سایه سنگین نگاه «نه غربی، نه غربی» و «هم شرقی، هم شرقی» بر شعار «نه شرقی، نه غربی»
منافع ایران بازیچه پکن و مسکو؛ کرملین قبل از تحویل احتمالی اس - ۴۰۰ و سوخو - ۳۵ به ایران، اطلاعات آن را به اسرائیل خواهد داد
دیپلماسی ایرانی – بعد از سفر جمعه گذشته حسین امیرعبداللهیان به چین و خبر اجرایی شدن سند همکاری راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین قرار است طی روزهای باقیمانده از ماه جاری میلادی (ژانویه) شاهد سفر سید ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور اسلامی ایران به روسیه و دیدارش با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه باشیم. در این سفر که هنوز جزئیات و روز آن مشخص نیست قرار است که سند همکاری راهبردی ۲۰ ساله ایران و روسیه به امضای دو طرف برسد. در این بین اخبار ضد و نقیضی هم از احتمال قرارداد تسلیحاتی ۱۰ میلیارد دلاری تهران و مسکو حکایت دارد. ذیل این قرارداد احتمالا ۲۴ فروند جنگنده سوخو ۳۵ و دو سامانه موشکی اس - ۴۰۰ به ایران تحویل داده خواهد شد. اما آیا این سفرها و تحرکات دیپلماتیک در بحبوحه مذاکرات وین بخشی از یک اقدام تاکتیکی برای توازن بخشی در برابر ایالات متحده و سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان در وین به شمار میرود یا تلاش برای احیای سیاست نگاه به شرق که عملاً وامدار سیاست خارجی پرجنجال، پرحاشیه و هزینه زای دولت احمدی نژاد است و یا اینکه تمام این اقدامات بخشی از نگاه حاکمیت در حوزه سیاست خارجی به شمار می رود؟ پاسخ به این سوال، محور گفت و گوی دیپلماسی ایرانی با محسن جلیلوند، استاد و تحلیلگر مسائل بین الملل است که ادامه میخوانید:
بعد از سفر جمعه گذشته حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه به چین و اعلام آغاز عملیاتی شدن سند همکاری های راهبردی ۲۵ ساله ایران با این کشور (چین) قرار است ماه جاری میلادی (ژانویه) هم شاهد سفر سید ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری اسلامی ایران به روسیه و دیدارش با ولادیمیر پوتین، همتای روسش باشیم. در این سفر احتمالا سند همکاری راهبردی ۲۰ ساله ایران و روسیه به امضای دو طرف خواهد رسید. هر چند که قبل تر هم در سفر ۱۹ بهمن ۱۳۹۹/ ۷ فوریه ۲۰۲۱ محمدباقر قالیباف به روسیه، حواشی منفی برای تهران به دلیل عدم دیدار پوتین با رئیس مجلس ایران هم شکل گرفت. حال به باور شما آیا این سفرها در بحبوحه مذاکرات وین بخشی از یک اقدام تاکتیکی برای توازن بخشی در برابر ایالات متحده و سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان در وین به شمار میرود یا تلاش برای احیای سیاست نگاه به شرق که عملاً وامدار سیاست خارجی پرجنجال، پرحاشیه و هزینه زای دولت احمدی نژاد است و یا اینکه تمام این اقدامات بخشی از نگاه حاکمیت در حوزه سیاست خارجی به شمار می رود؟
در پاسخ به سوال شما باید چند نکته مهم را در نظر بگیریم؛ اول اینکه تمام نکاتی که شما به آن اشاره کردید هیچکدام نافی دیگری نیستند. یعنی تمام این عوامل میتوانند در پشت پرده سفر وزیر امور خارجه ایران به چین و آغاز فاز عملیاتی سند همکاری های راهبردی ایران و چین و یا سفر رئیسی به روسیه موثر باشند، چه اینکه این اقدامات و سفرها بخشی از تاکتیک توازن بخشی در مذاکرات وین باشد، چه احیای سیاست نگاه به شرق و یا اینکه کل این اقدامات و سفرها بخشی از نگاه حاکمیت به دیپلماسی و سیاست خارجی ایران باشد. لذا تمام این عوامل در طول همدیگر و مکمل یک دیگر تلقی می شوند. پس تلاش برای پیگیری یکی به معنای نفی و یا کنار گذاشتن دیگری نیست. نکته مهم دیگری که باید مد نظر قرار داد این است که در جمهوری اسلامی ایران چیزی به نام «سیاست خارجی» به معنای کلاسیک آن وجود ندارد. یعنی جمهوری اسلامی ایران در طول حیات ۴۴ ساله خود هیچ گونه برنامه ریزی دقیق، منسجم و راهبردی بر اساس استراتژی دیپلماتیک در برقراری روابط و یا قطع روابط خارجی با کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای نداشته است، بلکه تمام این اقدامات برحسب رفتارهای تاکتیکی و واکنشی بوده است؛ اگر یک کشور منطقهای به دنبال