از غنیسازی تا جنگسازی؛
افغانستان در مدار جدید امنیت سعودی ـ پاکستانی
دیپلماسی ایرانی: پس از موافقت غیررسمی و پرمعنای پاکستان برای گسترش نوعی چتر بازدارندگی هستهای بر فراز عربستان، تنها چند هفته طول کشید تا مرزهای شرقی این کشور در آتش درگیری با طالبان شعلهور شود. در ظاهر، این دو رویداد هیچ ارتباط مستقیمی ندارند: یکی در گستره سیاست عالی انرژی و امنیت عربی رخ میدهد و دیگری در جغرافیای ناامن هندوکش. اما در عمق ژئوپلیتیک منطقه، این دو خط بهوضوح برهم مماس شدهاند و نشان از همان منطق دیرینهای دارند که قدرتهای بزرگ برای مهار دولتهای مسلمان بهکار میگیرند؛ منطق «بازی با امنیت».
پاکستان در چند دهه گذشته بهای سنگینی برای حفظ و توسعه زرادخانه هستهای خود پرداخته است. در دورههای فقر و انزوا، کمکهای مالی عربستان حیات سیاسی اسلامآباد را تضمین میکرد و از دل همین وابستگی، توافقی نانوشته شکل گرفت: هرگاه ریاض در معرض تهدید قرار گیرد، اسلامآباد نوعی حمایت بازدارنده ارائه میدهد. این پیمان هرگز رسمی نشد، اما در منطق روابط عربی و پاکستانی تثبیت گردید؛ پول از ریاض، بازدارندگی از اسلامآباد. هنگامی که سعودیها برای امضای توافق هستهای غیرنظامی با آمریکا اقدام کردند، در ذهن تصمیمسازان ریاض این تصور قوت گرفت که میتوان از پاکستان نهفقط بهعنوان شریک تاریخی، بلکه بهعنوان سپر اتمی احتمالی نیز استفاده کرد.
برای پاکستان، این نقش تازه فرصتی برای بازسازی اعتبار بینالمللی بود. اقتصاد فروپاشیده و بدهیهای عظیم، ارتش را وادار ساخت برای جذب منابع مالی، به هر همراهی با عربستان تن دهد. اما همین حرکت ظاهراً منطقی، توازن حساس شرق کشور را برهم زد. گروههای پشتون و جریانهای مذهبی در مرزها این تصمیم را خیانت به امت دانستند و تبلیغات شدیدی علیه دولت راه انداختند. روایت آنان ساده بود: اسلامآباد بازدارندگی مقدس را بهنفع ریاض و واشنگتن خرج میکند. نتیجه، بروز موجی از خشونت در نوار مرزی و شعلهور شدن آتش درگیری در کنر و اسپینبولدک بود.
در واقع، همان لحظه که پاکستان چتر بازدارندگی خویش را در افق خلیج فارس گشود، در شرق خود طوفان سیاسی وزیدن گرفت؛ گویی هرچه عربستان امنیت خرید، افغانستان ناامنی فروخت. این همزمانی تصادفی نبود. آمریکا و هند نقش فعالی در تحریک این روند ایفا کردند. واشنگتن که میکوشید عربستان را دوباره در مدار امنیتی خود بازگرداند، قصد نداشت مستقیماً چتر دفاعیاش را احیا کند؛ در نتیجه از اسلامآباد بهره گرفت تا هم سعودی را مطمئن سازد و هم وابستگی متقابل جدیدی بیافریند. هند نیز که دیرگاهی است در پی حذف پاکستان از معادلات انرژی و حملونقل منطقهای است، فرصتی یافت تا از مسیر اطلاعاتی و رسانهای طالبان را به درگیری سوق دهد و توان نظامی اسلامآباد را فرسوده سازد.
برای ارتش پاکستان وضعیت به سرعت چندبعدی شد: فشار طالبان از شرق، فشار مالی از ریاض، و فشار پنهان واشنگتن برای فاصلهگیری از چین. پروژههای عظیم چینی مانند بندر گوادر و جاده ابریشم بهیکباره در سایه قرار گرفتند. سعودیها وعده سرمایهگذاری فوری در زیرساختهای انرژی و امنیت مرزی دادند، اما این وعده بهای سنگینی داشت: تشدید شکاف در سیاست خارجی و نارضایتی پکن از چرخش استراتژیک اسلامآباد.
چین بهدرستی این چرخش را تهدیدی برای طرحهای خود در جنوب آسیا دید. از نگاه پکن، پاکستان حلقه اتصال امنیتی میان اقیانوس هند و خلیج فارس است. اگر عربستان با اتکا به آمریکا وارد مسابقه فناوری هستهای شود، مسیر انرژی چین و جاده ابریشم دریایی مختل میشود. به همین دلیل، برخی منابع اطلاعاتی از تلاش آرام پکن در کابل خبر میدهند تا طالبان را به فشار سیاسی بر اسلامآباد ترغیب کند و یادآور شود که خروج از مدار شرقی به معنای از دست دادن پشتوانه اقتصادی آینده است. طالبان نیز که خود را قدرت مستقل و خودبسنده جهان اسلام میداند، با شور ایدئولوژیک این فرصت را غنیمت شمرد تا نشان دهد زیر پرچم هیچ دولت دیگری نمیایستد.
