معیشت مردم تا کجا توان تحمل فشار حداکثری را دارد؟
دلار ۲۸ هزار تومانی و ضرورت بازخوانی سناریوی فروپاشی اقتصادی کشور
دیپلماسی ایرانی – دیروز چهارشنبه، دلار برای ساعاتی وارد کانال ۲۸ هزار تومان شد تا برای چندمین بار متوالی شاهد رکوردزنی سقوط ارزش ریال کشور باشیم. اگر چه در دیپلماسی ایرانی به کررات در خصوص علل و عوامل اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی و دیگر پارامترهای افزایش نرخ ارز و تاثیرات مخرب آن بر اقتصاد کشور و تشدید چالش ها و معضلات معیشتی مردم بحث و مصاحبه های مفصلی صورت گرفته است. اما به نظر می رسد با بحرانی تر شدن وضعیت اقتصادی کشور کماکان جا دارد در رابطه با این مسئله و تاثیرات آن گفت وگو شود، به خصوص که بسیاری از کارشناسان شرایط شکلگرفته در بازار ارز طی ۴۸ ساعت گذشته را به تحولات حوزه سیاست خارجی با محوریت اقدام ایالات متحده آمریکا در اعلام یکجانبه فعال شدن مکانیسم ماشه و اعمال تحریمهای یکسویه در خصوص فعالیتهای هستهای و موشکی ایران گره می زنند. دیپلماسی ایرانی برای بررسی بیشتر این موضوع به سراغ احمد بخشایش اردستانی، دکترای علوم سیاسی دانشگاه "نیو ساوت ولز" استرالیا، نماینده مجلس نهم و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، کارشناس مسائل بین الملل و پژوهشگر حوزه امنیت رفته و در این خصوص به واکاوی بیشتر ارتباط تحولات عالم دیپلماسی بر اقتصاد و معیشت کشور پرداخته است که در ادامه از نظر می گذرانید:
متاسفانه از ابتدای سال جاری شمسی شاهد رکوردزنی های مکرر سقوط ارزش ریال کشور و اوج گیری دیگر ارزها به خصوص دلار هستیم. پیرو این نکته ریال کشور به پایین ترین حد خود در تاریخ اقتصاد ایران رسیده است. در این میان برخی از کارشناسان و تحلیلگران سیاسی و اقتصادی پارامتر سیاست خارجی و تحولات عالم دیپلماسی را مهمترین عامل در شگل گیری چالش های اقتصادی چند ساله اخیر با محوریت سیاست فشار حداکثری کاخ سفید بر تهران می دانند. به نظر شما آیا شما تا چه اندازه چالش های اقتصادی کشور در چند سال اخیر و به یژه افزایش نرخ ارز در ۶ ماهه اول سال ۹۹ می تواند به سیاست فشار حداکثری مربوط باشد؟ آیا دلار ۲۸ هزار تومانی نتیجه مستقیم اقدام یکشنبه هفته جاری ایالات متحده آمریکا در فعال کردن یکجانبه مکانیسم ماشه، احیای قطعنامه های شش گانه شورای امنیت و بازگرداندن تحریم های واشنگتن علیه ۲۷ نهاد و فرد مرتبط با برنامه های موشکی و هستهای ایران باز میگردد که در نشست مشترک خبری دوشنبه مقامات کاخ سفید با حضور مایک پمپئو، وزیر امور خارجه، استیو منوچین، وزیر خزانه داری، مارک اسپر، وزیر دفاع، ویلبر راس، وزیر بازرگانی، رابرت اوبرایان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، و کلی کرافت، سفیر آمریکا در سازمان ملل وضع شد؟
