توصیه های دنیس راس به بایدن
امریکا به سیاست بازدارندگی جدید در برابر ایران نیاز دارد
دیپلماسی ایرانی: هرچند گفت وگوهای غیرمستقیم ایران و آمریکا بدون پیشرفتی به پایان رسید، این واقعیت که واشنگتن و تهران با این فرمت تازه از گفت وگو موافقت کردند، نشان از علاقه مشترکشان به احیای برجام دارد. دولت جو بایدن، تمایل نیرومندی دارد تا برنامه هسته ای ایران را دوباره در چارچوبی قابل کنترل قرار دهد تا به سراغ فهرستی از گزینه های نخواستنی برای بازداشتن تهران از غنی سازی نزدیک به سطح جنگ افزار و کاستن از "زمان گریز" تا محدوده صفر، نرود.
برای ایران هم، نیرومندترین انگیزه همان گشایش تحریم هاست که به این کشور اجازه می دهد نفت خود را بفروشد و به میلیاردها دلار پول های بلوکه شده اش دسترسی یابد. چنین گشایشی، اکنون بویژه اهمیت دارد چرا که خزانه خالی، دولت ایران را وادار کرده است تا یارانه های لبنیات، تخم مرغ و گندم را بردارد و با یک واکنش عمومی و اعتراضی در سراسر کشور روبه رو شود.
البته بی گمان، علاقه مشترک ایران و آمریکا به توافق، احیای برجام را تضمین نمی کند همانطور که نبود هرگونه پیشرفتی در تازه ترین دور گفت وگوها، نشانگر همین واقعیت است. تهران پافشاری دارد که واشنگتن سپاه پاسداران را از فهرست سازمان های تروریستی خارج کند، چیزی که بایدن علنا وعده داده که انجام ندهد. با این حال، به باور من، هنوز می توان در نقطه ای به توافق رسید حتی اگر تعلل هر طرف در پذیرش امتیازدهی ممکن است کار را طولانی تر کند.
همچنین این امکان هم هست که آمریکا و ایران هرگز نتوانند بر اختلافات خود فائق آیند یا شاید تهران فکر کند که واشنگتن زیر فشار بیشتر، کوتاه خواهد آمد و با این گمان، به تسریع برنامه هسته ای و انباشت کافی اورانیوم با غنای شصت درصدی برای چند بمب هسته ای بپردازد. فراتر از آن، دست به غنی سازی نود درصدی هم بزند، ذخیره اورانیوم غنی شده اش را در چند مکان توزیع کند و به بازرسان بین المللی هم اجازه دسترسی ندهد به گونه ای که جهان نتواند دریابد که در آنجا چه می گذرد.
روشن است که اگر توافقی در کار نباشد یا ایران شروع به تسریع برنامه هسته ای اش به عنوان بخشی از راهبرد گفت وگو بکند، آمریکا نیازمند یک راهبرد بهتر برای بازداشتن ایران است. اما حتی اگر دو طرف به توافقی هم برسند، بازهم دولت بایدن نیازمند بهینه سازی رویکرد بازدارندگی خود است. دلیلش آن است که به محض آنکه تحریم های مرتبط با توافق 2015 برداشته شود، ایران نیاز چندانی به یک توافق تکمیلیِ "طولانی تر و قوی تر" به مانند آنچه دولت بایدن در سر دارد، نخواهد دید.
از این گذشته، شروط کلیدی توافق 2015، در سال 2030 به پایان می رسد و ایران دیگر محدودیتی در زمینه حجم زیرساخت های هسته ای، شمار و کیفیت سانتریفیوژها یا سطح غنی سازی نخواهد داشت. به عبارت دیگر، در سال 2030، ایران دلیل چندانی نمی بیند که به سمت نقطه ای نرود که در آن مرحله، تنها فاصله بسیار اندکی با توانمندی جنگ افزار هسته ای داشته باشد. همچنین احیای برجام، ایران را از منابع بسیار بیشتری برخوردار خواهد کرد. در شرایطی که اسرائیلی ها، سعودی ها و اماراتی ها اذعان دارند که ایرانی ها در زیر تحریم می توانند سیل سلاح را به شبه نظامیان نیابتی شان در عراق، لبنان، سوریه و یمن برسانند، تصور کنید که اگر تحریم نباشند، چه خواهند کرد.
برای بهینه سازی رویکرد بازدارندگی آمریکا در درازمدت، واشنگتن باید علنا اعلام کند که تهران با ادامه دادن به این مسیر، چه چیزهایی را از دست خواهد داد و با تغییر مسیر، چه چیزهایی را به دست خواهد آورد.
