درباره امضای روسیه پای بیانیه شورای همکاری
مهم تشخیص منافع ملی است
دیپلماسی ایرانی: تاختن به سیاستهای دو پهلوی روسیه و چین در قبال ایران، این روزها بخش زیادی از حواس افکار عمومی و رسانههای کشور را به خود جلب کرده است. بیانیه مشترک وزیران امور خارجه شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس و روسیه در نشست مشورتی مسکو، صدای مخالفان و منتقدان سیاست یکسویه تهران را در روابط خارجی خود به شرق دوباره شعلهور کرد. این خشم به ویژه از آنرو تشدید شد که اذهان، هنوز خاطره بیانیه مشترک «شی جیپینگ» با اعضای شورای یاد شده را تا همین چند وقت پیش در اجلاس جده فراموش نکردهاند.
در واقع مشارکت مسکو – پکن در بیانیههایی که به نظر منتقدان، تمامیت ارضی ایران را دستمایه منافع استراتژیک خود کرد، بار دیگر بر تردیدها درباره جایگاه ایران در سیاست خارجی روسیه و چین از یکسو، اعتبار سیاست «نگرش به شرق» در سیاست خارجی ایران را از سوی دیگر افزوده است. اما آیا به راستی باید مسکو و پکن را بابت رفتارشان تا این اندازه زیر تازیانه گرفت؟ در این صورت آیا باید آنها را به دلیل تشخیص منافع ملی – امنیتی خود مورد انتقاد قرار داد؟ نگرش واقعگرایانه چنین تجویز نمیکند؛ تا وقتی که تهران جایگاه خود را در راهبردهای سیاستخارجی مسکو- پکن به درستی تشخیص و تعریف نکرده باشد.
بیرون از تعارفات معمول دیپلماتیک و رودربایستیهای نهادینه در رفتار برخی از دیپلماتهای ایرانی که بر سر سیاستخارجی سایه انداخته، مشکل را باید در جای دیگر جستوجو کرد. تجربههایی مانند آنچه در بالا اشاره شد و نمونههای آن در سابقه روابط گرم تهران با مسکو-پکن کم نیست، ریشه در بلاتکلیفی در تبلیغ روابطی دارد که معلوم نیست ایران در کجای سیاست خارجی روسیه و چین جا دارد. هنوز برای بسیاری این پرسش کلیدی دغدغه ذهن است که آیا ایران در سیاست راهبردی دو کشور یادشده، در شمار متحدان بلند مدت است یا شریک موردی که سودمندی و دامنه این شراکت با تشخیص منافع مقطعی آنها تعیین میشود؟ هواداران گرایش به شرق با هو و جنجال کوشیدهاند چنین القاء کنند که روابط کنونی به گونه شکلگیری یک اتحاد استراتژیک است.
آنان خردهگیریها در سابقه رفتار چشمبادامیها و نوادگان تزارها را در اندازه نق زدن گروهی غربزده میدانند که لازم است صدایشان پایین آمده یا در خدمت به آرمان مبارزه با امپریالیسم غربی توقیف شود. این نگرش از یک رویه به شدت خسارت بار در رفتار عمومی ریشه میگیرد که به «افراط و تفریط » در روابط خارجی انجامیده است. در این حال آیا مسکو -پکن هم تا این اندازه که هواداران نگاه به شرق در تعصبات خود بروز میدهند، به تهران مینگرند؟
یک مثال ساده بسا پاسخ روشن به این مهم باشد. «کاظم جلالی» سفیر ایران در روسیه در توئیت خود که جمعه گذشته منتشر کرد، به دیدار و گفتوگویش با «میخائیل باگدانف» معاون وزیر امور خارجه و نماینده ویژه رئیس جمهوری روسیه در امور خاورمیانه پرداخت. او این دیدار را در واکنش اعتراضی به اقدام مسکو در امضای بیانیه مشترک با وزیران امور خارجه شش کشور شورای همکاری خلیج فارس در باره جزایر ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی گزارش داد. جلالی که حضور ادامه دارش در مسکو بیشتر مدیون هواداری از سیاست گرایش به شرق است و مدام بر روابط استراتژیک تهران – مسکو اصرار دارد، نوشت که بوگدانف در این دیدار به نگاه محترمانه طرف روس به تمامیت ارضی ایران تأکید کرده است. اما خبرگزاری رسمی روسیه(تاس) بلافاصله دیدار یاد شده را بازتاب داد؛ بیآنکه اشاره به جانمایه توئیت سفیر ایران کرده باشد. در گزارش تاس تنها به این موضوع اشاره شد:« ... دراین دیدار درباره مسایل خاورمیانه پس از نشست گفتوگوهای راهبردی روسیه و وزیران شورای همکاری خلیج فارس که در مسکو برگزار شد، گفتوگو کردند.»
مسکو در روابط خود با تهران، ملاحظات خود را در روابط گسترده با کشورهای خاورمیانه و به ویژه دولتهای عرب حوزه جنوب خلیج فارس جا داده است؛ همانگونه که اکنون چین به طور فعال در این باره عمل میکند. برای مثال سهم تجارت خارجی ایران با روسیه و چین در مقایسه کشورهای جنوب خلیج فارس با این دو کشور، دلیل روشنی است برای آنکه تهران جایگاه خود را در سیاستهای راهبردی دولتهای شرقی تشخیص دهد. نمیتوان از نظر دور داشت که در دنیای امروز، قدرت اقتصادی، قدرت ژئوپلیتیک را نزد هریک از دولتها تعیین کرده و دامنه روابط میان آنها را میگشاید. شوربختانه، رودر روی هواداران سفت و سخت گرایش به شرق، برخی سینه چاکان غربگرا صفآرایی کردهاند که تجویزهایشان راهبرد جایگزینی این به جای آن در سیاست خارجی است. در حالیکه منطق منتقدان اصولی، مفهوم دیگری دارد.
این منطق براین نظر است که به جای تخریب روابط و نیز به جای غلطیدن در این بلوک یا آن بلوک، لازم است سیاست خارجی دو وظیفه اصلی را در دستور کار قرار دهد: ۱- سیاست بازدارندگی ۲- صلح و دیپلماسی راهگشا در چارچوب موازنه در روابط خارجی. این هردو، میتوانند امنیت بیرونی و رونق داخلی را در پی داشته باشند.
فراموش نباید کرد که روسها رویه معمول «ژوزف استالین» را در سیاستخارجی خود دنبال میکنند؛ گذاشتن دو سیخ بر روی آتش. برای مثال او در حالیکه از وحدت دو آلمان سخن میگفت، سیاست تجزیه این کشو را پس از جنگ جهانی دوم، دنبال میکرد. این سیاست همچنان نزد روسها ادامه دارد. مسئله این نیست که چرا روسیه و چین دکان دونبش را در منطقه برپا کردهاند؛ آنان منافع خود را در این رفتار تشخیص دادهاند. مهم منافع ملی و امنیتی ایران است که در هزارتوی سیاست باید به درستی تشخیص داده شود. /ابتکار
نظر شما :