از تامین امنیت اسرائیل تا فروش سلاح در میان است
سه عامل اصلی سیاست های تنش آمیز ترامپ علیه ایران
گفت و گو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی – در چند وقت اخیر تحلیل های جدی دال بر ارتباط بسترسازی برای رونمایی از معامله قرن و افزایش امنیت اسرائیل با سیاست های تنش آلود ایالات متحده آمریکا با ایران مطرح شده است؛ اما به واقع این در سایه اقتضائات منطقه تا چه اندازه میتواند واقعیت داشته باشد؟ دیپلماسی ایرانی برای بررسی اهداف و مقاصد واشنگتن از انجام تحرکات منطقه ای در خاورمیانه و ارتباط آن با بسترسازی به منظور رونمایی از معامله قرن، گفت و گویی را با قاسم محب علی، سفیر اسبق ایران در مالزی و یونان، رئیس سابق اداره کل خاومیانه وزارت امور خارجه و کارشناس مسائل خاورمیانه و جهان عرب ترتیب داده است که در ادامه از نظر خواهید گذراند:
علی رغم آن که در ظاهر مسئله پررنگ شدن سایه تنش نظامی ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران به برجام و توان موشکی و مسائلی از این دست مربوط میشود، اما در کنار آن برخی معتقدند که می توان رفتار اخیر واشنگتن را در راستای ایجاد بسترهایی برای رونمایی از معامله قرن با تحت فشار قرار دادن نیروهای مخالف با این طرح از جمله ایران تعبیر کرد؛ در این راستا اخیرا ترامپ به اعزام 1500 نیروی نظامی به خاورمیانه دستور داد. از نگاه شما این ارزیابی تا چه اندازه به واقعیت منطقه نزدیک است؟
آنچه مسلم است به این واقعیت باز می گردد که تحولات خاورمیانه یقینا بدون ارتباط با همدیگر نیستند و می توان با بررسی عمیق تر به این مهم رسید که اقدامات بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در تحولات غرب آسیا به شدت اثر گذار است. از این رو به همان میزان که مسئله فعالیتهای هستهای ایران، توان موشکی، نفوذ منطقه ای تهران و نظایر آن در نگاه دونالد ترامپ به ایران و تحولات اخیر در خاورمیانه موثر است، یقیناً بحث افزایش امنیت اسرائیل و به تبع آن رونمایی از معامله قرن نیز اثرگذار خواهد بود و می توان این گونه گفت که بخشی از دلایل و اهداف کاخ سفید از افزایش تنش با ایران بسترسازی برای رونمایی از معامله قرن است. به خصوص که یکی از ریشه های بحران و تنش در خاورمیانه در هشت دهه اخیر مسئله فلسطین است؛ به گونه ای که بعد از جنگ جهانی دوم اکثر تحولات منطقه غرب آسیا به صورت مستقیم یا غیر مستقیم نشئت گرفته از تحولات فلسطین بوده است. از این رو احتمال دارد برای عادی سازی مناسبات اعراب و اسرائیل، آمریکا به دنبال افزایش تهدید ایران و بزرگنمایی خطرات نفوذ منطقهای تهران در خاورمیانه باشد تا بتواند با تعریف دشمنان مشترک در میان اعراب و اسرائیل شرایط را برای نزدیکی این دو محور علیه تهران به عنوان مخالف و مانع جدی رونمایی از معامله قرن مطرح کند. به عبارت دیگر تمام بحران ناشی تنش ایران و آمریکا، بستر لازم برای رونمایی از معامله قرن را شکل داده است.
