روایت سازی و الهام بخشی بدون کارآمدی عینی، عقیم است
در دیپلماسی عمومی، واقعیت مهم تر است یا تصویر؟
نویسنده خبر:
نعمت الله مظفرپور
نعمت اله مظفرپور، در یاداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: اشتباه است که فکر کنیم با تصویر سازی و روایت پردازی می توانیم کاستیهای خود را در سیاست خارجی و دیپلماسی جبران کنیم. دیپلماسی عمومی، قدرت نرم و الهام بخشی مدیون کارآمدی یک نظام سیاسی در سه عرصه امنیت، حقوق بشر و اقتصاد است.
دیپلماسی ایرانی: مقاومت، قدرت نرم، تصویر سازی و الهام بخشی بدون حضور عینی سه مولفه امنیت، حقوق بشر و اقتصاد، بدست نمی آید. در این باره موارد ذیل قابل ذکر است:
- باید اعتراف کنیم غربیها مولد دانش سیاست خارجی و دیپلماسی هستند و ما بیشتر از اینکه بیندیشیم، محصولات آنها را خوانده و تکرار می کنیم. تازه اگر خوب آنها را بفهمیم. زمانی به تبع غربیها پوزیتویست شدیم. زمانی هرمنوتیک محور، زمانی مارکسیست و زمانی رئالیست و سازنده گرا و.... اکنون هم تصویر گرایی، پرسپشن گرایی و گفتمان گرایی را در کوی و برزن رواج می دهیم. یک ادعایی که اندیشمندان پست مدرن مطرح کرده اند این است که تصاویر و روایتها مهم تر از واقعیت هستند. ژان بودریار واقعیت را به دو شق واقعیت(Real) و ابر واقعیت(Hyper-Real) تقسیم می کند و مدعی است که ابرواقعیتها همان تصاویر و روایتها هستند که از واقعیتهای عینی هم مهم تر هستند. همین هم باعث شده است که بسیاری اساتید و دولتمردان کشورمان تکرار کنند که هر کس در روایت سازی برنده باشد، برنده است و عملا دیپلماسی عمومی بر همه حوزه های دیگر دیپلماسی سیطره یافته است. مثال جالب اینکه خبرگزاری انقلابی.... در یک دهه پیش گزارشی از کتاب رویارویی آرمانشهرگرایان منتشر کرده است که در انجا همه سلسله استدلالهای کتاب را کنار گذاشته و فقط این جمله مقدمه از استاد عالیقدر دکتر احمد نقیب زاده را برجسته کرده است که عصر کنونی، عصر جنگ روایتها است.(بدیهی است که استاد عزیز وقوف کامل دارد که اینگونه نیست که با تصویر سازی بتوان مشکلات عینی را به کناری نهاد. منظور ایشان اهمیت روایت و تصویر در جهان کنونی است که امر مسلمی است). از فرصت بهره جسته و تاکید می گردد که یکی از عوارض «امنیتی کردن» از سوی دشمن، این است که باعث می شود مدعیان دفاع از اصول جمهوری اسلامی ایران، از «واقعیتهای عینی» ایران و «حقیقت فلسفه سیاسی» جمهوری اسلامی ایران دور افتاده و در اوج آسمانها و با رویکردی پارتیزانی به عملیات و جنگ روانی مشغول بشوند چون فکر می کنند که شکست دشمن بیشتر در روان و تصویر رخ می دهد.آنها عملا به جای اندیشه و عمل دینی، به افسران جنگ نرم تبدیل شده و مسائل عینی ایران و حقیقتهای انقلاب را به حال خود رها کرده اند. این هم نوعی غرب زدگی است. ما شاهد رسانه زدگی در کشورمان هستیم که نه تحقق بخش اهداف دینی و نه ملی است. با این تفاوت که این بار به اصطلاح بچه مذهبیها، نادانسته به جای ذهنیتها و خلقیات شایع لیبرال، از خلقیات چپ و پست مدرنی تقلید می کنند. گام دوم با خلقیات شهید مطهری و شهید بهشتی حاصل می شود. الاسلام یعلو و لا یعلی علیه
- در نقد رویکرد مذکور این محورها قابل طرح است: اولا اینکه مگر هر چه غربیها بگویند ما باید تکرار کنیم؟ مگر نمی گوییم سیاسات و اجتماعیات و هویت ما با غرب متفاوت است و ما اصول خودمان را داریم، پس چرا مدام تراوشات آنها را تکرار می کنیم؟ ای بسا اینها هم به مانند سایر علوم انسانی، متعلق به ساختارهای فلسفی- سیاسی ویژه آنها باشند و به درد ما نخورند! پس چرا استدلالهای بدیهی عقلی دیگران را غرب زدگی می دانیم اما تقلید خودمان از پست مدرنها و تکرار طوطی وار نظرات امثال جوزف نای را، انقلابی بودن؟ هیچ اندیشیده ایم اینها با اصول تشیع ناسازگار بوده و میان تهی نیز هست؟ دوم اینکه در هر برهه ای یک نظریه ای مد می شود و گام به گام از مد می افتد. زمانی پوزیتویسم مد بود و زمانی رئالیسم. اکنون هم گفتمان و تصویر مد است. دهه آتی ممکن است نظریه ای دیگر مد شود. فکر نکنیم هر چه در آنسوی جهان تولید و تبلیغ می گردد، به اندازه کافی قابل اتکا است. پای این نظریات بعضا به قدری چوبین است که کارل پوپر هر چه که ابطال پذیر باشد را علم می داند. نمی خواهم بگویم حرف او کاملا درست است. ولی به هر حال یک متفکر است و برای ادعایش استدلال کرده است. سوم اینکه تصاویر گرچه بویژه در جهان کنونی، نقش بسیار مهمی دارند اما نباید در این باره دچار گمراهی شویم. تصویر بدون واقعیتهای عینی بویژه در سه حوزه امنیت، حقوق بشر و اقتصاد راه به جایی نمی برد. نظریه پردازان گفتمان از دالی (signifier) که فاقد مدلول عینی بیرونی است به دال تهی(Empty Signifier) تعبیر می کنند. این نویسنده نیز، تصویر بدون کارآمدی عینی در سه حوزه فوق الذکر را تصویر تهی (Empty Image) می نامد. (مفهوم خودساخته) تصویر باید پشتوانه خارجی داشته باشد. جهت روشن کردن مقصود، یک مثال بزنم: یکی از کارهای زشت، تخلیه مخاط بینی در جمع عمومی است. چون غربیها این کار را انجام میدهند، در ایران بویژه در میان قشر متوسط و تحصیلکرده و بوروکراتها رواج یافته است. چرا؟ چون غربیها دارای کارآمدی عینی بویژه در زمینه اقتصادی و آزادی(بالنسبه) هستند. نه به خاطر اینکه تصویر سازیهای قویی داشته اند. بلکه به دلیل آزادی و اقتصاد، کار زشت آنها هم تصویری قابل قبول دارد و حالت عادی پیدا می کند. از سوی دیگر قبح آروغ زدن هم در میان قشر متوسط ایرانی خیلی بالارفته است ولی زمانهای قدیم اینگونه نبود. با اینکه آروغ زدن اختیاری و قابل کنترل نیست و نباید خیلی سرزنش شود. چرا سرزنش می شود؟ چون غربیها آن را بد می دانند. چون آنها اقتصاد و آزادی دارند، کار زشتشان هم مفید و سازنده قلمداد می گردد! چرا باید در سازمانهای بین المللی مردان رسمی و روشمند بپوشند اما زنان غیررسمی و عاری از روش بپوشند؟ چرا اگر مرد در یک مهمانی جوراب نپوشد، داهاتی است اما خانم بدون جوراب، مدل و شیک؟ چون مروجان این روایتها، دارای آزادی و قدرت اقتصادی و تمدن بوده اند. چهارم و مهم تر اینکه همانگونه که نظریه پردازان گفتمان، نظریات مدرن سابق را اسیر بازی قدرت دانسته و بیش از اینکه آنها را فکر بدانند، قدرت و بازی استراتژیک می دانند، به نظر می رسد این اتهام به خودشان هم وارد است. یعنی اینها هم دستگاههای فکری- استراتژیکی هستند که برای پیشبرد منفعتی و بازی با دیگران طرح و نشر می شوند. علوم انسانی غربی (از جمله خود مدعیان تصویر و روایت نیز) از قدرت، باقدرت و برای قدرت است. لذا اسیر دایره خبیثه دیگران نباشیم. خودمان فکر کنیم و راهکار بدهیم.
- بنابراین اگر جمهوری اسلامی ایران بخواهد الهام بخش باشد باید دارای کارآمدی عینی در زمینه امنیت(با تفسیر موسع از امنیت)، اقتصاد و حقوق بشر(در چارچوب قانون اساسی) در داخل و منطقه باشد. نه اینکه فکر کنیم با تصویر می توانیم بر عینیتها غلبه کنیم و یا از مسائل واقعی، طفره برویم. تصویر نیز خیلی مهم است اما سطح اثرگذاری آن محدود و از نظر طول زمانی محدودتر است و در صورت عدم حمایت عینیت، مانند مزرعه تشنه، رنگ خواهد باخت. ما قوی ترین روایت ساز و الهام بخش هم باشیم، النهایه مردم آسیای غربی از ما امنیت، اقتصاد و رفاه و حقوق بشر خواهند خواست وگرنه بعد از مدتی رو بر می گردانند.. آنها برای الگوگیری نخست، وضعیت عینی درون ما را مشاهده خواهند کرد. چینیها خوب یا بد برای اینکه نشان دهند که توسعه اقتصادی لزوما لیبرال نیست، این ادعا را در عالم عینیت، محقق کردند. دستاوردهای عینی اقتصادی انها این اندیشه روشنفکرانه را تا حدی رونق بخشیده است که توسعه اقتصادی لزوما نیازمند توسعه سیاسی نیست. ما هم در گام نخست باید بتوانیم ادعاهای خودمان را در سپهرکشور و در محورهای فرد مسلمان، جامعه اسلامی، نظام اسلامی و تمدن اسلامی تا حدی محقق کنیم نه اینکه فقط تصویرسازی کنیم.
- در سلسله یادداشتهای این سایت، استدلال شده است که کفایت عینی در سه زمینه مذکور هم بدون تعامل دیپلماتیک، روابط خارجی با رونق، ارتباط متوازن با اقطاب قدرت و بازی با کارتهای متفاوت، حاصل نمی شود. می توان گفت یک چیز در پیشرفت اسلامی در عصر حاضر هم، اصل است و آن داشتن روابط خارجی گسترده است.
نظر شما :