شرکای راهبردی یا متحدان خیالی؟
واقعیتسنجی سیاست خاورمیانهای روسیه و چین
نویسنده: فرهاد قادری، پژوهشگر روابط بینالملل
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه در دهه سوم قرن بیست و یکم دگردیسی عمیقی در الگوهای همپیمانی را شاهد است. در حالی که ایالات متحده همچنان بازیگر مسلط نظامی در منطقه باقی مانده، اما کاهش تدریجی تمایل واشینگتن برای درگیری مستقیم و تغییر تمرکز استراتژیک آن به سمت ایندو – پاسیفیک، خلأیی ژئوپلیتیک ایجاد کرده است. در این میان، مسکو و پکن با رویکردی زیرکانه و «چندوجهی» (Multi-faceted)، نفوذ خود را گسترش دادهاند. نکته کلیدی در درک این سیاست جدید، تمایز ظریف اما حیاتی میان «شراکت راهبردی» و «ائتلاف نظامی» است.
گذار از بلوکبندیهای سنتی به موازنهگری منعطف
برخلاف دوران جنگ سرد که اتحاد جماهیر شوروی به دنبال ایجاد بلوکهای ایدئولوژیک و نظامی صلب در برابر غرب بود، روسیه پوتین و چین شیجینپینگ الگوی متفاوتی را برگزیدهاند. سیاست آنها بر مبنای «تعامل با همه، تعهد به هیچکس» بنا شده است.
این رویکرد به آنها اجازه میدهد تا همزمان با ایران، عربستان سعودی، اسرائیل، امارات و ترکیه روابط گرمی داشته باشند؛ کشورهایی که بعضاً منافع متضاد و حتی خصمانهای با یکدیگر دارند. این استراتژی، آنها را از هزینههای سنگین دفاع از یک متحد در برابر دیگری معاف میکند و همزمان جایگاه آنها را به عنوان میانجیهای بالقوه ارتقا میبخشد.
مدل چینی: دیپلماسی توسعه و امنیت ترکیبی
پکن با ابزار قدرتمند «ابتکار کمربند و جاده» (BRI) وارد خاورمیانه شده است. برای چین، خاورمیانه نه تنها منبع حیاتی انرژی (حدود نیمی از نفت وارداتی چین) بلکه گلوگاه ترانزیتی کالا به اروپاست.
۱. شراکتهای جامع راهبردی: چین با اکثر قدرتهای منطقهای توافقنامههای «شراکت جامع راهبردی» امضا کرده است. توافق ۲۵ ساله با ایران و قراردادهای کلان با عربستان سعودی نمونههایی از این رویکرد هستند. نکته حائز اهمیت این است که پکن این روابط را «بازی با حاصل جمع صفر» نمیبیند. نزدیکی به ریاض به معنای دوری از تهران نیست.
۲. میانجیگری عملگرایانه: توافق ایران و عربستان در پکن (مارس ۲۰۲۳) نقطه عطفی بود که نشان داد چین آماده است از لاک محافظهکاری سیاسی خارج شده و نقش امنیتی – سیاسی ایفا کند، اما این نقشآفرینی همچنان تضمینهای امنیتی سخت (Hard Security Guarantees) نظیر آنچه آمریکا به ناتو یا متحدانش میدهد را فاقد است.
مدل روسی: فرصتطلبی ژئوپلیتیک و دیپلماسی انرژی
روسیه با وجود درگیری سنگین در جنگ اوکراین، جای پای خود را در خاورمیانه حفظ کرده است. سیاست مسکو بر سه پایه استوار است: فروش تسلیحات، همکاری در حوزه انرژی (اوپک پلاس) و حضور نظامی محدود اما مؤثر (مانند سوریه).
۱. بازیگر غیرایدئولوژیک: روسیه توانسته است خود را به عنوان تنها قدرتی معرفی کند که میتواند همزمان با حماس، حزبالله، اسرائیل و کشورهای عربی خلیج فارس گفتوگو کند. این موقعیت، مسکو را به یک بازیگر اجتنابناپذیر در معادلات امنیتی تبدیل کرده است.
۲. ائتلاف بدون تعهد: روابط روسیه و ایران به سطحی بیسابقه از همکاری نظامی رسیده است، اما مسکو همچنان از اطلاق عنوان «متحد نظامی رسمی» به ایران طفره میرود تا راه تعامل با اعراب و اسرائیل را نبندد. روسیه در خاورمیانه به دنبال «دوستان» است، نه «متحدان» که بار حقوقی دفاع متقابل را بر دوش کرملین بگذارند.
چرا «شراکت» و نه «ائتلاف»؟
تفاوت این دو مفهوم در حقوق بینالملل و رئالیسم سیاسی بسیار معنادار است:
ائتلاف (Alliance): شامل تعهدات دفاعی متقابل است (مانند ماده ۵ ناتو). اگر به یکی حمله شود، دیگری ملزم به جنگ است.
شراکت (Partnership): مبتنی بر همکاری در حوزههای مشترکالمنافع است، بدون اینکه طرفین ملزم باشند منافع حیاتی طرف مقابل را منافع خود بدانند.
مسکو و پکن از مدل ائتلافی پرهیز میکنند زیرا:
پرهیز از دامهای امنیتی: آنها نمیخواهند در منازعات پیچیده و بیپایان خاورمیانه (مانند جنگ غزه یا تنشهای ایران – اسرائیل) به صورت مستقیم درگیر شوند.
حفظ انعطافپذیری: تعهدات سفت و سخت از مانور دیپلماتیک مانع میشود. چین میخواهد همزمان نفت ایران را بخرد و زیرساختهای عربستان را بسازد.
اولویتهای داخلی و منطقهای: اولویت چین تایوان و دریای چین جنوبی است و اولویت روسیه اوکراین و ناتو. خاورمیانه برای هر دو قدرت، جبههای ثانویه برای فشار بر غرب است، نه میدان اصلی نبرد.
پیامدها برای بازیگران منطقهای
برای کشورهای خاورمیانه، به ویژه ایران، درک این سیاست چندوجهی حیاتی است. انتظار اینکه روسیه یا چین در لحظات بحرانی به جنگ مستقیم با ایالات متحده یا اسرائیل به نفع متحدان منطقهای وارد شوند، با منطق رئالیستی حاکم بر سیاست خارجی پکن و مسکو همخوانی ندارد.
این قدرتها «چتر حمایتی» (Security Umbrella) به سبک آمریکا ارائه نمیدهند، بلکه «گزینههای متنوعسازی» Diversification Options)) را روی میز میگذارند. آنها ابزاری برای موازنه در برابر فشار غرب هستند، اما جایگزین کامل امنیتی محسوب نمیشوند.
نتیجهگیری
سیاست روسیه و چین در خاورمیانه، یک رقص دیپلماتیک ظریف روی طناب باریک منافع متضاد است. آنها با موفقیت توانستهاند نظم تکقطبی آمریکا در منطقه را به چالش بکشند، اما نه با ایجاد یک «ناتوی شرقی»، بلکه با ایجاد شبکهای تودرتو از شراکتهای دوجانبه که بر مبنای منافع اقتصادی و همگراییهای مقطعی استوار است.
برای دیپلماسی ایرانی، پیام این رویکرد روشن است: شرقگرایی یک ضرورت راهبردی برای خنثیسازی تحریمها و فشار غرب است، اما نباید آن را با تضمینهای امنیتی مطلق اشتباه گرفت. در جهان چندقطبی جدید، هنر دیپلماسی در توانایی کار با همه کارتها، بدون وابستگی مطلق به هیچکدام نهفته است.


نظر شما :