هدف باید این باشد که هراس ایران از اقدام نظامی آمریکا، زنده شود بی آنکه آن کشور در سه کنجی قرار گیرد که هیچ مفر دیپلماتیکی نداشته باشد.
از یک سوی، رهبران ایران باید بدانند که با ادامه مسیر کنونی، با خطر از دست رفتن کل زیرساخت هسته ای شان روبه رو خواهند بود، زیرساختی که چندین دهه صرف توسعه آن کرده اند. در دیگر سو، آنها باید دریابند که رژیم گسترده تحریم ها – با همه محدودیت ها و آثاری که بر تجارت با ایران دارد – برداشته می شود اگر آنها گزینه سلاح هسته ای را کنار بگذارند و از سیاست تحمیل بر همسایگانشان دست بکشند.
دولت دونالد ترامپ موفق به اعمال یک راهبرد موثر بازدارندگی نشد و تا به اینجا، دولت بایدن هم در این کار موفق نبوده است. سیاست "فشار حداکثری" ترامپ نتوانست بازدارنده حملات – مستقیم و نیابتی – ایران علیه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه، به نفتکش ها در خلیج فارس و دریای عمان و زیرساخت های نفتی در عربستان سعودی باشد. حتی هدف قرار دادن ژنرال قاسم سلیمانی هم حملات نیابتی ایران را متوقف نکرد، هرچند چه بسا که موجب شد ایران در کشتن آمریکایی ها، محتاط تر بشود.
رویکرد بایدن هم موثرتر نبود. وی درخواست ایران برای گفت وگوهای غیرمستقیم را پذیرفت، به چین اجازه داد تا معاف از مجازات به خرید نفت ایران بپردازد و شبه نظامیان حوثی تحت حمایت ایران را از فهرست رسمی گروه های تروریستی خارج کرد. با این حال، ایران به جای ملایم کردن رفتارش، پرخاشگرتر شده است. در دوره باراک اوباما و دونالد ترامپ، غنی سازی بیست درصدی، به عنوان اقدامی تحریک آمیز تلقی می شد. اکنون، ایران نه تنها بدون هیچ پیامدی، در حال غنی سازی 20 درصدی است بلکه پا را فراتر گذاشته و سرگرم غنی سازی اورانیوم تا سطح شصت درصد است که به گفته برخی کارشناسان بسیار پرخطر است.
واشنگتن برای بازداشتن ایران از پیشبرد برنامه هسته ای و دنبال کردن سیاست های مخرب منطقه ای، نیازمند یک راهبرد درهم بافته و منسجم است که بر ابزارهای سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، اطلاعاتی، سایبر و نظامی متکی است. آمریکا همچنین باید موضع خود را نه تنها بصورت خصوصی بلکه عمومی هم اعلام کند. واشنگتن باید ایران را در موقعیت هشدار قرار دهد و جامعه جهانی را شرطی کند تا این انتظار را داشته باشد که آمریکا در صورتی که حرکت ایران به سمت سلاح هسته ای را ردیابی کند، با تمام ابزارهایش واکنش نشان خواهد داد.
دولت بایدن، به جای تکرار اینکه "همه گزینه ها روی میز است" – گزینه ای که هیچکس آن را جدی نمی گیرد – باید بگوید که اگر ایران به سمت سلاح هسته ای برود، کل زیرساخت هسته ای اش را ناکار خواهد کرد. هنگامی که آمریکا با متحدانش در برابر ایران همراه شود، رهبران ایران درخواهند یافت که آمریکا بهتر می تواند هزینه های جمهوری اسلامی را افزایش دهد. از اینها گذشته، مهم است که ایران از نظر سیاسی، منزوی بماند. رهبران ایران، کشور خود را نه شبیه کره شمالی که میراث دار یک امپراطوری بزرگ می دانند.
از آنجا که رهبران ایران تردید دارند که آمریکا برای بازداشتن آنها از پیشبرد برنامه هسته ای شان به زور متوسل شود، دولت بایدن باید چندین گام بردارد تا سیاست اعلام شده اش از اعتبار کافی برخوردار شود. نخست اینکه باید به فرماندهی مرکزی ایالات متحده دستور دهد تمرین هایی نظامی برگزار کند، هم به تنهایی هم با متحدان آمریکا در خاورمیانه تا یورش های هوا به زمین به اهداف مستحکم شده را بیازمایند. دوم، آمریکا باید تمرین هایی را انجام دهد که در آن هواپیماهای اسرائیلی سوخت گیری می کنند، چیزی که در هر حمله عملی اسرائیل به ایران، ضرورت می یابد.
