تغییر معادله موازنه امنیت در خاورمیانه بعد از برقراری روابط دیپلماتیک اسرائیل و امارات
تل آویو با باز کردن پای خود در منطقه به دنبال محاصره امنیتی تهران در خلیج فارس است
دیپلماسی ایرانی – اگرچه برخی از کارشناسان و ناظران امر معتقد بودند با حضور ایران در جنگ سوریه و نفوذ تا پشت دیوارهای مرزی سرزمینهای اشغالی عملاً جمهوری اسلامی توانسته معادله موازنه امنیت در منطقه را به سود و محور مقاومت را تغییر دهد، ولی اکنون با برقراری روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی و اسرائیل و در نهایت باز شدن پای تل آویو در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و در کنار مرزهای ایران سبب شده است که این معادله موازنه امنیت دستخوش تغییر شود. حال سوال اینجاست که از این پس با نفوذ تهران در کنار مرزهای اسرائیل و حضور تلآویو در کنار مرزهای ایران، موازنه امنیت منطقه چه اقتضائاتی پیدا خواهد کرد؟ بررسی این مسئله، موضوع گفت وگوی دیپلماسی ایرانی با علی بیگدلی، استاد دانشگاه شهید بهشتی و کارشناس و تحلیلگر مسائل بینالملل است که در ادامه میخوانید:
برخی از کارشناسان و ناظران اعتقاد داشتند با حضور ایران در جنگ سوریه و نفوذ تهران تا پشت دیوارهای مرزی سرزمینهای اشغالی سبب شد که معادله موازنه امنیت در منطقه خاورمیانه به سود محور مقاومت با مرکزیت جمهوری اسلامی تغییر پیدا کند. اما بعد از برقراری روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی و اسرائیل به نظر می رسد که این معادله موازنه امنیت قدری تغییر پیدا کرده و یا خواهد کرد. چرا که فارغ از محکوم کردن یا نکردن اقدام ابوظبی و خائن نامیدن امارات، واقعیت آن است که در نهایت با باز شدن پای تلآویو در کنار مرزهای ایران، موازنه امنیت بین دو طرف (تهران و تل آویو) اقتضائات جدیدی پیدا کرده است. ارزیابی شما در این خصوص چیست؟
بگذارید از این نکته ابتدایی سوالتان شروع کنم. همانگونه که اشاره کردید برخی معتقدند با حضور ایران در جنگ سوریه و نفوذ تا پشت دیوارهای مرزی سرزمین های اشغالی کفه موازنه امنیت به سمت جمهوری اسلامی ایران سنگین تر شد؛ این یک پیشفرض بسیار غلطی است که در همین آغاز مصاحبه با شما باید صحت آن زیر سوال رود. نشانه موید آن هم به حملات مکرر هوایی، پهپادی و موشکی اسرائیل به مواضع، اهداف و نیروهای جمهوری اسلامی ایران و در کل نیروهای محور مقاومت باز میگردد که کماکان با شدت و ضعف ادامه دارد و تاکنون هم تهران پاسخ قاطعی به این حملات که باعث از بین رفتن ادوات، پایگاه ها و از همه مهمتر نیروهای انسانی شده، نشان نداده است. نه تنها تهران، بلکه حتی نیروهایی مانند حزب الله نیز به نیابت از ایران تا کنون نتوانسته اند در برابر این حملات گاه و بیگاه تل آویو به مواضع ایران پاسخ قاطعی نشان دهند. پس صرف حضور ایران در جنگ سوریه و نفوذ تا پشت سرزمین های اشغالی به معنای سنگینتر شدن کفه موازنه امنیت به سوی جمهوری اسلامی ایران نبوده و نیست.
