به ما احترام بگذار آقای ترامپ

ماکیاولی، ترامپ و مساله بی احترامی به ایرانیان

۲۷ بهمن ۱۴۰۳ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۳۱۱۶۰ اخبار اصلی آمریکا خاورمیانه
نویسنده خبر: بشیر اسماعیلی
بشیر اسماعیلی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: در این دوران احیای یکجانبه گرایی آمریکا، آنچه کار را پیچیده کرده، مساله تقابل آمریکا با ایران است؛ مثل تقابل تاریخی ما با تمدن های یونان و روم باستان، اینک دوباره تقابلی جدید شکل بین شرق و غرب گرفته است. اما بر عکس دوران باستان، توزان قوا بین ایران و آمریکا برقرار نیست و آمریکا از برتری اقتصادی و نظامی محسوسی نسبت به ایران برخوردار است. اما چرا ایران برعکس مصر و اردن و مکزیک و حتی اروپا، در برابر آمریکا شاخ و شانه می‌کشد و زیر بار دستورات ترامپ نمی‌رود؟ پاسخ را باید در هویت ملی و اسطوره شناسی ایرانی جست‌وجو کرد.
ماکیاولی، ترامپ و مساله بی احترامی به ایرانیان

دیپلماسی ایرانی: ماکیاولی در کتاب شهریار نوشته است: «اگر شهریار مایل به ادامه‌ی سلطنت خود باشد، باید بیاموزد که چگونه با فضیلت نباشد؛ زیرا کسی که بخواهد در هر کاری بر اساس فضیلت رفتار کند، ناگزیر گرفتار رنج و اندوه می شود». وی همچنین گفته است، «حاکم معاصری که بهتر است نام او برده نشود، از چیزی جز خیر خواهی و صلح سخن نمی گوید، در حالی که او، هم دشمن صلح و هم دشمن خیر خواهی است. اگر او به یکی از این دو مورد عمل می کرد، تاکنون چندین بار، قدرت خود را از دست داده و یا از حکومت بر کنار شده بود.» 

ماکیاولی را در واقع باید بنیانگذار سیاست مدرن در غرب دانست؛ سیاستی که اخلاق، فضیلت و منزلت انسانی را برای اداره حکومت سم مهلک می‌داند. امثال عقاید ماکیاولی بود که سکولاریسم را به مدل سیاسی قالب در دوران بعد از رنسانس در غرب بدل کرد.

در دوران معاصر اما، همزمان با پیدایش لیبرالیسم، آرمان گرایی و دموکراسی، دوباره ارزش‌های اخلاقی وارد سیاست در غرب شدند. در عین حال گرایش‌های سوسیالیستی، مارکسیستی و چپ نو که بعد‌ها در میان اندیشمندان اروپایی به وجود آمد و تئوریزه شد، انواعی دیگر از فضیلت را وارد سیاست غرب کرد.

با این مقدمه، می‌توان رفتار کنونی ترامپ در سیاست جهانی را بازگشت به یک نوع از «ماکیاولیسم ارتدوکس» دانست؛ برای ترامپ ملاحظات اخلاقی موجود در دموکراسی، چیزی جز موانعی که دست و پای آمریکا را در اعمال سلطه بر جهان و رسیدن به منافع می‌بندد نیست. هر چند افرادی مثل جورج بوش پدر و پسر و برخی روسای جمهور آمریکا در جنگ سرد، بسط ارزش‌های دموکراتیک را بهانه‌ای برای جنگ افروزی در عراق، افغانستان، ویتنام و ... قرار داده‌اند، اما ترامپ با کنار گذاشتن این نقاب‌ها از بیان صریح اهداف امپریالیستی آمریکا در به سلطه در آوردن جهان ابایی ندارد.

سازوکارهای نهادگرایی لیبرال که قبلاً راهی برای فاصله گرفتن از واقع‌گرایی و متمدن کردن دنیا به حساب می‌آمد، از دیدگاه ترامپ تعارف غیر لازم با مفهوم قدرت است. او سازمان‌هایی مثل سازمان بهداشت جهانی، دیوان بین‌المللی کیفری و حتی سازمان ملل متحد را به خاطر رفتار بر خلاف منافع آمریکا توبیخ و تهدید می‌کند یا از آنها خارج می‌شود.

به علاوه با وضع تعرفه‌های سنگین، خلاف فلسفه وجودی سازمان تجارت جهانی و بازرگانی آزاد عمل می‌کند و عملا به نئومرکانتلیسم باز ‌می‌گردد.

منطق ترامپ، منطق زور است؛ کما اینکه نظریات واقع گرایی و نو واقع گرایی در روابط بین‌الملل به محوریت زور اعتقاد دارند. اندیشمندان مهم واقع گرایی مثل کنت والتز و هانس مورگنتا خیلی قبل تر راجع به اینکه قدرت و به خصوص قدرت سخت، بنیان همه چیز در سیاست بین‌الملل است سخن گفته‌اند.

