ایران و اعراب در خلیج فارس
تیرگی روابط میان جهان عرب و ایران را می توان در مجموعه ای از محورهای خاص که بخشی از آن ها را مسائل امنیتی تشکیل می دهد بررسی کرد. بحث موقعیت ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک خلیج فارس نیز مطرح است. در این بحث یک محور کلیدی وجود دارد و آن این است که هر کشوری که بتواند بر منطقه خلیج فارس مسلط شود، این قابلیت و امکان را پیدا می کند که بر دنیا اعمال نفوذ کند.
چگونه می توان به امنیت و ثبات و صلح پایدار در منطقه رسید؟ واقعیتی وجود دارد که کسی نمی تواند منکر آن شود و آن این است که هر کشوری در سه سطح به امنیت خود نگاه می کند؛ یکی تهدیدات داخلی، دیگری تجاوزات و یا تهدیدات خارجی و سوم تهدیدات منطقه ای. پس مسئله امنیت و صلح پایدار در منطقه خلیج فارس و کشورهای عربی به ویژه کشورهای عرب منطقه که امروز تحت عنوان شورای همکاری خلیج فارس دور هم جمع شده اند، می تواند قابل فهم باشد.
محور دیگری که شاید لازم باشد اشاره ای به آن شود، ساختار امنیتی خلیج فارس قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است. وقتی ما صحبت از امنیت دسته جمعی می کنیم آیا این موضوع قبل از پیروزی انقلاب اسلامی هم مطرح بوده یا خیر؟
نکته دیگری که در تحلیل این مسئله باید به آن توجه کرد، فروپاشی سیستم امنیتی و خلاء قدرت و رقابت هایی است که بین قدرت ها و بازیگران منطقه ای و بازیگران عمده خارجی به وجود می آید. این یک اصل قابل قبول است که هر جا خلاء قدرت به وجود می آید، کشورهایی که احساس می کنند می توانند به عنوان یک بازیگر تعیین کننده وارد صحنه شوند، وارد می شوند.
در خلیج فارس در مقطعی از گذشته میان سه قدرت انگلیس، اتحاد جماهیر شوری و امریکا رقابت وجود داشت. هنگامی که انگلیس موقعیت خود را در منطقه تثبیت می کند کشورهای دیگر از عرصه رقابت کنار می کشند و این ظرفیت و پتانسیل را در خود نمی بینند که وارد رقابت با انگلستان شوند. وقتی در سال 1968 دولت بریتانیا تصمیم می گیرد که نیروهای خود را از خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند و دریای سرخ خارج کند، خلائی ایجاد شد. این خلاء بازیگران دیگری را که توانایی ایفای نقش داشتند وارد صحنه کرد و رقابت های آن ها آغاز شد.
در این مقطع اتحاد جماهیر شوروی و امریکا به عنوان دو بازیگر بزرگ و تعیین کننده وارد میدان شدند و رقابت اصلی را ایجاد کردند. در سطح منطقه ای ایران، عربستان سعودی و عراق به عنوان بازیگرانی که هم به صورت مستقیم وارد صحنه شدند و هم نیابتی. به هر حال این رقابت وجود داشت و به دلیل قرابتی که در گرایش به غرب میان ایران و عربستان وجود داشت، این دو کشور به تدریج در کنار هم قرار گرفتند و عراق به دلیل تمایلش به اتحاد جماهیر شوروی در سمت دیگری قرار گرفت.
این رقابت ها تا معاهده 1975 و تا زمانی که ایران توانست از قدرت خود استفاده کرده و خود را به عنوان یک قدرت برتر منطقه ای تثبیت کند، وجود داشت. قبل از آن تلاش های زیادی صورت می گرفت اما کار ها به صورت جدی پیش نمی رفت. پس از تثبیت ایران به عنوان قدرت برتر منطقه ای، مسئله امنیت منطقه به صورت دسته جمعی مطرح شد. آن چه امروز ما مطرح می کنیم که امنیت منطقه باید توسط کشورهای منطقه بدون دخالت نیروهای بیگانه تامین شود، در آن زمان مطرح می شود. در آن تاریخ هویدا مطرح می کند که وقتی انگلیس از در خارج شود دیگر به هیچ عنوان اجازه نمی دهیم از پنجره داخل شود، اگر بخواهد از پنجره داخل شود، ما قلم پایش را می شکنیم. این مسئله در گفتار مطرح شد.
