انتخابات جورجیا و اکثریت سنا به نفع دموکرات ها چه تاثیری بر پرونده ایران دارد؟
فشارهای مضاعف بایدن به ایران با ابزارهای سنا و مجلس نمایندگان/توهمات مجلس یازدهم
دیپلماسی ایرانی – هر دو نامزد حزب دموکرات یعنی «رافائل وارنوک» و «جان اوسوف» در دور دوم انتخابات مجلس سنای آمریکا در ایالت جورجیا موفق شدند تا سناتورهای جمهوری خواه، آن هم در ایالتی که در سیطره این حزب (جمهوری خواهان) است را شکست دهند. به این ترتیب دموکرات ها ۵۰ کرسی و جمهورخواهان نیز ۵۰ کرسی در مجلس سنا خواهند داشت. حال با این پیروزی سهم هر دو حزب از کرسی های سنا در عدد ۵۰ مساوی خواهد شد، اما با توجه به نقش کامالا هریس، معاون اول جو بایدن به عنوان رئیس سنا، اکثریت سنا در اختیار دموکرات ها قرار خواهد گرفت و راه رئیس جهوری آمریکا (جو بایدن) برای پیشبرد برنامه هایش هموارتر خواهد شد. اما انتخابات سنای جورجیا و تمام شدن اکثریت سنا به نفع دموکرات ها به سود ایران خواهد بود؟ آیا بایدن با در اختیار گرفتن کاخ سفید، مجلس نمایندگان و مجلس سنا با خیال آسوده تری به فکر بازگشت به برجام و رفع تحریم ها خواهد بود، خصوصاً اینکه با مانعتراشی جمهوری خواهان که اکنون در اقلیت قرار دارند، روبه رو نخواهد شد و یا اینکه جو بایدن با در اختیار گرفتن تمامی ابزارهای قانون گذاری و اجرایی ایالات متحده آمریکا از کاخ سفید، مجلس سنا و مجلس نمایندگان به عنوان سه اهرم فشار بر ایران استفاده خواهد کرد؟ پاسخ به این سوال، محور گفت وگوی دیپلماسی ایرانی با احمد نقیبزاده، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل بینالملل است که در ادامه میخوانید:
با توجه به نتایج انتخابات سه شنبه هفته جاری سنا در ایالت جورجیا و تعیین تکلیف دو کرسی باقی مانده به نفع دموکرات ها که با پیروزی رافائل وارنوک و جان اوسوف تمام شد، علاوه بر کاخ سفید و مجلس نمایندگان اکنون مجلس سنا نیز در اختیار این حزب (دموکرات ها) قرار گرفته است و جمهوری خواهان در اقلیت می گیرند. حال سوال اینجاست که این مسئله تا چه اندازه میتواند تاثیر مخرب و یا احیانا تاثیر مثبتی بر پرونده هستهای ایران و برجام داشته باشد؟ به عبارت روشن تر آیا جو بایدن با در اختیار گرفتن مجلس نمایندگان و مجلس سنا دست بازتری برای بازگشت به برجام و لغو تحریم ها خواهد داشت و یا بالعکس، رئیس جمهوری ایالات متحده با این اهرم ها، ذیل در اختیار گرفتن کاخ سفید، مجلس نمایندگان و مجلس سنا به سمت فشار بیشتر به ایران پیش خواهد رفت؟
من معتقدم چون در سایه نتایج انتخابات سنا در جورجیا، بایدن علاوه بر کاخ سفید و مجلس نمایندگان اکنون مجلس سنا را هم در اختیار گرفته است بیشتر به سمت فشار بیشتر بر ایران پیش خواهد رفت. یعنی عملاً این سه نهاد (کاخ سفید، مجلس نمایندگان و مجلس سنا) که به نوعی همراه با بایدن خواهند بود به اهرمی برای فشار به ایران بدل خواهند شد. پس انتخابات جورجیا و اکثریت سنا به نفع دموکرات ها به سود ایران تمام نشده است.
