چگونه با روش مطالعه رابطه "دیگران با دیگران"، سیاست خارجی را آرام بخش کنیم؟
نقش انگلیس در شکلی دهی سیاست خارجی آمریکا
دیپلماسی ایرانی: ترامپ از جمله سیاستمدارانی بود که خدا را بنده نبود. دوست داشت همچون رهبران چین و کره شمالی، طولانی حکومت کند. ترامپ چندین موافقت نامه و قرار داد بین المللی و دوجانبه آمریکا با مجامع بین الملل و کشورها را منحل یا زیرپا گذاشت و نظم حاکم آتلانتیک و بین الملل را مخدوش و توافق آب و هوایی و بهداشت جهانی و مشابه را تهدید به نابودی کرد. تنها سازمانی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، نتوانست منحل کند پیمان نظامی ناتو بود. انگلیس با قربانی کردن کشور چین به عنوان "دشمن" ناتو، ترامپ را فریب داد. لندن؛ رئیس جمهور آمریکا را "اغفال" کرد.
ترامپ با بهانه جویی مشروع، خواهان خاتمه "سواری مجانی" متحدین بود. اضافه پرداخت آمریکا به ناتو را قطع کرد. روسیه را از خط مقدم "دشمن" ناتو، خارج و ماهیت وجودی پیمان نظامی را زیر سوال برد. در جلسات ناتو، منتقد و علیه روند سیاسی ناتو سخن می راند و از تایید بیانیه ناتو خودداری کرد. اروپاییها متعجب و بیش از همه لندن نگران خروج ترامپ از ریل گذاری انگلیس برای ناتو شدند و همزمان، جرات مخالفت در برابر ترامپ نداشتند. لندن از طریق دبیر کل ناتو ترفند "گول زدن" ترامپ با "سیبل کردن چین" در خط مقدم ناتو را ترسیم کرد. به ترامپ گفتند کشور چین در حال ظهوری خطرناک و مورد توجه ناتو است، ترامپ آرام گرفت و دیگر سخنی از انهدام ناتو نراند.
با خروج اجباری ترامپ از کاخ سفید، با روشن شدن آتش تنش در اوکراین، مجددا روسیه در خط مقدم "دشمن" ناتو قرار گرفت و ناتو در "ریل سیاسی لندن قبل از ترامپ" بارگذاری شد. "اغفال" آمریکا، با همه زرنگی ترامپ، شاهکار دیپلماسی انگلیس، قابل تحسین و باید آموخت.[1] آمریکا ابرقدرتی قابل هدایت توسط دیگران است که موثرترین آنها لندن است. راه مهار دیپلماتیک آمریکا (این مغول روزگار) از طریق تاثیرگذاری بر لندن است. هدف، تخطئه و جایگزینی یکی بجای دیگری برای دشمنی نیست؛ بلکه با روش مطالعه رابطه دیگران با دیگران، میتوان سیاست خارجی کم هزینه و آرام بخش داشت. هدف بازگشودن جبهه تقابلی جدید با انگلیس نیست بلکه ارایه "شناختی با نگاهی متفاوت" به رفتار سیاست خارجی آمریکا است. دو کشور انگلیس و آمریکا بر زندگی مردم و دولت های غرب آسیا تاثیرگذارند و شناخت لایههای پنهان "رابطه ویژه" انگلیس با آمریکا کمک کننده به سیاست خارجی است.
از نظر تاریخی، چرچیل، نخست وزیر دهه 1940 میلادی انگلیس، هری ترومن، همتای کم تجربه آمریکا را "اغفال" کرد و جنگ سرد را آغاز کرد. به این ترتیب مرکز سیاست اروپا را به مسکو و واشنگتن منتقل کرد و اروپا را به اوج درخشانی اقتصادی رساند. سپس، مک میلان، نخست وزیر دهه 1960 روابط آمریکا و انگلیس که بعد از بحران سوئز مخدوش شده بود، را "ویژه" یا به روایتی دیگر در "ریل اغفال" قرار داد و با "قدرت سخت آمریکا" در مهار بلندپروازی ژنرال دوگل موفق بود. مارگارت تاچر هم رونالد ریگان بی تجربه را "اغفال" و فروپاشی شوروی را مدیریت کرد. تونی بلر، زیرک ترین نخست وزیر دهه 2000 نیز، بوش پسر بی تجربه را برای انهدام عراق و استمرار خط سیاسی انگلیس در غرب آسیا به کار گرفت.
