یادداشت اختصاصی روزنامهنگار روس برای دیپلماسی ایرانی
شراکت روسها و صهیونیستها در مبارزه علیه جاده ابریشم
نویسنده: دمیر نظروف، روزنامهنگار و کارشناس علوم سیاسی از غرب سیبری – روسیه
دیپلماسی ایرانی: بسیاری از کارشناسان معتقدند که دوره دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ «اصل تغییر در سیاست خارجی ایالات متحده» را رقم زد، اما واقعیت این است که ایالات متحده، کشوری متشکل از الیگارشها، که تا همین اواخر تنها با دلار متحد بود، هرگز در جهتگیری سیاست خارجی خود کشوری متحد نبوده است. حمایت از اوکراین و انتقاد فزاینده از صهیونیسم، محصول اختلافات سیاسی درون آمریکاست که خطر وقوع یک جنگ داخلی جدید در داخل ایالات متحده را به همراه دارد.
امروزه، رقابت بین دموکراتها و جمهوریخواهان به سطح جدیدی رسیده است و شکافهای موجود در درون این احزاب، اوضاع را تشدید میکند. به عنوان مثال، دموکراتها به دو دسته چپگرایان مترقی و دموکراتهای سنتی تقسیم شدهاند، در حالی که جمهوریخواهان به سه دسته انزواطلبان (اول آمریکا)، نئوکانها (حمایت کامل از صهیونیسم) و مستبدان (حمایت میانهرو از صهیونیستها و حمایت کامل از پوپولیسم راستگرا در سراسر جهان) تقسیم شدهاند.
تفاوت دیدگاهها بین دو حزب اصلی ایالات متحده در مورد درگیری بین روسیه و اوکراین، عمق اختلافات درون ایالات متحده را آشکار میکند. در حالی که هدف بایدن حفظ و آزادسازی تمام اوکراین تاریخی بود، هدف ترامپ این است که نه تنها در مورد اوکراین، بلکه در مورد تمام اروپای شرقی، کاملاً به جاهطلبیهای کرملین عمل کند. در روسیه، تندروهای کرملین به طور جدی در حال بحث در مورد برنامههایی برای یک جنگ بزرگ علیه کشورهای بالتیک و حتی خود لهستان هستند. ظهور پهپادهای روسی در آسمان استونی، لتونی و لهستان نوعی مأموریت شناسایی در مورد برنامههای ناتو است، به اصطلاح، برای "آزمایش واکنش اتحاد آتلانتیک شمالی"، که به نوبه خود، واکنش ضعیفی نشان داده است. در مورد ترامپ، او به سادگی این موقعیتها را نادیده گرفت. اگر ترامپ مایل است رسماً دونباس و کریمه را به روسها واگذارد، حداقل میتواند تجاوز ناگهانی روسیه علیه مثلاً استونی را توجیه کند.
اما روسها به چه دلایلی میخواهند تمام اروپای شرقی را تصرف کنند؟
۱- با توجه به نفوذ عظیم لابی صهیونیستی بر ترامپ، هدف صهیونیستها پیشبرد طرحی برای ایجاد هرج و مرج نه تنها در اوکراین، بلکه در بالتیک و سپس پیشروی به سمت مرزهای لهستان است. صهیونیسم به دنبال نابودی رقیب اصلی خود (کشورهای بینماریوم) برای دریافت کمکهای نظامی و سیاسی خارجی ایالات متحده است. اگر اوکراین توسط دولت پنهان – ایالات متحده، بریتانیا و چین – به عنوان "خانه جدید یهودیان" در نظر گرفته شود، نقش لهستانیها در پیکربندی آینده اروپا نمایانگر رهبر جدید اروپا خواهد بود. برای جلوگیری از این امر، صهیونیسم به دنبال بهرهبرداری از جاهطلبیهای روسیه و جلب رضایت آنها از طریق یک متحد مشترک است: نئوکانها و مستبدان جمهوریخواه (پیتر تیل، جی. دی. ونس).
۲ - مبارزه مشترک علیه پروژه جاده ابریشم چین. نه روسها، نه صهیونیستها و نه جمهوریخواهان آمریکایی علاقهای به ایجاد جاده ابریشم ندارند، جادهای که کشورهای آسیای بزرگ را متحد میکند و شرایط را برای استقلال اروپا از سلطه آمریکایی – صهیونیستی فراهم میکند.