در همین راستا آیا بعد از ترور سردار سلیمانی و از ۱۳ دی ماه سال گذشته این موازنه امنیت قدری دستخوش تغییر شده است؟
خیر. چون معتقدم پیش از ترور سردار سلیمانی هم این حملات از جانب اسرائیل در دستور کار بوده است. یعنی در زمان حیات سردار سلیمانی نیز ما شاهد حملات مکرر اسرائیلیها به مواضع و نیروهای محور مقاومت، به خصوص اهداف و پایگاه های ایران در سوریه بوده ایم؛ حملاتی که در همان زمان هم تقریباً بی پاسخ ماند. از این حیث حملات اسرائیل ارتباطی به حضور و یا عدم حضور سردار سلیمانی نداشته و ندارد. با رد این پیشفرض و توضحیاتی که ارائه شد به سوال ابتدایتان بازگردیم. ببینید من معتقدم بعد از برقراری روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی با اسرائیل و باز شدن پای تل آویو در منطقه و بیخ گوش جمهوری اسلامی ایران، معادله موازنه امنیت بین تهران و تل آویو دستخوش تغییرات جدی شده است. من نمی خواهم بگویم که این معادله اکنون به سمت کدام طرف ایران و یا اسرائیل سنگین تر شده است، اما قطعاً از این پس ما شاهد اقتضائات جدیدی در معادلات امنیتی منطقه غرب آسیا خواهیم بود. از این رو اگر به گفته جارد کوشنر و دیگر مقامات کاخ سفید، عمان، بحرین و احتمالاً عربستان سعودی هم بخواهد در آینده ای نزدیک به مانند امارات متحده عربی پروژه برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل را عملیاتی کنند من به ضرس قاطع عنوان می کنم که کفه معادله موازنه امنیت در منطقه به سمت اسرائیل سنگین تر خواهد شد؛ پیرو این نکته مهم این مسئله از سه بعد قابل بررسی و تحلیل است؛ اول اینکه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به واسطه احساس نگرانی و ناامنی که از جانب جمهوری اسلامی ایران می کنند اکنون مسئله «ایرانهراسی» را به عنوان یک ابزار تبلیغاتی به منظور اقناع افکار عمومی عربی و جهان اسلام برای دست یافتن به بهانهای برای برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل به کار میبرند. یعنی عملاً نوع اقدامات و تحرکات ایران در منطقه به ویژه طی سال های اخیر که باعث ایجاد ناامنی مشترک برای اسرائیل و کشورهای عربی منطقه شده است سبب شده فضای اختلاف اعراب و اسرائیل جای خود را به نوعی اتحاد استراتژیک علیه تهران بدهد.
با پررنگ تر شدن این واقعیت احتمالاً اسرائیل در آیندهای نزدیک اقدام به احداث و تاسیس پایگاه های نظامی و امنیتی خود در این کشورها و در بیخ گوش ایران خواهد کرد. از این طریق رصد امنیتی و اطلاعاتی ایران در کنار مرزهای کشور عملا شرایط را متفاوت از گذشته خواهد کرد. به تبع این مسئله قطعاً حلقه محاصره امنیتی و اطلاعاتی ایران روز به روز تنگ تر خواهد شد. نکته مهمتر دیگر این است که اگر شاهد تنگتر شدن حلقه امنیتی و اطلاعاتی ایران توسط اسرائیل و کشورهای عربی باشیم قطعاً تحرکات جمهوری اسلامی ایران در خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان مانند گذشته نخواهد بود. یعنی هرگونه اقدام و تصمیم تهران در این منطقه با حساسیت بیشتری همراه خواهد بود. چون دیگر مسئله فقط به امنیت کشورهای عربی منطقه باز نمی گردد، بلکه بعد از باز شدن پای اسرائیل در این کشورها و حضور تلآویو در خلیجفارس عملاً امنیت کشورهای عربی و اسرائیل به هم گره خورده و چون امنیت اسرائیل اولویت اول ایالات متحده آمریکاست از این پس معادلات منطقه خلیج فارس هم تغییر پیدا خواهد کرد، به خصوص معادلات امنیتی، اطلاعاتی و نظامی. بنابراین مانور قدرت ما در خلیج فارس تحت الشعاع قرار خواهد گرفت.
