چالش های سیاست خارجی دولت سید ابراهیم رئیسی
احیای برجام به موازات تعمیق مناسبات منطقه ای، بهترین سناریوی ممکن در حوزه دیپلماسی است
دیپلماسی ایرانی – حال که شاهد آغاز به کار سیدابراهیم رئیسی هستیم بیشتر نگاه ها به آینده تحولات در عرصه سیاست خارجی در چهار سال پیش رو دوخته شده است. چرا که به باور طیفی از کارشناسان و ناظران امر توفیق رئیس جمهور جدید در حل مشکلات داخلی به ویژه در حوزه اقتصادی و معیشتی به اتفاقات در حوزه دیپلماسی با محوریت احیای برجام و لغو تحریم ها گره خورده است. البته در مقابل طیف دیگری از تحلیلگران، جریان های سیاسی و عمدتا مسئولین هستند که معتقدند نگاه به داخل و توانمند سازی اقتصاد کشور و در نهایت، نه لغو تحریم که خنثی سازی آن می تواند چاره مشکلات و بحران های کشور باشد. البته همین طیف منکر اهمیت پارامتر سیاست خارجی در این مسیر نیستند. لذا می توان گفت که نگاه، عملکرد و برنامه دولت سیزدهم در حوزه سیاست خارجی تا اندازه ای می تواند گره کور چالش های کشور را باز کند. در این بین رئیسی هم با اذعان صریح به اهمیت لغو تحریم، آن گونه که عنوان داشته است سعی دارد بدون توجه به آینده مذاکرت ایران با اعضای ۱+۴ و آمریکا به منظور احیای برجام، تلاش جدی در راستای توسعه مناسبات با همسایگان و کشورهای پیرامونی داشته باشد. اما به واقع چالش ها و موانع بر سر راه اجرای این سیاست چیست؟ آیا تحقق سیاست توسعه مناسبات با همسایگان بدون توجه به برجام امکان پذیر است؟ اساسا سیاست خارجی دولت سیزدهم با چه بحران هایی دست به گریبان است؟ دیپلماسی ایرانی در گفت وگو با رحمن قهرمانپور، تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل سعی دارد این مسائل را مورد بررسی بیشتری قرار دهد که در ادامه می خوانید:
پیرو مصاحبه های پیشین دیپلماسی ایرانی با حضرتعالی در خصوص آسیب شناسی سیاست خارجی دولت یازدهم و دوازدهم همواره بر این نکته تاکید داشتید که عملا مناسبات منطقهای و تعمیق روابط با همسایگان به دلیل اهمیت بیش از حد به توافق هسته ای به حاشیه رفت. در سایه این نکته شما جزو آن دسته از کارشناسانی بودید که اعتقاد دارید دولت حسن روحانی تمام تخم مرغ های سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را در سبد برجام قرار داد و به تبعش روابط با همسایگان در سایه قرار گرفت. اگرچه در مقابل طیف دیگری از کارشناسان و همچنین خود دستگاه سیاست خارجی دولت یازدهم و دوازدهم این ارزیابی را دارند که بدون توجه به برجام هر گونه تلاش برای تقویت مناسبات دیپلماتیک ایران، چه در حوزه منطقهای و چه فرامنطقهای نمیتواند در دستور کار جمهوری اسلامی قرار گیرد که مبین و موید این تحلیل را شکل گیری نشست بغداد برای احیای روابط تهران - ریاض به موازات پیگیری نشست وین برای احیای برجام می دانند. حال که سید ابراهیم رئیسی بر مبنای آنچه که عنوان کرده است سعی دارد در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تغییرات جدی ایجاد کند و بدون توجه به برجام طرحی نو دراندازد و مناسبات منطقه ای با همسایگان را مستقل از مذاکرات با اعضای ۱+۴ و آمریکا پیرامون احیای برجام پیش ببرد، در این امر موفق خواهد بود به ویژه که به نظر می رسد همسایگان ایران در قبال برجام و تعیین تکلیف آن شرطی شده اند؟