یعنی اگر سنا در اختیار جمهوری خواهان بود به نفع ایران تمام می شد؟
خیر. مسئله عمیق تر از این مسائل است. به هر صورت نکته مهمی که در تنش ایران و ایالات متحده آمریکا وجود دارد این است که تنش بین دو طرف به یک تنش بنیادین، ایدئولوژیک و راهبردی رسیده است. با توجه به اقداماتی هم که در دوره دونالد ترامپ طی چهار سال گذشته شکل گرفته، شدت این تنش به یک نقطه تقریباً بدون بازگشت رسیده است. بنابراین سیستم و ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا، چه با جریان دموکرات و چه با جریان جمهوری خواه در تضاد کامل با حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است و این نکته تعیین کننده شرایط بین دو طرف ست. از این رو به هر میزان رئیس جمهوری مانند جو بایدن ابزار بیشتر سیاسی و دیپلماتیکی در اختیار بگیرد از آن برای فشار بر ایران استفاده خواهد کرد؛ مگر این که یکی از دو طرف از مواضع خود عدول کنند.
حال ذیل این مفروض که شما معتقدید در دوره دونالد ترامپ تنش ایران و ایالات متحده به یک نقطه برگشت ناپذیر و پیچیده رسیده است آیا پرونده هستهای و برجام در دوران جو بایدن مطابق با نگاه دولت روحانی به یک سرانجام مثبت خواهد رسید. به ویژه که از صبح دوشنبه هفته جاری جمهوری اسلامی ایران غنی سازی ۲۰ درصدی را در دستور کار قرار داده است، آن هم در شرایطی که جو بایدن به صراحت عنوان کرده مهمترین پیش شرطش برای بازگشت به برجام و لغو تحریم ها بازگشت ایران از تمام اقدامات کاهش تعهدات برجامی است؟
نکته مهمی که در پاسخ به این سوال شما باید به آن اشاره کرد این است که بر خلاف نگاه دولت و با توجه به اینکه تنش ایران و ایالات متحده آمریکا به یک نقطه جدی، عمیق، پیچیده و تقریباً بدون بازگشت رسیده است دیگر تنها مسئله پرونده فعالیتهای هستهای برای ایالات متحده آمریکا، چه بایدن دموکرات و چه ترامپ جمهوری خواه مطرح نیست، بلکه قطعاً پرونده نفوذ منطقهای، توان موشکی و حقوق بشر نیز میتوانند به اهرم فشار واشنگتن بدل شوند. پس تا زمانی که تمام این پرونده ها به یک تعیین تکلیف جدی نرسند، تعارضها با شدت و ضعف پی گرفته خواهد شد. یعنی حتی اگر بر فرض محال مسئله بازگشت جو بایدن به برجام و لغو تحریم ها بدون پیش شرط در دستور کار آمریکا قرار بگیرد که این امر بسیار بعید است، چون قطعاً جو بایدن برای بازگشت به برجام و لغو تحریمها پیش شرط های موشکی و نفوذ منطقه ای را مطرح خواهد کرد، اما حتی در صورت عدم وجود پیش شرط و در نهایت لغو تحریم ها، ایالات متحده و شخص جو بایدن، ایران را به حال خود رها نخواهد کرد، بلکه در ادامه شرایط را به سمتی پیش خواهد برد که مسئله توان دفاعی و موشکی و نفوذ منطقه ای ایران نیز مانند پرونده فعالیت هستهای به یک نقطه چالش زای ایران با جهان بدل شود. به گونه ای که تهران ناگزیر به مذاکره در خصوص آنها نیز شود. لذا من بر این باورم که اتفاقاً وضعیت برای جمهوری اسلامی ایران در دوره جو بایدن که هم مجلس سنا، هم کاخسفید و هم مجلس نمایندگان را در اختیار گرفته است بسیار سخت تر از ترامپ خواهد بود. با توجه به این واقعیت تهران باید حداکثر هوشیاری و بیشترین منطق دیپلماتیک را در دستور کار قرار دهد. خصوصا اینکه جو بایدن با توجه به سابقه سیاسی و دیپلماتیک بر خلاف ترامپ از توان بالایی در احیای اجماع جهانی و همراهی دیگر کشورها علیه ایران برخوردار است.