در پاسخ باید گفت که افزایش نرخ ارز و ثبت دلار ۲۸ هزار تومانی در کشور می تواند واکنش روانی بازار به اقدام ایالات متحده در فعال کردن مکانیسم ماشه، احیای قطعنامههای شش گانه شورای امنیت و اعمال تحریم های جدید در حوزه موشکی و هستهای علیه ایران باشد. اگرچه این اقدام آمریکا یک اقدام غیرقانونی، یک جانبه و بر مبنای همان سیاست ظالمانه کاخ سفید قلمداد می شود. لی به هر حال اقتصاد کشور نمیتواند تاثیری، ولو نسبی از این تحولات در حوزه سیاست خارجی نپذیرد؛ تحولاتی که در سایه اقدامات غیرقانونی آمریکاییها و بر مبنای همان سیاست فشار حداکثری واشنگتن رقم خورده است. البته پیش از این بسیاری این انتظار را داشتند که با فرا رسیدن روز موعود یعنی ۲۰ سپتامبر/۳۰ شهریور برای فعال کردن مکانیسم ماشه و اعمال تحریم های جدید آمریکا که با مخالفت تمام جامعه جهانی و حتی متحدین آمریکا مواجه شد ما شاهد واکنش روانی بازار به خصوص در حوزه ارز، سکه و بورس باشیم. پس این مسئله یعنی افزایش نرخ ارز چندان دور از انتظار نبود. از این رو است که بدون شک هیچ کس منکر آثار، تبعات و فشارهای اقتصادی و معیشتی ناشی از اعمال تحریمهای سنگین و بیسابقه کاخ سفید و پیگیری سیاست فشار حداکثری ایالات متحده آمریکا بر کشور نیست. در این راستا من معتقدم که شش ماهه دوم سال جاری که سه روز از آغازش گذشته است در خوشبینانهترین حالت وضعیتی مشابه شش با ماهه اول در حوزه اقتصادی و معیشتی داشته باشد. هر چند که باید احتمال وقوع وضعیتی به مراتب بدتر از شش ماهه اول سال را هم برای مدت پیش رو تا پایان امسال در حوزه اقتصادی و معیشتی متصور باشیم. خصوصاً آنکه با نزدیک تر شدن به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا، دونالد ترامپ به منظور کسب برگ برنده های بیشتر سیاست فشار حداکثری در خصوص ایران را پررنگ تر از گذشته در دستور کار قرار خواهد داد.
اینجا است که پارامتر دیپلماسی و تحولات حوزه سیاست خارجی با محوریت تحریمهای ایالات متحده آمریکا نقش خود را در شکل گیری چالشها و مشکلات کنونی اقتصادی کشور ایفا می کند. اگرچه در کنار آن متاسفانه شیوع بیماری کرونا که از ماه های پایانی سال گذشته شروع شد و تا به اکنون و حتی با شدتی بیشتر از گذشته ادامه دارد سبب شده است که میزان تراز تجاری خارجی کشوری هم به شدت کاهش پیدا کند و به تبعش درآمدهای ارزی بانک مرکزی و دولت هم با افت چشم گیری همراه شود. لذا در چنین حالتی دست دولت و بانک مرکزی برای پیگیری و تحقق راهکار تزریق ارز به بازار و تداوم سیاست ارز پاشی به منظور کنترل و مدیریت قیمت ارز بسته خواهد شد. ضمن آنکه پارامتر تصمیم گیری های غلط، سیاستهای اشتباه، سوء تدبیرها و عدم مدیریت مسئولین دولتی و فرادولتی در سر و سامان دادن به وضعیت اقتصادی و معیشتی هم مزید بر علت شده است. بنابراین در مجموع به نظر من مردم باید از هم اکنون کمربندهای خود را برای مشکلات و چالش های اقتصادی و معیشتی، هم در شش ماه پیش رو و هم برای سال آینده سفت ببندند. چون با وضعیت بسیار سخت اقتصادی و معیشتی رو به رو خواهیم بود. از طرف دیگر اگر چه نمی توان منکر تأثیرات منفی سیاست فشار حداکثری کاخ سفید و تحریمهای ایالات متحده آمریکا بر وضعیت اقتصادی کشور بود، اما در این میان رفتار غلط مجلس، دولت و دیگر نهادها مخصوصا از سال 96 تا به اکنون اثرات سوء زیادی بر اقتصاد ومعیشت جامعه داشته است. لذا اگر مسئولین به فکر تغییر رفتار و رویه خود نباشند، عملاً شرایط به سمتی پیش خواهد رفت که دونالد ترامپ در ماههای پیش رو از آن بهره برداری های سیاسی خود را در تبلیغات انتخاباتی خواهد داشت، کما این که همین مسئله کاهش مشارکت سیاسی مردم در انتخابات مجلس یازدهم و آمار به شدت ناامید کننده میزان مشارکت مردمی در دور دوم