البته این اقدامات دونالد ترامپ به معنای موفقیت او نخواهد بود. چرا که اساساً مسئله فلسطین، مسئله پیچیده ای است که روسای جمهور ایالات متحده آمریکا تاکنون موفق به حل و فصل نهایی آن نشده اند. از این رو به نظر نمیرسد که دونالد ترامپ هم بتواند در این فاصله کوتاه تا انتخابات سال ۲۰۲۰ موفق به حل و فصل این پرونده در سایه معامله قرن شود. به خصوص که تصمیمات وی به منظور افزایش حمایت از اسرائیل تنش ها و حساسیت های جدی را در میان اعراب، به ویژه فلسطینیان ایجاد کرده است. از به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر جولان تا انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت المقدس و به رسمیت شناختن قدس اشغالی به عنوان پایتخت رسمی اسرائیل همگی دایره حساسیتها را علیه ترامپ افزایش داده است. اما از آن سو به دلیل این که دونالد ترامپ به حمایت جدی لابی صهیونیستی در انتخابات پیش رو نیاز دارد یقینا تا پایان سال ۲۰۱۹ وی باید بتواند شرایط را برای دستیابی به یک دستاورد مهم در مسئله فلسطین شکل دهد. لذا کاخ سفید به دنبال افزایش تنش خود با ایران است که به واسطه آن مخالفان معامله قرن به حاشیه کشیده شوند. این مسئله برای دونالد ترامپ از آن درجه از اهمیت برخوردار است که حتی دستور اعزام ۱۵۰۰ نفر نیروی نظامی به خاورمیانه را علاوه بر اعزام ناوها و بمب افکن ها را داده است که در صورت نیاز با افزایش سایه جنگ بر ایران موفق به تحقق اهداف خود شود.
البته در کنار آن یک اتفاق مهم دیگر نیز روی داده است و آن هم کسب منافع مالی و سودهای کلان برای کمپانی های نفتی و تسلیحاتی آمریکا در سایه اقدامات دونالد ترامپ است. به هرحال همین کمپانی ها از مهم ترین بازیگران انتخابات ریاست جمهوری در طول تاریخ ایالات متحده آمریکا بودهاند. پس دونالد ترامپ برای کسب حمایت این کمپانی ها هم دایره تنش در خاورمیانه را افزایش داده است تا اعراب به سمت خرید سلاح بیشتر از آمریکا تمایل پیدا کنند. یعنی عملاً در این تنش ایالات متحده آمریکا با ایران منافع لابیهای صهیونیستی و امنیت اسرائیل و سودهای کلان کمپانی های نفتی و تسلیحاتی آمریکایی به صورت همزمان برآورده می شود. بنابراین مسئله مناقشه ایران و آمریکا پروسه ای است که از ابعاد مختلف، سود بسیار زیادی برای دونالد ترامپ دارد و یقینا تا سال ۲۰۲۰ به صورت کج دار و مریز این مناقشه از سوی کاخ سفید پی گرفته خواهد شد.
اگر چه در بررسی دلایل سبد تحولات خاورمیانه به فروش سلاح به اعراب، افزایش امنیت اسرائیل، رونمایی از معامله قرن و بالا بردن هزینه رقبای آمریکا به خصوص ایران و غیره اشاره داشتید، اما در یک اولویت بندی به واقع کانون تحولات در غرب آسیا از کدام هدف کاخ سفید ناشی می شود؟
ببینید نکته ای که نباید فراموش کنیم به این بازمیگردد که دولت کنونی ایالات متحده آمریکا معتقد است این کشور به واسطه عملکرد روسای جمهور پیشین در حال افول قدرت اقتصادی و نظامی خود در جهان است و به همان میزان کشورهایی مانند چین، هند، برزیل، اتحادیه اروپا و نظایر آن در حال افزایش قدرت و نفوذ خود در جهان هستند. لذا دونالد ترامپ از نگاه خود با این دست اقدامات به دنبال بالا بردن نفوذ منطقهای و جهانی آمریکا از ابعاد مختلف است تا بتواند ذیل آن صنایع سنگین ایالات متحده مانند صنعت نفت و تسلیحات را رونق ببخشد و به واسطه آن مسئله اشتغال را حل کند. پس می بینید این مسائل به یکدیگر ارتباط دارند و در نهایت زنجیره تحولات خاورمیانه را هم شکل داده است. یعنی به واسطه همین تنش آفرینی های ترامپ با ایران است که اکنون قدرت آمریکا در منطقه در برابر رقبایش افزایش پیدا کرده است؛ به صورت مرتب سلاح های مختلف را به کشورهای عربی می فروشد؛ برنامه های مختلفی را برای حمایت از اسرائیل مطرح می کند تا بتواند همزمان حمایت لابیهای صهیونیستی و کمپانی های تسلیحاتی و نفتی را از خود داشته باشد و به موازاتش اقتصاد آمریکا را هم رونق ببخشد. پس نمیتوان در این اولویت بندی عنوان داشت که یک مسئله خاص در اقدامات دونالد ترامپ در خصوص خاورمیانه موثر بوده است. همان گونه که جنگ تجاری و رقابت های جدی تعرفه ای آمریکا با اتحادیه اروپا، چین و یا خروج از برخی معاهدات مهم اقتصادی و زیستمحیطی هم میتواند در همین قالب برای افزایش قدرت ایالات متحده، آن هم از نگاه دونالد ترامپ تعبیر و تفسیر شود. پس یک منازعه و تقابل جدی بزرگ در حال شکل گیری است که ذیل آن می توان تنش های مختلف در آسیای جنوب شرقی، خاورمیانه، شمال آفریقا و آمریکای لاتین مانند ونزوئلا را تعبیر و تفسیر کرد.