برای ارزیابی درست مسئله باید عنوان کنیم که بله برجام بخشی از مشکلات ما با کشورهای همسایه را به موازات شش ابر قدرت جهان در یک برهه زمانی تا اندازه ای حل کرد. پیرو این نکته قاعدتا کسی منکر این موضوع نیست که توافق هسته ای به هرحال توانست تنش میان ایران با اعضای ۱+۵ و همچنین کشورهای همسایه را نسبتا تعدیل کند، اما نکته مهم اینجاست که من در مصاحبه های پیشین بارها عنوان کرده ام بعد از حصول برجام و عملیاتی شدن آن فرصت بسیار مناسبی برای تعمیق مناسبات با همسایگان به موازات شرایط مناسب تجاری با جهان شکل گرفت که متاسفانه از این فرصت برای بهبود روابط با همسایگان به شکل درستی استفاده نشد. اکنون سوال مهمتری که مطرح کردید این است که با روی کار آمدن دولت سید ابراهیم رئیسی می توان بدون توجه به برجام و مذاکرات با ۱+۴ و ایالات متحده آمریکا مناسبات منطقه ای را پیش برد یا خیر؟ در پاسخ به این سوال جای مناقشه ای بسیار وجود دارد. چون در یک موافقان توافق هستهای قرار دارند که بر این باورند کشورهای همسایه عملاً بدون احیای برجام، نه توان، نه اجازه و نه فرصت بهبود روابط، به خصوص در حوزه اقتصادی و تجاری با جمهوری اسلامی ایران را ندارند. در مقابل هم برخی معتقدند که سرنوشت برجام پارامتر تعیین کننده ای در تعمیق روابط ایران با کشورهای همسایه نیست. یعنی کشورهای همسایه توجهی به آینده برجام برای گسترش روابط با تهران ندارند.
به باور شما کدام دیدگاه به واقعیت نزدیک تر است؟
نزدیکی یا دوری دیدگاه های مذکور به واقعیت تعیین کننده نیست، اینجا مسئله مهمتر آن است که به اعتقاد من میتوان یک راه میانه بین این دو دیدگاه در نظر گرفت. یعنی میتوان هم برجام را داشت و هم روابط و مناسبات منطقه را تعمیق بخشید. این بهترین سناریوی ممکن است. البته باید به این نکته مهم توجه کرد که قطعاً احیای برجام می تواند دامنه و حوزه نفوذ شما در کشورهای همسایه در ابعاد مختلف دیپلماتیک، اقتصادی و تجاری افزایش دهد. یعنی نمیتوان منکر تاثیرات مثبت احیای برجام بر تعمیق هر چه بیشتر مناسبات منطقه ای ایران با همسایگان و در کل با جهان شد. ضمن اینکه بههرحال ماهیت نظام بین الملل یک ماهیت سیال و در حال تغییر است. در این ماهیت متغیر نظام بین الملل بیش از اینکه توجه به مسائل امنیتی مطرح باشد توجه بیشتری به فرصت ها مطرح است. لذا کشورهایی در عرصه سیال نظام بینالملل موفق ترند که بتوانند از فرصت های پیش رو به نحو احسن استفاده کنند و بهرهبرداری هرچه بیشتری در راستای منافع خود از این ماهیت درحال تغییر نظام بین الملل داشته باشند. مخصوصا که این فرصت ها منتظر روی کارآمدن دولت ها در کشور نمی مانند. به هر حال بعد از اتفاق ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ در عرصه جهانی مجموعه ای از فرصت ها و تهدیدها شکل گرفت، کما این که در سال ۲۰۰۳، در سال ۲۰۱۰ و بعد هم در ماجرای برجام ماهیت در حال تغییر نظام بین الملل مجموعه ای از فرصت ها و تهدیدها را ایجاد کرد. پس آن کشوری در این عرصه متغیر نظام بین الملل طی این سال ها موفق ظاهر شده که از فرصت ها و حتی از تهدیدها بهترین استفاده را کرده است. چون تغییر تهدید به فرصت هم نیاز به هوش و خرد سیاسی و دیپلماتیک بالایی دارد. ضمن اینکه با عینک امروز هم نمی توان به شرایط سال های پیش نگاه کرد. از این جهت بهتر آن است که با عینک امروز به شرایط پیش رو نگاه دقیق تری داشته باشیم و ارزیابی واقع بینانه ای از چالشها، فرصتها و تهدیدها را در دستور کار قرار دهیم. چون در این صورت است که می فهمیم چگونه می توان از دل این وضعیت بهره برداری مطلوبی در جهت احقاق منافع ملی داشت. مضافا نقد عملکرد ما در سالهای گذشته اکنون دردی از کشور دوا نمی کند. پس نباید با کندوکاو گذشته آن را چماقی بر سر برخی ها کرد. کالبد شکافی و تحلیل عملکرد ما در طی این سال ها باید در راستای اتخاذ بهترین سناریو در آینده به منظور استفاده هر چه بهتر از فرصت ها و تغییر تهدیدات و چالش ها در عرصه سیاست خارجی به امتیاز و فرصت باشد. به هر حال در سال های گذشته فرصتی به نام برجام شکل گرفت که به هر دلیلی از این فرصت استفاده بهینه نشد، اکنون هم کشور با چالش های متعدد داخلی، منطقهای و بین المللی مواجه است. پس ما باید بررسی کنیم که بهترین مسیر برای حل این مشکلات در مسیر دیپلماسی چیست؟ در این راستا باید بررسی کنیم که چه ظرفیت هایی در کشورهای پیرامون ایران وجود دارد که جمهوری اسلامی می تواند به خصوص در حوزه اقتصادی و تجاری از آن استفاده کند؟
با این ارزیابی شما به سوال نخست بازگردیم آیا دولت رئیسی می تواند بدون توجه به مذاکرات با اعضای ۱+۴ و آمریکا در خصوص احیای برجام، مناسبات منطقهای را در بستری از چالشهای سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی حوزه پیرامونی اش محقق کند؟
به لحاظ تئوری مواضع رئیسی در خصوص تعمیق مناسبات با همسایگان بدون توجه به سرنوشت برجام و تلاش برای گسترش روابط به ویژه در حوزه تجاری و اقتصادی با کشورهای پیرامونی و استفاده بهینه از فرصت ها، ظرفیت ها و توان هر کشور حرف درستی است، اما واقعیت این است که مواضع رئیسی در این رابطه فعلاً در حد همان موضع گیری سیاسی و تئوری باقی مانده است و جنبه عملیاتی به خود نگرفته است تا بتوانیم در خصوص آن ارزیابی دقیق تری داشته باشیم. ضمن اینکه زمان زیادی هم نیاز است تا بتوانیم در این رابطه به نتیجه روشنی برسیم. چون سیاست گذاری، اجماع و اجرای این تئوری توسط دولت سیزدهم به زمان زیادی نیاز دارد. پس باید متنتطر ماند و دید که این تئوری برای سیاست گذاری و اجرا تا چه اندازه طول می کشد؟ چقدر جنبه عملیاتی به خود می گیرد و در بستر واقعیات میدانی تحولات منطقه ای تا چه اندازه می تواند برای کشور فرصت و امتیاز ایجاد کند؟ مهمتر آن است که در داخل تا چه اندازه روی این تئوری اجماع وجود دارد؟ به هر حال نباید فراموش کرد که طی هشت سال گذشته فضای داخلی متاثر از تحولات سیاست خارجی دولت روحانی به شدت قطبی و به دنبال آن اختلافات سیاسی عمیق تر شده است. لذا مرحله اجماع سازی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی سخت تر از گذشته به نظر می رسد. کما اینکه در جریان انتشار فایل صورتی آقای ظریف شاهد این جریان قطبی زده کشور بودیم. پس بستر و فضا برای تشدید قطب بندی سیاسی در کشور و تاثیر مخرب بر عرصه دیپلماسی وجود دارد. لذا دولت رئیسی هم متاثر از این قطب بندی های سیاسی است که قطعا می تواند روی تئوری تعمیق مناسبات با همسایگان در حوزه دیپلماسی اثرات سوئی داشته باشد. به ویژه که همسایگان ایران از حوزه های مختلف امنیتی سرچشمه می گیرند. پیرو این نکته پاکستان و افغانستان در حوزه امنیتی جنوب آسیا تعریف می شوند، ترکمنستان و تاجیکستان که در حوزه آسیای میانه قرار دارند، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان که در قفقاز جای دارند و همسایگان ما در غرب که خاورمیانه را شکل می دهند. پس سیاست گذاری و اجرای تئوری تعمیق مناسبات با همسایگان چندان کار ساده ای نیست. چون مجموعه همسایگان ما یک چارچوب معین و مشترک امنیتی، ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک ندارند. اینجاست که تنظیم یک سیاست خارجی مدون و هوشمندی که بتواند این سطح از تنوع امنیتی، ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک را در همسایگان ایران پوشش دهد کار بسیار سختی است و به یک اجماع نظر داخلی نیاز دارد. البته این اجماع نظر فعلا در کشور مشاهد نمی شود.