چینیها به تدریج کشورهای بالتیک را در پروژه خود ادغام میکنند، جایی که لهستانیها و اوکراین مدتهاست که موقعیتهای برجستهای را اشغال کردهاند. چین روسها را در پروژههای خود در نظر نمیگیرد، زیرا امپراتوری مسکو با نئوکانهای آمریکایی مرتبط است و بنابراین تهدیدی محسوب میشود. با وجود تمام تبلیغات در مورد «روابط گرم»، دو طرف از دهه ۱۹۶۰ در جنگ سرد گرفتار شدهاند. «دستور کار سبز» چین که پیشنیاز مشارکت در جاده ابریشم است، همانطور که اسناد کرملین نشان میدهد، توسط روسها به عنوان تهدید اصلی برای «امنیت» این کشور تلقی میشود.
بنابراین، روسها، در حد توان خود، تلاش میکنند هرگونه پیشرفتی را در امتداد جاده ابریشم خراب کنند: مداخله در اوکراین، پهپادها در آسمان بالتیک، سرنگونی یک هواپیمای آذربایجانی، تلاش برای کودتا در ارمنستان، «بیطرفی» در رابطه با تجاوز صهیونیستی علیه ایران و سوریه، تهدید جنگ علیه قزاقستان و ایجاد تصویر دشمن از تاجیکستان به دلیل حضور ادعایی داعش در آنجا. همه اینها تنها آغاز یک طرح بزرگ توسط این سهگانه – ایالات متحده، صهیونیستها و روسها – برای خنثی کردن استراتژی رهایی چین از امپریالیسم دلار است.
اقدامات صهیونیسم و روسیه در زمینه رویارویی با چین به دلیل ویژگیهای منطقهای و مواضع سیاسی آنها در جامعه جهانی متفاوت است. صهیونیسم و رژیم پوتین ارتباط مستقیمی را حفظ میکنند اما سعی میکنند رابطه خود را پنهان نگه دارند. با این حال، در طول جنگها، میبینیم که هر دو طرف آشکارا از یکدیگر حمایت میکنند. به عنوان مثال، در مناقشه روسیه و اوکراین، صهیونیسم با بهرهگیری از عضویت خود در سازمان ملل، همیشه در رأیگیریهای حل مناقشه طرف ضد اوکراینی را میگیرد. از سوی دیگر، در اوج تجاوز صهیونیسم علیه ایران، پوتین اعلام کرد که "میلیونها روس زبان در اسرائیل زندگی میکنند" که آنها را به روسیه "نزدیکتر" میکند.
وقتی درباره اقدامات خاص صهیونیسم در خاورمیانه علیه جاده ابریشم صحبت میکنیم، اینها در درجه اول تلاش برای ایجاد یک «کریدور اقتصادی هند» هستند. راهاندازی یک سری جنگ علیه محور مقاومت، مداخله در سوریه و بمباران قطر بخشی از طرح بزرگتر صهیونیسم برای سازماندهی مجدد خاورمیانه به نفع کریدور اقتصادی هند – خاورمیانه – اروپاست.
متولی اصلی سیاست خارجی روسیه و صهیونیستها، تشکیلات جمهوریخواهان ایالات متحده، به ویژه جناح نئوکانهای جنگطلب آن است که به لابی صهیونیستی وابسته است. افراد شکاک ممکن است اعتراض کنند: "چرا هیچ حمایت آشکاری از روسها وجود ندارد؟" چنین اظهاراتی وجود ندارد و اتفاق نخواهد افتاد، زیرا جمهوریخواهان از هیاهو و عواقب چنین اظهاراتی در حمایت از رژیم پوتین میترسند. من به کارشناسان توصیه میکنم به لفاظیهای ضد اوکراینی مایک جانسون (رئیس مجلس نمایندگان ایالات متحده، کسی که مانع از ادامه تأمین پول و سلاح توسط بایدن به اوکراین شد)، جی. دی. ونس (رسوایی بین ترامپ و زلنسکی را به خاطر دارید؟ این کار ونس بود)، مایک روبیو، تد کروز، لیندسی گراهام و دیگران توجه کنند. همه این صهیونیستهای دوآتشه به خاطر انتقاد از اوکراین و درخواستشان برای "هیچ مرکزی برای اوکراین وجود ندارد" شناخته میشوند. اما آیا کسی تا به حال شنیده است که آنها بگویند "هیچ مرکزی برای اسرائیل وجود ندارد؟" نه، زیرا هدف آنها حمایت ابدی از صهیونیسم و حذف هر چیزی است که میتواند این روند را مختل یا به چالش بکشد.


نظر شما :