مزیت نسبی ایران‌ و تشیع، قدرت معنایی-معنوی است

سید جواد طباطبایی و مساله سیاست خارجی جمهوری اسلامی

۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۰۳۲۶۳۲ اخبار اصلی اخبار داخلی
نویسنده خبر: نعمت الله مظفرپور
نعمت اله مظفرپور در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در مراتب مختلف نیازمند آگاهی و بهره‌مندی فرا استراتژیک از دستگاه فکری طباطبایی است. بویژه اینکه سید، سیاست خارجی ایران را به یک مساله فلسفی-جامعه شناسانه تبدیل می کند که سابقه ندارد.
سید جواد طباطبایی و مساله سیاست خارجی جمهوری اسلامی

دیپلماسی ایرانی: می توان سید جواد طباطبایی را از مقتدرترین و اثرگذارترین نظریه پردازان اندیشه سیاسی در سده های اخیر ایران دانست. سفره فکری او به قدری فراخ، متنوع و غنی است که خواننده با درک لذایذ آن برخی حاشیه ها مانند خلقیات تند و پاره ای حملات توهین آمیز ایشان به رقبا و یا جمهوری اسلامی ایران را فراموش می کند. سید به دلیل تسلط به زبان انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی و از همه مهم تر آلمانی و لاتین و عربی فهم دقیقی از متون فلسفه سیاسی غرب بدست داده و استدلال کرد که اسلام و مسیحیت هیچ تشابهی با همدیگر ندارند. تنها تشابه آنها این است که هر دو دین هستند. اسلام دارای شریعت و نص است اما مسیحیت نه شریعت دارد و نه نص کافی. بنابراین وی مختصات امری سیاسی در ایران را متفاوت از اروپا ترسیم کرده و روشنفکری دینی در ایران را در فاز فلسفی، کلامی، تاریخی و جامعه شناسانه عقیم و بی اعتبار دانست. از همینجا، جهت گیری امر سیاست خارجی ایران هم نمایان می شود.

سید نه ملی گرا است، نه غرب گرا، نه دین گرا، نه قوم گرا و نه ضد دین. البته مخالف سیاست دینی است. اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران است ولی خیلی مهم است که متفکری بتواند ورای اردوگاههای سیاسی و بدون شیله و پیله در مقابل برخی روندهای فکری و سیاسی به حق یا نابحق جبهه بگیرد. آنقدر که نگارنده درک و تجربه کرده است، سید جواد آدم کلوب و جناح نبود و از این بابت غصه مرحوم دکتر فیرحی را می خورد که چرا به یک جناح پیوند خورده است. او ضمن تقدیر زیاد از شاگرد خود، می گفت سیاسیون فیرحی را فریب دادند. 

• طباطبایی و مساله شناسی

مهم ترین آورده سید این است که مساله اصلی وی ایران است. فارغ از اینکه محتوای فهم و تجویز او درباره ایران چه باشد؛ مقبول باشد و یا نباشد. دوم اینکه ایران را به یک مساله تبدیل می کند. به تعبیر دیگر مهم ترین آورده سید این است که در مطالعات مساله مند ایران و غرب در هر سه سطح ذیل نظریه پردازی می کند:«مساله کدام است؟»، «مساله چیست؟» و «شبکه و نظام این مسائل چیست؟». اولی مساله یابی، دومی مساله شناسی یعنی ماهیت و محتوای یک مساله و سومی تعریف نسبت بین مسائل است. معتقد است در حالیکه مساله دانشگاههای غرب، تمدن غرب و مساله دانشگاه برلین و امثال هگل، خاصتا آلمان بوده و برای مساله آلمان تاسیس شده است، مساله دانشگاه در ایران، ایران نیست و دانشگاه ایرانی اصلا مساله ندارد و نمی داند دنبال چیست. از نظر او آلمان بیسمارک مدیون مساله یابی و مساله شناسی دانشگاه برلین است.