ارتقاء مناسبات با ایران بوده است به همان میزان تهران هم واکنش مثبت نشان داده است و اگر کشوری هم با ایران قطع رابطه کرده، تهران هم واکنش نشان داده است. در اینجا هیچ گونه اِلِمانی برای آنکه بگوییم در طول حیات چهار دهه ای انقلاب اسلامی چیزی به نام سیاست خارجی وجود دارد، دیده نمی شود. یعنی جمهوری اسلامی ایران در این ۴ دهه به گونهای عمل کرده است که قدرت دیپلماتیک برای ائتلاف سازی با کشورهای کلیدی نداشته و ندارد. متاسفانه در این ۴۴ سال شاهد افت و خیز، موج سینوسی و عقبگرد و پیشروی های مقطعی و تاکتیکی بودهایم. برای مثال جمهوری اسلامی ایران از ۵۳ کشور مسلمان با ۱۱ کشور قطع رابطه کامل دارد، آن هم کشورهای کلیدی مانند عربستان، بحرین، مصر، مراکش، اردن و ...؛ این نکته نشان میدهد که ایران جمهوری اسلامی ایران دارای یک سیاست خارجی فعال، پویا، دقیق، کارآمد و به روز نیست. در نهایت هم باید این نکته را هم مد نظر قرار داد که اگر چه چیزی به نام سیاست خارجی در جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد و ما عملاً با «روابط خارجی» در جمهوری اسلامی ایران مواجه هستیم، اما حتی در تعیین خطوط قرمز و اولویتهای همین روابط خارجی، دولت ها و شخص رئیسجمهور هیچ نقش و جایگاهی ندارند، بلکه این امر در حیطه اختیارات حاکمیت و رهبری است و دولت ها و وزارت امور خارجه عملاً مجری و پیاده کننده آن تلقی می شوند. با توجه به نکات یاد شده در می یابیم چه سفر امیرعبداللهیان به چین و تلاش برای عملیاتی کردن تفاهمنامه راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین و چه سفر به روسیه توسط رئیسی در همین چارچوب قابل ارزیابی است.
با اینکه از نگاه حضرتعالی هیچ کدام از عوامل یاد شده در سوال نخست نافی دیگری تلقی نمی شود و تمام این عوامل در طول یکدیگر و مکمل هم تلقی میشوند، اما به باورتان سهم و وزن کدام عامل بر دیگر عوامل میچربد، آیا این سفرها در بحبوحه مذاکرات وین بخشی از یک اقدام تاکتیکی برای توازن بخشی در برابر ایالات متحده و سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان در وین به شمار میرود یا تلاش برای احیای سیاست نگاه به شرق که عملاً وامدار سیاست خارجی پرجنجال، پرحاشیه و هزینه زای دولت احمدی نژاد است و یا اینکه تمام این اقدامات بخشی از نگاه حاکمیت در حوزه سیاست خارجی به شمار می رود؟
به هر حال باید این نکته مهم را مد نظر قرار داد که محور و مهره اصلی در ترسیم خطوط قرمز و اولویتهای روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران، نه سیاست خارجی بر عهده رهبری است و حاکمیت در این شرایط برای توازن بخشی و کاهش فشار غرب و تقابل با تحریم ها سعی کرده است به دنبال پیگیری سیاست نگاه به شرق و پررنگ کردن مناسبات اقتصادی، تجاری و دیپلماتیک با پکن و مسکو باشد. حال اینکه در این شرایط این سیاست تا چه اندازه منطقی، عقلانی و کاربردی است جای تحلیل فراوان دارد، اما فعلا حاکمیت به دنبال تشدید و تعمیق مناسبات و روابط با روسیه و چین است. لذا عملاً دیگر چیزی به نام سیاست «نه شرقی و نه غربی» به عنوان کلان شعار و کلان راهبرد روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد.
همانگونه که کیهان و حسین شریعتمداری هم صراحتاً به آن اعتراف کرده اند و اکنون کلان راهبرد به قول شما روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران شعار « نه غربی، نه غربی» است؟
بله. در این زمینه باید از آقای شریعتمداری و روزنامه کیهان ممنون بود که حداقل آنقدر جرات و صداقت از خود نشان داده اند که به این مسئله اعتراف کنند دیگر چیزی به اسم سیاست «نه شرقی و نه غربی» در روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران معنا ندارد و باید با آن خداحافظی کرد. فقط باید روزنامه کیهان و آقای شریعتمداری در مطلبی هم به دستگاه سیاست خارجی و وزارت امور خارجه تکلیف کنند که سر در وزارت امور خارجه با شعار «نه شرقی و نه غربی» را بردارند و شعار جدید «نه غربی، نه غربی» یا شعار «هم شرقی، هم شرقی» روی سردر وزارت امور خارجه نصب شود که خدای نکرده باعث سردرگمی افکار عمومی نشود.