به هر حال اگر چه اروپایی ها در دوره دونالد ترامپ چندان تمایلی به همراهی با ایالات متحده آمریکا نداشتند، اما اکنون اشتیاق و تمایل جدی برای همراهی با آمریکا در دوره جوبایدن از سوی اروپایی ها وجود دارد. در سایه این نکات و با توجه به اینکه سیاست فشار حداکثری و تحریم های بی سابقه در دوره دونالد ترامپ سبب نارضایتی های گسترده در داخل کشور شده است باید ایران بیش از پیش هوشیارانه تر عمل کند. قطعاً این نوع سیاست خارجی ما هرگز به نتیجه نخواهد رسید. اینجا جا دارد که ما کشوری مانند چین را سرلوحه خود قرار دهیم. این کشور طی دهه های اخیر سعی کرد با تقویت اقتصاد در داخل، نوعی سیاست خارجی منطقی را در چارچوب منافع خود با محوریت بازار آزاد جهانی پیش ببرد و در این مسیر از تنش آفرینی دیپلماتیک با دیگر کشورها خودداری کرده است. شما دیدید در همین چهار سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ، آمریکا چه شرایطی برای چین به وجود آورد، ولی پکن با راهبرد خویشتنداری دیپلماتیک، سعی کرد از تقابل با ایالات متحده خودداری کند تا منافع اقتصادیش با تهدید روبه رو نشود. در صورتی که ما به عکس، طی این سالها تمام توان سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، انسانی و نظامی خود را در منطقه به هدر دادیم و به تبع آن امروز در درون با چالش های متعدد معیشتی، اجتماعی و حتی امنیتی مواجهیم. یعنی شرایط به قدری شکننده شده است که با کوچکترین تلنگری امکان اتفاقات بسیار تلخی وجود دارد؛ اتفاقاتی که در صورت وقوع، کنترل آن تقریباً غیر ممکن است. من یقین دارم طوفان های مهیبی در راه است که اگر برای آن پیشبینیهای لازم و چارهای اندیشیده نشود و تغییرات و اصلاحات در دستور کار قرار نگیرد، شرایطی پیش می آید که کشور را به شدت تحت الشعاع قرار خواهد داد.
در سایه نکات مهمی که اشاره کردید به نظر میرسد جو بایدن علاوه بر در اختیار گرفتن کاخ سفید، مجلس سنا، مجلس نمایندگان و همچنین سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ و تحریمهای بیسابقه چهار سال گذشته از اهرم احیای اجماع جهانی و حمایت اروپاییها نیز برخوردار است. یعنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک اکنون در اختیار جو بایدن برای فشار به ایران قرار دارند. اما در این شرایط به نظر میرسد که تهران سعی می کند با مصوبه اخیر مجلس یعنی اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و عملیاتی کردن بندهای آن یک موازنه قوا را ایجاد کند. به این معنا که در برابر ابزارهای فشار ایالات متحده به منظور گنجاندن پیش شرط هایی در خصوص توان موشکی و نفوذ منطقه ای در کنار پرونده هستهای ایران، با اقداماتی نظیر آغاز غنی سازی ۲۰ درصدی توان چانه زنی خود را افزایش دهد و با یک فرار رو به جلو، مسئله تنها محدود به پرونده هستهای شود تا پیش شرط ها در خصوص توان موشکی و دفاعی و یا نفوذ منطقهای به حاشیه روند. آیا واشنگتن و شخص جو بایدن این باج گیری دیپلماتیک را از سوی جمهوری اسلامی ایران قبول خواهد کرد؟ آیا به مرگ گرفتن ایران، به تب گرفتن بایدن را به دنبال دارد؟
نکته شما کاملا درست و مهم است. قطعاً به مرگ گرفتن ایران، به تب گرفتن آمریکا و شخص جو بایدن را به دنبال نخواهد داشت. همانگونه که قبلا اشاره کردم تنش ایران و آمریکا اکنون به نقطه راهبردی و تقریباً بدون بازگشت رسیده است. یعنی ایالات متحده به طور جدی تمام ابعاد پرونده ایران را از فعالیتهای هستهای تا نفوذ منطقهای، توان موشکی و حقوق بشر را بهطور جدی پی خواهد گرفت. پس اگر جمهوری اسلامی ایران با اقداماتی مانند آغاز غنیسازی ۲۰ درصد و احتمالاً عملیاتی کردن دیگر بندهای مصوبه مجلس یازدهم این تصور را دارد که می تواند جو بایدن را از فکر مذاکره در خصوص توان موشکی و نفوذ منطقهای منصرف کند، سخت در اشتباه است. پیشتر هم گفتم