در لایه ایدئولوژیک، مخالفت طالبان به بازتعریف توازن قدرت اسلامی بازمیگشت. از دید آنان، بازدارندگی هستهای که روزی نماد استقلال امت بود، اکنون به ابزاری در خدمت سیاستهای آمریکا و ریاض بدل شده است. عربستان و پاکستان متهم شدند که ایمان را به فناوری غربی فروختهاند. این روایت دینی و نمادین در فضای رسانهای به سرعت گسترش یافت و زمینهای برای بسیج احساسات قومی در مرزها شد. در جهان اسلام که اقتدار سیاسی با استقلال اعتقادی گره خورده است، چنین القائاتی پیامدهایی بازدارندهتر از هر جنگ نظامی دارد.
در سطح اقتصادی، پیوند میان چتر هستهای و بحران مالی اسلامآباد نیز آشکار شد. پاکستان در ازای نقش جدید خود وعده دریافت وامهای فوری و کمکهای ویژه را پذیرفت، اما این وابستگی آن را به گروگان سیاستهای ریاض و واشینگتن تبدیل کرد. آمریکا از این سازوکار راضی بود: بدون خرج زیاد، نهتنها عربستان را در مسیر دلخواه نگه داشت، بلکه پاکستان را نیز از مدار چین دور ساخت. این همان الگوی بیثباتی کنترلشده است که سالهاست در افغانستان و عراق تجربهشده: منطقهای که نه آرام است و نه آشوبزده، بلکه در سطحی از التهاب دائمی نگه داشته میشود تا بهانهای برای حضور امنیتی غرب فراهم بماند.
هند نیز با همراهی کامل در این معادله عمل کرد. در پروژه کریدور هند–خاورمیانه–اروپا، بیثباتی پاکستان به معنای حذف رقیب از مسیر سرمایه و انرژی است. دهلی نو حتی با تکیه بر فناوریهای تحلیلی روانسنجی سایبری، عملیات رسانهای گستردهای علیه چتر جعلی پاکستان راه انداخت تا در ذهن طالبان و مردم پشتون، دولت اسلامآباد را وابسته و مزدور جلوه دهد. نتیجه این مهندسی افکار عمومی، تشدید درگیریهای مرزی و انتقال تنش از ذهن مردم به میدان جنگ بود.
در چنین شرایطی، پاکستان مصداق کامل کشور پیرامونی شد که میکوشد همزمان در دو مدار قدرت جهانی حرکت کند؛ اما نظام بینالملل این دوگانگی را تحمل نمیکند. هنگامی که کشوری قادر نباشد میان تعهدات شرقی (پکن و تهران) و محاسبات غربی (ریاض و واشنگتن) یکی را برگزیند، ساختار قدرت با ایجاد بحرانی همزمان او را وادار به تصمیم میکند. بحران مرزی افغانستان دقیقاً چنین نقش مهندسیشدهای دارد؛ ابزاری برای واداشتن پاکستان به انتخاب است.
در چشمانداز میانمدت، عربستان با برخورداری از تضمین ضمنی حمایت پاکستان، مسیر استقلال هستهای خود را ادامه میدهد و همزمان با همکاری فنی آمریکا و هند، انتقال فناوری انرژی پاک را پی میگیرد. به این ترتیب، ریاض به هدف دوگانه خود دست مییابد: حفظ بازدارندگی نمادین از مسیر پاکستان و نوسازی فناوری از مسیر غرب. از سوی دیگر، واشنگتن بدون پرداخت هزینه مالی سنگین، توانسته ائتلافی ضمنی میان سه بازیگر آسیایی را در سایه مدیریت کند.
در مقابل، چین از این معادله کنار گذاشته شده و طالبان با کسب مشروعیت دینی و سیاسی در وادی استقلالطلبی اسلامی، خود را پیروز اخلاقی میدان میداند. اما واقعیت تلخ آن است که در این صحنه، نه ریاض به خودکفایی امنیتی دست یافته و نه اسلامآباد به ثبات سیاسی. چتری که روزی برای دفاع برافراشته شد، امروز به صاعقهای بدل گشته که پیش از هر چیز آسمان پاکستان را دریده است. کشوری که میخواست با سایهی اتمی امنیت بخرد، اکنون در زیر همان سایه گرفتار توفانی بیپایان شده است.
با توجه به آن چه بیان شد، توافق هستهای عربستان و پاکستان نهتنها نظام امنیتی تازهای برای جهان اسلام نساخته، بلکه تضاد شرق و غرب را به قلب امت اسلامی کشانده است. این تجربه بهروشنی نشان میدهد که در عصر جدید، بازدارندگی بدون انسجام سیاسی بیمعناست.
پاکستان سلاح دارد ولی ثبات ندارد؛ عربستان پول دارد اما استقلال فناورانه ندارد؛ و در میانه این دو، قدرتهای جهانی مشغول مهندسی صحنهایاند که از دل آن بهجای ائتلاف اسلامی، رقابتهای تازه و مذهبشده زاده میشود. ازاینرو، هر گلولهای که امروز در قندهار شلیک میشود پژواکی در ریاض دارد و هر تصمیمی در واشنگتن، طنینش را در پیشاور میپراکند؛ تصویری دقیق از جهان معاصر که در آن، امنیت خریدنی نیست و بازیگران مسلمان هنوز در جستوجوی توازن بین ایمان و اقتدار سرگرداناند.



نظر شما :