اینها علاوه بر آن است که عملاً در این شرایطی که شاهد برقراری روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی با اسرائیل هستیم و بعد از این معادله امنیتی در منطقه غرب آسیا دستخوش تحول خواهد شد، همزمان نظاره گر تغییرات معناداری در حوزه های نفوذ ایران هستیم؛ از یک طرف وضعیت لبنان در نطقه بعد از انفجار بندر بیروت به شدت تحت الشعاع قرار گرفته است و عملاً با بازی امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه شرایط برای حزبالله و محور مقاومت تغییر پیدا خواهد کرد. از طرف دیگر ما با سوریه ای طرف هستیم که پیشتر اشاره کردم طی چند سال گذشته با حملات مکرر هواپیمایی، پهپادی و موشکی اسرائیل عملاً نتوانسته است، شرایط را برای استفاده ایران از این برگه برنده فراهم آورد. ضمن اینکه در عراق هم با روی کار آمدن مصطفی الکاظمی مسائل متفاوت از گذشته شده است. مضافا من معتقدم عراق و سوریه با ریشه عربی و فارغ از برخی معادلات کُردی در این دو کشور نهایتاً به دامان جهان عرب باز خواهند گشت، خصوصاً که اکنون زمزمه های جدی برای برقراری روابط دیپلماتیک بین کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با دمشق به گوش می رسد و از آن سوء نمیتوان روابط عمیق دیپلماتیک عراق با این کشورهای حاشیه خلیج فارس را هم نادیده گرفت. اینها در حالی اتفاق میافتد که من بارها در مصاحبه با دیپلماسی ایرانی و دیگر رسانه ها بر این نکته تأکید داشته و دارم که جمهوری اسلامی ایران تا دیر نشده باید از ابزار نفوذ منطقهای خود به عنوان برگ برنده در مذاکره با ایالات متحده آمریکا نهایت استفاده را ببرد. اما متاسفانه تهران، نه تنها از این برگ برنده طی سال های گذشته هیچ استفاده ای نبرده، بلکه فقط و فقط برای ما هزینه های سیاسی، دیپلماتیک، نظامی و امنیتی در پی داشته است، آن هم در شرایطی که طی تقریباً دو سال گذشته شاهد اعمال شدیدترین تحریم ها و پیگیری سیاست فشار حداکثری واشنگتن هستیم و به تبع آن ملت از سختی های اقتصادی و معیشتی رنج می برند. در صورتی که میتوانستیم پای میز مذاکره از این برگ برنده خود به سود تحقق منافع ملی استفاده کنیم.
اکنون ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و کشورهای عربی منطقه به موازات پیگیری سیاست فشار حداکثری به دنبال ناکارآمد کردن برگ برنده ایران یعنی نفوذ منطقهای تهران هستند و برای تحقق این مهم برنامه ریزی دقیق و طولانی مدتی هم به کار برده اند که برقراری روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی و اسرائیل یکی از مهمترین گام های این نقشه مثلث عربی، عبری و آمریکایی است. افزون بر تمام نکاتی که به آن اشاره شد این واقعیت را هم نباید انکار کرد که در صحنه عمل و به خصوص در جهان عرب مسئله فلسطین عملاً به محاق رفته است. چرا که اکنون سران کشورهای عربی به این باور رسیده اند که ۷۰ سال مناقشه و جنگ با صهیونیستها عملاً نتیجهای برای آنها در پی نداشته و باید اکنون اسرائیل را به عنوان یک واقعیت، ولو آن که این واقعیت را قبول نداشته باشند، بپذیرند البته این باور و گفته این کشورها و سران جهان عرب است و من به عنوان یک تحلیلگر تنها با بررسی این نکات می خواهم به این جمعبندی برسم که اساساً شرایط بعد از برقراری روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی و اسرائیل دیگر به سود تهران نخواهد بود. شاید این گفته های به مذاق بسیاری از مقامات، مسئولین سیاسی، امنیتی، نظامی و رسانه های وابسته شان خوش نیاید و آن را محکوم کنند، اما قطعاً نگاههای ایدئولوژیک و شعارزده واقعیت ساری و جاری در منطقه را تغییر نخواهد داد. برای پایان بندی این بخش از گفته هایم می خواهم به این نکته اشاره کنم که تمامی آنچه در پاسخ به دو سوال ابتدایی شما مطرح کردم، صرفا و صرفا بیان واقعیت ها بدون جانبداری بود که فردا در رسانه های معلوم الحال از من به عنوان فردی که در حمایت از اسرائیل سخن گفته یاد نکنند، کما ین که در گذشته این کار را کرده اند. من فقط و فقط نگرانی خود را با رصد آن چه در منطقه می گذرد بیان می کنم. به قول شما فارغ از محکوم کردن یا نکردن و شعار دادن علیه امارات، ما باید تحلیلی درست و واقع بینانه ارائه دهیم، حتی اگر به من، شما و یا دیپلماسی ایرانی برخی اتهامات زده شود؛ قضاوت باشد با افکار عمومی.