حتی اگر بایدن بدون پیش شرط به برجام بازگردد و لغو تحریمها را در دستور کار قرار دهد، قطعاً مسئله توان موشکی و نفوذ منطقهای را در ادامه به شکل جدی پی خواهد گرفت. ضمن اینکه خود آغاز غنی سازی ۲۰ درصد و احتمالا عملیاتی کردن دیگر بندهای مصوبه مجلس میتواند به عنوان بهانه و توجیه مناسبی در جهت تشدید تحریمها از سوی جو بایدن در مجامع جهانی عمل کند. یعنی جو بایدن می تواند این گونه مطرح کند که به دنبال بازگشت به برجام و لغو تحریم ها بود، اما ایران با اقدامات خود چاره ای جز تداوم شرایط کنونی و تشدید سیاست فشار حداکثری را نگذاشته است. پس این اقدامات به عنوان یک فرار رو به جلو به منظور افزایش توان چانه زنی سیاسی ایران کارکردی ندارند، بلکه در حقیقت در مقام به مخمصه انداختن کشور عمل می کنند. یعنی اگر مسئله مصوبه اخیر مجلس شورای اسلامی و بندهای آن مانند همین آغاز غنیسازی ۲۰ درصد عملیاتی نمی شد و در حد بازی سیاسی و بلوف دیپلماتیک باقی میماند، میتوانست برگ برنده بیشتری در اختیار ایران قرار دهد. اما چون جمهوری اسلامی ایران از دوشنبه آغاز غنی سازی را در دستور کار قرار داده است دیگر اکنون اروپایی ها و ایالات متحده آمریکا مطابق با نگاه و ریل گذاری جمهوری اسلامی ایران عمل نخواهند کرد. لذا تا زمانی که ایران از این اقدامات عقب نشینی نکند و حتی گام های کاهش تعهدات برجامی را که طی سال گذشته در دستور کار قرار داده بود، ملغی نکند، کماکان این تنش وجود خواهد داشت.
ضمن این که من معتقدم اکنون برای آمریکاییها پرونده نفوذ منطقه ای و توان موشکی ایران به مراتب جدیتر از پرونده فعالیتهای هستهای است. یعنی توان موشکی و نفوذ منطقه ای ایران بیشتر از فعالیت های هسته ای، تهدیدی به مراتب جدیتر را برای منافع آمریکا در منطقه در پی داشته است. اتفاقاً اسرائیل و کشورهای عربی با مانور روی نفوذ منطقهای و توان موشکی ایران بوده است که توانسته اند ایران هراسی را به شکل جدی در جهان ترویج کنند و عادی سازی مناسبات اعراب و اسرائیل هم پی گرفته شود. به موازات آن باید این نکته را مد نظر قرار داد که نفوذ منطقه ای و توان موشکی ایران باعث خواهد شد که کوچکترین مماشاتی در مسئله هستهای هم طی دوره بایدن شکل نگیرد. متاسفانه برخی عملکردها در داخل هم سبب شده است که به موازات افول ما کشورهای منطقه نظیر ترکیه، مصر و عربستان سعودی منافع و اهداف خود را به شکل جدی در خاورمیانه محقق کنند. در کنار آن قطعاً روسیه به هیچ عنوان تمایلی به نقش آفرینی ایران در سوریه ندارد. چرا که مسکو اهداف و برنامه هایی کاملا متفاوت و حتی متضاد با ایران در سوریه دارد. اینها علاوه بر آن است که نباید به نفوذ دائمی خود در آینده سوریه امید داشته باشیم. خصوصا که مسئله تغییر قانون اساسی و روی کار آمدن یک سیستم و ساختار جدید سیاسی در سوریه می تواند بشار اسد را از قدرت کنار بزند. اما حتی در صورت ماندگاری بشار اسد این تضمین وجود ندارد که وی در آینده همراه و حامیه دائمی ایران باشد. متاسفانه ما به جای تمرکز جدی بر یک دیپلماسی منطقی، منعطف و با درایت در منطقه با نوعی نفوذطلبی ایدئولوژیک، شرایط را به جایی رسانده ایم که علاوه بر منطقه غرب آسیا، تنشها تا آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی نیز پیش رفته است. ما نیازی نداریم که مسئله نفوذ در آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی را به یک چالش برای خود بدل کنیم. چرا باید نوع روابط ما با برخی کشورهای آمریکا لاتین برای ما هزینه سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی و اقتصادی به دنبال داشته باشد؟ آیا حمایت از کاراکاس به هر قیمتی، این ارزش را داشت که سرمایه های کشور توسط آمریکا مصادره شود؟ اگر قدری به خود و آن چه که در منطقه و فرامنطقه انجام داده و می دهیم رجوع کنیم، می فهمیم که مشکل کار کجاست.