نظریه ایرانشهری آن مرحوم ورای جزئیات و اختلاف نظرها، درک و صیانت از مرزهای فرهنگی و هویتی ایران را به یک مساله مهم تبدیل می کند.(فارغ از محتوای مباحث او) خود سید در تفسیر خوانشهای آلتوسر از فروید و مارکس می گوید که آلتوسر معتقد بود که فروید آفریننده نظریه جدید درباره روان انسان بوده است زیرا کوشیده است که منطق و مکانیسمهای حاکم بر منطق روان انسان را شناسایی و توضیح دهد(ولو غلط) لذا مکانیسمهای حاکم بر منطق حاکم بر روح انسانی را به یک مساله تبدیل و استدلال می کند که روان انسان هم دارای یک مکانیسم قاعده مند است. در حالیکه قبل از او کسی بدین مهم نپرداخته بود. مارکس هم درباره جامعه چنین کرده است ولو نادرست. زیرا مارکس می کوشد منطق حاکم بر مناسبات انسانی و اجتماعی را کشف کند و حداقل اینکه آنرا به یک مساله بزرگ تبدیل کند. سید اضافه می کند که منظور آلتوسر این نیست که حرف مارکس درست است. بلکه منظورش این است که کار مارکس، آغاز یک علم است. سید تصریح می کند ابن خلدون هم یک متفکر موسس بوده و خود را «مستنبط الفن» دانسته و فکر می کرده یک فن جدید کشف کرده است که اکنون جامعه شناسی نامیده می شود، گرچه نتوانسته باشد محتوای غنی ای برای آن فراهم نماید. ابن خلدون مدعی بوده است که منطقه ای بی سابقه کشف کرده که در آن جا می توان علم جدید تاسیس کرد. ابن خلدون اضافه می کند که موسس مستنبط الفن نمی تواند همه مسائل موسسه خود را توضیح دهد. دیگران باید بیایند و آن مسائل را شناسایی و توضیح دهند.

غرض از فراز بالا اینکه خود سید هم مستنبط الفن است گرچه محتوای فن او را نپذیریم. ما باید بتوانیم مسائل کاخ علمی او را نقد کرده و به کار گیریم. به راحتی نمی توان آن مرحوم را از بابت نظریه پردازی و موضعگیری درباره انحطاط و زوال اندیشه سیاسی در ایران، تحقیر کننده داراییهای معنوی و سیاسی ایران دانست و همه چیز را به این مفهوم فروکاست. اگر هم بدانیم، باز هم وی حداقل از بابت مساله یابی، شایسته بزرگداشت و توجه وافر است. او طراح مکتبی است که نظریات مختلفی در بطن خود جای داده است. سید کاشف یک قاره و درصدد توضیح مختصات آن بود. گرچه دهها نقد بر آن وارد نمایند.

• طباطبایی و مساله سیاست خارجی

حال پرسش این است که سید در سطح «مساله کدام است»، چه آورده ای برای سیاست خارجی دارد؟ همانگونه که نگارنده در کتاب «تناسب و تدریج؛ سیاست خارجی ج ا ایران» تشریح کرده، مساله سیاست خارجی ما، استراتژیک نیست بلکه بیشتر فرا استراتژیک و مربوط به الگوهای پایه روشی و «ذهنیت استراتژیک» ما است. برنامه ریزی استراتژیک معیوب عمدتا معلول اعوجاجات در ذهنیت استراتژیک است. غرض اینکه در گام نخست نیازمند مساله یابی هستیم. بعد از یافتن آن مسائل، فهم چیستی آن مساله و سپس نظام ارتباطی آن مسائل با مسائل دیگر سیاست خارجی و داخلی نیاز اساسی ما است.

سیاست خارجی هم ایران و هم جمهوری اسلامی ایران می تواند از دستگاه چندلایه فکری وی بسیار بهره مند بشود بدون اینکه لزوما محتوای فکری او را بپذیرد. آگاهی داریم که دستگاه فکری سید جواد خطوط فاصله زیادی با رویکردهای سیاست عملی و نظری نظام اسلامی دارد. در عین حال هدف من این است که نشان دهم که چگونه برخی مولفه های مکتب وی می تواند ما را در فراز و نشیبهای سیاست جهانی و مقوله دیپلماسی عمومی یاری رساند. این مولفه ها عمدتا در خدمت قوام ایران و حاکمیت ملی است. ممکن است بگویید که شما نمی توانید مکتب او را به نفع کاسبکاری سیاسی خویش تجزیه کنید. پاسخ این است که توسل به هر مولفه از مکتب وی لزوما به معنای تجزیه نیست. دوم اینکه استفاده نویسنده به عنوان کارگزار متعهد و مطیع اجرایی نظام اسلامی، بیشتر روشی و مساله شناسی است. ما از او طرح پرسش کردن و روش طرح پرسش کردن را فرا می گیریم و این ارمغان جاویدان است. 