انتخابات مجلس یازدهم که به زیر ده درصد رسید، قطعا یکی از محورهای اصلی تبلیغات دونالد ترامپ خواهد بود و آن را نتیجه مستقیم سیاست فشار حداکثری خود قلمداد میکند. پس نباید تمام شرایط کنونی را به تحریمهای آمریکا گره بزنیم. این تحریمها در طول ۴۰ سالی که از حیات جمهوری اسلامی ایران می گذرد وجود داشته، اما مشارکت در برخی از دورهها نزدیک به ۸۰ درصد بوده است. لذا مسئله به تحریمهای آمریکا و رفتار دونالد ترامپ بازنمیگردد، بلکه نگاه مسئولین و اشتباهات مکرر عمدی و غیر عمدی، رانت، فساد، قدرت طلبی، بی توجهی به معیشت مردم و نابود کردن اعتماد عمومی عوامل شکل گیر وضعیت کنونی است.
همزمان با ورود دلار به کانال ۲۸ هزار تومان و اقدامات ایالات متحده آمریکا در فعال کردن مکانیسم ماشه، احیای یکجانبه قطعنامههای ششگانه شورای امنیت و اعمال تحریم ها در حوزه هستهای و موشکی علیه ایران شاهد بودیم که روز گذشته چهارشنبه، حسن روحانی، رئیسجمهور در جلسه هیئت دولت صراحتاً از تشابه وضعیت کنونی به خصوص در حوزه اقتصادی و معیشتی با سال های جنگ سخن گفت. وی در این رابطه عنوان داشت که «باید باور کنیم که در جنگ هستیم و باید قبول کنیم که بار این جنگ تنها بر دوش دولت نیست. اگر چه که ما از سال ۵۹ دچار تحریم اقتصادی بودیم، اما جنگ اقتصادی از سال ۹۷ علیه ما شروع شده است. باید همه باور کنیم که کشور سی ماه است که در یک جنگ تمام عیار اقتصادی قرار دارد و این موضوع را نمیتوان به شوخی گرفت. باید توجه داشت که در جنگ هر احتمالی وجود دارد و شاید در این مسیر آسیبهایی نیز وارد شود». آیا این جملات نگران گننده، آن هم در این شرایط که با رکوردزنی های متوالی در قیمت ارز، مسکن، خودرو، سکه، طلا و ریزش شدید شاخص کل در بورس همراه شده است نشان از فروپاشی اقتصاد کشور می دهد؟ آیا دولت به یک انسداد در مدیریت اقتصادی کشور رسیده است؟
در این رابطه باید چند نکته بسیار مهم را مد نظر قرار داد؛ اول اینکه دولت روحانی چون از ابتدای کار، اقتصاد کشور را به حوزه سیاست خارجی، دیپلماسی، مذاکره و حصول توافقنامه های مانند برجام گره زده بود، اقتصاد کشور بیش از پیش به تحولات عرصه دیپلماسی گره خورد. اگرچه پیش از این هم اقتصاد ایران با شدت و ضعف متاثر از اقتضائات حوزه سیاست خارجی بوده است، اما در دوره حسن روحانی تاثیرپذیری اقتصاد از دیپلماسی به شدت افزایش پیدا کرد و به پاشنه آشیل و نقطه ضعف دولت یازدهم و دوازدهم بدل شد. این همان نکتهای بود که ایالات متحده بر آن اشراف داشت و سعی کرد از همین نقطه ضعف بیشترین بهره برداری را علیه ایران داشته باشد. به خصوص که اقتصاد کشور هم به شدت ارز محور و وابسته به دلار است. لذا با اقدام دونالد ترامپ در خروج از برجام تمام پیشرفت ها و اقدامات مثبت دولت در زمینه اقتصادی از بین رفت. یعنی یک اقدام واشنگتن در خروج از یک توافقنامه توانست تمامی دستوردهای دولت در تحقق رشد اقتصادی کشور را تحت الشعاع قرار دهد. با ذکر همین یک نکته می توانیم بفهمیم که استراتژی دولت حسن روحانی، چه در دوره یازدهم و چه در دوره دوازدهم در گره زدن اقتصاد و معیشت کشور به تحولات دیپلماتیک و برجام تا چه اندازه اشتباه بوده و کشور را دچار چه آسیبهای جدی کرده است. از طرف دیگر باید این نکته را مدنظر قرار داد که به هر