اما به نظر می رسد که طرفهای اروپایی و آمریکایی هم به دنبال استفاده و بهره برداری درست از فضای باز سیاسی داخل کشور در برخی برهه ها مانند دوره سید محمد خاتمی و حسن روحانی نبوده و نیستند. گویی که این کشورها هم تنها زبان زور را می فهمند. چرا در دوره خاتمی، اروپایی ها بعد از توافق سعدآباد، شرایط را به جایی رساندند که با روی کار آمدن احمدی نژاد، پرونده هسته ای به یک نقطه بحرانی کشیده شود؟ چرا آمریکاییها در دوره حسن روحانی که به دنبال مذاکره و برجام بود، تنش را با تهران به اوج رساندند؟ چرا همین کره ای ها با تقاضا، خواهش و مذاکره حاضر نبودند اموال، داریی ها و سرمایه های بلوکه شده ایران را پس دهند تا کار را به جایی برسانند که مسئله توقیف نفتکش در دستور کار قرار گیرد و هزاران سوال دیگر از این دست. پس به نظر میرسد خود این کشورها هم تا اندازه بسیار زیادی مقصرند، چون هیچ گاه بنایی برای بهره برداری درست از فضاهای سیاسی داخلی در برخی از برهه ها را نداشته و ندارند تا زمانی که یک جریان رادیکال روی کار بیاید که با زبان تند سخن بگوید؟
این نکته کاملاً درست است و مدام هم به طرفهای غربی گوشزد می شود که نوع رفتار آنها هم در قدرت گرفتن برخی جریان های رادیکال در داخل کشور موثر است. ولی نکته اینجاست که آنها معتقدند مسئله با فضای باز سیاسی موقت در برخی از دولت ها همانند دولت سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی قابل حل نیست، چون نگاه نظام جمهوری اسلامی ایران به برخی مسائل مانند پرونده هستهای، نفوذ منطقهای و یا توان موشکی است که چالش زا است. زمانی که مسئله نابودی اسرائیل در دستور کار باشد دیگر روی کار آمدن خاتمی و روحانی فضا را آنچنان که باید تغییر نمیدهد. البته قطعاً در راستای نکته شما عدم بهره برداری در سطح کشورهای اروپایی و آمریکایی از فضاهای داخلی هم مزید بر علت است و سبب رادیکال تر شدن قضیه می شود، اما مشکل جدی تر از آن است که بخواهیم با تغییر دولتها در داخل کشور شاهد تغییر رفتارهای اروپاییها و آمریکاییها باشیم. باز هم تاکید می کنم تنش ایران و ایالات متحده در دوره دونالد ترامپ به یک نقطه بسیار عمیق و تقریباً برگشتناپذیر رسیده است. پس اگر در انتخابات ۱۴۰۰ گزینه اصولگرایان با نظامیان روی کار بیاید می تواند تنش را به یک نقطه بحرانی برساند. در این صورت یقیناً با احیای مجدد اجماع جهانی مسئله به سمت تغییر نظام پیش خواهد رفت، مگر اینکه با تشدید فشارها نهایتاً مذاکره مجدد در دستور کار تهران، حتی در دولت رادیکال احتمالی ۱۴۰۰ قرار گیرد.
