تحولی که در روابط ایران و سعودی بر غرب آسیا می گذارد
وزشهای سیاسی و مدیریت منطقهای
دیپلماسی ایرانی: تحول در روابط ایران و سعودی بیتردید، نقطه مهم و قابل توجه در مناسبات منطقهای در غرب آسیاست. شرایط منطقهای متفاوتی در پی توافقهای اخیر برای از سرگیری رابطه بین ریاض و تهران، متصور است. این تحول از زوایای گوناگونی بررسی شده است. یکی از ابعاد مهم، چگونگی ارتباط کلان این پدیده با مدیریت منطقهای در غرب است. سوال و پرسش اصلی و مهم آن است که چگونه میتوان شرایط نوینی را از رهگذر این تحول به وجود آورد؟ پاسخ به این پرسش در پرتو مطالعات تطبیقی با سایر مناطق جهان و همچنین توجه به ادراکات بنیادین از سیاست منطقهای امکانپذیر است. با درنظر گرفتن این زاویه، سه مفهوم «وزش سیاسی و ترک تقدیرگرائی»، «مدیریت نامتقارنها» و «به کارگیری ابزارهای کارآ» میتوانند کمک کننده باشند.
بیتردید تحول در روابط ایران و عربستان، وزش سیاسی قابل ملاحظهای نه فقط در روابط دوجانبه بلکه در سطح منطقهای است. همه انبار کلان منطقه غرب آسیا از این وزش سیاسی متأثر خواهند شد. هرچند که در مورد این وزش سیاسی نباید انتظارات را بیش از حد بالا برد ولی به نقطه عطف بودگی آن هم نمیتوان بیتوجه بود. این نقطه عطف قابل ملاحظه، در مرکز خود، مفهومی بنیادین از ادراک سیاسی را در بر دارد که برای مدیریت کلان منطقهای بسیار حائز اهمیت است و آن زیر سئوال بردن تقدیرگرائی، دترمینیسم، سرنوشتگرایی و ساختارگرایی مفرط است. نباید فراموش کرد که برخی از تحلیلگران، سرنوشت و سرشت روابط ایران و عربستان را، ساختاری میپنداشتند که جز تنش و برخورد، نباید از آن انتظار دیگری میرفت. البته این سرنوشتگرایی، نتیجه ادراکی ثابت از سیاست منطقهای و بینالمللی است اما وزش سیاسی در روابط ایران و عربستان، ثابت کرد که در سیاست، من جمله سیاست منطقهای، همه پدیده دستخوش تغییرو تحولاند. آنچه که در همراه با نهادها و بنیادها باید مور توجه قرار داد، اراده، تصمیم و انتخاب انسان از سیاستمداران است. این پدیده از آن لحاظ حائز اهمیت است که عدهای از سرنوشت عموم خاورمیانه و غرب آسیا سخن گفته و میگویند. در حالی که این منطقه و سرنوشت آن عمدتاً توسط رهبران و مردم منطقه ساخته میشود. این بدان معنی نیست که مداخلهها، نقش ها و بازیگری دیگران را نادیده بگیریم ولی آنچه مهم است. تصمیم منطقه از درون است. مخصوصاً در عصر کنونی روابط بینالمللی که فضای عمل کنشگران به ویژه کنشگران منطقهای بازتر شده است.
اگر این اثرگذاری و عاملیت انسانی نخبگان و رهبران سیاسی جدی گرفته شود، هرگونه مدیریت منطقهای اعم از مدیریت تنشها و کاهش آنها و همچنین همکاریها مستلزم درک واقعیتهاست. واقعیت آن است که منطقه غرب آسیا مشحون از عدم برابری و منطقهای پر از عدم تقارنها است. به لحاظ اندازه و فضای جغرافیایی، کشورها و کنشگران نابرابر و نامتقارن اند، از نظر اقتصادی، نابرابریهای این منطقه بسیار عمیق است. از نظر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، نابرابریها گستردهاند. اما هیچ پدیدهای نیست که توسط نخبگان و تصمیمگیرندگان قابل مدیریت نباشد. مدیریت نامتقارنها، مفهوم کلیدی در این راستاست. نابرابریها را نمیتوان نادیده گرفت و نمیتوان از بین برد ولی میتوان مدیریت کرد که نابرابریها به تخاصم نینجامد و با تعیین چارچوبها و مرزبندیها از عمیقتر شدن آنها جلوگیری کرد و فراتر برخی از نابرابریها را با مدیریت میتوان تحول بخشید، و فرصت آفرین کرد. مدیریت نامتقارنها، با به کارگیری ابزارهای آن کارا ممکن است. تردیدی نیست که کاراترین ابزار برای این مدیریت منطقهای، دیپلماسی است. دیپلماسی از کهنترین نهادهای اجتماعی در تاریخ پرنشیب و فراز زندگی انسان است. در طی قرون و اعصار شکل دیپلماسی دگرگون شده ولی روح ثابت و پایداری بر آن حاکم بوده است. این روح پایدار و دائمی اعتقاد به حلپذیر بودن اختلافات از طریق گفتگو و داد و ستد سیاسی است. دیپلماسی در قالبهای دوجانبه و چندجانبه، همچنان موثرترین راه حل نه فقط مدیریت اختلافها، بلکه شکل دادن به مناسبات و ایجاد شرایط نوینی است. در قلب دیپلماسی، عامل انسانی، تصمیم نخبگان و اراده برای حل و فصل وجود دارد.
مخلص کلام که غرب آسیا هم میتواند و باید شرایط نوینی را در مناسبات منطقهای ایجاد کند و همچنان که روابط ایران و عربستان به عنوان یک وزش سیاسی ثابت کرد، سرنوشت گرایی و محتوم اندیشی، چاره ساز نیست و ارادهگرایی اصل است. ارادهگرایی باید از مارپیچ واقعیتها حرکت کند و در این منطقه این به معنای مدیریت پدیدههای نامتقارن است و این به نوبه خود در گرو استفاده از دیپلماسی به عنوان نهادی موثر است./اطلاعات
نظر شما :