حال دولت جمهوری اسلامی ایران با هر رویکرد و نگاهی به عرصه سیاست خارجی، سیاست داخلی، اقتصاد و معیشت، چه با رویکرد انقلابی و چه غیرانقلابی بخشی از نظام و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین باید تلاش های جدی به منظور حمایت، همفکری و همراهی با دولت حسن روحانی تا زمان پایان کار وی و اتمام دوره دولت دوازدهم در دستور کار مجلس، قوه قضاییه و دیگر نهادهای فرادولتی قرار گیرد. چون بدون شک شکست و ناکامی دولت علی الخصوص در زمینه اقتصاد و معیشت کشور به معنی شکسته نظام جمهوری اسلامی ایران تلقی میشود؛ چون دولت حسن روحانی بخشی از ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران است. پس چه منتقدان خوششان بیاید و چه نیاید حسن روحانی رئیس جمهور ایران و رئیس قوه مجریه در نظام و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران است.
پس گفته های دیروز حسن روحانی در جلسه هیئت دولت مبنی بر اینکه کشر درگیر یک جنگ واقعی اقتصادی است و با آن تنها بر دوش دولت نیست را باید درست دانست. چون زمین خوردن دولت به معنای زمین خوردن نظام جمهوری اسلامی ایران است. از طرف دیگر من معتقدم در مقام قیاس میان وضعیت اقتصادی کنونی با زمان جنگ باید این گزاره را نزدیک به واقعیت بدانیم که چالشها و معضلات کنونی معیشتی کشور به مراتب بدتر از سالهای دفاع مقدس است. چون سینرژی تحریمهای بیسابقهای ایالات متحده آمریکا به همراه شیوع بیماری کرونا عملاً سبب شده است که اقتصاد کشور به یک بسیار سکون و رکود جدی و حتی می توان گفت بی سابقه ای برسد که ذیل آن درآمدهای کشور برای مدیریت اقتصادی و معیشتی کشور و همچنین تامین منابع برای تقابل با این ویروس که عملا به بار مضاعفی بر دوش دولت در این وضعیت بسیار سخت شده است، به شدت کاهش پیدا کند. یعنی درآمد به شدت کم رنگ دولت و میزان هزینه های بالای کشور سبب شده تا در سایه گفته های دیروز حسن روحانی در جلسه هیئت دولت این شائبه و گمانه تقویت شود که به واقع دولت به یک انسداد در مدیریت اقتصادی و معیشتی کشور رسیده است. در صورتی که اگر چه ما در دوران جنگ تحمیلی با تحریم های همه جانبه مواجه بودیم، اما در عین حال با فروش نفت می توانستیم به درآمدهایی برای مدیریت وضعیت اقتصادی کشور در آن زمان و همچنین تهیه جنگ افزار و سلاح برای تقابل با هجوم رژیم بعث عراق دست پیدا کنیم. ولی اکنون نزدیک به هشت ماه است که دولت عملاً، هم با ویروس تحریم و سیاست فشار حداکثری آمریکا و نیز تبعات مخرب شیوع کرونا دست و پنجه نرم می کند. همین ویروس کرونا از یک طرف باعث شده است که با بسته شدن مرزهای کشور و کاهش چشمگیر حجم مبادلات و افت ملموس تراز تجارت خارجی، درآمدهای ارزی دولت سقوط پیدا کند. از طرف دیگر موجب تعطیلی و کاهش معاملات و فعالیت های اقتصادی و تولیدی داخلی به خصوص در سطح خُرد و میانی جامعه شد. مضافا آن که تداوم و تشدید میزان مبتلایان و همچنین فوتی های این بیماری به هزینه و بار مضاعفی بر حوزه بهداشت و درمان کشور بدل شود. یعنی شیوع ویروس کرونا تبعات مخرب چند جانبه و همزمانی بر اقتصاد کشور و دولت داشته است. بنابراین ضرورت همراهی و حمایت سایر نهادها از دولت بیش از هر زمان دیگری احساس میشود تا همین چند ماه پایانی حیات دولت دوازدهم هم به پایان رسد.