شما به احتمال در پیش بودن طوفان های مهیب در داخل کشور با توجه به شکنندگی وضعیت معیشتی، اجتماعی و امنیتی کشور اشاره کردید، لذا برای در مان ماندن از این طوفان های احتمالی باید انعطاف، باز شدن فضا در داخل و اصلاحات مطرح شود. اما به نظر می رسد به جای بازگشت عقلانیت سیاسی، ایجاد اصلاحات و باز شدن فضا در داخل کشور اکنون شرایط برای بسته تر شدن هر چه بیشتر همین فضای نیم بند هم در دستور کار است به گونه ای که مجلس شورای اسلامی ضمن مصوبه اخیر خود (اقدام راهبردی برای لغور تحریم ها) برای فشار به دستگاه دیپلماسی و سازمان انرژی اتمی، اصلاح قانون انتخابات را هم به منظور بسته تر کردن فضای سیاسی در آستانه انتخابات ۱۴۰۰ را به شکل جدی پی گرفته است تا ردای ریاست جمهوری بر تن افراد مشخص و معدودی بنشیند. بنابراین به نظر میرسد که جریان راست رادیکال قصد تداوم و تشدید تنش با آمریکا را دارند تا در داخل کشور کماکان فضای مطلوب را در جهت کسب منافع حزبی خود، ذیل موج سواری سیاسی و رسانه ای بر استکبار ستیزی، حمله به ایالات متحده آمریکا و دشمن سازی پی بگیرد. این شرایط چه آسیب ها، خطرات و تهدیداتی برای کشور در پی دارد؟
من در مصاحبه قبلی با دیپلماسی ایرانی هم اشاره کردم برخی بازی های سیاسی حزبی، ذیل عوای اصلاح طلبی و اصولگرایی در مقام قیاس با حساسیتهای دیپلماتیک منطقه ای و فرامنطقه ای کشور یک بازی بچه گانه است. ما نباید منافع کلان کشور را فدای برخی بازی های سیاسی داخلی در آستانه انتخابات ریاستجمهوری کنیم. متاسفانه برخی به جای آنکه با درک شرایط حساس منطقه ای و همچنین ارزیابی واقع بینانه از شکنندگی اوضاع در پرونده هستهای به دنبال باز کردن فضای سیاسی، ایجاد انعطاف و پیگیری اصلاحات باشند، سعی میکنند با موج سواری بر این حساسیت ها، منافع خود را در کوتاه مدت بگیرند. در صورتی که این اقدامات میتواند وضعیت کشور را به یک نقطه بسیار بحرانی برساند. خصوصا اینکه اکنون ما با چالش های متعدد اجتماعی، معیشتی و امنیتی مواجه هستیم. پس نباید با دست خود اقداماتی انجام دهیم که کشور را به لبه پرتگاه بکشانیم. متاسفانه این جریانات بر خلاف واقعیات این تصور را دارند که کماکان می توانند قدرت را برای خود در طولانی مدت حفظ کنند. این اشتباه است. خدا نکند که کشور به ورطه بحران کشیده شود، آن زمان دیگر خیلی دیر است. باور کنید اگر براندازی به شکل جدی در دستور کار ایالات متحده آمریکا و اروپایی ها قرار بگیرد، با این میزان از نارضایتی داخلی شرایط دیگر قابل کنترل نخواهد بود. متاسفانه یک دست کردن قدرت اگر چه می تواند منافعی را در کوتاه مدت برای برخی جریان های سیاسی در داخل به همراه داشته باشد، اما آثار و تبعات مخرب و منفی دیپلماتیک، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دیگر ابعاد آن به قدری زیاد است که منافع ملی کشور را به حاشیه می کشاند. کما این که در دولت نهم و دهم نیز شاهد همین مسئله بودیم. با این تفاوت که در سایه حساسیتهای کنونی و شکنندگی اوضاع، هم در داخل و هم در سطح منطقه و جهان با محوریت ایران قطعاً یک دست شدن قدرت در داخل، آثار و زیان های به مراتب جدیتری از ادوار گذشته به دنبال خواهد داشت. البته در رهبری این درایت وجود دارد که مانع این شرایط شود، اما اگر در نهایت