ضرورت پاسخگویی به تهدیدات نوظهور ژئوپولیتیکی در شمال و جنوب کشور
ایران در برابر دست انداز پوتین - اردوغان - علیف
دیپلماسی ایرانی: سیاست و اقتصاد جمهوری اسلامی طی دو سه سال گذشته به گونه بی سابقه و مخاطره آمیزی نحیف و مچاله شده است. گرچه ایران تاکنون توانسته با بسیج تمام قوا، در برابر تحریم و تحمیلات خارجی ایستادگی کند و در این رهگذر در عرصههای مخصوصا فناوری و امنیتی، دستاوردهای قابل توجهی هم در سطوح ملی و کلان جمع آوری کند، لیکن این همه، با توجه به اینکه مارپیچ سیاستهای جهانی هرچه پیچیده تر و مهاجمتر میشود، تکافوی رویارویی سریع و کارآمد با انواع آزارها و تهدیدات و تحمیلات فزاینده داخلی و خارجی را نمی کند.
منطقه خاورمیانه و نزدیک و حوزه های پیرامونی مدیترانه و شمال آفریقا امروزه صحنه کشمکشهای هرچه گستردهتر میان قدرتهای کوچک و بزرگ و عوامل نیابتی است. ابرقدرت ها بویژه ایالات متحده با وقوف دیرهنگام به این نکته که این منطقه تمدنی کهن، اینک در اوج دوران بحرانیِ انتقال خود بسر می برد و به سیاه چاله بحران و کشمکش تبدیل می شود، سعی در دور نگه داشتن خود از مرکزیت بلعنده این سیاه چاله کرده، از مداخلات سخت و مستقیم خود تا حد زیادی فاصله گرفته و میدان را هدایت شده، به نیروهای نیابتی واگذار کرده اند. این فرآیند البته امری گذراست و هرگز به معنای ترک دائم این قطعه سرزمینیِ گرانبها، تعیین کننده و تاریخی توسط قدرت های بزرگ نیست. نکته این است که دنیاهای غربی به ویژه ایالات متحده در پاسخ به فرایند افول و انحطاط خود، هرگز تسلیم و منفعل ننشسته و هر آینه دست به تغییر و بازسازی راهبردهای خود زده اند.
جریان ترامپیسم با نشو و نما دادن به نهضت "ناسیونال کاپیتالیسم" اقتدارگرا، به مبارزه با لیبرال/سوسیال دموکراسی های کلاسیک و مستقر در غرب بویژه در اروپا برخاسته و در این راستا به همراه شرکاء، تهاجمات بینالمللی مخاطره آمیزی را در پیش گرفته است. این جریان در آینده در غرب تقویت و تشدید هم خواهد شد و عوارض غیرقابل پیش بینی به همراه خواهد آورد. اساسا دنیاهای غربی بر خلاف جهانِ اورآسیایی و آسیایی، بعد از سلسله جنگ های بزرگ دو سه قرن گذشته، بویژه بعد از دو جنگ جهانی، اینک به دلیل استیلای فکری، اقتصادی، فناوری و رسانهای، هرچه بیشتر از راهبردهای سیال و متغیر استفاده میکنند.
دنیاهای غربی، عموما امپریالیستهایی بحری و آبی هستند و بر خلاف آسیا و اورآسیا که قدرتهایی برّی و سرزمینی محسوب می شوند، پس از شکست یا تخلیه در یک حوزه سرزمینی، به سرعت در مناطق دیگر یا در همان مناطق به شیوه های دیگر ( عمدتا اقتصادی) ظاهر می شوند و با تشکیل ائتلاف های جدید و نیابتی، سعی در حفظ و تقویت هژمونی خود می کنند. بعکس، قدرت های سرزمینی ( اتحاد شوروی سابق، روسیۀ امروز و تا اندازه ای چین و هند..)، عموما زمینگیر و وابسته به سرزمینهای پیرامونیِ خود هستند. سرزمین برای آنها موضوع حیات و ممات است و اگر قطعه ای را از دست بدهند با تمام توان و تا سرحد مرگ، به سرکوب و بازیابی آن می پردازند و در این راستا متحمل تلفات و خسارات مهلکی هم می شوند. مداخلات سرزمینی اتحاد شوروی سابق و روسیه امروز در حوزه های پیرامونی اش در دوران های متاخر و اکنون، نمونۀ بارزی در این زمینه است.