یک نکته که در پاسخ به سوال نخست ذهن من را درگیر می کند ناظر به گفته شما در خصوص عدم توان دیپلماتیک ایران برای ائتلاف سازی با کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای است. آیا همین سیاست نگاه به شرق و ائتلاف سازی با پکن و مسکو به عنوان ابرقدرت های جهانی و بازیگران فرامنطقهای، ذیل اجرای سند همکاری راهبردی ۲۵ ساله با چین و یا سند همکاری راهبردی ۲۰ ساله با روسیه که قرار است در سفر رئیسی به روسیه امضا شود و یا تلاش ایران برای ائتلاف با برخی از کشورهای خاورمیانه از یمن و عراق گرفته تا سوریه، لبنان فلسطین و ... در چارچوب محور مقاومت نمیتوان گویای توان دیپلماتیک ایران در خصوص ائتلاف سازی باشد؟
خیر چون به اینها توان سیاسی برای ائتلاف سازی نمی گویند، بلکه نام این اقدمات ایران چیزی دیگری است.
چه نامی؟
از به کار بردن این واژه برای اقدامات ایران متاسفم، اما به واقع تهران با این اقدمات عملا خود را به کشورهای منطقه ای و به خصوص فرامنطقه ای با محوریت چین و روسیه در چارچوب سند همکاری راهبردی ۲۵ ساله با چین و یا سند همکاری راهبردی ۲۰ ساله با روسیه «می چسپاند» و یا تحمیل می کند. یعنی ایران با قراردادی نظیر سند همکاری راهبردی ۲۵ ساله با چین و یا روسیه سعی دارد خود را به مسکو بچسباند و یا به مجموعه هایی چون اکو، شانگهای و برخی از مجموعه های منطقه ای و فرامنطقه ای الصاق کند. به این اقدامات توان دیپلماتیک برای ائتلاف سازی نمی گویند. بله مقام معظم رهبری یک خوانش راهبردی در خصوص اجرایی کردن سیاست نگاه به شرق دارند، اما گویا دولتها از دولت احمدی نژاد گرفته تا روحانی و رئیسی یک نگاه تاکتیکی را در دستور کار قرار داده اند. مثلا اینکه تیم باقری کنی در مذاکرات وین خود را به اولیانوف و روسیه بچسپانند و از کانال کرملین به دنبال تامین منافع خود در احیای برجام باشند و یا اینکه به چین التماس کنند که نفت قاچاقی ما را، آن هم با تخفیف های زیاد از ایران بخرند که اسمش سیاست نگاه به شرق نیست.
پیرو آنچه عنوان داشتید نکتهای که باید در یک لایه و سطح عمیقتر مورد ارزیابی قرار گیرد چرایی احیا و پیگیری سیاست نگاه به شرق در این شرایط است، آیا صرفاً مسئله در حد تقابل با فشارهای آمریکا و کشورهای اروپایی و توازن بخشی در برابر سیاست فشار حداکثری ایالات متحده و تحریم های کاخ سفید است که مبنای ترسیم این مناسبات و تغییر شعار جمهوری اسلامی ایران در حوزه روابط خارجی شده است و یا اینکه برخی افراد و یا گروه های فشار عملاً این سیاست را به جمهوری اسلامی ایران تحمیل کرده اند؟
من معتقدم که هر دو عامل موثر است. چون، هم اروپایی ها و آمریکا به خصوص بعد از تصمیمات دونالد ترامپ در خروج از برجام، اعمال تحریم ها، آغاز سیاست فشار حداکثری، ترور سردار سلیمانی و همچنین بی عملی و انفعال اروپا در پیگیری تعهدات برجامی باعث شد که جمهوری اسلامی ایران به هر طریق ممکن خواهان تشدید و تعمیق مناسبات با روسیه و چین باشد و هم اینکه برخی افراد به درست یا غلط این تصور را دارند که جهان آینده، جهان شرق است.
مبنای تصور و تحلیل این افراد چیست، فقط اقتصاد چین که آن هم در برابر کشورهایی چون ایران کاملا استعماری است؟
خیر. این افراد از نگاه هگلی به تاریخ مسئله را ارزیابی می کنند. یعنی این افراد هم نگاه هگلی به تاریخ دارند.
منظورتان «دیالکتیک تاریخی» است که بر محور پیشروی و پویایی تاریخ ذیل سیر تکاملی تاکید دارد؟
بله. این افراد به این نگاه وضعی تاریخی از دید هگل معتقدند و بر این باورند که تمدن از خاورمیانه شروع شد و بعد به اروپا رسید و بعد هم سر از آمریکای شمالی درآورد و در سال های پیش رو این تمدن تاریخی از آمریکای شمالی به آسیا، به خصوص شرق آسیا خواهد رسید و بعد از آن دوباره این تمدن و پیشرفت از چین و شرق آسیا به خاورمیانه و غرب آسیا خواهد رفت. پیرو این نکته و بر اساس نظریه ساموئل هانتینگتون دیگر محور تقابل و رقابت جهانی، چالش تمدن اسلامی با تمدن غرب نیست، بلکه محور رقابت جهانی در سال های پیش رو تقابل تمدن کنفوسیوسیِ چین با تمدن غرب با محوریت فرهنگ آمریکایی است.