شاهد این مسئله بودیم هر سناریویی امکان وقوع دارد. مگر اینکه با سرعت و در یک اقدام انتحاری ایران با خروج از برجام به بمب اتمی دست پیدا کند که در آن صورت سرنوشت کشوری مانند کره شمالی هم برای جمهوری اسلامی ایران روی خواهد داد و جهان به سرعت ایران را در انزوا قرار میدهد. البته باید این نکته مهم مورد تاکید قرار گیرد که کره شمالی تقریباً از میانه قرن بیستم مسئله قطع ارتباط با جهان را در دستور کار قرار داده است، اما ایران این شرایط را ندارد. بنابراین قطعاً در شرایطی که بیست و یک سال از قرن بیست و یکم گذشته است، ایران نمی تواند به کره شمالی بدل شود. پس در صورت تلاش برای کره شمالیزه کردن کشور از سوی برخی جریان ها قطعا تضادها، بحرانها و مشکلات یکی پس از دیگری مانند آتشفشان فوران خواهند کرد. خصوصا که قطعاً چالش ها و مشکلات حوزه سیاست خارجی در بحرانهای داخلی بازتاب پیدا می کند. در این صورت وضعیت به شدت پیچیده و بغرنج خواهد شد.
دهم دی ماه بود که متن طرح ۱۶ مادهای «اقدام متقابل ایران» در برابر ترور سردار سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در مجلس اعلام وصول شد؛ طرحی که بر اساس ماده پنج آن، دولت مکلف میشود تا نسبت به ایجاد ترتیبات لازم جهت نابودی اسرائیل تا سال ۱۴۲۰ هجری شمسی اقدام کند. در صورت بدل شدن این طرح به قانون، دولت موظف خواهد شد ظرف ۶ ماه حصر غزه را شکسته و اولین محموله کالاهای اساسی را رایگان و یا در برابر دریافت وجه به این منطقه ارسال کند. به واقع این دست طرح ها در کنار طرح اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و یا اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری از سوی مجلس یازدهم چه آینده ای را برای کشور رقم میزند؟
به واقع من هر وقت به خروجی کار مجلس یازدهم در این هفت ماه نگاه می کنم متعجب می شوم و مدام این سوال برایم پیش می آید که آیا این افراد به نام نمایندگان مجلس هیچ درکی از شرایط دارند؟ هیچ شناختی از وضعیت داخل کشور دارند؟ به چالش ها، مشکلات و بحران های معیشتی، اقتصادی و اجتماعی ایران واقفند؟ آیا اشرافی به گرفتاری های داخلی، منطقهای و بین المللی که گریبان کشور را گرفته است، دارند یا خیر؟ ما باید مواظب باشیم که تا ۱۴۲۰ براندازی نشویم، نه این که اسرائیل را نابود کنیم. گفته های من ناظر بر تایید اسرائیل نیست، اما اقدامات عبس و بیهوده نمایندگان مجلس یازدهم باعث می شود که فکر کنم مجلس گویی در خواب و خیال به سر می برد. ما چه بخواهیم چه نخواهیم اسرائیل از حمایت تمام کشورهای دنیا به خصوص ایالات متحده آمریکا، اروپا و حتی روسیه و چین برخوردار است. تمام دنیا هم اسرائیل را به رسمیت شناخته است. مگر نابودی به راحتی است که با یک طرح مجلس انجام و محقق شود؟! ما با چه توانی و اساسا با چه توجیه، منطق و استدلالی می توانیم این کار را انجام دهیم؟ همین الان هم اسرائیل یک روز در میان مواضع و نیروهای ما در سوریه مورد هدف قرار می دهد، ولی هیچ گونه واکنشی از سوی جمهوری اسلامی ایران در خصوص حمله به اسرائیل در دستور کار نیست، آن وقت چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم در ۱۴۲۰ نابودی اسرائیل محقق شود. این میزان از توهم نمایندگان مجلس یازدهم از کجا نشأت میگیرد؟!
نظر شما :