پیرو تحلیلتان شما تا چه اندازه این جمله را قبول دارید که دولت کشور و به خصوص مسائل مربوط به اقتصاد و معیشت مردم را رها کرده است؟
همانگونه که پیشتر عنوان کردم دولت در به وجود آمدن این وضعیت کنونی تا اندازه ای مقصر است. صد البته اندازه گیری میزان قصور دولت خود به فرصت جداگانه نیاز دارد. اما به هر حال چون دولت از یک طرف با پیگیری استراتژی غلط خود در گره زدن اقتصاد و معیشت به دیپلماسی، کشور را به آنجا رساند و مضافا در زمینه مدیریت معیشتی کشور هم کارنامه قابل قبولی نداشته است و شاهد ناتوانی بانک مرکزی در مدیریت بازار ارز هستیم باید سهم قابل ملاحظهای برای دولت در به وجود آمدن چالش های کنونی کشور قائل شد. با تمام این تفاسیر نمیتوان گفت که دولت اقتصاد، معیشت و کشور را به حال خود رها کرده است. به هر حال حجم مشکلات و چالش ها چه در زمینه سیاسی، چه در حوزه دیپلماسی، اقتصادی، معیشتی، بهداشتی و اجتماعی به قدری بالا و پیچیده است که عملاً دولت به تنهایی در مدیریت کشور به یک بن بست رسیده است. لذا دوباره تکرار می کنم باید به فکر حمایت جدی از دولت بود تا بتوان شرایط را تعدیل کرد. چون شکست دولت به معنای شکست نظام جمهوری اسلامی ایران در برابر آمریکا است. از طرف دیگر روی کار امدن مجلس یازدهم که در اوج زاویه سیاسی با دولت قرار دارد سبب شده تا انگیزه دولت برای مدیریت کشور کم رنگ تر شود. چرا که واقعیت این است دو نگاه متفاوت در همه زمینه ها از سیاسی گرفته تا اقتصادی، معیشتی، دیپلماتیک، امنیتی و اجتماعی بین مجلس و دولت وجود دارد. دولت از همان روزهای ابتدایی حیات خود تا به اکنون سعی کرده است از طریق دیپلماسی، نگاه به بیرون و مذاکره با اروپا و آمریکا شرایط را برای فروش نفت، بازگشت درآمدهای ارزی، بهبود وضعیت ریال، کنترل تورم، اشتغال و رشد اقتصادی شکل دهد. در یک کلام دولت های یازدهم و دوازدهم دیپلماسی را تنها رها حل نجات اقتصاد کشور می دانند و با توجه به این که اقتصاد و معیشت زیربنای توسعه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی است، عملا می توان گفت که دولت روحانی در هر دو دور حیات کشور را به مذاکره و دیپلماسی گره زد، در صورتی که برخی از جریانات اصولگرا که اکنون قدرت را در مجلس یازدهم در دست گرفتند اعتقادی به مذاکره با آمریکا ندارند. خصوصا بعد از ترور سردار سلیمانی عملاً این مسئله یک تابوی سیاسی است و در ازای آن به بومی سازی توان داخلی در حوزه اقتصاد و معیشت نگاه دارند که من معتقدم این مسئله یک پروسه بسیار زمان بر است و در کوتاه مدت نمی تواند پاسخ گوی شرایط و مشکلات معیشتی کنونی مردم باشد. اگر چه بومی سازی در دیگر عرصه ها به ویژه در حوزه توان دفاعی به وجود آمد و بسیار هم مفید است، اما این توان بومی در سایه تلاش های چند ده ساله شکل گرفت، اما اکنون شرایط اقتصادی و معیشتی ناشی از تحریمها این اجازه را نمی دهد که ما بومیسازی اقتصادی را داشته باشیم به ویژه که دولت به عنوان مجری اصلی این طرح نگاهی به اقتصاد بومی ندارد. اینجاست که باید مجلس هم در کنار دولت قرار گیرد تا وزراء بتوانند انگیزه مضاعفی برای مدیریت وضعیت کشور پیدا کنند و به تبعش شائبه رها شدن وضعیت کشور توسط دولتی ها کم رنگ شود.