پیرو این نگاه شما یکی از مهمترین چالش های عرصه سیاست خارجی در طول بیش از چهار دهه گذشته عدم توازن بخشی در حوزه دیپلماسی برای برقراری مناسبات با همسایگان است. این نقیصه ارتباطی هم به برجام و عملکرد و نگاه دولت روحانی و ظریف پیرامون همسایگان ندارد، چالشی است که با شدت و ضعف در تمام دولت های پس از انقلاب وجود داشته و دارد. چرا که ذیل نگاه سیاسی، امنیتی و ایدئولوژیک، تهران همواره توجه ویژه تری به خاورمیانه داشته و به همان میزان توسعه روابط با آسیای میانه و قفقاز در سایه قرار گرفته است. کما این که ذیل همین چالش ما شاهد نفوذ و اثر گزاری کمتری در تحولاتی چون جنگ قره باغ و یا مناقشه کشیمر در قیاس با جنگ یمن، سوریه، عراق، فلسطین و نظایر آن از سوی جمهوری اسلامی ایران هستیم. آیا در سایه نگاه توسعه ای رئیسی در خصوص همسایگان این نقیصه قابل رفع است و یا کماکان خاورمیانه از اولویت بیشتری برای جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاست خارجی برخوردار است، خصوصا که احتمالا شاهد همراهی و هماهنگی بیشتر و هر چه پررنگ تر دولت رئیسی با نهادهای انتصابی خواهیم بود که محور فعالیت ها و تحرکاتشان در خاورمیانه بوده است؟
همان گونه که اشاره کردم نظام بین الملل مرتبا در حال تغییر است که بخشی از آن نمایان و بخشی هم پنهان است. مثلا در همین جنگ قره باغی که اشاره کرید مسئله چندان ساده نبود. ما باید ببینیم که ما کجا سرمایه گزاری کرده ایم و کجا کم کاری و به همان میزان سرمایه گزاری انتظار امتیاز و خروجی هم داشته باشیم. زمانی که در حوزه قفقاز ایران ضعیف عمل می کند و توسعه روابط با کشورهای این حوزه چندان مناسب ارزیابی نمی شود نباید هم انتظار نفوذ بالای ایران و تعیین گنندگی در جنگ قره باغ را هم داشته باشیم، کما اینکه در همان مناقشه کشمیر هم به همین ترتیب. به هر حال پیرو آنچه که اشاره شد جمهوری اسلامی ایران طی سال های گذشته در کشورهای حوزه خاورمیانه مانند عراق، سوریه، لبنان و نظایر آن سرمایه گذاری بیشتری کرده است و به تبع آن هم سیاست گذاران و تصمیمگیران در جمهوری اسلامی ایران آن گونه که انتظار داشته اند موفقیت هایی را برای خود متصورند، اما چنانی که به درستی اشاره کردید متاسفانه جمهوری اسلای ایران به دلیل همان عدم توازن بخشی در حوزه سیاست خارجی در دیگر مناطق پیرامونی خود مانند قفقاز، آسیای میانه و یا جنوب آسیا نتوانسته است از تاثیرگذاری بالایی برخوردار باشد. البته در حوزه خاورمیانه هم متاسفانه برخی اتفاقات، اقدامات و تصمیمات ما بر بیاعتمادی کشورهای حاشیه خلیج فارس با جمهوری اسلامی ایران افزوده است. بنابراین وضعیت امروز ما نتیجه طبیعی تصمیماتی است که طی بیش از چهار دهه گذشته اتخاذ شده است. از این منظر به نظر می رسد که تغییر در این راهبردهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برای دولت سید ابراهیم رئیسی، آن هم در مدت زمان چهار سال بعید به نظر می رسد و در مطلوبترین شرایط دولت سیزدهم تنها می تواند در سطح تاکتیکی اقداماتی را برای تقویت نسبی روابط و مناسبات با کشورهای حوزه قفقاز، آسیای میانه و جنوب آسیا اتخاذ کند. چون همان گونه که قبلا اشاره داشتم تغییر راهبردها و استراتژی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مستلزم اجماع داخلی است که متاسفانه اکنون این اجماع داخلی مشاهده نمی شود. به هر حال بخش عمدهای از جریان های سیاسی در داخل کشور حوزه نفوذ جمهوری اسلامی ایران را در کشورهایی مانند عراق، سوریه، یمن، لبنان، فلسطین و نظایر آن تعریف کردهاند و چون این جریان فکری در رأس هرم قدرت قرار دارد تلاش احتمالی رئیسی برای توازن بخشی با دیگر همسایگان در یک مسیر اگر نگوییم غیرممکن، اما به قطع پیچیده و سختی قرار دارد.