سه گزاره به عنوان اصول یادداشت حاضر، مهم هستند. نخست اینکه سید جواد مستقیم و غیرمستقیم سیاست خارجی ایران را به یک مساله تبدیل می کند که سابقه ندارد. دوم اینکه به یک مساله فلسفی- جامعه شناختی تبدیل می کند. سوم اینکه از نظر محتوایی(مساله چیست؟) معتقد است که ایران دارای روحی است که سیاست داخلی و خارجی آن باید در راستا و مکمل آن باشند. وگرنه، تداوم نخواهد یافت.

سید با الهام از هگل درصدد اولا کشف مختصات روح ایران، دوما کشف منطق حاکم بر روح ایرانی و سوم مکانیسمهای حاکم بر آن منطق را توضیح دهد. بنابراین از نظر او سیاست خارجی زمانی پایداری و تاب آوری دارد که تداوم تاریخی روح ایران باشد. نظر او این است که سیاست اگر در راستای روح ایرانی که البته ممزوج با تشیع است نباشد، شکست می خورد. می گوید که روح ایرانی، نادر را تقاضا و عرضه کرد اما بعد از خروج نادر از چارچوب این کریدور نامرئی و افتادن در مسیر ماجرا جویی، او را طرد کرد.

از سید می توان آموخت که پایداری یک سیاست خارجی منوط به این است که سوژه پرسش فلسفی واقع بشود. ما با عنایت به تحولات یک سال اخیر جایگاه ایران در آسیای غربی از غزه و لبنان گرفته تا سوریه و قفقاز، نیازمند طرح مساله فلسفی درباره سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هستیم. سیاست خارجی ایران نمی تواند بر کاستیها غلبه یابد مگر اینکه در گام نخست موضوع پرسش فلسفی و سپس جامعه شناختی واقع بشود. نیز نمی تواند موضوع پرسش واقع بشود مگر اینکه از گذشته تاریخی خود آگاهی یابد. نمی تواند آگاهی تاریخی حاصل کند مگر اینکه تاریخ قدیم و جدید خود را نه به مثابه مجموعه ای از وقایع تاریخی و یا با استفاده از رهیافتهای وارداتی غربی و نظریات محض واقع گرایانه آمریکایی بلکه با عنایت به روح ایران و ایرانی و ادبیات بومی بخواند. سید را از نظر روشی می توان موسس فن آگاهی تاریخی ایران دانست زیرا آگاهی ایرانی را به مثابه یک مساله طرح و مطالعه می کند.

• طباطبایی و مساله سیاست همسایگی

در سالهای بعد از جنگ سرد شاهد تبلیغات جهان وطنی و انگاره ضعف و زوال ملی گرایی و هویتها از سوی اردوگاه غرب بودیم. اوج این نوع نگرش، نظریه پایان تاریخ بود. اما در دهه اخیر روندهای جهانی به مسیری متفاوت حرکت کرده است. اروپا و آسیا به ملی گرایی سوق یافته است. آمریکای ترامپ هم نقطه عطفی در مناسبات معنوی- معنایی جهان و سیاست خارجی کشورها است. همه اینها مبین اهمیت هویت و فرهنگ در کنش گری در سیاست جهانی است. روند تحولات سیاست داخلی و خارجی کشورهای جهان باعث شد فوکویاما با نگارش کتاب هویت، عملا نظریه پایان تاریخ را پس بگیرد.

در جهان کنونی، قدرتمند شدن بدون داشتن شناسنامه ممکن نیست. آنهایی که شناسنامه کافی ندارند به تراشکاری و یا سرقت آن اقدام می کنند. یکی نظامی گنجه ای را می رباید و دیگری مولانا و نوروز را. ناپلئون جهت مقابله با روایتهای رقیب، خود را به رم متصل می کرد. حزب حاکم ترکیه خود را به آلب ارسلان سلجوقی و عثمانی و امپراتوریهای ترک جهان متصل می کند. شاهد دعوای روایتها و فرهنگها در منطقه هستیم. سازمان جهانی ترک می خواهد جریان فرهنگی- سیاسی ای را رقم بزند که از آسیای مرکزی تا سواحل دریای اژه را در بر می گیرد. کنشگری هویت عربی و تمدن غربی در منطقه هم که نیاز به توضیح ندارد. تحولات دهه اخیر آسیای غربی، باعث رواج روایت ضد ایرانی حامدالجابری شده است. 