همچنین تاکید می شود که کشورهای منطقه باید به صورت جمعی امنیت منطقه را تامین کنند و هر کسی به اندازه توانی که دارد باید در تامین امنیت مشارکت کند. بر اساس این ایده در دو جلسه تشکیل می شود که کشورهای عضو شورای همکاری فعلی خلیج فارس به علاوه ایران و عراق در آن شرکت می کنند. جلسه دوم که در مسقط برگزار می شود به دلیل حضور عراق که از متحدین اتحاد جماهیر شوروی بود و جناح چپ را نمایندگی می کرد، به هم می خورد. این مسئله باعث می شود امنیت جمعی نتواند شکل گیرد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان نقطه عطف باعث می شود که باز هم یک خلاء در منطقه به وجود آید. در این شرایط چند اتفاق دیگر رخ می دهد؛ یکی جنگ تحمیلی است، دیگری جنگ نفت کش ها و دیگری پایان جنگ است. جنگ نفت کش ها نقطه عطفی بود که بهانه را برای ورود و حضور نیروهای خارجی به منطقه برای تامین امنیت منطقه به وجود آورد. اشغال کویت توسط عراق و تغییر رویکرد کشورهای منطقه نسبت به ایران نقاط عطف دیگری است که می تواند به ما کمک کند تا ریشه های تیرگی روابط ایران و جهان عرب را درک کنیم.
از این مسائل که بگذریم، بعد از پایان جنگ، تا به امروز سه مرحله را در رابطه با مناسبات خود با اعراب سپری کردیم. مرحله اول، مرحله ای بود که دولت سازندگی بر سر کار بود. دولت سازندگی به این جمع بندی رسید که اگر قرار باشد کشور را از ویرانی های پس از جنگ نجات دهد چاره ای جز تغییر رویکرد ندارد. این تغییر رویکرد در چند جهت و از جمله در مسئله سیاست خارجی قابل مشاهده شد. یعنی ایران به این نتیجه رسید که باید مناسبات خود را با اعراب بهبود بخشد.
در میان اعراب،عمده ترین کشوری که می توانست ایفای نقش کند، عربستان سعودی بود. عربستان کشوری بود که همواره نقش کلیدی را در رابطه با قیمت نفت ایفا می کرد و یکی از اختلافات عمده ای که بین نظام شاهنشاهی و نظام پادشاهی عربستان سعودی در گذشته وجود داشت، مسئله نفت بود. اگر به اظهاراتی که در آن موقع از سوی دو ایراد می شد مراجعه کنیم، این اختلاف ها به خوبی قابل مشاهده است.
پس از جنگ، ما به بازسازی کشور نیاز داشتیم و این امر نیازمند منابع مالی بود. عربستان سعودی می توانست در این امر به ما کمک کند. بنابراین بستر مناسبی فراهم شد که بتوانیم از این مانع عبور کنیم و گفت و گو هایی آغاز شد و ایران توانست با کمک عربستان قیمت نفت را بالا ببرد.
دوره دوم، دروه اصلاحات بود که دوران شکوفایی روابط ایران و اعراب در پرتو سیاست تنش زدایی و اعتمادسازی بود. شاید نتوان هیچ دوره ای را چه پس و چه قبل از انقلاب اسلامی پیدا کرد که ایران توانسته باشد در آن برای بهبود مناسباتش با دنیای عرب به چنین مرحله نوین و درخشانی دست پیدا کند.
دوره سوم دوره دولت مهرورز عدالت گستر بود که در آن تقریبا می توان گفت که همه چیز به عقب بازگشت.
برای ادامه بحث و روشن شدن اهمیت خلیج فارس باید به این نکته اشاره شود که خاورمیانه بزرگ را باید به دو بخش تقسیم کرد یکی خاورمیانه عربی و دیگری غیر عربی. خاورمیانه عرب نیز به سه قسمت تقسیم می شود. یکی شمال آفریقا، شامل الجزایر، مصر، تونس و لیبی است. بخش دوم شامات، شامل سوریه لبنان و اردن است و بخش سوم خلیج فارس که دربرگیرنده عراق،یمن و شورای همکاری خلیج فارس است.
