لزوم رفع اشکالاتمان در سیاست خارجی
چرا با «مرگ بر روسیه» مخالفم
دیپلماسی ایرانی: آقای حمیدرضا آصفی، سفیر و سخنگوی پیشین وزارت خارجه تعریف می کند که علیرغم تجربه کم، به سبب کمبود نیروی متخصص در بعد از انقلاب به عنوان سفیر ایران در آلمان شرقی منصوب شده بود. وی می گوید که در حال و هوای بعد از انقلاب و در زمان تقدیم استوارنامه خود به مقام کمونیست آلمانی، با همان شور جوانی از انقلاب و آرمان های آن سخن گفته که بعد ها متوجه اشتباه خود شده و اینکه باید در واقع آن چه را می گفته که مقامات کشور میزبان و نه کشور مهمان دوست داشته اند بشنوند!
سال ها بعد، مذاکرات هسته ای با هدایت آقای سعید جلیلی انجام شد. بگذریم از اینکه محل مذاکرات همیشه یکی از موضوعات مورد مناقشه بود، انتخاب بغداد با آن شرایط امنیتی و حساس هم نشان می داد که کشور و مردم چقدر باید بخاطر «کم تجربگی و کج تجربگی» هزینه پرداخت می کردند (البته اوج رنج آن جا بود که هزینه تحمیلی از سوی آقای جلیلی و تیم مذاکراتی او برای کشور در دوران جوانی و زمان کمبود نیروی متخصص نبود)!
حال، بد نیست تا اشاره ای به عقلانیت چین در مراودات خارجی خود هم بکنیم. چندی پیش، روسای جمهور چین و بلاروس با یکدیگر در پکن دیدار کردند. چین، دومین اقتصاد قدرتمند جهان است که به آرامی در حال ادعای رهبری جهان است و بلاروس هم با حدود ۹ میلیون جمعیت جایگاه ۷۹ در رده بندی اقتصادی جهانی را در اختیار دارد. شاید برای چین که قدرت و نفوذ اقتصادی آن به قدری زیاد شده که حتی مخالفان حکومت روسیه این کشور را تحت نفوذ و دست نشانده پکن می خوانند، کشوری مثل بلاروس به اندازه یک شهر چینی هم نباشد. اما عقل گرایی مقامات چینی و دوری از پرداخت هزینه اضافی را می توان حتی در دیدار با رئیس جمهور بلاروس مشاهده کرد: وقتی که به تصویر ملاقات میان روسای جمهور دو کشور نگاه می کنید، دو نکته در صحنه آرایی ظریف و هوشمندانه چینی ها به چشم می آید. اول، گل آرایی میان مقامات دو کشور است. جدا از اینکه قرار دادن گل میان مقامات باعث ایجاد حس خوشایند میان آن ها می شود، رنگ گل ها بیش تر از همه قابل توجه است: گل های قرمز و سفید با برگ های سبز. این گل ها به احتمال زیاد به طور تصادفی به این رنگ انتخاب نشده اند. آن ها رنگ های پرچم کشور مهمان یعنی بلاروس هستند. اما، نکته دوم گل های بنفش در گوشه محل ملاقات هستند که باز هم به شکل تصادفی انتخاب نشده اند. کتان لوئیسی به رنگ بنفش نماد ملی بلاروس است که در نشان ملی این کشور هم خودنمایی می کند.