پس می توان گفت که سفر ۱۸ آگوست (۲۸ مرداد) یوسی کوهن، رئیس سازمان جاسوسی موساد به امارات متحده عربی و دیدار با مقامات این کشور به خصوص طحنون بین زاید آل نیهان، مشاور امنیت ملی امارات، آن هم تنها ۵ روز بعد از پیام توییتری ۱۳ آگوست (۲۳ مرداد) دونالد ترامپ مبنی بر توافق تاریخی بین اسرائیل و امارات متحده عربی برای عادی سازی کامل روابط دیپلماتیک دو جانبه در همین راستا ارزیابی می شود؟
بدون شک چون عطش اسرائیل برای تغییر موازنه امنیتی در برابر تهران، آن هم در شرایط کنونی بسیار بالاست. ضمن این که مراودات امنیتی طرفین تنها معطوف به این برهه زمانی طی چند هفته اخیر نیست. بلکه روابط امنیتی و اطلاعاتی امارات متحده عربی و دیگر کشورهای منطقه خلیج فارس با اسرائیل به ماه ها و حتی سال ها قبل بازمیگردد. ولی پس از عادی سازی روابط اکنون برنامه جدی و در عین حال آشکاری برای تغییر موازنه امنیتی در کنار مرزهای ایران پی گرفته خواهد شد.
در راستای تحلیلی که ارائه داشتید این سوال در ذهن شکل می گیرد که ما در میان همسایگان شمالی خود یعنی ارمنستان، آذربایجان و ترکیه شاهد برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل هستیم، اما تاکنون تهدید امنیتی از سوی تل آویو علیه تهران شاهد نبوده ایم. پس چرا اکنون این میزان از نگرانی بعد از برقراری روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی با اسرائیل مطرح است که شما هم ذیل نگاهتان به تحولات منطقه به شدت نگران تغییر معادلات امنیتی و تنگ تر شدن حلقه محاصره ایران، به خصوص محدود شدن قدرت ایران در خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان هستید؛ مگر اساسا چه تفاوتی میان روابط تلآویو با ایروان، باکو و آنکارا با ابوظبی وجود دارد؛ خصوصا که انور قرقاش، وزیر مشاور در امور خارجه امارات هم بارها عنوان داشته که توافق ابوظبی با تل آویو، تهران را هدف قرار نمی دهد و ایران را تهدید نمی کند؛ آیا مسئله به تفاوت معنادار اقتضائات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خاورمیانه با منطقه قفقاز، به خصوص قفقاز جنوبی که در همسایگی ایران قرار دارد، باز می گردد؟
به سوال بسیار مهمی اشاره کردید. پاسخ آن به دو پارامتر بازمیگردد. ابتدا به ساکن اگرچه ارمنستان، آذربایجان و ترکیه روابط بسیار گرم و حسنه دیپلماتیک و سیاسی با اسرائیل دارند و حتی روابط اقتصادی و تجاری ترکیه با اسرائیلی ها بسیار بالاست، اما جمهوری اسلامی ایران هیچ گاه تهدیدی برای این کشورها (ارمنستان، آذربایجان و ترکیه) نبوده است. یعنی عملاً ایروان، باکو و آنکارا، تهران را تهدیدی برای منافع خود قلمداد نکرده اند که بخواهند با باز کردن پای اسرائیل معادله امنیتی ضد ایران را تغییر دهند تا حس ناامنی و نگرانی خود از سوی جمهوری اسلامی ایران را مرتفع کنند. بنابراین برقراری روابط دیپلماتیک وجود مناسبات سیاسی ارمنستان، آذربایجان و ترکیه با اسرائیل باعث نخواهد شد که این کشورها اجازه دهند که خاک