر و بهتر از ایران استفاده می کند؟
دلیل عمده آن به این مهم باز می گردد که ترکیه به دلیل همان سیاست پراگماتیکی که در دیپلماسی خود و پرونده های متعدد نفوذش از سوریه گرفته تا لیبی، قره باغ، شرق مدیترانه، شمال عراق و ... پی گرفته، هیچ گاه برای خود دشمن ثابت و راهبردی تعریف نکرده است. یعنی عملاً با وجود تمام اختلافات و برخی چالش ها و تنش هایی که با ایالات متحده آمریکا، عربستان و اسرائیل دارد ادعایی برای نابودی آنها ندارد، بلکه اتفاقا منافع اقتصادی و تجاری، ذیل همان نگاه پراگماتیک سبب شده است که آنکارا بهترین و بیشترین روابط اقتصادی با این کشورها از اسرائیل تا عربستان و آمریکا داشته باشد، در صورتی که جمهوری اسلامی ایران به دنبال نابودی اسرائیل در منطقه است. پافشاری مداوم بر همین مسئله موجب شده است که یک اتحاد و اجماع جهانی علیه تهران به دلیل نوع نگاهش در نفوذ منطقهای و سیاست خارجی ایران شکل بگیرد. چون تعریف راهبرد سیاست خارجی ایران با محوریت نابودی اسرائیل همانگونه که می تواند باعث ایجاد حساسیت سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی آمریکا و کشورهای اروپایی شود به همان میزان هم می تواند برای چین، روسیه و دیگر بازیگران هم اهمیت دارد. این مسئله سبب اجماع جهانی علیه نفوذ منطقه ای ایران شده است. چون ما برای خود در سیاست خارجی و نگاه به بیرون یک دشمن راهبردی را در سایه یک خوانشی ایدئولوژیک تعریف کرده ایم و به تبع آن تمام هم و غم، تحرکات، فعالیت ها، تصمیمات و واکنش ها را هم معطوف به نابودی اسرائیل می دانیم. لذا نفوذ منطقه ای ایران همانند توان موشکی، پرونده فعالیت هسته ای و حقوق بشر و ... با حساسیت و اجماع جهانی روبه رو می شود. در صورتی که آن میزان از حساسیتی که روی فعالیت های منطقه ای ایران وجود دارد روی نفوذ منطقه ای ترکیه وجود ندارد. چون آنکارا می داند چگونه از برگ های و کارهای نفوذ منطقه خود استفاده کند و آنها را به روز نگه دارد. مهمترین پارامتر آن هم این است که برای خود دشمن راهبردی، آن هم اسرائیل تعریف نمی کند.
با این وصف باز تناقض و به تبعش سوالی که ذهن را درگیر می کند ناظر بر این واقعیت غیرقابل انکار است که ترکیه هم حداقل برای خود دشمن راهبردی به نام «کردها» را تعریف کرده که اتفاقاً باعث شده است که اکنون حدود یک سوم خاک کشورش با ناامنی و بی ثباتی جدی روبه رو شود. حال کشوری که در داخل با بی ثباتی، ناامنی و سرکوب بخشی از جامعه خود دست به گریبان است چگونه میتواند از کارت های نفوذ منطقه ایش به درستی استفاده کند چون عقبه مناسب داخلی برای بهره برداری از این برگ ها را ندارد به هر حال میزان خصومت و درگیری ترکیه با کردها، نه تنها کردهای داخلی و کردها سوریه، بلکه تمام کردها که قطعاً و بی شک در سطح ایدئولوژیک و راهبردی از سوی آنکارا تعریف شده به گونهای است که حتی مصاحبه ۲۷ فوریه/ ۹ اسفند ایرج مسجدی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق با شبکه کُردی «رووداو» از اقلیم کردستان عراق مبنی بر انتقاد به تجاوزات مکرر هوایی، موشکی و پهپادی ترکیه به کردستان عراق کار را به جایی رساند که تهران و آنکارا سفرای همدیگر را به وزارت امور خارجه فراخواندند؟