دیدار اخیر روسای جمهور چین و بلاروس
حتی اگر به اندازه چین هم قدرتمند شویم باز هم باید با دیگران تعامل کنیم. در واقع همین قدرت تعامل است که یکی از عناصر موفقیت چین در جهان به شمار می رود. فرقی نمی کند که ایالات متحده باشد یا جزایر سیشل، باید با همه کشورها و بر اساس منافع ملی خود در تعامل باشیم. حتی فراتر از این باید به دنبال تعامل با بازیگران غیر ملی هم باشیم. شاید چین هم به اندازه ما از قدرت گیری طالبان بیزار است، اما مجبور به تعامل با آن هاست! تعامل کردن به معنای تسلیم شدن یا رها کردن ارزش های ملی و مذهبی نیست. حتی یک قاضی هم در زمان قضاوت با یک جانی خطرناک تعامل می کند. اگر بر سر «مرگ بر» یا «زنده باد» باشد که در روابط بین الملل نمی توان به همسایه هم اعتماد کرد. مگر همین عراق به ما حمله نکرد و هشت سال جنگ را تحمیل نکرد؟ بخاطر همین هم هست که باید میان تبلیغات و تحلیل تفاوت قائل شویم. تبلیغات آن چه است که من دوست دارم اما تحلیل آن چه است که برای من خوب است. یک بیمار شاید شیرینی و شکلات دوست داشته باشد اما آیا واقعا برای او خوب است؟!
بخاطر همین هم هست که مرگ بر روسیه به همان اندازه برای کشور زیان دارد که مرگ بر آمریکا در سیاست خارجی برای ما زیان دارد. فرقی هم نمی کند در تاریخ چه ضربه هایی آمریکا و روسیه به ما زده یا اینکه تلاش خواهند کرد به ما بزنند. مثال ویتنام را در نظر بگیرید: ایالات متحده هر آن چه توانست در مدت بیست سال بر سر ویتنام آورد تا جایی که امروزه هم کودکان بسیاری در این کشور یا هر ساله ناقص به دنیا می آیند و یا اینکه جان خود را در اثر انفجار بمب های عمل نکرده از دست می دهند. اما با این وجود، چند ماه قبل بود که سران ویتنام و ایالات متحده بر سر «همکاری راهبردی» با یکدیگر به توافق رسیدند. آیا ویتنام ویرانی هایی را که آمریکا به بار آورده فراموش کرده یا اینکه آمریکا تغییر رویه داده و تصمیم گرفته است تا تاریخ خود را که بیش از ۲۴۰ سال است و تنها حدود ۱۶ سال آن را در جنگ نبوده تغییر دهد؟ هیچ کدام! کشورها در شرایط عادی آماده باش هستند و به یکدیگر اعتماد ندارند. در این بین، این دیپلماسی است که باعث می شود تا جنگ با ابزار دیگر، هزینه کم تر و شکلی متفاوت تر انجام شود. از یاد نبریم که اختلافات و زد و خوردها همیشه هم خانمان سوز نیستند. گاهی یک اختلاف می تواند به شکل یک جنگ ویرانگر باشد و گاهی هم می تواند تنها یک درگیری مرزی و محدود باشد. گاهی هم حتی هیچ تیراندازی صورت نمی گیرد ولو اینکه دو طرف سلاح های خود را به سوی یکدیگر نشانه گرفته باشند. اینجاست که باید گفت دیپلماسی دور کردن، به عقب انداختن و محدود کردن زد و خورد است.
با روسیه هم باید به دنبال روابطی عقلانی و متعادل بود. اساسا انتقادی به روسیه در سطح تحلیل نیست. در سطح تبلیغات می توانیم هر چه می خواهیم بگوییم، اما در سطح تحلیل نباید انتظاری نه از روسیه و نه از دیگر کشورها داشت. تمام انتظارات و انتقادات به خود ما وارد است. به نظر می رسد که سیاست خارجی هم به مانند بعضی دیگر از جنبه های انقلاب اسلامی باید به اصل خود بیش تر نزدیک شود. گفته «نه شرقی، نه غربی» امام خمینی (ره) به معنای خودانزوایی و قطع روابط نیست. این گفته را باید به درستی معنا کرد و آن هم «هم شرقی، هم غربی» است که بر روی عدم اتکا بر شرق و غرب و ایجاد یک رابطه متعال با هر دو تاکید دارد. فرض بگیرید که فردی می گوید «در هنگام راه رفتن نباید وزن خود را نه بر روی پای راست و نه بر روی پای چپ انداخت». این گفته به این معنا نیست که باید از راه رفتن اجتناب کرد بلکه به این معناست که باید به شکل متعادل وزن بدن را بین دو پا تقسیم کرد. این موازنه و اعتدال میان چپ و راست هم عین عقلانیت است. اصلا واژه عربی «عقل» به چه معناست؟ طنابی که مردان عرب بر روی سر خود هنگام پوشیدن لباس رسمی می گذارند را «عِقال» می گویند. عقال همچنین به معنای ریسمانی است که زانوی شتر را با آن می بسته اند تا در صحرا رم نکند. به این پابند «عُقُل» می گویند که واژه «عقل» از آن گرفته شده است. رهنمود «نه شرقی، نه غربی» را باید عُقُل سیاست خارجی خود بدانیم که اجازه نمی دهد منافع ملی ما از دست مان برود و به ما آسیب برسد.