حال نکته و چالش اساسی اینجاست که اتفاقاً جمهوری اسلامی ایران به موازات کم کاری در قفقاز، آسیای میانه و جنوب آسیا حتی در حوزه خاورمیانه هم با محوریت کشورهایی که به آن اشاره شد به اندازه هزینه های سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی، نظامی، انسانی و لجستیکی نتوانسته است امتیازاتی را برای خود تعریف کند. یعنی برخلاف گفته شما تهران به انداه کاشت و داشت نتوانسته برداشت کند. شاهد مثال عراقی است که به دلیل سیاست فشار حداکثری آمریکا و تحریمهای این کشور و همچنین مسئله مربوط به عدم تعیین تکلیف لوایح FATF از سوی تهران حاضر به پرداخت بدهی های خود به ایران نیست. از طرف دیگر به نظر می رسد سوریه از نظری اقتصادی و تجاری کنسرسیومی همه جانبه با چین را بسته است و از نظر امنیتی و نظامی مستعمره تمام عیار روسیه بر مبنای اهداف اسرائیل شده است. لذا جمهوری اسلامی ایران علی رغم صرف تمام هزینهها، هم در حوزه اقتصادی و هم در حوزه میدانی و امنیتی دیگر نفوذی در سوریه ندارد، کما اینکه در سال های گذشته مشابه همین اتفاق در خصوص بوسنی هرزگوین روی داد. پس به نظر می رسد که مشکل جای دیگری است. آیا به واقع جمهوری اسلامی ایران ناتوان از بهره برداری از فرصت هایی است که به رغم هزینه های گزاف برای خود ایجاد کرده است؟
ما در در این خصوص با دو سوال مواجهیم. سوال نخست آن است که کشورها و در کل بازیگران جهانی از برقراری رابطه با جمهوری اسلامی ایران به دنبال چه هستند؟ اما سوال مهمتر اینجاست که ایران از تلاش برای برقراری مناسبات با دیگر کشورها به دنبال چیست؟ بی شک پاسخ به این سوال است که میتواند جواب پرسش شما را هم تا اندازه ای روشن کند. چون متاسفانه ما هیچگونه برنامه ریزی منسجم و چشم انداز روشنی در میان مدت و بلند مدت از حضور در دیگر کشورها برای خود تعریف نکرده ایم. همه حضور ما در تحولات، اتفاقات و مسائل مربوط به کشورهای پیرامونی و فرامنطقه ای در حد حضور مقطعی و تاکتیکی بوده است. یعنی بنا به ضرورت هایی باید ایران در قبال یک مسئله واکنش نشان میداد است و بعد از رفع آن مشکل، چشم انداز و برنامه مشخص و مدونی برای بهره برداری و حضور بلندمدت ایران تعریف نمیشود. قطعاً کار سیاسی و دیپلماتیک متفاوت از حضور نظامی و امنیتی است، چراکه کار سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی در چارچوب دیپلماسی اقتصادی الزامات خاص خود را میطلبد و قطعاً به هماهنگی های خاص خود نیاز دارد. زمانی که این هماهنگی میان بخش های نظامی، امنیتی، سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری و فرهنگی کشور وجود نداشته باشد حضور ما در کشورها آن گونه که باید نمی تواند منافع ما در حوزه هایی مانند حوزه های دیپلماسی اقتصادی و تجاری که اتفاقا در این شرایط بسیار تعیین کننده است را محقق کند. شما به مسئله بوسنی و هرزگوین اشاره کردید، اما حتی در دوران متاخرتر ما علی رغم تلاش برای سرمایه گذاری در کشورهای آمریکای لاتین مانند ونزوئلا که حتی کار تا خانه سازی در این کشور هم پیش رفت و بنا بود به همکاریهای گسترده اقتصادی مانند ساخت خودرو و مسائلی از این دست کشیده شد، نتوانستیم دیپلماسی اقتصادی را محقق کنیم؛ چرا؟ چون به دلیل عدم هماهنگی میان نهادها و ارگان های داخلی این تلاش برای گسترش روابط با کشورهای آمریکای لاتین متوقف شد. یعنی به دلیل اختلافات سیاسی، رقابتهای اقتصادی و نبود بروکراسی قدرتمند در داخل، نفوذ ما در این کشورها از دست رفت. به هر حال تحقق دیپلماسی اقتصادی از یک سو به افزارهایی مانند هنجارها، باورها، ایدئولوژی و نگاه شما نیازمند است و در حوزه سختافزاری به یک بروکراسی و بروکرات قدرتمند، هماهنگی جدی میان دستگاهها، نهادها و ارگان های داخلی، به کارگیری افراد توانمند و نظایر اینها نیاز دارد. همه این مسائل مانند یک چرخ دنده باید در کنار هم عمل کنند، عملکرد جزیره ای هر کدام از آن ها نمی تواند نفوذ ایران را به خصوص در حوزه اقتصادی و تجاری در دیگر کشورها محقق کند. بنابراین سطح انتظارات از نفوذ ایران در هر کشوری، چه منطقه ای و چه فرامنطقهای باید متناسب با عملکرد ما در این حوزه باشد. پس در پاسخ مشخص به سوال شما مهم نیست که جمهوری اسلامی ایران در کشوری مانند عراق، سوریه، یمن، لبنان، فلسطین و یا دیگر کشورها چه هزینه های انسانی، لجستیک و نظامی صرف کرده است، مهم این است که بعد از این صرف هزینه چه برنامه مدون و مشخصی برای بهره برداری اتخاذ کرده است؟ متاسفانه میان کاشت، داشت و برداشت سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در کشورهای منطقه هماهنگی وجود ندارد. مثلا در برخی از کشورها کاشت و داشت انجام می شود، اما برداشت صورت نمی گیرد. در برخی از کشورها کاشت و داشت انجام می شود، اما سریع میخواهیم به برداشت برسیم و ...؛ این نگاه با اقتضائات واقعی و تحولات میدانی کشورها سازگار نیست. کاشت، داشت و برداشت سیاسی و دیپلماتیک یک پروسه به هم پیوسته و پیچیده است که باید برای هر کدام برنامه ریزی خاص خود را داشت. پس به همان سوال اول بازمیگردم که به واقع جمهوری اسلامی ایران از توسعه مناسبات با کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای به دنبال چیست، آیا آن گونه که برخی اعتقاد دارند که جمهوری اسلامی ایران به دنبال ترویج و نشر باور و ایدئولوژی خود است یا به دنبال تقویت مناسبات دیپلماتیک است؟ انتخاب هر کدام از این دو راه می تواند شرایط خاصی را برای کشور رقم بزند. لذا قطعاً باید یک بازبینی در مسیری که طی این چهل سال پیش رفته ایم را در دستور کار قرار دهیم که کجاها اشتباه کرده ایم؟ کجا کم کاری داشتیم؟ کجا هماهنگی نبوده است و کجا درست عمل کرده ایم؟ این بازبینی می تواند الزامات کار دیپلماسی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را برای آینده مشخص کند و ذیل آن میتوان شاهد یک تحول جدی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، فارغ از این که چه دولتی روی کار است، بود.
اما به نظر میرسد که ذیل نفوذ و سایه سنگین ایدئولوژی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران عملاً حتی راهبرد انقلاب بر مبنای شعار «نه شرقی، نه غربی» هم به شعار «نه غربی، نه غربی» تغییر ماهیت داده است که صرفا برای ما هزینه زاست، خصوصا که کشورهای شرقی هم بازیگران فرصت طلبی به شمار می روند. این در حالی است که بسیاری معتقدند با یک سیاست خارجی متوازن در قبال شرق و غرب باید به اندازه صرف هزینه شاهد دستاورد و منفعت به خصوص در حوزه اقتصادی و تجاری باشیم. پس آیا اینجا مشکل کار به عملکرد باز میگردد و یا ایدئولوژی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران؟