چهار اغفال روسای جمهور آمریکا با فاصله هرکدام، بیست سال اتفاق افتاد و نظریه "تئوری توطئه" و "کار کار انگلیسیها است"، مطرح نیست. هرگاه در بزنگاههای تاریخ که، نخست وزیری زیرک در لندن و رئیس جمهوری بدون سابقه سیاسی در کاخ سفید همزمان بودند، نخست وزیر انگلیس، با "اغفال" رئیس جمهور آمریکا، توانسته سیاست خارجی آمریکا را در "ریل سیاسی لندن" قرار دهد. نتیجه اغفال کاخ سفید توسط لندن، مخدوش شدن جایگاه آمریکا و فروپاشی ملت ها و کشورهای قربانی است. بعضا سیاستمداران کشورهای قربانی بدون در نظر گرفتن قدرت نفوذ انگلیس در کاخ سفید، مستقیم با قدرت سخت آمریکا درگیر میشوند که در پایان کار عاقبت کشورهای ویتنام و ژاپن و آلمان از مثال های بارز در تایید نظریه است. بوریس جانسون، در سخنرانی اجلاس حزب محافظه کار گفت؛ "به آمریکا می چسبیم و راه چرچیل را ادامه می دهیم." چرچیل هم قبلا به ژنرال دوگل گفته بود: "آمریکاییها منابع سرشار دارند و راه استفاده را نمی دانند. قصد دارم آنها را ارشاد کنم بدون آنکه منافع کشورم را نادیده بگیرم." جمله چرچیل "شاه بیت سیاست بین الملل است." آمریکا هر روز 2 میلیارد دلار در افغانستان هزینه میکرد و بیش از 90% هزینهها، توسط پیمان کاران انگلیسی و آمریکایی بلعیده میشد. "درهم تنیدگی نظامی، اطلاعاتی و اتمی انگلیس با آمریکا"، سیاست خارجی دوکشور را چنان ادغام کرده که تفکیک سیاست خارجی دو کشور قابل تشخیص نیست. یکی از گزینههای رهایی مردم خسته از مشکلات مزمن غرب آسیا، جابجایی توجه "میدان و دیپلماتیک" بیشتر به لندن بجای واشنگتن است.
سیاستمداران چینی، هاج و واج، اعلام کردند اراده تقابل با آمریکا ندارند و خواهان مشارکت در مدیریت جهانی با آمریکا هستند. مقامات چین از اینکه ناتو، کشور چین را "سیبل اول" کرده متعجب هستند. غافل از اینکه هدف لندن اغفال ترامپ و نجات ناتو بود. پوتین هم از تنش در اوکراین بعد از خروج ترامپ از کاخ سفید باید متعجب باشد. هدف از ایجاد تنش در اوکراین، احیای ناتو در مسیر قبل از ترامپ، منطبق با خواست لندن است.
در "نگاه ایرانی" به سیاست بین الملل، باید تدبیری دیگر هم اندیشید. در ظاهر ادامه حیات ناتو برای مهار کشورهای "دشمن" غرب است اما اهداف پنهان ناتو، مدیریت سیاسی اعضا توسط انگلیس و آمریکا، اشراف بر اتحادیه اروپایی و جلوگیری از استقلال دفاعی با محوریت فرانسه و متعهد نگهداشتن آمریکا در اروپا است. مارگارت تاچر گفت از اینکه از قدرت آمریکا سوِ استفاده میکنیم، نگران نیستیم؛ نگرانی ما انزواگرایی و عدم مداخله آمریکا در بحرانها و خروج از اروپا است.
باید بین "سیاست بین الملل" و "روابط بین الملل" تفاوت قایل شد. سیاست بین الملل را باید با "نگاه ایرانی" از "سر نوشت." مذاکرات کنفرانس "یالتا" و "پوتسدام" مهم هستند. در یالتا، روزولت حضور داشت و در کنفرانس پوتسدام، به علت فوت روزولت، هری ترومن حضور داشت. "ترومن" می نویسد؛ "روزولت مرا در جریان مذاکرات یالتا قرار نمی داد و بی اطلاع بودم." "هالیفکس"، سفیر لندن در واشنگتن، بعد از دیدار با ترومن، از بی تجربگی ترومن برای چرچیل نوشت؛ "همه توافقات قبلی در یالتا را، میتوانیم از اول بنویسیم" و به این ترتیب "نظم چرچیلی" با "اغفال" ترومن، با "قدرت سخت آمریکا" بر روابط بین الملل تحمیل شد و کودتای چرچیل در ایران اولین "خلافکاری" آمریکا در سرنگونی دولت ها در خارج از اروپا بود.