آنچه ایالات متحده نباید بکند، همان کاری است که در ماه می انجام داد: اینکه تکذیب کند که هواپیماهای اسرائیلی را در یک تمرین مشترک که حملات هوا به زمین راه دور را شبیه سازی می کرد، سوخت گیری کرده است. واشنگتن باید هراس های ایران درباره حمله را تقویت کند و نه اینکه به رهبران این کشور دلیلی بدهد که در این باره تردید کنند که ارتش آمریکا هرگز علیه آنان وارد شود.
سرانجام اینکه آمریکا برای آنکه اعتبار بیشتری به سیاست اعلام شده اش بدهد، باید کمک نظامی بیشتری برای اسرائیل در نظر بگیرد. همانطور که اشاره شد، اسرائیل نیازمند توانمندی های سوخت گیری بهتری است تا زیرساخت های هسته ای مستحکم شده ایران را بهتر و معتبرتر مورد تهدید قرار دهد. این است که آمریکا باید تحویل هواپیماهای KC-46 به اسرائیل را تسریع کند؛ اینها هواپیماهای حمل ونقل و سوخت رسان هستند که با فروش آن به اسرائیل موافقت شده اما نه زودتر از سال 2024. موافقت با تسریع این جدول زمانی، چه بسا در جریان دیدار 13 و 14 ژوئیه بایدن از اسرائیل، به ایرانی ها این علامت را بدهد که آمریکا در صورت ضرورت، آماده تقویت گزینه نظامی اسرائیل است. واشنگتن همچنین می تواند با تحویل بمب های نفوذکننده حجیم (MOP) – بمب های کوه شکن 30 هزار پوندی – به اسرائیل و نیز بمب افکن های B-2 که این بمب ها را حمل می کنند، علامت مشابهی به تهران بدهد.
اسرائیل در حال حاضر فاقد توانایی برای ویران سازی سایت زیرزمینی غنی سازی ایران در فردو است که در دل کوه ساخته شده اما یک بمب MOP و هواپیمای B-2 این وضعیت را دگرش می دهد و این تاکید را می گذارد که واشنگتن در صورت ضرورت برای حمایت از حملات اسرائیل آماده است.
البته منظور این نیست که آمریکا باید از اسرائیل بخواهد که سرخود عمل کند بلکه ارسال این علامت به تهران است که چنانچه به سمت سلاح هسته ای حرکت کند، واشنگتن به تنهایی یا با همراهی دیگران برای نابودی زیرساخت های هسته ای ایران عمل خواهد کرد. رهبران ایران باید بفهمند که چنین کاری برایشان خطرناک است؛ باید بدانند که آمریکا به آنچه می گوید، باور دارد و باید درک کنند که اگر دستیابی به یک نتیجه دیپلماتیک را ناممکن کنند، آمریکا زمینه را برای حمله نظامی آماده می کند. اما آمریکا نمی تواند تنها بر برنامه هسته ای ایران تمرکز کند بلکه همچنین باید راهبردی برای مقابله با رفتار ناپایدارساز ایران در منطقه داشته باشد، از رسیدن سلاح های ایران به دست نیابتی هایش جلوگیری کند و سپرهای دفاعی متحدان و شرکای آمریکا در منطقه را تقویت کند، بهویژه در مقابله با پهپادها، موشک های کروز و موشک های بالستیک نیابتی های ایران. برای رسیدن به این هدف، فرماندهی مرکزی آمریکا می تواند سامانه های هشدار پیشدستانه، پهپادی، سایبری و دفاع موشکی شرکای منطقه ای آمریکا را یکپارچه کند هرچند باید این شرکا با چنین کاری موافق باشند.
در زمانی که بسیاری از دوستان آمریکا در خاورمیانه از عقب کشیدن ایالات متحده از منطقه نگران هستند، درهم بافتن سامانه های دفاعی، یکی از راه های اطمینان بخشی به آنان و درج واشنگتن در منطقه است. امتیاز چنین کاری آن است که نه تنها بار دفاع را به اشتراک می گذارد بلکه همچنین به هم افزایی دارایی های موجودِ کشورهای منفرد منطقه می انجامد. نیازی نیست که آمریکا موشک های دفاعی بیشتری به شرکایش بدهد اگر موشک هایی که قبلا به آنان داده، بطور موثری تجمیع شوند. توان ترکیبی این سلاح ها، حقیقتا بزرگتر از بخش های منفرد آن است. دولت بایدن از قبل بر توسعه یک معماری امنیتی برای دفاع موشکی و هوایی در خاورمیانه کار خود را آغاز کرده است.
منبع: فارن افرز / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
انتشار این مطلب به معنای تایید آن از سوی دیپلماسی ایرانی نیست و صرفا برای آگاهی خوانندگان دیپلماسی ایرانی منتشر شده است.
نظر شما :