آنها محملی برای ایجاد تهدید امنیتی علیه ایران توسط اسرائیل باشد. در صورتی که اکنون امارات متحده عربی، بحرین و عربستان سعودی و در اولویت های بعدی کشوری مانند کویت، عمان و حتی قطر نیز از تحرکات منطقه ای ایران به شدت احساس نگرانی میکنند. به هر حال حمله پهپادی به تاسیسات نفتی آرامکو، انفجار بندر فجیره، مسائل مربوط به جنگ یمن و و دیگر اقدامات مشابه سبب شده است که این کشورها به شدت احساس نگرانی جدی نسبت به اقدامات تهران داشته باشند. از این رو برای مرتفع کردن این نگرانی به سمت تعریف دشمن مشترک با اسرائیل به نام ایران افتاده اند تا بتوانند در یک جبهه واحد علیه تهران قد علم کنند. بنابراین مسئله صرفاً به برقراری روابط دیپلماتیک میان ابوظبی و تل آویو بازنمیگردد. اینجا احساس نگرانی و ناامنی دوطرف از اقدامات و تحرکات تهران است که باعث شد این دو بازیگر به سمت برقراری روابط با همدیگر بروند؛ روابطی که قطعاً در سطح سیاسی و دیپلماتیک باقی نخواهد ماند و به همکاری های امنیتی و اطلاعاتی به منظور ضربه زدن به ایران هم خواهد کشید. این در حالی است که نه آذربایجان، نه ارمنستان و نه ترکیه با برقراری روابط با اسرائیل به دنبال ضربه زدن به ایران نیستند.
از طرف دیگر نمی توان روی گفته های فردی مانند انور قرقاش تکیه کرد. چرا که نگاه راهبردی آمریکا و اسرائیل با باز شدن پای تل آویو در منطقه فراتر از آن چیزی است که بتواند با مدیریت مقامات و سران اماراتی قابل کنترل باشد. چون اماراتی ها عملا در مسیری گام برداشته اند که تعیین ابعاد و حدود ثغورش دست آنها نخواهد بود. نکته مهمتر و پارامتر جدی تر به تفاوت منطقه خزر و قفقاز با اقتضائات ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و ژئوانرژیک خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان باز می گردد. اگرچه منطقه قفقاز و اوراسیا هم دارای اهمیت است، اما قطعاً در مقام قیاس با منطقه خاورمیانه و به خصوص خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان که یک شاهرگ حیاتی برای انتقال انرژی جهانی به شمار می رود از اهمیت کمتری برخودار است. پس بدیهی است که محدود کردن ایران در این منطقه به خصوص در آبهای خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان و تنگ تر کردن حلقه محاصره امنیتی و اطلاعاتی به منظور کمرنگ کردن قدرت مانور ایران در این آبراه حساس و صد البته حیاتی جهانی که یکی از مهمترین آبراههای جهان به شمار می رود، میتواند اسرائیل، ایالات متحده آمریکا و کشورهای عربی منطقه خلیج فارس را به این سمت سوق دهد که نگاهی متفاوت به ایران داشته باشند. خصوصاً که اکنون آمریکا و طرف های عربی و عبری با ایران هراسی توانسته اند یک دشمن مشترک به نام جمهوری اسلامی برای خود تعریف کنند. پس می بینید که وضعیت اطلاعاتی، امنیتی، نظامی، سیاسی و دیپلماتیک در منطقه خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان به شدت متفاوت است از قفقاز، خزر و اوراسیا است.