بی شک دشمنی و تلاش ایران برای نابودی اسرائیل متفاوت از سرکوب ترکیه در خصوص کردها است. به هرحال اکنون کردها در خاورمیانه به عنوان یک واحد سیاسی و دیپلماتیک مستقل در قالب یک کشور تلقی نمی شوند، بلکه به عنوان یک قومیت پراکنده در چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه به عنوان یک بازیگر خُرد در حال نقشآفرینی هستند. بهترین و قوی ترین شکل حضور کردها در عرصه جهانی اقلیم کردستان عراق در قالب حکومت فدرال عراق و بخشی از ساختار سیاسی این کشور است، اما باز کردها در قالب یک واحد سیاسی مستقل تمام عیار مانند دیگر کشورها برای جهان و سازمان ملل تعریف نشده اند. در صورتی که اسرائیل علیرغم انکار و مخالفت جمهوری اسلامی ایران از سوی جامعه جهانی و شورای امنیت به عنوان یک کشور تلقی می شود که دارای پایتخت رسمی، زبان رسمی، مرز، واحد پولی، ساختار سیاسی، پارلمان، ارتش و غیره است و مهمتر از آن حمایت همه جانبه سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی گستردهای از آمریکا و اروپا گرفته تا روسیه، چین و نهادهای مهمی مانند شورای امنیت را در پشت سر خود دارد. پس قطعاً نمی توان وزن، جایگاه و نفوذ اسرائیل را با کُردها یکی دانست و به تبع آن دشمنی ایران و تلاش برای نابودی اسرائیل بار و هزینه های به مراتب بیشتری از تقابل و سرکوب ترکیه برای از بین بردن کردها در ترکیه، سوریه و عراق دارد. چون آنکارا می تواند با مانور بر این توجیه که کردها عملاً به عنوان جریان های تروریستی به دنبال ناامن کردن ترکیه هستند اقدام به سرکوب آنها داشته باشد و پاسخی هم به مجامع جهانی و دیگر کشورها ارائه کند؛ نهادهای جهانی هم نمی توانند در قبال رفتار ترکیه برای برقرار امنیت در خاک کشوری، ذیل سرکوب کردها وارد عمل شوند، اگر چه واکنش های حقوق بشری زیادی برای ترکیه در پی داشته است. در صورتی که تلاش ایران برای نابودی اسرائیل عملاً از نظر حقوق دیپلماتیک و منطقه سیاسی جهانی به عنوان تلاش برای نابودی کشور رسمی و مستقل تلقی می شود که می تواند باعث اجماع جهانی دیگر کشورها و شورای امنیت شود.
ضمن آنکه اگر شما به سال های ابتدایی دولت اردوغان بازگردید میبینید که بنابر همان نگاه پراگماتیک در یک بازه زمانی کوتاه، اردوغان به عنوان نخست وزیر پیشین کشور تلاش کرد که تنش را حتی با کردها و ارامنه کاهش دهد. اگر چه آن تلاش ها به شکست کشیده شد و دوباره آن تنش ها به شکل پررنگتری در سیاست خارجی ترکیه پی گرفته میشود و اکنون ارامنه و کردها دشمنان اصلی ترکیه محسوب میشوند، اما حداقل در یک بازه کوتاه ترکیه تا مرز آشتی و صلح با آنها پیش رفت. یعنی ترکیه این توان و ظرفیت سیاسی و دیپلماتیک را دارد که در صورت فراهم آمدن شرایط مناسب دوباره کاهش تنش و صلح را با کردها در دستور کار قرار دهد. در صورتی که در هیچ دورهای از سیاست خارجی جمهوری اسلامی، ایران به دنبال بازتعریفی شبیه به دولت اردوغان در قبال اسرائیل نیست. چراکه اساس و مبنای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران یک تعریف ایدئولوژیک دارد و ذیل آن به کمتر از نابودی اسرائیل اکتفا نمی کند. البته همانگونه که در مصاحبه های قبلی اشاره کردم و دوباره می خواهم بر آن اشاره کنم تمام این گفته های من هیچ گونه تاییدی بر تعدیل تنش و برقراری روابط جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل نیست، بلکه من صرفا به دنبال بازگو کردن واقع بینانه مسائل خاورمیانه و آسیب شناسی درست از تحولات غرب آسیا هستم.