شما به نگاه برخی افراد در احیای سیاست نگاه به شرق طی سال های اخیر و تحمیل این نگاه به حاکمیت اشاره داشتید. حال اگر بخواهیم به طور مصداقی گفت وگو را پیش ببریم در این بین به نظر می رسد چهره هایی چون مانند سعید جلیلی و علی اکبر ولایتی بیش از دیگر افراد نقش پررنگی در پیشبرد سیاست نگاه به شرق داشته باشند. حتی در این رابطه سید ابراهیم رئیسی پیش از سفر به روسیه دیداری با علی لاریجانی، سعید جلیلی، علی اکبر ولایتی و کمال خرازی داشته است. آیا نگاه کاسب مآبانه تحریمی این افراد و دیگر حضرات باعث شده سیاست نگاه به شرق در اولویت روابط خارجی ایران قرار بگیرد و یا اینکه خود حاکمیت به این جمعبندی رسیده است؟
به هر حال اگر بخواهیم نگاه تاثیر و تاثر سیستم و ساختار بر کارگزار از دید الکساندر ونت به سوال شما داشته باشیم به روشنی در می یابیم که نقش، نفوذ و جایگاه امثال سعید جلیلی و علی اکبر ولایتی بر ساختار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باعث شده است که اکنون سیاست نگاه به شرق در دستور کار روابط خارجی قرار گیرد. به هر حال علی اکبر ولایتی ۱۶ سال وزیر امور خارجه ایران بوده است و اکنون مشاور مقام معظم رهبری در حوزه سیاست خارجی است. در کنار آن سعید جلیلی هم سال ها دبیر شورای عالی امنیت ملی و مذاکره کننده ارشد در پرونده هستهای بوده و اکنون هم نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی است. پس نفوذ و وزن این افراد در شورای عالی امنیت ملی برای ترسیم خطوط و راهبردهای روابط خارجی ایران غیر قابل انکار است. یعنی افرادی نظیر ولایتی، جلیلی و ... هستند که روابط خارجی ایران، نه سیاست خارجی ایران را تعریف میکنند. حال اینکه افراد مذکور بر اساس منافع شخصی، گروهی، حزبی در چارچوب دلواپسان، کاسبان تحریم و ... به دنبال پیگیری این سیاست هستند که جای تحلیل فراون دارد، اما به هر حال مجموعه دلایل، شواهد، قرائن و تجربیات سال های گذشته باعث شده این افراد این تصور را داشته باشند که اگر جمهوری اسلامی ایران اکنون سیاست نگاه به شرق را در اولویت روابط خارجی خود قرار دهد بیشتر به نفع ایران خواهد بود تا نگاه به غرب و احیای برجام.
اجازه دهید آسیب شناسی و کالبد شکافی روی سیاست نگاه به شرق افرادی چون جلیلی، ولایتی و ... داشته باشیم. در این رابطه مسئله اصلی که ذهن را درگیر میکند میزان صداقت شرق با محوریت پکن و مسکو است. پیرو این نکته در سفر جمعه گذشته حسین امیرعبداللهیان به چین بسیاری معتقدند عملاً آغاز فاز عملیاتی سند همکاری های ۲۵ ساله راهبردی ایران و چین به احیای برجام گره خورده است و به اذعان بسیاری اگر پیچ تحریمها علیه ایران سفت تر شود قطعاً چین هم تمایلی به خرید نفت از ایران، حتی به صورت تخفیفی نخواهد داشت. مشابه این رفتار توسط روس های هم به عینه مشاهده شده است. حال به باور شما میزان صداقت شرق در همکاری با ایران چقدر است؟
به سوال بسیار مهمی اشاره کردید. در سیاست خارجی و دیپلماسی چیزی به نام صداقت معنا ندارد. به قول ماکیاولی «در تامین منافع تنها چیزی که اهمیت ندارد صداقت است». لذا ما نباید به صداقت چین و روسیه توجه کنیم، کما اینکه نباید به صداقت اروپا و آمریکا دل خوش کنیم. ما که به دنبال نیت خوانی از صداقت کشورها در همکاری با ایران نیستیم. چون اگر این نگاه، مبنای روابط خارجی ایران باشد که باید به حال ایران تاسف خورد. اما برای پاسخ روشن و صریح در خصوص میزان صداقت شرق و همچنین میزان تمایل روسیه و چین برای همکاری با ایران به ذکر خاطره یکی از دوستان نماینده مجلس بسنده می کنم که عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی یکی از ادوار مجلس شورای اسلامی بود. وی در سفر هیئت ایرانی متشکل از وزارت امور خارجه و برخی از اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی به چین و گفت وگو با طرف پکنی حضور داشت و اینگونه تعریف می کرد که در آن مذاکرات، چینی ها عنوان کرده بودند که شما (ایران) باید مشکل و چالشتان را با ایالات متحده آمریکا حل کنید تا مسیر تعمیق و گسترش روابط مناسبات تجاری و اقتصادی بین تهران و پکن برطرف شود که همان جا طرف ایرانی عنوان داشت اگر ما مشکلمان را با آمریکا حل کنیم دیگر به امثال شما و یا روسیه نیاز نداریم. حال اینکه در این شرایط تحریمی واقعاً تا چه اندازه چین یا روسیه می توانند ذیل سند همکاری راهبردی با ایران همکاری کنند جای سوال فراوان دارد، چون حداقل من به شخصه اطلاع دقیقی از جزئیات این سند همکاری راهبرد ایران با چین و روسیه ندارم.