در چنین تلاطمی، طباطبایی به ما یاد می دهد که جایگاه ایران چیست و مناسبات خود را با منطقه چگونه باید تنظیم کند. وقتی می گوید ایران همیشه در «درون بیرون» جهان اسلام بوده است، یعنی چی؟ من قضاوت محتوایی درباره صحت و سقم ادعای سید نمی کنم. بلکه هدف این است که بگویم با پرسش اساسی در سیاستهای منطقه ای خود مواجهیم. سیاست کنونی ما باید از روندهای گذشته آگاهی یابد. نیازمند خودآگاهی تاریخی هستیم. البته سید از نظر محتوایی هم در سطوح مختلف به ما کمک می کند. نقدهای رشک برانگیز او بر الجابری، الهام بخش ما و منکوب کننده اجنبیها است. دیپلماسی فرهنگی ایران می تواند از این آموزه ها با دقت بهره مند بشود.

در تامل فلسفی درباره سیاست خارجی، نیازمند مطالعه فرهنگ ایران هستیم. چون سیاست همسایگی هوشمند، باید بازنمایی کننده روح و فرهنگ ایرانی باشد. موازین ایدئولوژیک آن نیز باید با فرهنگ ایران وصلت کند تا بتواند از حالت رسمی به ایدئولوژی تودگانی تبدیل بشود. یکی از محورهای فرهنگی، جایگاه زبان فارسی در دنیای اسلام و جهان است. او نشان می دهد که چگونه زبان فارسی بیش و پیش از زبان عربی زبان علم بوده است. دکتر طباطبایی معتقد است که در دنیای اسلام دو زبان علم وجود دارد. زبان فارسی و زبان عربی. در حالیکه مثلا زبان ترکی استانبولی هیچ وقت زبان علم نبوده است و از این جهت ادعاهای پان ترکیستی را زیر سوال می برد. 

با الهام از نگاه طباطبایی به جایگاه و اثرگذاری زبان فارسی در قدرت معنوی و مادی ایران، می توان سیاست خارجی را به مسیر بهتری رهنمون شد. پرسش کلاسیکی که ملهم از رویکرد وی می توان طرح کرد این است که آیا مزیت نسبی جمهوری اسلامی ایران در منطقه قدرت معنوی- معنایی است و یا قدرت سخت و نظامی و یا ترکیب متناسب از ایندو؟ درک و تفسیر عمیق این مساله، از الزامات سیاست همسایگی ج. ا. ایران است که تصریحا و تلویحا مورد کنکاش طباطبایی است. فقط یکی از فازهای فکری او در این باره، ایرانشهری است.

با الهام از سید می توان به مساله یابی و مساله شناسی عملیاتی و استراتژیک در خصوص مزیت نسبی و مطلق ایرانیان در منطقه در مقابل روایتهای عربی، غربی و ترکی دست یافت. با آثار طباطبایی می توان اهمیت فلسفی، جامعه شناختی، فرا استراتژیک، استراتژیک و حتی تاکتیکی ادعای محمد جواد ظریف را به مثابه یک مساله درک نمود.(اختلاف موضع کارشناسی، محفوظ) ظریف معتقد است که مزیت نسبی ج. ا. ایران در قدرت معنایی است. آثار سید هم چنین چیزی نشان می دهند. کما اینکه یکی از خلفای عباسی می گوید که ایرانیان هزار سال بر اعراب حکومت کردند ولی یک روز به ما نیازمند نبودند. ما دویست سال بدانها حکومت کردیم ولی یک روز هم از آنها بی نیاز نبوده ایم. متاسفانه ایران بویژه بعد از اسلام، در جنگهای نظامی عمدتا شکست خورده است و این شکستها را عمدتا از طریق قدرت معنوی و معنایی جبران کرده است. حداقل اینکه ادعای دکتر ظریف، یک مساله است. همه چیز را به مجادلات جناحی فرونکاهیم. سید نشان می دهد که در قدیم و جدید از جمله مشروطیت، ایران در کجا پایه بوده و در کجا پیرو. در سال 1404 باید تعریف کنیم چگونه در دعوای روایتها در منطقه پایه باشیم و نه پیرو. در این باره نیازمند اندیشه سیاسی و فلسفه تاریخ هستیم. اندیشه سیاسی مادر سیاست خارجیهای بزرگ است. لفاظی و مهمل گویی نیست.
 