روس ها یا هر کشور دیگر زمانی به روابط به ما احترام می گذارند (و اینجا تاکید بر این است که احترام همیشه به روابط با کشورها و بازیگران و نه کشورها و بازیگران است) که بدانند تنها شریک ما نیستند. برای این کار هم آرزو می کنم که با چین، ایالات متحده، روسیه، جزایر سیشل و همه کشورها تعامل داشته باشیم و بتوانیم از منافع کشورمان دفاع کنیم. اما حالا که این گونه نیست، چه می توان کرد؟ یعنی، باید در اینجا از خود بپرسیم که حالا که تمام یا بیش تر وزن خود را روی یک پا گذاشته ایم، چه می توانیم انجام دهیم که از راه رفتن بازنمانیم؟
روس ها معمولا از دو چیز بدشان می آید: صحبت زیاد و لبخند! حتی وقتی که کتاب های درسی آن ها را نگاه بکنید متوجه می شوید که چه مقدار از خوبی سکوت می گویند. حالا اینکه یا به دلیل هوای سرد است که در طول سالیان دراز کم صحبت شده اند و یا اینکه نوعی سکوت مقدس در مسلک درویشان مسیحی و ارتدوکس هاست را می توان مورد بحث قرار داد. اما در مورد لبخند، باید میان خندیدن و لبخند زدن تفاوت قائل شد. در حالی که روس ها در صحبت های خود (و معمولا با دوستان) می خندند و خنده آن ها هم با صدای بلند است، اما آن ها لبخند زدن را دوست ندارند. حتی در آداب معاشرت روس ها هم این نکته تاکید می شود که اگر با غریبه ای رو در رو بشوی، بهتر است که نگاه خود را به سویی دیگر بکنی تا اینکه لبخند بزنی! اما اینکه چرا خندیدن با صدای بلند را بر خلاف لبخند دوست دارند به احتمال زیاد به این موضوع بر می گردد که روس ها بر روی ابراز احساسات صادقانه تاکید می کنند (که بعضا با خشکی اشتباه گرفته می شود). همین را با فرهنگ انگلیسی مقایسه کنید که نه تنها بر روی لبخند تاکید می کند بلکه ابراز احساسات صادقانه را هم کار خوبی نمی داند. به همین سبب هم هست که علیرغم مشکلات و حتی دشمنی آشکار، یک فرد انگلیسی می تواند شما را به شام دعوت کرده و همچون یک دوست عادی و چنان که گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است، با شما به گفت وگو بپردازد!
شاید بخاطر همین تاکید بر روی ابراز احساسات صادقانه و همچنین جدیت است که روس ها به سختی توانسته اند با دموکرات های آمریکایی کار کنند. حتی وقتی که تحلیل های کارشناسان و مقامات روسیه را تماشا می کنید، همواره به این نکته اشاره می کنند که رفتار و عمل دموکرات ها با هم متفاوت است و اینکه می توان با جمهوری خواهان به توافق رسید. به یاد دارم مدت زیادی قبل از شروع تبلیغات انتخاباتی در ایران، زمانی که تلویزیون ملی روسیه برنامه ای راجع به معرفی نامزدهای ریاست جمهوری ایران پخش می کرد و زمانی که به حسین دهقان، وزیر اسبق دفاع رسید بر این نکته تاکید می کرد که «به نظر می رسد وی فردی جدی است»!