بحث درباره شورای همکاری خلیج فارس فرصت مبسوطی را می طلبد اما به طور کلی می توان گفت در منطقه خلیج فارس، کویت و عربستان سعودی و بحرین در یک دسته قرار دارند و در مقابل آنها قطر، عمان و امارات عربی متحده قرار دارند که هر کدام از این کشور ها مختصات و ویژگی های خود را دارند.
بخش خاورمیانه غیر عرب نیز به دو بخش تقسیم می شود، یکی افغانستان و پاکستان که این کشورها بازیگرانی هستند و دیگری ترکیه، ایران و اسرائیل هستند. که این کشورهای غیر عرب در شکل گیری مناسبات ایران با کشورهای عربی ایفای نقش می کنند.
با توجه به این مسائل، روند مناسبات سیاسی میان کشورها را می توان به شش مرحله تقسیم کرد: مرحله ترک مخاصمه، تشنج زدایی، توسعه و گسترش روابط، تحکیم و تثبیت و همکاری های استراتژیک. بحران هایی که در منطقه و به طور مشخص تر در منطقه خلیج فارس طی چهار دهه گذشته شکل گرفته، تاثیرات چشم گیر و قابل توجهی بر مناسبات جهانی داشته است. این جاست که نکته ای که پیش تر به آن اشاره شد بیشتر محسوس است که هر کشوری که بر منطقه خلیج فارس تسلط پیدا کند می تواند بر دنیا اعمال قدرت کند و یا حداقل نقش تعیین کننده ای در سیاست سازی داشته باشد.
بنابر این در تحولات منطقه اعم از رشد جنبش های چپ در منطقه و درگیری های نیابتی که به آن اشاره شد، خروج نیروهای انگلستان از منطقه در سال 1968، معاهده سال 1975 و نقشی که بعد از آن ایران در مسائل منطقه ای و فرامنطقه ای پیدا کرد، ایران بحث محوری بیشتر این تحولات است. در دوره ای شاه گفت: ما به نقطه ای رسیده ایم که دیگر تهدیدی از سوی منطقه خلیج فارس متوجه ما نیست و باید رویکردی به دریای عمان و اقیانوس هند و فراتر از آن داشته باشیم. بنابراین شاه در آن زمان عمق استراتژی خود را متوجه دریای عمان و اقیانوس هند و تبدیل ایران شاهنشاهی به یک قدرت بزرگ و تعیین کننده در خاورمیانه که ما در فرهنگ خود به آن ژاندرامی منطقه می گوییم که البته در این مقال قصد قضاوت درباره آن وضعیت را نداریم.
اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی و شکل گیری سازمان مجاهدین افغان یکی از نقاط عطف دیگری است که امروز هم چنان دنیا درگیر آن است. از نقاط عطف دیگر موثر در این مسئله می توان به اشغال سفارت امریکا، تجاوز رژیم بعث عراق به ایران، جنگ نفت کش ها و حضور بیگانگان در منطقه، پذیرش قطعنامه 598، تجاوز عراق به کویت، آزادسازی کویت توسط نیروهای ائتلاف، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، از بین رفتن نظام دو قطبی، حوادث 11 سپتامبر، حمله نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا به افغانستان و سقوط طالبان، شکل گیری ائتلاف جهانی جدید برای مقابله با تروریسم، رشد افراط گرایی، اشغال عراق توسط نیروهای امریکا و انگلیس در سال 2003 و خیزش مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا اشاره کرد. به نظر می رسد همان طور که یازده سپتامبر مسیر تاریخ را تغییر داد،خیزش های مردمی در خاورمیانه و شمال افریقا نیز مسیر تاریخ را تغییر خواهند داد و ممکن است جهان را وارد مرحله نوینی کند.
پس از انقلاب اسلامی همان طور که اشاره شد روابط ایران و کشورهای عربی سه دوره سازندگی، اصلاحات و دولت مهرورز عدالت گستر را پشت سر گذاشته است. مولفه های نگاه اعراب درباره سیاست های ایران در دوره دولت مهرورز عدالت گستر در قبال کشورهای عربی را می توان در پانزده محور خلاصه کرد؛ تفاوت چشم گیر بین قول و فعل، به هم خوردن توازن قوا در منطقه، نگاه جهانی به سیاست های اتخاد شده توسط ایران در طی این شش سال، بازگشت به تندروی های اوایل انقلاب، احیای سیاست های منطقه ای گذشته که پس از یک دوره نسبتا طولانی تلاش برای بهبود روابط و رسیدن به پختگی روابط اتخاذ شد، تقویت اندیشه تقابل به جای تعامل، حمایت از نیروهای جهادی به شکل خاص، سیاست های خاورمیانه ای جمهوری اسلامی ایران، تحریک شیعیان و دامن زدن به اختلافات فرقه ای و قومی، حمایت از القاعده، تصور این که ایران به دنبال احیای تفکر صفوی و ایجاد شکاف میان شیعه و سنی است، تلاش برای تحقق امپراطوری فارس، عدم شناخت پذیری و غیرقابل پیش بینی بودن دولت و سیاست های ایران، ایجاد مانع بر سر مذاکرات و رون صلح اعراب و اسرائیل و عدم مشروعیتی که نسبت به دولت وجود دارد.