• طباطبایی و مساله مذاکرات هسته ای

شاید ارتباط دادن عمل دیپلماتیک و مذاکرات جاری به اندیشه طباطبایی لفاظی و رمانتیک قلمداد بشود اما اصلا اینگونه نیست. اسیر شدن در پیچیدگیهای مهمل نظری هم نیست. ذهن کوچک نگارنده هم به اندازه کافی روشن و صیقل خورده است. باز هم پرسش این است که مزیت نسبی و مطلق ما در منطقه و جهان چیست؟ مساله ما چیست؟ خارجی است و یا داخلی؟ مذاکرات بنا است مزیت نسبی و مطلق ما را شکوفا کنند و یا به ما در منازعات رئالیستی ژئواستراتژیک کمک کنند و یا هر دو؟ منطق و قاعده جوهری حاکم بر مذاکرات با آمریکا و دستور کار مذاکراتی ما چیست؟ معطوف به قدرت سخت رئالیستی است و یا قدرت نرم؟یا هر دو؟ 

با این پرسشها و نوع پاسخ بدانها، اساسا فهم ما از مفهوم و مصداق برد- باخت متفاوت خواهد بود. مثلا نگارنده در کتاب تناسب و تدریج استدلال کرده است که اگر مذاکرات هسته ای فقط بتواند از ایران امنیتی زدایی ضمنی بکند، باز هم ارزشمند است زیرا مزیتهای نسبی هم ایران و هم تشیع مبنی بر عدالت، آزادی، عقل، قدرت معنوی، معنایی، اقتصادی و حتی نظامی ایران در فضای امنیتی شده و اضطراری کمترین امکان شکوفایی را دارند. مرحوم سید جواد و شهید مطهری رحمه الله علیه یک جا به هم می رسند و آن خدمات ایران به اسلام است که ناظر بر مزیت تاریخی ما در قدرت معنایی است. اما امنیتی کردن و تحریم باعث می شود خاصیت الهام بخشی و پروسه ای سیاست خارجی نظام اسلامی تضعیف بشود و دستور کار سیاست داخلی و خارجی ما بیشتر به پروژه ای تبدیل بشود که مستلزم هزینه سنگین است. مذاکره باید بتواند موانع قدرت تاریخی معنوی الهام بخش ما یعنی تحریم، تورم و امنیتی کردن را تخفیف. در اینصورت معنا و مفهوم مذاکره متحول می شود. بنابراین بخشی از برد- باخت، وابسته به ذهنیت و فهم ما از برد است. نباید همه چیز را رئالیستی صرف دیده و عمل کنیم. نگرش صرف سیاست رئال، مخرب شاکله انقلاب اسلامی است.

سه گانه امنیتی کردن، تحریم و تورم قبل از اینکه دولت و ملت را خدشه دار کند، استقلال سیاسی، اخلاق ایرانی و عدالت شیعی را فرسایش می دهد. لذا تعامل فشرده دیپلماتیک و کوشش برای امنیتی زدایی از ایران و تحریم اقتصادی با هدف برکشیدن مزیتهای نسبی از جمله قدرت معنایی ایران، یک تکاپوی مقدس و انقلابی ایرانشهری و اسلامی است. انقلابی کسی است که نگذارد همه امور مدنی ایران و نظام اسلامی، امنیتی و در نتیجه لاینحل بشود. غربیها از طریق امنیتی کردن، می خواهند کشورهای دیگر را از جایگاه پایه ساقط کرده و به پیرو تبدیل کنند. قانون اساسی ما در فضای اضطراری امنیتی پژمرده می شود. هیچ بند از بیانیه گام انقلاب اسلامی از جمله تمدن اسلامی بدون تعامل دیپلماتیک بدست نمی آید. دیپلماسی هوشمند لازمه صیانت از ناموس و دین است. باید به درک جدیدی از امر دیپلماتیک در گام دوم انقلاب نائل آییم. تعامل دیپلماتیک شرط کافی برای الگوی پیشرفت ایرانی-اسلامی نیست اما شرط لازم است. دیپلماسی لازمه شکوفایی ایرانشهری و شیعی است. تشریح اینها فرصت مفصل می طلبد. 

نعمت الله مظفرپور

نویسنده خبر

پژوهشگر اندیشه سیاسی و دیپلماسی

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: سید جواد طباطبایی نعمت الله مظفرپور سیاست خارجی سیاست خارجی ایران ایران جمهوری اسلامی ایران روح ایران


( ۱ )

نظر شما :

پروفسور بالتازار ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ | ۱۰:۱۴
جواد تُرکه!