به تحولات خاورمیانه اشاره شد، نکته مهمی که وجود دارد این است که در تاریخ روابط اعراب و اسرائیل تا به این حد و اندازه مناسبات دو طرف آشکار نبوده است. آیا می توان عنوان داشت که دونالد ترامپ و برخی از بازیگران منطقه همسو با سیاستهای کاخ سفید توانستند در سایه تعریف جمهوری اسلامی ایران به عنوان دشمن مشترک اعراب و اسرائیل، زمینه را برای آشکارسازی این روابط شکل دهند؟
این نکته مهم شما هم ذیل همان نگاه دونالد ترامپ تعبیر و تفسیر می شود. کاخ سفید اکنون به ظرفیت و پتانسیل سیاسی و اقتصادی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به شدت نیازمند است. چون از یک سو با فروش سلاح در قالب ایران هراسی سودهای زیادی را متوجه آمریکا می کند و از آن طرف با نوعی بزرگنمایی تهدید ایران برای کشورهای عربی، زمینه اجماع جامعه عربی را علیه تهران و به موازاتش عادی سازی مناسبات اعراب و اسرائیل را شکل میدهد. یعنی کاخ سفید با یک تیر همزمان چند نشان را هدف قرار داده است. اکنون هم با زمینه سازی در خصوص رونمایی از معامله قرن، مسئله ایران هراسی و تشدید تهدید ایران در خاورمیانه به اوج خود رسیده است. به همین واسطه کاخ سفید سعی داشته است جامعه عربی و جهان اسلام را به سمت و سویی بکشاند که به جای حساسیت بر عادی سازی روابط اعراب و اسرائیل، تهدید ایران را جدی قلمداد کنند. البته در این میان برخی از اقدامات، رفتارها و مواضع ما هم بی تاثیر نبوده است. ما باید با یک هوشمندی سیاسی و دیپلماتیک به جای اینکه این کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را از خود دور کنیم آنها را به دوستان خود تبدیل کنیم؛ یا حداقل کاری نکنیم که این بازیگران منطقهای به دشمنان جدی ایران بدل شوند. اکنون کار به جایی رسیده که دشمن شماره یک جهان اسلام یعنی اسرائیل به حاشیه رفته و به جایش تهدید ایران مطرح شده است.
اما به نظر می رسد که برخی تحولات مانند حمله به بندر فجیره امارات متحده عربی و یا حمله راکتی به سفارت آمریکا در بغداد به نام ایران روی داده است تا تهدید امنیتی در منطقه شکل بگیرد. آیا شما معتقدید که برنامه ریزیای پشت این تحولات علیه تهران نیست؟
ببینید هنوز مشخص نیست که بازیگران واقعی پشت این تحولات چه کسانی هستند. اما در این جا مهم تبعات و هزینه های آن برای جمهوری اسلامی ایران است. ما به واسطه برخی از اقدامات و مواضع خود در گذشته این سابقه فکری را در جامعه شکل داده ایم که این دست اقدامات می تواند از جانب ایران هم روی دهد. اگرچه مسئله حمله به بندر فجیره و یا حمله راکتی به سفارت آمریکا در بغداد اتفاق شگرف و نقطه عطف در تحولات خاورمیانه نخواهد بود، اما میتواند به عنوان تهدیدات خُرد امنیتی، زمینه را برای اعزام نیروها و ادوات و تسلیحات نظامی آمریکا به خاورمیانه و افزایش هزینههای تنش سیاسی و دیپلماتیک با ایالت متحده را برای ایران شکل دهد و این همان چیزی است که کشورهای عربی هم به دنبال آن هستند.
نظر شما :