همانگونه که طی شش ماهه اول سال ۹۹ شاهد رکورد زنی های متداول در سقوط ارزش ریال و اوج گیری سایر ارزها به ویژه دلار بودیم که در آخرین مورد دلار به کانال ۲۸ هزار تومانی رسید و با ثبت این رکورد عملا ارزش دلار طی سال جاری به بیش از دو برابر رسیده است. از نگاه شما تکرار این سریال رکورد زنی های سقوط ارزش ریال تا کجا می تواند ادامه پیدا کند؟ ریال تا چه نرخی می تواند شاهد سقوط ازشش در برابر سایر ارزها باشد؟ آیا تداوم این سریال (سریال رکورد زنی های سقوط ارزش ریال) میتواند به فروپاشی اقتصادی کشور منجر شود؛ هرچند که مدت ها است که برخی از کارشناسان معتقدند کشور به فروپاشی اقتصاد رسیده است؟
من اقتصاددان نیستم. لذا نمی توانم. لذا نمی توانم عنوان کنم آیا سریال رکوردزنی های افزایش نرخ ارز ادامه پیدا خواهد کرد یا خیر؟ ولی در عین حال با رصد وضعیت اقتصادی و معیشتی و نیز با اشراف به مسائل سیاسی و دیپلماتیک باید منتظر وضعیت بدتری در حوزه اقتصادی و معیشتی باشیم. با این وجود هنوز کشور به یک فروپاشی اقتصادی نرسیده است. اگر چه حال و روز اقتصاد و معیشت کشور تعریف چندانی ندارد. اما تا رسیدن به فروپاشی کامل فاصله وجود دارد. بنابراین ما باید دو کار جدی را در طی این شش ماهه دوم سال برای جلوگیری از تاثیر بیشتر تحریم ها انجام دهیم تا به مرز فروپاشی اقتصادی نرسیم؛ اول اینکه مانع از ورود و تزریق پول پرقدرت به جامعه شویم چرا که ورود پول پر قدرت باعث افت ارزش ریال و به تبع آن افزایش تورم و رکود خواهد شد و نتیجه مستقیم و ملموس آن را مستقیماً بر معیشت مردم شاهد خواهیم بود و در گام دوم دولت باید بر اساس واقعیات کنونی و درآمدهایی که اخذ می کند به فکر خرج کردن باشد.
