وقوع جنگ داخلی مطلوب نیست
رویکرد ما در مواجهه با تحولات داخلی سوریه
دیپلماسی ایرانی: ردهبندی دولتها به لحاظ کارکردی عبارت است از: 1) دولت هژمون، 2) دولت قوی، 3) دولت کارکردگرای رفاه و امنیت ساز4) دولت متوسط، 5) دولت ضعیف و 6) دولت ورشکسته.
سوریه در سال 1967 دولتی قوی بود که پس از جنگهای اعراب و اسرائیل به دولتی کارکردگرا تبدیل شد. با روی کار آمدن بشار اسد و فشارهای داخلی و خارجی، سوریه به دولتی متوسط تبدیل شد.
جنگ داخلی در سال 2011 سوریه را به دولتی ضعیف و سپس به دولتی ورشکسته تبدیل کرد. توافق آستانه در سال 2020 میان ترکیه و روسیه در مورد سوریه؛ این کشور را به سه قسمت (قلمرو بشار اسد 65درصد؛ قلمرو کردها 25درصد و قلمرو تحریر و ارتش آزاد 10درصد) تقسیم کرد.
پس از پایان جنگ داخلی در سوریه و شکست داعش، بشار اسد امیدوار بود با کمک روسیه و ایران امنیت نسبی برای حکومتش فراهم کند و با ارتباط با کشورهای عربی، امکان بازسازی کشورش را فراهم کند. او میخواست در ردهبندی دولتها، سوریه را از دولتی ورشکسته، یک پله بالاتر به دولتی ضعیف و سپس متوسط تبدیل کند. اما حادثه 7 اکتبر، دومینویی در منطقه ایجاد کرد که ترکشهای آن به پیکر زخمی و نیمه جان حکومت بشار اسد نیز رسید.
سقوط حکومت بشار اسد که بقاء حکومتش را به حمایت روسیه و ایران گره زده بود، شگفتی نبود؛ آنچه شگفتی بود، سرعت تحولات منطقه و به خصوص سرعت سقوط بشار اسد بود. صورت مسئله ساده است: جنگ لبنان؛ بهرهمندی بشار اسد از قدرت پارتیزانی حزبالله را سلب کرد. اقتصاد جنگزده همراه با تحریمهای شدید اقتصادی، سوریه را به لیمویی فشرده تبدیل کرد، به طوری که حقوق نظامیان در ارتش سوریه ماهیانه 25 دلار تعیین شد.
اشتغال فرساینده روسیه در جنگ اوکراین و تحریمهای بینالمللی علیه روسیه (اگر نپذیریم که روسیه، سوریه را به قیمت خروج آبرومندانه از جنگ اوکراین معامله کرده است) امکان حمایت مسکو از دمشق را مانند گذشته سلب کرد.
جمهوری اسلامی ایران نیز مانند گذشته، امکان (و شاید انگیزه لازم) حمایت از دولت بشار اسد را نداشت. توافق آتشبس حزبالله با اسرائیل همان رویدادی بود که همه عوامل فوق را به یکدیگر زنجیر کرد، تا تحریر الشام و ارتش آزاد سوریه، مستظهر به حمایت نظامی و سیاسی ترکیه (و برخی کشورها در پشت پرده)، از خلاء قدرت ایجاد شده استفاده کند و حکومت شکننده و فاقد انگیزه بشار اسد را با یک تلنگر ساقط کند.
سرنوشت حزب بعث سوریه، سرنوشت محتوم دولتی است که اولأ مطالبات مشروع نیروهای سیاسی را نادیده میگیرد و حتی با جامعه خود وارد جنگ میشود، ثانیأ قدرت را صرفأ در ابعاد سختافزاری و نظامی آن ترجمه میکند، ثالثأ بقاء خود را در کنف حمایت یک قدرت خارجی تعریف میکند و رابعأ ویروس تحریم، کل پیکره دولت و ملتش را در بر میگیرد.
کاملأ واضح است که سقوط بشار اسد آثار امنیتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گستردهای برای سوریه دارد و تازه اول مصیبتهای جامعه سوری است. این رویداد، توازن قدرت در منطقه خاورمیانه را نیز بدون شک دچار تحول اساسی خواهد کرد.