به واقع هیچکس اطلاع دقیقی از جزئیات هر دو سند، چه سند همکاری راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین و چه سند همکاری راهبردی ۲۰ ساله ایران و روسیه ندارد. اتفاقا همین پنهان کاری دولت روحانی و دولت رئیسی سوء ظن ها نسبت به هر دو سند را افزایش داده است.
به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. متاسفانه یکی از انتقادات وارد شده در دولت روحانی و همچنین در دولت رئیسی مسئله عدم افشای جزئیات سند همکاری راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین و سند همکاری راهبردی ایران و روسیه است. در حالی که اگر شما به سند مودت ایران و آمریکا در ۱۹۵۵ رجوع کنیم، می بینیم که چون مجلسین ایران و آمریکا این سند مودت را به تصویب رساندند همه جزئیات آن در اختیار همگان قرار گرفت. یعنی جزء به جزء این سند در دسترس همه افراد است. چون به هر حال در کنگره آمریکا هیچ سندی به تصویب نمیرسد مگر این که جزئیات آن در اختیار همه قرار بگیرد. اکنون آن سند کماکان به قوت خود پابرجاست و اگر هم به سایت وزارت امور خارجه مراجعه کنید این سند با تمام جزئیات، مفاد، بندها، و حتی الحاقات بعدی آن در دسترس است، اما به واقع هیچ کس اطلاع دقیقی از جزئیات سند همکاری های ۲۵ ساله راهبردی ایران و چین و یا ایران و روسیه ندارد. حال اینکه چرا جزئیات هر دو سند به رسانه ها و افکار عمومی، هم در دولت روحانی و هم در دولت رئیسی داده نمی شود جای سوال و انتقاد فراوان دارد و این ظن و گمان را تقویت می کند که خدای ناکرده در چارچوب این دو سند شاهد استعمار و استثمار ایران توسط چینی ها و روس ها باشیم.
در بُعد دیگر این آسیب شناسیِ سیاست نگاه به شرق باید این سوال را مطرح کرد که به واقع این سیاست تا چه اندازه تأمین کننده منافع جمهوری اسلامی و مهمتر از آن منافع مردم ایران است، حتی در شرایطی که با سیاست فشار حداکثری و تحریمهای آمریکا و بدعهدی اروپا مواجه هستیم. چون به اذعان بسیاری از کارشناسان یک سیاست خارجی متوازن و برقراری روابط با همه کشورها، چه در بلوک شرق و چه در بلوک غرب می تواند منافع کشور را تامین کند؟
پارامتر «منافع ملی» در هر کشوری بر سه پایه اصلی استوار است؛ «امنیت ملی»، «رفاه» و «آزادی». یعنی در هر کشوری از جهان منافع ملی زمانی تامین میشود که این سه عامل اصلی وجود داشته باشد. نکته اصلی که در این بین باید به آن توجه داشت این است که نباید هیچکدام از این عوامل بر دو عامل دیگر سایه بیفکند. چون در این صورت دیگر عوامل تحت الشعاع دیگری قرار خواهند گرفت. یعنی باید امنیت ملی، آزادی و رفاه در یک سطح و به طور متوازن تامین و تثبیت شوند. لذا در هر کشوری اگر شما دیدید که یکی از این سه عامل بر دیگر عوامل سایه انداخت، مطمئن باشید آن دو عامل دیگر را تحت شعاع قرار خواهد داد و در ادامه شک نکنید که امنیتملی در آن کشور توازن خود را از دست خواهد داد و این عدم توازن در عوامل تامین کننده منافع ملی باعث خواهد شد که در نهایت آن کشور در حوزه سیاست خارجی عملاً یک بازنده باشد. برای مثال اگر شما به کره شمالی دقت کنید می بینید که در این کشور امنیت ملی در حوزه نظامی و دفاعی بر دو عامل دیگر تامین کننده منافع ملی یعنی رفاه و آزادی سایه جدی انداخته است. لذا این امر سبب عدم توازن در منافع ملی شده است و در نهایت عملاً منافع ملی کره شمالی سال هاست که در حوزه سیاست خارجی تامین نمیشود. در نتیجه کره شمالی دهه ها است که صرفا به دنبا بقای خود است، نه چیزی بیشتر، در صورتی که اگر شما به ژاپن و کره جنوبی نگاه کنید میبینید که هم آزادی، هم رفاه و هم امنیت ملی را به طور متوازن تامین و تثبیت کرده اند. لذا این دو کشور وزن بالایی در مناسبات اقتصادی و سیاست خارجی جهان دارند.