اینک بیائید به تازهترین تحولات در منطقه خاورنزدیک/میانه و به رویکردهای جدید قدرت ها و بازیگران بزرگ منطقه ای نگاهی بیاندازیم. نخستین سوال این است که یک ترکیه اردوغانی با آن همه وابستگی و چالش های داخلی و ناکامی در پیوستن به اتحادیه اروپایی، چگونه یکباره قادر شده است، نقش ژاندارم منطقه ای و فرامنطقه ای به خود بپذیرد و همزمان در حوزه های مدیترانه، شمال آفریقا، شامات و اینک در جنوب قفقاز چنین یکه تازی کند و با دوست و دشمنِ دیروز و امروز گلاویز شود؟ اردوغان ترکیۀ امروز در ایجاد شکاف، تنش و بحران در منطقه همان نقشی را ایفا می کند، که "جمهوری ونیز" در دوران اوج اقتدار امپراتوری عثمانی در دنیاهای اروپایی آن زمان، به نفع باب عالی عثمانی عمل می کرد و تاجران طماع ونیزی در میان ممالک اروپایی، شکاف و کشمکش ایجاد می کردند. ایفای چنین نقشی توسط ترکیۀ امروز که بدون تردید با تأئید آمریکای ترامپ همراه است، درعین حال این ظرفیت را در خود نهفته دارد که این کشور در دراز مدت از مدار کنترل خارج شده و در نقش تاریخی خود ای بسا مخاطراتی را برای غرب، بویژه اروپا به همراه آورد. اروپایی ها بنا به دلایل تاریخی خیلی بیشتر از آمریکای دوردست، از عوارض چنین فعل و انفعالاتی در بوسفور و داردانل، نگران و مضطرب هستند و سیستم آمریکایی را به تساهل و ارتکاب اشتباه محاسبات متعدد در منطقه متهم می کنند.
همین وضعیت در قالب دیگر برای بن سلمان در جزیره العرب قابل تصور است. نقشی که امروزه برای این جوان مغرور و جاه طلب عرب مخصوصا توسط آمریکایی ها در نظر گرفته شده، به نظرم شاید بتواند برآمدن یک صدام منطقه ای دیگر را در بطن خود بپروراند، بویژه وقتی که در ریاض، نسل حاکمان کهنسال، خویشتندار و محافظه کار، کودتاگونه کنار زده می شود و در مملکت سعودی، انواع تحمیل ها، تحقیرها و توهین ها مخصوصا توسط آمریکایی ها انباشت می شود. عربستان که خاستگاه وهابیت و اسلام سلفیِ منحرف است و القاعده و داعش و سایر ستیزه جویان تکفیری را در دامان خود پرورانده در آینده آبستن حوادث خطیر و غیرمنتظرهای خواهد بود. همینطور است نقش شیوخ ثروتمند و تا بن دندان مسلح جنوب خلیج فارس که تازه میزبان اسرائیل، این لنگرگاه راهبردی دنیاهای غربی، در جنوب خلیج فارس و در جوار مستقیم جمهوری ما شده اند.
روسیه پوتین را چنانچه به زحمت نخواهیم در ردیف یکی از همین بازیگران میدان جدید قرار بدهیم، باید به او توجه بدهیم که بازیگری فعال دهه اخیرش در این قطعه سرزمینی وسیع، به نوعی مشغول کردن روسیه در پیرامون دور و نزدیک این سیاه چاله، توسط غربی ها است و هدف غائی آن می تواند همانند دوران شوروی، فرسایش و تحلیل آن را سبب شود و یک بار دیگر موجبات فروکاستن نقش این قدرت بزرگ اروپایی-آسیایی را به دنبال آورد. به روایت تاریخ دور و نزدیک، غربیان کاتولیکی هرگز کمترین درنگی در تضعیف روسیه ارتدوکس و اقمارش نکرده اند و درآینده هم نخواهند کرد. ملیّون روسی به این ضدیت و ستیز تاریخی بیش از همۀ دیگران توجه دارند.
کوتاه سخن اینکه امروز، کشورمان علیرغم دستیابی به مولفه های نسبی قدرت، لیکن تحت مضائق و فشارهای سیستماتیک چندساله اخیر به شدت فرسوده و منفعل شده و تا حد زیادی از تاثیرگذاری و بازدارندگی در جوار مستقیم خود بازمانده است. آن در جنوب و در همسایگی با شیوخ دشمن و اسرائیل، و این هم اینک دست اندازی پوتین و اردوغان و علیف در شمال. شاید بتوان گفت که انفعال و تماشاگری اخیر تهران به فعال مایشایی روسیه و ترکیه و اسرائیل در دست اندازی به ژئوپولیتیک منطقه، دستکاری در مرزهای جغرافیایی، ایجاد کریدورهای محدود کننده به ضرر ایران و دامن زدن به تنش های قومی، تغییر و تحول کوچکی نیست. اگر جمهوری اسلامی در چهار دهۀ گذشته به روند از دست دادنهای تاریخیِ سرزمینی از عهد قاجاریه تا به پهلویهای اول و دوم، مُهر خاتمه زده و به آن مباهات کرده، تحولات هفته های گذشته در شمال ایران، اما زنگ خطر بزرگی را برای کشور به صدا درآورده است. به هوش باشیم که محو حاشیه ها نشویم، خود را فقط به آونگ تحولات میدانی نیاویزیم، تاریخمند و بلندمدت بیندیشیم و آگاه باشیم که چنانچه همچنان بخواهیم بی اعتنا به تحولات و طراحی های پیچیدۀ منطقه ای و فرامنطقه ای، راهبردهای استقلال جویی، درونزایی و تکساحتی را با جزمیت و یکدندگی دنبال کنیم و دست به نوسازی این راهبردها و برون رفت از معضلات انباشت شدۀ داخلی و خارجی نزنیم، ای بسا این ما را به ناکجاآباد ناخواسته و نامعلوم سوق دهد.
نظر شما :