طی نیم قرن گذشته رویدادهایی مانند، شکست اعراب از اسرائیل در سال 1967 و 1973، پیمان کمپدیوید، انقلاب اسلامی ایران، جنگ ایران و عراق، حمله امریکا به عراق در سال 1991، سقوط صدام در سال 2003، جنگ 33 روزه در سال 2006، شبه انقلابهای عربی در سال 2010، جنگ سوریه در سال 2011 و شکست داعش در سال 2016 رویدادهایی بودند که توازن قدرت در منطقه را دچار تغییر کردند؛ اما رویدادهای پس از 7 اکتبر و سقوط بشار اسد در پیوند با جنگ اوکراین و جنگ ترکیبی و پیچیده امریکا علیه رقبای جهانی و منطقهای بلوک غرب؛ بیش از همه رویدادهایی که برشمردیم، پتانسیل تحول در صورتبندی قدرت منطقهای را داراست. چرا؟ ترکیه پس از یک قرن در سوریه امکان نفوذ گسترده یافته است. اسرائیل تهدیدهای حماس و حزبالله را موقتأ از سر گذرانده است و مسیر پشتیبانی از جبهه مقاومت را مسدود میبیند. ایران و روسیه هر کدام به دلائل مخصوص به خود، امکان کنشگری فعال در سوریه را ندارند و جنگ تحریمی علیه ایران، روسیه و سوریه در جریان است. این وضعیت به طور حتم توازن قدرت در منطقه را تغییر خواهد داد.
چه آیندهای را میتوان برای سوریه در کوتاه مدت تصویر کرد؟
آنچه مسلم است، میزان گسترده «عدم قطعیتها» و میزان محدود «عناصر استوار» در صحنه سوریه، امکان پیشبینی حتی پیشبینی کوتاه مدت را سلب میکند. اما میتوان بر اساس علائم و نوپدیدهای موجود در صحنه، جهت رویدادها را حدس زد و دو سناریو را برای سوریه ترسیم کرد.
تعارض منافع میان نیروهای مدعی قدرت در سوریه شامل تحریرالشام، ارتش آزاد، اکراد، داعش و بقایای حزب بعثی که زین پس فعالیت زیرزمینی خواهد داشت؛ پتانسیل جنگ داخلی در سوریه را طی روزهای آینده فراهم میکند. آنچه این جنگ را میتواند به تعویق بیندازد، تحمیل اراده بازیگران خارجی به نیروهای مدعی قدرت در داخل سوریه است. ترکیه، امریکا، عراق، عربستان و ایران هر کدام با انگیزههای مختلف مخالف جنگ داخلی در سوریه هستند. بر این اساس:
1) چنانچه اراده کشورهای خارجی بر نیروهای معارض داخلی غلبه پیدا کند؛ شاهد دولتی موقت با ویژگی «دولت وصلهپینهایِ ضعیف» در سوریه خواهیم بود که هر لحظه امکان فروپاشی را خواهد داشت و استقرار آن به شدت وابسته به حمایتهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی ترکیه، امریکا، و عربستان خواهد بود.
2) چنانچه بازیگران ذینفع خارجی به خصوص ترکیه، اسرائیل و عربستان به توافقی نرسند و یا آنکه اراده و توافق آنها نتواند حریف تعارضات داخلی سوریه شود، آنگاه به سرعت شاهد جنگ داخلی در سوریه خواهیم بود.
برای جمهوری اسلامی ایران، جنگ داخلی به واسطه امکان تسری جنگ به عراق و لبنان، گزینهای نامطلوب خواهد بود اما تشکیل دولتِ ضعیفِ ائتلافی برای ایران گزینهایِ قابل تحمل است. پس ایران باید از بین دو گزینه بد و بدتر دست به انتخاب بزند و با همراهی با ترکیه و عربستان به استقرار دولت موقت در سوریه کمک کند. بازسازی روابط ایران با دولت آتی سوریه در کوتاه مدت ممکن نیست و نیازمند گذر زمان، کاهش کینههای انباشت شده نیروهای معارض سوری از ایران و پیدایش منافع مشترک ژئوپلتیک با دولت آتی سوریه به ویژه در قبال اسرائیل است. ایران در کوتاه مدت باید به دنبال سد کردن تهدیدهای احتمالی باشد که از صحنه سوریه به سمت عراق و ایران روانه میشود.
نظر شما :