آنها همچنین نظام بین‌الملل را مثل جنگلی می‌بینند که قانون جنگل بر آن حاکم است و نه حقوق بین‌الملل و سازمان‌های بین‌المللی در بهترین حالت تشریفاتی هستند. پس قوی تر ها حق دارند بر ضعیفان سلطه داشته باشند و حتی آنها را از بین ببرند: «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی/ که در نظام طبیعت، ضعیف پامال است».

از این روست که دیدگاه ترامپ ما را یاد دوران اولیه اسکان یانکی‌ها در آمریکا می‌اندازد؛ همان طور که آنها دویست میلیون سرخپوست را کشتند و از سرزمین‌های خود بیرون کردند، ترامپ هم از نسل‌کشی فلسطینان و اخراج کلیه آنها از فلسطین حمایت می‌کند. اردن و مصر مثل دو کشور ورشکسته که توان بازپرداخت بدهی خود به طلبکارشان را ندارند، مجبورند در برابر طرح وقیحانه اسکان دادن به فلسطینی ها مماشات کنند و عربستان سعودی هم که در تمام این سال ها حیات سیاسی و نظامی خود را با آمریکا گره زده است، مقاومت شکننده‌ای برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی نشان می‌دهد.

بر اساس همین منطق زور، در باب جنگ اوکراین، ترامپ به این مسأله که آمریکا به عنوان رهبر جهان آزاد، باید یک کشور اروپایی دموکراتیک مثل اوکراین را در برابر روسیه حمایت کند، اهمیتی نمی‌دهد. در عوض او یک معامله ظالمانه را به اوکراین پیشنهاد می‌دهد که یا باید ذخایر طبیعی پانصد میلیارد دلاری اوکراین در اختیار در آمریکا باشد یا آنها را با روسیه تنها می‌گذارد!

به اینها باید زورگویی‌های این مدت ترامپ به چین، مکزیک، پاناما، کانادا، دانمارک، اتحادیه اروپا و... را هم اضافه کرد. پس آمریکای ترامپ، ملاحظات انسانی و اخلاقی را در تعامل با دنیا کنار گذاشته است. شعار ترامپ یعنی «اول امریکا» به طور کاملا ماکیاولیستی درصدد است که همه دنیا را به خدمت آمریکا درآورد و در این راه، زبان قلدری و تهدید نسبت به کشور‌های دیگر به عنوان ابزار رایج در حال استفاده است.

اما در این دوران احیای یکجانبه گرایی آمریکا، آنچه کار را پیچیده کرده، مساله تقابل آمریکا با ایران است؛ مثل تقابل تاریخی ما با تمدن های یونان و روم باستان، اینک دوباره تقابلی جدید شکل بین شرق و غرب گرفته است. اما بر عکس دوران باستان، توزان قوا بین ایران و آمریکا برقرار نیست و آمریکا از برتری اقتصادی و نظامی محسوسی نسبت به ایران برخوردار است. اما چرا ایران برعکس مصر و اردن و مکزیک و حتی اروپا، در برابر آمریکا شاخ و شانه می‌کشد و زیر بار دستورات ترامپ نمی‌رود؟ پاسخ را باید در هویت ملی و اسطوره شناسی ایرانی جست‌وجو کرد.

اسطوره ها یکی از منابع شناخت هویت ملی است. خصلت های هر اسطوره می تواند نماینده ارزش ها و آمال فراگیر در یک کشور باشند. اسطوره ها در ایران دو خصلت مشترک با همدیگر دارند: 1. سلطه ناپذیری و در افتادن با ظلم بدون توجه به میزان قدرت آن 2. مظلومیت و فدا شدن در راه آرمان و هدف.

به طور مثال آرش کمانگیر با قدرت مسلط زمانه یعنی توران که تمامیت ارضی ایران را از میان برده است، یک تنه طرف می شود. آرش با تهور و جسارت مرزهای ایران را اعاده می کند و در آخر جان خود را در این راه از دست می دهد. کاوه آهنگر، رستم دستان، سیاوش و... همه در نبرد با شر حاکم می جنگند و در آخر هم فدا می شوند. در واقع ایرانیان یا به کل قهرمان اسطوره ای که اهل مماشات و سازش با قدرت زمانه خود باشد ندارند یا اهمیتی به آن نمی دهند تا فراموش شود.

اما سوای از اسطوره های ایرانی، ارادت ایرانیان به دوازده امام معصوم شیعه علیهم السلام نیز مبین همین ویژگی های هویتی است. همه امامان شیعه با قدرتِ زمانه خود درگیر بوده اند و همگی در عین مظلومیت در این راه به شهادت رسیده اند. ولی عصر (عج) به عنوان آخرین امام شیعه، رسالت بر انداختن ظلم و استکبار جهانی را بر عهده دارد و در واقع پروژه سلطه ستیزی شیعیان با ظهور امام زمان به تکمیل می رسد. اما واقعه عاشورا به عنوان مهمترین روایت در سپهر فرهنگی ایرانیان، خصلت دوگانه ی سلطه ستیزی و فدا شدن در راه آرمان را به نمایش می گذارد. تقابل سپاه عظیم و پرتعداد دشمن در برابر یاران اندک ابا عبدالله (ع)، نماد بارز آن چیزی است که در هویت ملی مردم ایران به عنوان ارزش و فضیلت ایستادگی در برابر قدرت ظالم، ولو به صورت نابرابر و با علم به عاقبت کار، شناخته می شود.

امروزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و رفتار آن در نظام بین‌الملل، بر گرفته از همین خصلت های هویتی مورد اشاره است. ما اکنون، عملا به شیوه اساطیر و شخصیت های مذهبی خودمان، با بزرگترین قدرت زمانه که مدعی رهبری جهانی و هژمون بلامنازع است درافتاده ایم. در واقع تقابل ایران و آمریکا، در حالی صورت می گیرد که درافتادن با این حریف قدرتمند تر از خودمان، با علم به عواقب آن برای ما اهمیتی ندارد. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر پایه مقاومت در دنیایی است که حتی آخرین کشورهای مقاوم مثل کوبا هم در برابر ایالات متحده عقب نشینی کرده‌اند. به واقع این امر، جز برای ملتی که اسطوره و الگویش امام حسین (ع) است ممکن خواهد بود؟ آیا چنانچه به نظر می رسند، شنا در خلاف جریان و ایستاده مردن که در زمره مهمترین عناصر هویت ایرانی – اسلامی هستند، عامل پدیدار شدن این نوع از سیاست خارجی تجدید نظر طلب ایران نیست؟

فشارهای اقتصادی و معیشتی، عوامل تاثیرگذاری در اولویت خارج شدن مولفه های هویتی سیاست خارجی هستند. آمریکا در تمام این سال ها کوشیده است تا با تحریم و محاصره اقتصادی، ایرانیان را فرسوده کند و از دنبال کردن خصلت های خود در برابر آمریکا منصرف کنند. از آنجایی که حمله نظامی به ایران به دلایل ژئوپلیتیک و استراتژیک هزینه بسیار بالای دارد، تنها راه برای مهار روحیه مقابله جوی ایرانی، فشارهای اقتصادی است. ایالات متحده درصدد است تا مردم ایران به ویژه طبقه متوسط را به این نتیجه برساند که هزینه های تقابل با هژمون، بسیار سنگین و غیر قابل تحمل خواهد بود. بنابراین پاداش های احتمالیِ دست کشیدن از این سیاست خارجی مستقل، برای ایران به نحوی ترسیم می شود که آنها را به تسلیم ترغیب کند. بررسی اینکه فشار اقتصادی تا چه اندازه در تغییر رویه ایران در سیاست خارجی موثر افتد، در این مجال نمی گنجد اما به هر روی هویت مقوله ای است که در طی هزاران سال برای یک ملت به‌وجود می آید و در میان آن رسوب می کند، بنابراین عقب نشینی هم اگر صورت بپذیرد، زودگذر و مقطعی خواهد بود و هیچ تغییر بنیادینی، در کوتاه مدت و تحت فشار بیرونی صورت نمی پذیرد.

بنابراین ترامپ باید رویکردش نسبت به ایران را تغییر دهد و شأن و منزلت تاریخی ایران را در نظر بگیرد. اگر هدف او واقعا حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات است تا آمریکا بتواند تدریجا تمرکز خود از غرب آسیا را به حوزه چین انتقال دهد، زبان تهدید و فشار حداکثری چاره ساز نیست.

به همین منوال، اینکه بگوید «یا تن دادن به توافق یا بمباران»، مرعوب شدن ایرانیان را موجب نخواهد شد. پس بر عکس نظر ماکیاولی که توصیه کرده بود منزلت و سیاست باید از هم جدا شوند، در رابطه با ایرانیان باید از در حفظ شأن و منزلت وارد شد نه زبان زور و تهدید و یا حتی تطمیع و اینها همه مستلزم شناخت آمریکا از هویت ایرانی است.

شنیده شد در دوره بایدن، یک به اصطلاح روشنفکر ایرانی به دخترش که در دولت آمریکا سمتی گرفته بود توصیه کرده بود که برای تسلیم کردن ایران، دولت آمریکا را تشویق به تشدید تحریم‌ها کند!

امید اینکه مشاوران فعلی ترامپ در رابطه با ایران، مشاوره درستی درباره ایرانیان به او بدهند و برای شناخت هویت ایرانی به وی کمک کنند؛ اگر چه شواهد امر حاکی از چنین چیزی نیست.

بشیر اسماعیلی

نویسنده خبر

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: ایران و امریکا مذاکرات ایران و امریکا روابط ایران و امریکا احترام بشیر اسماعیلی ایران و ترامپ دونالد ترامپ بازگشت ترامپ یکجانبه گرایی آمریکا ایران ترامپ سیاست سیاست خارجی واقع گرایی قدرت


( ۶ )

نظر شما :