در این کالبد شکافی و آسیب شناسی قدری هم روی روسیه تمرکز کنیم. قرار است در روزهای باقیمانده ماه جاری میلادی (ژانویه) شاهد سفر سید ابراهیم رئیسی به روسیه و دیدارش با ولادیمیر پوتین، همتای روسش باشیم. در این سفر و دیدار قرار است علاوه بر امضای سند همکاری راهبردی ۲۰ ساله ایران و روسیه طبق اخبار ضد و نقیض قرارداد تسلیحاتی ۱۰ میلیارد دلاری هم بین تهران و مسکو به امضا برسد. این در حالی است که ما شاهد بودیم همین روسیه برای فروش اس – ۳۰۰ چه بازی ها و منت هایی که بر سر جمهوری اسلامی ایران گذاشت. اکنون هم در رسانه های منطقه ای و بین المللی از روزنامه «نزاویسمایا گازتا» و روزنامه «اوراسیادیلی» چاپ روسیه گرفته تا وبگاه شبکه «تیآرتی» ترکیه، نشنال اینترست در ایالات متحده، نشریه فوربز، وبگاه آمریکایی «۱۹۴۵» به نقل از وبگاه «اویاسیونلاین» و ...، اخباری مبنی بر احتمال انعقاد قرارداد نظامی و تسلیحاتی بین جمهوری اسلامی ایران و روسیه در جریان سفر احتمالی سید ابراهیم رئیسی به مسکو برای فروش ۲۴ فروند جنگنده سوخو - ۳۵ و دو سامانه موشکی اس - ۴۰۰ و یک ماهواره نظامی مطرح کرده اند. حتی فوبز ادعا کرده در صورت عقد قرارداد بین ایران و روسیه احتمالاً ۱۵ فروند از جنگنده های سوخو - ۳۵ در اوایل ۲۰۲۲ به ایران تحویل داده خواهد شد. البته من این خبر را، نه در حد یک رویاپردازی که در حد یک «جوک دیپلماتیک» می دانم. چون روسیه علاوه بر فروش اس – ۴۰۰ به ترکیه و تلاش برای فروش اس - ۵۰۰ و سوخو – ۳۵، حتی مسکو خواهان آن است که سوخو - ۵۷ خود را به ترکیه بفروشد؛ جنگنده ای که در کنار سه جنگنده «اف ۲۲ رپورتر، اف ۳۵ لایتینیگ و چنگدو جی - ۲۰»، نسل پنجم و پیشرفته ترین جنگنده های عملیاتی جهان را تشکیل میدهند. حتی روسیه پیشتر نیز از آمادگی خود برای همکاری در توسعه نسل پنجم جنگندههای «تی اف – ایکس» یا همان جنگنده چند منظوره ترکیه خبر داده بود. در عین حال ما شاهد همکاری نظامی چین با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هستیم. در همین رابطه اخیرا چینیها در یک قرارداد تسلیحاتی به دنبال فروش و تولید موشک های بالستیک پیشرفته بومی در خاک عربستان و به دنبالش ایجاد شهرهای موشکی برای این کشور هستند. واقعا اکنون «شرق» با محوریت مسکو و پکن چه بازی با خاورمیانه و خصوصا جمهوری اسلامی ایران در آورده اند؟
به نظر من اساساً مسئله خرید تسلیحاتی، آن هم خرید جنگنده از روسیه کار اشتباهی است.