به واقع نقد شما به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با محوریت تقابل با اسرائیل چیست؟
به سوال مهمی اشاره کردید. بگذارید یک بار به طور شفاف و روشن در مصاحبه با شما اعلام کنم که فردا منتقدان من را به غرب گرایی سیاسی، وادادگی دیپلماتیک و حامیان برقراری رابطه با اسرائبل متهم نکنند، هر چند که در این سال ها کم از این قبیل اتهامات نشنیده و ندیده ام. نقد من به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با محوریت تقابل با اسرائیل ناظر بر این نکته مهم است که چرا باید بار و هزینه این تقابل از همه ابعاد آن، چه سیاسی، چه دیپلماتیک، چه امنیتی، چه اقتصادی و چه انسانی و لجستیکی بر دوش جمهوری اسلامی ایران باشد؟ چرا ما با این نگاه خود در سیاست خارجی کار را به جایی رسانده ایم که عملاً به جای اتحاد، انسجام و همسویی میان کشورهای اسلامی خاورمیانه به منظور تقابل با اسرائیل اکنون در یک وضعیت برعکس، اجماعی میان کشورهای عربی با اسرائیل در تقابل و جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است؟ چرا ما با تنش زادایی با همسایگان به دنبال تقسیم هزینه ها برای تقابل با اسرائیل نیستیم؟ پس یک جای کار می لنگد. ببینید اگر قرار است که بابت تقابل با اسرائیل متحمل هزینه شویم بگذارید این هزینه ها بین کشورهای اسلامی تقسیم شود. اکنون نه تنها ایران به واسطه این نگاه خود برای نابودی اسرائیل در میان کشورهای اسلامی و عربی متهم به تلاش برای ناامن کردن منطقه شده است، بلکه حتی خود جریانهای مقاومت هم ثابت کرده اند که در برهه های حساس هیچگاه تضمینی برای همراهی و پشتیبانی از جمهوری اسلامی ایران ندارند. نمونه واضح آن اقدام حماس در اوایل جنگ سوریه که درست بر خلاف و متضاد نگاه تهران در قبال آن جنگ بود.
علیرغم تمام انتقادات و آسیب شناسی هایی که داشتید هیچ کس نمیتواند منتقد و منکر نفوذ منطقهای و قدرت جدی ایران در تحولات خاورمیانه شود. لذا هرگونه تلاش، تحرک و تصمیمی برای شکل گیری معاهده، پیمان و روند سیاسی و دیپلماتیک در ترسیم آینده خاورمیانه بدون در نظر گرفتن نقش ایران عملاً به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. پس می توان گفت که ایران حذف ناشدنی است. تحلیل شما پیرامون این گزاره چیست؟
بدون شک من این حرف شما را قبول دارم. اتفاقاً در سایه تمام آسیب شناسی هایی که در طی مصاحبه به آن اشاره کردم می تواند ما را به مسیری بکشاند که برگهای نفوذ منطقه ای و کارتهای پیروزی مان را پررنگ تر و بیشتر کنیم به شرط آن که مبنا را بر خرد سیاسی، منطق دیپلماتیک و منافع ملی قرار دهیم. اینکه منافع ملی فدای مصالح ایدئولوژیک و دینی شود، غلط است. باز هم تاکید می کنم برای رسیدن به این منظور باید نگاه داخلی را دینی و نگاه خارجی را جهانی کنیم. از طرف دیگر قطعاً، نه اسرائیل، نه عربستان سعودی، نه آمریکا، نه ترکیه و نه هیچ کشور دیگری نمیتواند نقش، جایگاه و نفوذ ایران را نادیده بگیرد. اگر آمریکا به دنبال ثبات و امنیت در منطقه است که عربستان، اسرائیل و دیگر کشورها خواهان آنند باید نقش، جایگاه نفوذ ایران را در نظر بگیرند و به آن احترام بگذارند. البته برعکس آن هم صدق می کند ایران هم نمی تواند به تنهایی در برابر نظم جهانی و منطقهای سر ستیز داشته باشد و به دنبال تعریف نظم خاص خود باشد. چرا که در این صورت باید تمام بار و هزینههای آن را بپردازد، آن هم در شرایطی که کشور اکنون با مشکلات عدیده داخلی به خصوص در حوزه اقتصادی، معیشتی و اجتماعی در آستانه انتخابات دست به گریبان است و هرگونه ماجراجویی خارجی میتواند باعث افزایش چالش ها و در نهایت انفجار اجتماعی شود.
نظر شما :