اگر چه شما اقتصاددان نیستید، ولی به عنوان نماینده مجلس نهم که سابقه حضور در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی را دارید اشرافی کامل به وضعیت سیاسی و امنیتی کشور پیدا کرده اید. پس سوال درست تر از شما این است که تشدید چالشهای اقتصادی چه تاثیری بر وضعیت سیاسی و امنیتی کشور و همچنین توان و نفوذ منطقه ای ایران خواهد داشت؟ با وجود آن که از تابستان گذر می کردیم اما سناریوی شکل گیری اعتراضات در پاییز و زمستان پیش رو نظیر سال گذشته تا چه اندازه جدی است؟ آیا با پررنگ تر شدن معضلات معیشتی شاهد برخی چالش های امنیت در کشور خواهیم بود؟ تداوم وضعیت کنونی تا چه اندازه می تواند ظرفیت و توان چانهزنی دیپلماتیک و سیاسی ایران را کاهش دهد، هر چند که به نظر می رسد مشکلات اقتصادی بر نفوذ منطقه ای ایران به شدت اثرگذار بوده است؟
این که بخشی از مشکلات کنونی جامعه نتیجه مستقیم تحریمهای ایالات متحده آمریکا است که تردیدی وجود ندارد، اما باید میزان و درصد آن را مشخص کرد. در این صورت است که می توان فهمید واکنش های امنیتی و سیاسی جامعه در قبال مشکلات اقتصادی و معیشتی چقدر جدی است. یعنی باید بفهمیم که جامعه تا چه اندازه دولت و ساختار جمهوری اسلامی ایران را در به وجود آمدن این مشکلات دخیل می داند. پیرو نکته مذکور من معتقدم در این میان نباید همیشه پررنگ شدن تنگانه های اقتصادی را در قالب شکل گیری اعتراضات جتسجو کرد. تشدید گسل میان جامعه با مسئولین دولتی و فرادولتی می تواند نوعی اعتراض سیاسی و زنگ خطر جدی را برای جمهوری اسلامی ایران به صدا درآورد. یعنی نباید منتظر اتفاقاتی مانند آبان گذشته بود. بلکه خود کاهش مشارکت مردمی در برخی از برنگاه ها مانند انتخابات دوم اسفندماه سال گذشته و یا دور دوم انتخابات مجلس یازدهم نشان میدهد که جامعه در حال حاضر به یک سوال جدی در مشروعیت بخشی به نظام جمهوری اسلامی ایران رسیده است؟ به بیان دیگر نه تنها محبوبیت جمهوری اسلامی ایران اکنون زیر سوال است، بلکه مشروعیت آن هم به شکل جدی زیر سایه رفته است. پیرو نکات یاد شده من بر این باورم علت اصلی که باعث ایجاد شکاف و گسل بین جامعه و ملت با نظام و در نهایت کاهش مشارکت در انتخابات دوم اسفند ماه سال گذشته و دور دوم انتخابات مجلس یازدهم شد، بیش از آن که به تحریمهای آمریکا و فشار حداکثری دونالد ترامپ باز گردد، به عملکرد بسیار ناامیدکننده مجلس دهم، دولت دوازدهم و دیگر نهادها و قوای جمهوری اسلامی ایران باز می گردد. متاسفانه وجود تبعیض و فساد، رانت های قدرت، شکاف های طبقاتی، نگاه اشرافی مسئولین به مردم، دروغگویی، عدم صداقت، کمرنگ شدن اعتماد عمومی به مسئولین و نظایر آن باعث شد که جامعه پاسخ منفی به انتخابات مجلس یازدهم بدهد. این مسئله برای حیثیت و وجهه نظام جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان بسیار حائز اهمیت است. چرا که نظام جمهوری اسلامی ایران یک نظام مردم سالار است و هر انتخابات یک همه پرسی برای تایید نظام به شمار می رود. در این راستا مسئولین با توجه به آمار حضور مردم میتوانستند پاسخ قاطعی برای حمایت عمومی جامعه از نظام، ولو با وجود انتقاداتی داشته باشند. اما این آمار یک زنگ خطر و هشدار برای نظام به شمار می رود. البته من با گفته شما خیلی موافق نیستم که این مسئله موضع ایران را در منطقه ضعیف کرده و یا خواهد کرد، هر چند که بی تاثیر هم نیست. اما دولت و دیگر نهادها باید در آینده به فکر ترمیم این گسل باشند. ولی اگر در انتخابات های پیش رو به خصوص انتخابات ریاست جمهوری سال آتی این آمار تکرار شود آن زمان میتوان گفت که موضع ایران در مذاکرات و چانه زنی سیاسی چندان قوی نخواهد بود. چون حمایت ملت از نظام خدشه دار شده است و این آثار سوء جدی بر دیپلماسی و مذاکرات و نفوذ منطقه ای ما خواهد داشت.