چرا؟
چون مثلاً ما قبلاً میگ های ۲۹ را از روسیه خرید بودیم. اما تمام این جنگنده ها اکنون در پایگاه شکاری تبریز قرار دارند. چون اساساً طراحی این جنگنده ها (میگ های ۲۹) بر اساس وضعیت آب و هوایی سرد روسیه طراحی شده اند. یعنی اگر این جنگنده ها در مناطق گرم مانند فلات مرکزی و مناطق جنوبی ایران به پرواز در آینده شاهد خرابی و حتی سقوط آنها خواهیم بود. ضمن اینکه تنظیمات اویونیک (الکترونیک و مخابرات هوانوردی) این جنگنده ها قبلاً در خارج از کشور انجام می شد و همین مسئله باعث سردرگمی، گمراه شدن و گیج شدن خلبانان ما و حتی سقوط برخی از میگ های ۲۹ در عملیات ها شد. مضافا روسیه نسل پیشرفته تر و مجهزتر همین میگ های ۲۹ که به ایران داده بود را در اختیار کشوری مانند هند گذاشت. از همه ممهتر باید پرسید که اساساً خرید تسلیحاتی مانند خرید جنگنده سوخو - ۳۵ تا چه اندازه می تواند دفاعی ما را افزایش دهد؟
اتفاقا پیرو هین نکته پایانی شما بسیاری معتقدند اگر چه جمهوری اسلامی ایران از نظر دفاعی و نظامی به یک نقطه بازدارنده با اتکا به توان موشکی و پهپادی رسیده، اما در حوزه برخورداری از جنگنده های پیشرفته دچار خلا و نقصان جدی است. به دلیل همین نقصان و کمبود در اسکادران هوایی ذیل نبود جنگنده های به روز، جمهوری اسلامی ایران به ناچار روی افزایش توان موشکی و پهپادی تمرکز کرده است تا به یک نقطه بازدارنده برسد. به هر حال اسکادران هوایی ایران با جنگندههایی چون اف - ۴ (فانتوم ۲)، اف - ۵، اف - ۱۴، میگ ۲۹، سوخو ۲۲، سوخو ۲۴، سوخو ۲۵، چنگدو جی ۷ یا همان اف ۷ صادراتی چین، داسو میراژ اف ۱ و برخی جنگنده های ساخت داخل مانند آذرخش، صاعقه و کوثر که عملاً همان مونتاژ و کپی برادی از نورتروب اف – ۵ آمریکایی است پر شده که در برابر جنگنده های پیشرفته کارایی چندانی ندارند. حال با این اسکادران مملو از جنگنده های فرسوده و از رده خارج نباید به فکر تامین و خرید جنگنده های جدیدتر بود، هر چند که در کارایی سوخو ۳۵ در برابر جنگنده هایی چون اف - ۳۵ و حتی قبل تر از آن اف - ۱۶ و اف - ۱۵ که در اختیار اسرائیل است نیز جای تردید وجود دارد؟
همانگونه که قبلاً اشاره کردید توان دفاعی و نظامی ایران مبتنی بر بازدارندگی با اتکا به توان موشکی و پهپادی است. یعنی اساساً توان بازدارندگی نظامی و دفاعی ایران بر نیروی هوایی و جنگنده استوار نیست، چون طی چه چند دهه اخیر بعد از جنگ تحمیلی، ایران به واسطه نبود جنگنده های پیشرفته و عدم توان ساخت آن سعی کرده است عملاً توان موشکی و پهپادی خود را ارتقا دهد. بنابراین اساساً بودن یا نبودن جنگنده های پیشرفته نقطه عطفی در توان بازدارندگی دفاعی ایران نیست.
به چه دلیل؟
چون استفاده از جنگنده برای تجاوز است، نه دفاع، در حالیکه جمهوری اسلامی ایران بارها و بارها عنوان کرده است که اساساً تلاش برای ارتقای توان نظامی و دفاعیش صرفاً برای بازدارندگی و توازن بخشی در برابر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای است، نه برای تجاوز و حمله. در نتیجه توان موشکی و پهپادی فعلی جمهوری اسلامی به مراتب بازدارنده تر از داشتن جنگنده هایی مانند سوخو - ۳۵ و حتی نسل جدید جنگنده های آمریکایی است. ضمن اینکه اساساً نفس، ماهیت و محتوای شکلی جنگ های سال های اخیر با دهه های گذشته تفاوت کرده است. این جنگ ها را می توان جنگ های هیبریدی، ترکیبی و همه جانبه در نظر گرفت که مغز و سر آن به جنگ اطلاعاتی، امنیتی و سایبری باز می گردد و دست و پای آن نهایتاً جنگ های زمینی است. لذا نیروی هوایی و جنگنده های کشورها اگرچه دارای تاثیر گذاری هستند، اما دیگر پارامتر تمام کننده و تعیین کننده ای به شمار نمی روند. دیگر تمام شد دورانی که با بمب افکن و یا جنگنده خاک دیگر کشورها را آماج حمله قرار می دادند و آنها را وادار به تسلیم میکردند. الان همین توان موشکی و پهپادی ایران کار چندین اسکادران پیشرفته و مجهز به جنگنده های به روز را انجام می دهد. برای مثال کافیست به همین جنگ یمن نگاه کنید. انصارالله و حوثیها با پهبادهای ۱۰ هزار دلاری توانسته اند یک بازدارندگی در برابر عربستان ایجاد کنند. چون ریاض مجبور است برای خنثی کردن حملات این پهپادهای ۱۰ هزار دلاری، موشک های پاتریوت یک میلیون دلاری از آمریکا بخرد. بنابراین