حال به این پرسش باز گردیم که آیا ما می توانیم روابطمان را با اعراب گسترش دهیم یا خیر؟ در پاسخ به این سوال چهار دیدگاه وجود دارد:
یکی این که در حال حاضر وابستگی کشورهای عربی به استثنای چند کشور محدود به امریکا و غرب تا حدی است که باعث می شود تا زمانی که ایران به سمت عادی سازی روابط با امریکا گام برندارد امکان و امید به بهبودی روابط ایران و کشورهای عربی وجود ندارد و تلاش در این راستا کار بیهوده ای است.
دیدگاه دوم این است که زمانی ایران می تواند مناسبات سیاسی خود را با اعراب گسترش دهد که ایران به یک قدرت بزرگ و بلامنازع به صورت واقعی در منطقه و در تمامی ابعاد سیاسی، نظامی و اقتصادی تبدیل شود. در این صورت کشورهای عربی به ویژه کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، خود به سمت بهبود مناسبات سیاسی خود با ایران پیش قدم خواهند شد و آن ها هستند که به سمت ایران گرایش پیدا می کنند.
دیدگاه سوم معتقد است با توجه به سابقه تاریخی روابط ایران و اعراب و تصویری که طرفین نسبت به یکدیگر دارند تصور برقراری یک رابطه پایدار با کشورهای عربی دور از ذهن است و واقعی نیست.
دیدگاه چهارم که به نظر می رسد قابل قبول تر است این است که با توجه به تجربه دوره اصلاحات ما می توانیم با تشنج زادیی و اعتمادسازی و اجتناب از تمامیت خواهی و دیده انگاری دیگران می تواند پایه روابط مستحکمی را بر اساس احترام متقابل و تامین مصالح ملی بنا نموده و در جهت اکمال متقابل و هم پوشانی گام برداشت. رقابت های منفی را تبدیل به رفاقت و رقابت مثبت نمود و تعامل را جایگزین تقابل کرد. این دیدگاهی است که می توان آن را دنبال کرد.
با توجه به مباحثی که مطرح شد می توان نتیجه گیری را در پنج محور خلاصه کرد:
1. نگاه واقع بینانه؛ باید از خود و محیط پیرامون خود نگاه واقع بینانه ای داشته باشیم و با توجه به واقعیت های موجود به سمت آرمان های خود حرکت کنیم.
2. تغییر نگاه سنتی به منطقه و جهان؛ نگاه سنتی را که همه چیز را توطئه می بیند، باید تغییر داد.
3. نماندن در تاریخ و استفاده از تاریخ فقط به عنوان یک تجربه؛ باید از تاریخ استفاده کرده و از آن عبور کنیم تا بتوانیم منافع ملی خود و مردم منطقه را تامین کنیم، نه این که در تاریخ بمانیم و در جا بزنیم.
4. همکاری با دیگر کشورها با نگاه دیده انگاری؛ به این معنی که ما دیگران را به حساب آوریم. این مسئله را با مثالی توضیح می دهم: ما می گوییم بحرین یک سوم قشم است. این صحیح است و یک واقعیت است. اما بحرینی که از نظر جغرافیایی یک سوم قشم است، امروز می تواند در برخی عرصه ها برای ما چالش ایجاد کرده و ما را به صورت جدی دچار مشکل کند. پس همان طور که اوضاع تغییر کرده، ما باید این نگاه را تغییر دهیم.
5. این که به قول معروف به اندازه گلیممان پایمان را دراز کنیم و تا آنجا که در توانمان هست اقدام کنیم. این مسئله در فرهنگ فولکلوریک ما هم وجود دارد.
نظر شما :