من معتقدم که همان راه کار قبلی یعنی بازبینی در مسیر طی شده ۴۰ سال گذشته در حوزه سیاست خارجی میتواند پاسخ بسیاری از سوالات را روشن کند. به هر حال در آغاز هزاره سوم مقارن با دهه هشتاد شمسی تفکری در داخل کشور قوت پیدا کرد که با بهبود مناسبات ایران با ایالات متحده آمریکا شاهد حل و فصل مشکلات خواهیم بود، پیوست همین نگاه باعث شکل گیری برجام شد. اما نکته فراموش شده به همان پارامتر قبلی من باز می گردد که ماهیت نظام بین الملل یک ماهیت سیال و در حال تغییر است. لذا ما باید متناسب با این تغییرات در داخل کشور شرایط را پیش ببریم. فضای گفتمانی و مذاکره با آمریکا متأثر از یک فضای لیبرال در سال های آغازین هزاره سوم بود، اما اکنون فضا به شدت متفاوت است. این گفتمان لیبرالی از جنگ جهانی دوم تا سالهای ابتدایی هزاره سوم اعتقاد داشت که کشورها در تعامل با ایالات متحده آمریکا میتوانند به منافع خود دست پیدا کنند، کما این که آمریکا به کشورهایی مانند آلمان، ژاپن و بعدها به ترکیه، مصر، کره جنوبی و نظایر آنها کمک کرد. اما اکنون قطعاً فضا تغییر پیدا کرده است. آمریکا دیگر به هر دلیلی، نه می خواهد و نه می تواند این نقش را برای خود متصور شود که به تنهایی هزینه کمک به کشورها را بر دوش بکشد. گرایش های ملی گرایانه ای که از دل آن افرادی چون ترامپ سربرآوردند اکنون در امریکا در حال تقویت است. بنابراین جمهوری اسلامی ایران حتی اگر بخواهد در باغ سبزی آمریکا نشان دهد از آن طرف قطعاً آمریکا به تنهایی هزینه این روابط با ایران را پرداخت نخواهد کرد. غرب امروز متفاوت از غرب چهل سال پیش است. اروپا هم اکنون با مشکلات خاص خود دست به گریبان است و حتی به سرمایهگذاری چین نیازمند است. به موازات آن شرق هم متحول شده است. زمانی شرق صرفا مظهر معنویت و روحانیت بود، اما امروز شرق مصداق رشد اقتصادی، توسعه تجاری و پویایی تکنولوژی در نظر گرفته می شود. پس می بیند که ماهیت نظام بینالملل حتی با ۱۰ سال پیش هم تغییر پیدا کرده است. پیرو نکته درست شما قطعاً کشورهای حوزه بلوک شرق بازیگران فرصتطلبی هستند، کما این که هر بازیگر و هر کشوری در بستر سیال نظام بین الملل بر اساس منافع خود یک بازی فرصت طلبانه را در حوزه سیاست خارجی پی میگیرد، این یک ایراد نیست، یک واقعیت است. بنابراین باید ببینیم الزامات سیاست خارجی ایران در این ماهیت جدید و در حال تغییر نظام بین الملل چیست؟ لذا شعار «نه شرقی، نه غربی» تعیین کننده نیست، کما این که شعار «هم شرقی، هم غربی» هم ملاک نیست. ما باید ببینیم که اکنون در نظام بین الملل چه اتفاقاتی در حال وقوع است؟ چه فرصتها و تهدیداتی برای ایران در این ماهیت در حال تغییر وجود دارد؟ و جایگاه ما در این بستر متغیر و سیال نظام بین الملل چیست؟ لذا من سیاست خارجی امروز جمهوری اسلامی ایران را در چهارچوب ایدئولوژی و شعار محدود نمی کنم. جایی شعار «نه شرقی، نه غربی» راهگشاست، در مقطعی شعار «هم شرقی، هم غربی»؛ زمانی «نه غربی، نه غربی» کارساز است و گاهی هم راهبرد «نه شرقی، نه شرقی». لذا باید دید که در هر برهه زمانی ماهیت نظام بین الملل چه تغییراتی را داشته است و چه فرصت ها و امکاناتی را برای ما ایجاد می کند تا متناسب با آن تغییرات، هماهنگی ها در داخل شگل گیرد و الزامات لازم ایجاد شود که در نهایت منافع کشور محقق گردد. در سایه این نکته است که دولت سیزدهم و وزارت امور خارجه می فهمد که چه کار «می تواند» بکند؟ چون سوال مهم این نیست که دولت سیزدهم در سیاست خارجی چه کاری «باید» انجام دهد، پرسش تعیین کننده این است که دولت سیزدهم در این بستر سیال نظام بین الملل چه کاری میتواند انجام دهد؟ زیرا پاسخ به این سوال مستلزم ایجاد توازن و تعادل بین آرمان ها و واقعیت ها در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران است تا در سایه آن بتوان به منافع حداکثری دست پیدا کرد.
نظر شما :