اکنون توان موشکی و پهپادی ایران توازن را به هم زده است و دیگر نیاز آنچنانی به ارتقای توان هوایی و خریداری جنگنده با قیمت های گزاف، آن هم در شرایط تحریمی کنونی نداریم. مضافا هزینه تعمیر، نگهداری و عملیاتی کردن جنگنده ها هم برای کشوری مانند ایران بسیار سنگین است. در عین حال هرچند سال یکبار باید این هواپیماها از نظر تجهیزات الکترونیکی و راداری به روز شوند. مثلاً گرجستان تمام میگ های ۲۱ خود و یا هندوستان تمام میگ ۲۳ خود را به اسرائیل داده اند تا آنها را به روز کند، چون این جنگنده ها در قرن بیست و یکم توان عملیاتی و جنگندگی دارند، بنابراین اگر ایران هم به دنبال تعمیر، نگهداری و تجهیز این جنگنده ها و به روز کردن سیستم راداری و مخابراتی آن است باید از توان الکترونیکی بالایی برخوردار باشد که در شرایط تحریمی کنونی به صرفه نیست. اینها علاوه بر آن است که هدف نهایی از ارتقاء توان جنگنده های ایرانی صرفا برای بازدارندگی در برابر اسرائیل و برخی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است، ولی در همین مورد مشخص من به شما اطمینان خاطر می دهم که قطعات توان جنگنده های ایران به اسکادران هوایی کشورهای حاشیه خلیج فارس و اسرائیل نمی رسد. چون آنها از جنگنده های به روز و پیشرفته برخوردارند. اما این به معنای آن نیست که ایران توان بازدارندگی ندارد، بلکه ایران به راحتی می تواند هر گونه حمله احتمالی جنگنده اسرائیلی و کشورهای حاشیه خلیج فارس را با موشک ها و پهپادهای خود خنثی کند. کما اینکه شما دیدید در ساقط کردن پهپاد پیشرفته گلوبال هاوک آمریکایی و یا قبل تر از آن رهگیری و کنترل پهپاد آر کیو ۱۷۰، ایران تنها با تکیه و توان موشکی توانست آن را مهار کند.
پس چرا اکنون این خبرها در خصوص احتمال انعقاد قرارداد ۱۰ میلیارد دلاری برای خرید سوخو - ۳۵ و اس - ۴۰۰ توسط روسیه به ایران مطرح شده است؟
اولا من هم معتقدم این قرارداد جنبه عملیاتی پیدا نمی کند. اگر هم این اتفاق روی دهد مانند بازی که مسکو سر اس - ۳۰۰ بر ما درآوردند، صد برابر بدتر از آن را در خصوص اس - ۴۰۰ و سوخو - ۳۵ روی ایران پیاده می کنند. اما نکته مهمتری که باید در پاسخ به سوال شما به آن اشاره کنم این است که به نظر می رسد تهران با این قرارداد تسلیحاتی احتمالی، تاکید می کنم احتمالی به دنبال باج دادن به روسیه به دلیل شرایط کنونی است، مشابه همان وضعیتی که برای نیروگاه اتمی بوشهر روی داد. در آن زمان بوریس یلتسین در یک مصاحبه تلویزیونی صراحتاً اعتراف اسرائیل فشار جدی به کرملین برای عدم همکاری مسکو با تهران برای ساخت این نیروگاه وارد کرده است، اما یلتسین عنوان داشت که در حال حاضر روسیه به ۵ میلیارد دلار سرمایه نیاز دارد، اگر اسرائیل توان پرداخت این میزان پول را به روسیه دارد قطعاً کرملین همکاری با جمهوری اسلامی ایران برای ساخت نیروگاه اتمی بوشهر را کنار میگذارد. اکنون هم مشابه همان وضعیت شکل گرفته است، آن هم در حالی که داشتن سوخود ۳۵، نه می تواند توان دفاعی ما را ارتقا دهد و نه یک ابزار کلیدی و راهبردی دفاعی توسط روسیه به ایران داده می شود، بلکه این وسط تنها پول ایران است که در این شرایط به جیب روس ها میرود. من در پاسخ به سوال قبلی اشاره کردم که روسیه نسل پیشرفته تر و مجهزتر همین میگ های ۲۹ که به ایران داده بود را در اختیار کشوری مانند هند گذاشت. کما اینکه در خصوص فروش سامانه موشکی اس - ۳۰۰ به ایران توسط روسیه هم شاهد بدقولی و تاخیرهای چند ساله مسکو بودیم. نکته دردناکتر آنجاست که کدهای این سامانه موشکی پیش از تحویل به ایران به اسرائیل داده شده بود تا سیستم پدافندی در برابر این موشک ها توسط اسرائیل شکل بگیرد. حال مطمئن باشید در خصوص سوخو ۳۵ یا اس - ۴۰۰ هم همین مسائل شکل خواهد گرفت. البته همه اینها مشروط به این است که اساساً روسیه تمایلی به امضای این قرارداد و فروش این جنگ افزارها به ایران باشد. چون من در خود نفس وجود چنین قرارداد تسلیحاتی شک دارم. اما اگر به هردلیلی این قرارداد وجود داشته باشد و در سفر رئیسی هم امضا شود، بسیار بعید است در کوتاه مدت این جنگندهها و سامانه موشکی به ایران داده شود، چون احتمالا مسکو کدها و مختصات این جنگنده ها و سامانه موشکی را قبل از ایران به اسرائیل خواهد داد.
نظر شما :