اگر ما تحلیل شما را به عنوان یک واقعیت بپذیریم، آیا در صورتی که امارات متحده عربی بخواهد ذیل برقراری روابط خود با اسرائیل، خواسته یا ناخواسته به دنبال تغییر معادله موازنه امنیت ضد جمهوری اسلامی باشد و در ادامه با فشار تل آویو و واشنگتن به ابوظبی، خاک این کشور (امارات) به محمل و زمینی برای رقابت اسرائیل با ایران بدل شود، اولین کشوری که از این تقابل امنیتی ضربه خواهد دید خود امارات نخواهد بود، به خصوص که این کشور و دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس از نظر امنیتی به شدت آسیب پذیر هستند و با کوچکترین تهدید نظامی، اقتصاد آنها به شدیدا تحت الشعاع قرار خواهد گرفت؟
همانگونه که در پاسخ به سوال پیشین شما اشاره کردم اکنون که پای اسرائیل در منطقه باز شده دیگر سناریوی تحولات وارد یک فاز جدیدی خواهد شد که پیشبرد آن و تعیین سطح و حدود و ثغور تحرکات اسرائیل در حیطه در کنترل و توان مقامات اماراتی و دیگر کشورهای عربی نخواهد بود. شاید امارات متحده عربی و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس برای کسب حمایت تلآویو و واشنگتن اقدام به برقراری ارتباط با دشمن دیرینه خود، ذیل تعریف یک دشمن مشترک به نام جمهوری اسلامی ایران کرده اند. یعنی به واسطه همان احساس نگرانی و ناامنی که در سایه تحرکات ایران از جانب کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس احساس می شود، این بازیگران سعی می کنند با حضور نظامی و امنیتی اسرائیل و ایالات متحده آمریکا برای خود یک امنیت ایجاد کنند تا بتوانند در سایه این امنیت توسعه اقتصادی و تجاری را در دستور کار قرار دهند. اما قطعاً اختلافات ریشه ی اعراب و اسرائیل در یک جا بروز پیدا خواهد کرد و ضد منافع امارات عمل میکند. ولی مجددا تاکید می کنم اکنون که دیگر عملاً پای اسرائیل در امارات باز شده بازگشت به حالت قبل از حیطه اختیارات کشورهای عربی منطقه خارج شده است. چون اسرائیل و آمریکا به دنبال پروژه های بزرگ تری در منطقه هستند. به ویژه که کشورهای عربی منطقه در برابر فشارهای ایالات متحده آمریکا کوچکترین توانی برای مقابله و ایستادگی ندارند. بنابراین کافی است که ما شاهد فشارهای سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی آمریکا باشیم، آنگاه این کشورها مستقیماً به پایگاه هایی برای حضور اسرائیل و به قول شما زمینی برای رقابت با ایران بدل خواهد شد و به تبع آن اقتصادشان ضربه ببیند.
پس شما معتقدید از این پس با برقراری روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی با اسرائیل و احتمالاً کشورهای دیگری مانند بحرین و عمان که بیشتر به عنوان یک پروژه امنیتی علیه ایران یاد می شود، منطقه به سمت رقابت امنیتی و ناامنی بیشتر پیش خواهد رفت؟
بدون شک. چون از این پس از تحولات به سمت پررنگتر شدن تقابل امنیتی، اطلاعاتی و نظامی میان جمهوری اسلامی ایران و برخی نیروهای همسو در یک سو و در آن سو ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و کشورهای عربی منطقه پیش خواهد رفت. اما با این حال نمی توان در مورد ابعاد، شدت و میزان ناامنی ها آتی سخن گفت. اینجاست که من معتقدم برای کاهش هزینه های امنیتی، نظامی و اقتصادی ناشی از احتمال افزایش و تشدید ناامنی ها تنها راه ممکن تغییر راهبردها در سیاست منطقهای جمهوری اسلامی ایران است تا از تهران به عنوان بازیگر مخرب در منطقه که امنیت خاورمیانه را تحت الشعاع قرار داده است یاد نکنند. ما باید به فکر کنیم تغییر نگاه خود در منطقه غرب آسیا و به کارگیری هر چه بهتر ابزار دیپلماسی به منظور برقراری روابط با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس باشیم. اولین گام هم قطع مداخله و تلاش برای پایان دادن به جنگ یمن است. چون مادامی که شاهد تداوم جنگ در کشور یمن باشیم قطعاً این گسل و شکاف عمیق میان ایران با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با محوریت عربستان سعودی به قوت خود باقی خواهد ماند.