به اقدام ایالات متحده آمریکا در فعال کردن یکجانبه مکانیسم ماشه، احیای یکسویه قطعنامه های شورای امنیت و اعمال تحریم ها موشکی و هسته ای علیه ایران که از روز دوشنبه جاری آغاز شد، باز گردیم که تا اندازه ای وضعیت باراز در ایران را تحت الشعاع قرار داد. ذیل این تصمیم کاخ سفید دعوای برجامی تهران - واشنگتن به کجا خواهد رسید؟
من معتقدم بعد از اقدام دونالد ترامپ در خروج از برجام، پیگیری سیاست فشار حداکثری و در نهایت اقدام وی فعال کردن یکجانبه مکانیسم ماشه، احیای یکسویه قطعنامه های شورای امنیت و اعمال تحریم ها موشکی و هسته ای علیه ایران عملا برجام مرده است. بنابراین دعوای برجامی تهران - واشنگتن مطرح نیست. نکته مهم دیگر این است که مجلس نهم تکلیف برجام را یک بار برای همیشه روشن کرد و آن را تصویب کرده است. اکنون مسئله جمهوری اسلامی ایران دیگر برجام نیست، بلکه دغدغه ما نحوه تقابل با دونالد ترامپ است که این هم به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ آمریکا باز میگردد. اگر دموکرات ها پیروز انتخابات شدند طبق شعارهای انتخاباتی، مسئله بازگشت به برجام در دستور کاخ سفید خواهد بود و می توان دوباره زمینه و بستر را برای مذاکره با واشنگتن فراهم کرد. اما اگر دوباره شاهد پیروزی مجدد دونالد ترامپ باشیم من معتقدم که بهتر است به مذاکرات جدی و پیچده ای را با ترامپ آغاز کنیم. البته این کار هم به نظر رهبری و هم به نتایج انتخابات ریاست جهموری سال آینده ایران ارتباط دارد.
ولی شما که منتقد نگاه مذاکره محور دولت روحانی بودید، آن هم بعد از اقدام رئیس جمهوری امریکا در ترور سردار سلیمانی که عملا مذاکره با ترامپ را به تابوی دیپلماتیک بدل کرده است؟
واقعیت آن است که شرایط و وضعیت اقتصادی و معیشتی نا به سامان کشور این هشدار را به مسئولین می دهد که باید انعطاف سیاسی و هوشمندی دیپلماتیک را در دستور کار قرار دهیم. چرا که در صورت تداوم این شرایط در سال آینده میزان گسل جامعه و ملت با نظام بیشتر و بیشتر خواهد شد. بنابراین در یک نگاه اهم و فی الاهم باید به فکر مذاکره باشیم. بله درست است که بعد از تصمیم دونالد ترامپ در ترور سردار سلیمانی اکنون مذاکره با آمریکا از دستور کار جمهوری اسلامی ایران خارج شده، اما با پاسخ قاطع و کوبنده موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حمله به پایگاه عین الاسد که به اقرار رسمی کاخ سفید تا به اکنون ۱۱۰ زخمی را به همراه داشته است ما توانستیم توازن جدی در تنش با واشنگتن ایجاد کنیم. لذا اکنون دیگر دامن زدن به تنش و تداوم این شرایط به هیچ وجه به صلاح و منفعت کشور نیست. البته من اصراری ندارم که حتماً باید مذاکره انجام شود. اما با توجه به مجموعه تحولاتی که در سال ۹۸ روی داد که متاسفانه سال بسیار تلخی را هم به ویژه برای مردم رقم زد که گویا هنوز هم این تلخی ها با سایه کرونا ویروس ادامه دارد و همچنین با توجه به چشم اندازی نه چندان روشن که برای شش ماهه دوم سال جاری و حتی سال آتی وجود دارد، بهتر است مذاکره با آمریکا را در دستور کار قرار دهیم.
نظر شما :