اگر می خواهیم با روس ها کار کنیم باید خطوط قرمز خود را مشخص کنیم و باید این کار را به شکلی واضح، روشن، جدی و با مقامات بالادست روسیه انجام دهیم. این کار را هم باید در دیدارهای پشت پرده انجام داد چرا که روس ها اساسا به آن چه در جلوی دوربین ها اتفاق می افتد نه علاقه و نه اعتقادی دارند. در جلوی دوربین نمی توان به روشنی و صراحت صحبت کرد. در واقع، در جلوی دوربین نمی توان خود را به روشنی و بدون هیچ مانعی ابراز کرد و این هم همان چیزی است که روس ها را آزار می دهد. اما در پشت پرده می توان و باید با آن ها به روشنی سخن گفت و خطوط قرمز را مشخص کرد. حتی نیازی به تهدید نیست و اگر این پیام به روشنی انتقال یابد، روس ها متوجه می شوند که نباید از خطوط قرمز عبور کنند.
جدا از اینکه رابطه با اعراب ثروتمند برای روسیه جذاب است، باید این نکته را در یاد داشت که هم اکنون روسیه در حالت ضعف نسبت به ایران قرار دارد. جدا از صادرات تسلیحات ایرانی و همکاری های مستشاری در رابطه با تحریم ها، باید به این نکته واقف بود که بعد از شروع جنگ اوکراین، برای روسیه تنها سه راه خروجی به جهان خارج باقی مانده است: ترکیه، ایران و چین! این هم برای کشوری که زمانی یکی از رهبران دو قطب جهانی بود سنگین و سخت قابل هضم است. اما موضوع خلیج فارس برای روسیه سخت تر هم هست. قرن هاست که روس ها به دنبال رسیدن به آب های گرم بوده اند. چه با اتکا به زور و چه با اتکا به توافق های خود با انگلیس و دیگر کشورها همواره از رسیدن به خلیج فارس ناکام مانده اند. حالا اما شرایط به گونه ای رقم خورده است که روسیه با قبول شرایط ایران و با سرمایه گذاری می تواند به این دریا برسد و این هم برای روسیه سخت است. بر روی این، کنترل تنگه باب المندب از طرف حوثی های یمن که متحد ایران هستند را هم بگذارید که اخیرا اعلام کرده اند کشتی های روسی می توانند بدون مشکل از این تنگه تردد کنند. این ها همه برای روسیه سخت است و باید به آن (بدون نیاز به همدردی) واقف بود. باید متوجه بود که روسیه همانند هر کشور قدرتمند دیگر به دنبال ایجاد تنش در خلیج فارس و دیگر مناطق است تا بتواند خود را به عنوان یک بازیگر موثر در حل اختلافات عرضه کند. به هر حال، چین توانسته تا میان ایران و عربستان سعودی میانجیگری کند و به این شکل در منطقه غرب آسیا نقش آفرینی کند. اما روسیه چه؟ ایجاد یک تنش در این منطقه می تواند به روسیه کمک کند تا در آینده نسبت به ارجاع پرونده به شورای امنیت و قضاوت آن چشم داشته باشد تا مثل پرونده هسته ای خود را به عنوان یک قدرت جهانی عرضه کند و از ایران و دیگر کشورها امتیازگیری کند. ضمن اینکه اختلاف میان ایران و دیگر کشورها، درست مثل اختلاف با غرب که روس ها در خلال پرونده هسته ای آن را تشدید می کردند می تواند باعث تمایل هرچه بیش تر کشورمان به مسکو شود. در رابطه با روسیه، خط قرمزها را باید با قرمز پررنگ مشخص کرد!
نظر شما :