اتفاقا در راستای همین بخش پایانی گفتههای شما اگر در نهایت تهران باید به سمت دیپلماسی و برقراری روابط دیپلماتیک با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به خصوص امارات گام بردارد آیا تهران حضور اسرائیل در کنار مرزهای جنوبی خود در منطقه حساس خلیج فارس، باز شدن پای تل آویو در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و برقراری روابط این کشورها با اسرائیل را به عنوان بخشی از واقعیت دیپلماتیک خواهد پذیرفت، کما اینکه پذیرش این واقعیت از سوی جمهوری اسلامی در برقراری روابط دیپلماتیک با آذربایجان، ترکیه و ارمنستان قابل مشاهده است و یا اینکه برخلاف اقتضائات روابط و مناسبات دیپلماتیک تهران با باکو، ایروان و آنکارا، ایران پیش شرط برای برقراری هرگونه روابط با امارات را منوط به قطع مناسبات دیپلماتیک ابوظبی با تلآویو و خروج اسرائیل از منطقه قرار خواهد کرد؟
اولا که من بعید میدانم جمهوری اسلامی ایران با اشراف بر واقعیت ها بخواهد برای کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس تعیین تکلیف کند. حتی اگر این مسئله هم روی دهد امارات متحده عربی و دیگر کشورها هیچگونه دلیل و توجیهی برای تقبل پیش شرط احتمالی تهران برای برقراری روابط با ایران را نخواهند پذیرفت. حتی اگر هم به فرض محال امارات این پیش شرط را هم بپذیرد باز تاکید میکنم اکنون که پای اسرائیل در منطقه باز شده عملاً دیگر نمی توان شاهد خروج اسرائیل از کشورهای حاشیه خلیج فارس بود، چراکه پیگیری این سناریو از حیطه توانایی سران عربی منطقه خارج است. پس برقراری و یا عدم برقراری روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای عربی منطقه خلیج فارس نمی تواند تعیین کننده روابط این کشورها با اسرائیل باشد، اما در راستای پاسخ به این سوال مهم شما باید به این نکته اشاره کرد که اگر جمهوری اسلامی ایران می خواهد از تنگ تر شدن حلقه محاصره امنیتی و اطلاعاتی آتی ناشی از باز شدن پای اسرائیل در منطقه خلاص شود باید به فکر بهبود روابط خود با کشورهای عربی منطقه خلیج فارس باشد تا این کشورها احساس نگرانی و ناامنی از بابت اقدامات و تحرکات ایران نداشته باشند. در این صورت این کشورها هم تمایل کمتری برای حمایت اسرائیل خواهند داشت.
همزمان با برقراری روابط دیپلماتیک امارات متحده عربی و اسرائیل، دوشنبه گذشته شاهد برخی انفجارها در دبی و ابوظبی بودیم. در انفجار رستوران K.F.C واقع در خیابان راشد بن سعید ابوظبی دو نفر کشته شدند و در حادثه دبی به دلیل انفجار سیلندر گاز در رستورانی یک نفر کشته شد؛ انفجارهایی که به نظر می رسد با برخی هجمه های رسانه ای سعی شد که سیبل اتهام به سمت تهران نشانه رود. آیا این اتهام زنی ها تلاشی برای پررنگ کردن ایرانهراسی به منظور تشویق دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در جهت برقراری روابط با اسرائیل نیست؟
همانگونه که اشاره کردم قطعاً پروژه ایران هراسی سبب شده که افکار عمومی جهان عرب و جهان اسلام به سمت و سویی پیش رود که از جمهوری اسلامی ایران به عنوان بازیگری مخرب در منطقه خاورمیانه که امنیت غرب آسیا را به شدت تحت الشعاع قرار داده است، یاد کنند. بنابراین مطرح کردن برخی مسائل مانند وجود تهران در پشت پرده برخی انفجار را از بندر فجیره گرفته تا انفجارهای اخیر در امارات به منظور پررنگ کردن پروژه ایران هراسی است تا بتوانند ذیل تعریف یک دشمن مشترک به نام جمهوری اسلامی ایران از یک طرف توجیهی برای برقراری روابط دیپلماتیک سایر کشورهای عربی با اسرائیل به دست آید و از طرف دیگر افکار عمومی جهان عرب و اسلام را به سمتی سوق دهند که تهران به عنوان دشمن مشترک اعراب مطرح شود تا این واقعیت که طی هفتاد سال دشمن اول جهان عرب، اسرائیل بوده است به فراموشی سپرده شود.
نظر شما :