"بارک اوباما" در خاطرات سیاسی می نویسد "آیزنهاور برای کودتا در ایران علیه مصدق، با اکراه با چرچیل همراه شد." بتدریج آمریکا بازوی نظامی انگلیس در روابط بین الملل شد. مشابه "اغفال" آمریکا توسط چرچیل، در زمان بلر تکرار شد. "کریستوفر مایر"، سفیر بلر در واشنگتن می نویسد: وقتی شنیدم بوش پسر برای ریاست جمهوری نامزد شد به تکزاس رفتم تا "درک سیاسی “Temperature او را بسنجم، به روایتی دیگر؛ "اغفال پذیری" را محک بزنم. بعد از دیدار با بوش پسر، برای تونی بلر تلکس زدم و بلر فراهم بودن زمینه "اغفال" تازه وارد کاخ سفید را دریافت. تجاوز عراق، با تحریک بلر، بدون مجوز شورای امنیت و مخالفت شیراک و شرودر و اتحادیه اروپایی صورت گرفت. کنگره آمریکا در گزارشی نوشت؛ "سیاست خارجی آمریکا اغفال Manipulate شد.
مک میلان، نخست وزیر دهه 1960 انگلیس، در مورد آمریکاییها می نویسد؛ "ما انگلیسیها برای آمریکاییها مثل یونانیها برای رومیان هستیم. یونانیها زرنگتر و مدیریت را در دست داشتند و به رومیان هم نمیگفتند." پیتر رایت جاسوس MI5 در کتاب "شکار جاسوس" می نویسد: "به ما یاد داده بودند همیشه آمریکاییها را جلو بیندازیم و طوری وانمود کنیم که آنها همه کاره هستند و آمریکاییها هم خوششان می آمد." تونی بلر، نخست وزیر زیرک و هم ردیف چرچیل، در خاطرات سیاسی نوشته باید به آمریکاییها گفت "چه بکنند و چه نکنند!" آمریکا در عراق شرکت داشت زیرا انگلیس همراه و تحریک کننده بود. "بارک اوباما"، رئیس جمهور اسبق آماده بود برای جنگ زمینی به سوریه نیرو اعزام کند. همراهی انگلیس را طلب کرد. مجلس عوام انگلیس برای جنگ در سوریه رای نداد. آمریکا هم در جنگ زمینی در سوریه مداخله نکرد. "جان بولتون"، مشاور امنیتی اسبق، در خاطرات سیاسی "اتاق بیضی با ترامپ" می نویسد "وقتی ایران پهباد آمریکا را زد تصمیم جنگ داشتیم. مایک پمپیو، وزیر خارجه توصیه کرد انگلیس را همراه کن." لندن درگیر دردسرهای خروج از اتحادیه اروپایی بود و به خواست آمریکا پاسخ نداد و جنگ آمریکا با جمهوری اسلامی ایران هم رخ نداد.
حفظ ناتو به عنوان قدرت نظامی لندن با هزینه آمریکا برای انگلستان حیاتی است. "مک میلان" نوشته، هدف پنهان تاسیس ناتو، "زمین گیر کردن آمریکا به دفاع از اروپا بود"؛ سیبل کردن روسیه و چین و ایران به عنوان "دشمن"، با هدف "ردگم کردن" و گمراهی اذهان عمومی و نخبگان است که البته گردش مالی تسلیحاتی و اشتغال و ارتش فضایی هم بهمراه دارد. "جو بایدن"، رئیس جمهور آمریکا در فروش زیردریایی اتمیبه استرالیا با ساخت انگلیس گفت "بی تدبیری Clumsy" کردیم. چرچیل هفتاد سال پیش گفت آمریکاییها شلخته Clumsy هستند و باید هدایت شوند و سیاست درست را وقتی اتخاذ میکنند که تمام راههای غلط را آزمایش کرده باشند.
با خروج انگلیس از اتحادیه اروپایی، دوران رقابت انگلیس و فرانسه آغاز شده است. دستور خروج دولت استرالیا، عضو مشترک المنافع، در همکاری نظامیبا فرانسه توسط لندن در همین راستا است. دشمنی با "ولادیمیر پوتین" که آماده هرگونه همکاری با آمریکا است و "شی جین پینگ" که اعلام کرده اراده تقابل با آمریکا ندارد، بهانههای لندن است تا اهداف پنهان سیاسی را در ریل سیاست انگلیس بارگذاری کند. "بریتانیای کبیر"، توانسته با چسبیدن به آمریکا تحت لوای "رابطه ویژه"، نظم چرچیلی بین الملل را استمرار بخشد. با "عینک لندن"، چنین سیاستی قابل تحسین و آموزش است و ملکه، مدال ملی را به بلر، نخست وزیر جنگ عراق اعطا کرد. تونی بلر توسط مجامع مدنی در انگلیس به عنوان مجرم جنگی تحت پیگرد قانونی است. "آمریکا در هیچ جنگی در غرب آسیا بدون همراه بودن انگلیس شرکت نکرده است." با مستندات مورد اشاره میتوان در "تصحیح سیاست" مهار آمریکای که با "ارابه قدرت مغول" قابل مقایسه است با تمرکز بیشتر بر کانون قدرت نرم، یعنی لندن بجای واشنگتن، برای مدیریت رفتار آمریکا اقدام کرد./مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی
نظر شما :