ریشه‌یابی آشوب‌طلبی آمریکایی در جهان معاصر

چرا ترامپ از مدار جنگ خارج نمی‌شود؟

۰۶ آبان ۱۴۰۴ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۳۵۸۸۲ اخبار اصلی خاورمیانه
محمد محمودی کیا در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: یکی از پیشران‌های اصلی در وقوع پرشتاب تحولات در منطقه راهبردی خاورمیانه، تشدید فرایندها برای ساخت نظمی نوین در عرصه نظام بین‌المللی است. جنگ اقتصادی میان چین و آمریکا که در دولت دونالد ترامپ شکلی عینی‌تر و پر تنش‌تر به خود گرفته، از تغییرات بنیادین در پیشران‌های نظم‌ساز در عرصه بین‌المللی نشان دارد به طوری که شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهوری چین نیز از ضرورت باز تعریف مولفه‌های هنجاری و نیز بازطراحی ساختاری نظم بین المللی بر اساس خوانش چینی سخن به میان آورده است.
چرا ترامپ از مدار جنگ خارج نمی‌شود؟

نویسنده: دکتر محمد محمودی کیا، استادیار و عضو گروه پژوهشی اندیشه سیاسی در اسلام در پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی

دیپلماسی ایرانی: آنچه در خاورمیانه در حال وقوع است و در دو سال اخیر با شدتی چشمگیر تمام معادلات سیاسی و امنیتی و نظم سنتی را هدف قرار داده، بدون اتصال با آینده نظم در سطح نظام بین‌المللی قابل فهم نیست و یا حداقل تصویر ناقصی از واقعیت را به ذهن متبادر می‌سازد.

به باور نگارنده، یکی از پیشران‌های اصلی در وقوع پرشتاب تحولات در منطقه راهبردی خاورمیانه، تشدید فرایندها برای ساخت نظمی نوین در عرصه نظام بین‌المللی است. جنگ اقتصادی میان چین و آمریکا که در دولت دونالد ترامپ شکلی عینی‌تر و پر تنش‌تر به خود گرفته، از تغییرات بنیادین در پیشران‌های نظم‌ساز در عرصه بین‌المللی نشان دارد به طوری که شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهوری چین نیز از ضرورت باز تعریف مولفه‌های هنجاری و نیز بازطراحی ساختاری نظم بین المللی بر اساس خوانش چینی سخن به میان آورده و این سیاست به عنوان یک راهبرد کلان برای چین در دوره رهبری نسل پنجم آن مطرح و یک دستور کار جدی برای دولت محسوب می‌شود.

از همین رو، هرگونه ورود آمریکا به منازعه با چین با هدف امتناع از قدرت‌یابی آن در سطح سیستمی، به مصونیت‌بخشی به اقتصاد آمریکا از نوسانات پردامنه و امواج قدرتمند برآمده از پیامدهای اقتصادی این منازعه نیازمند خواهد بود. از این رو ایالات متحده منطقاً باید در خصوص موضوعات حائز اهمیت از جمله مسئله انرژی که عاملی محوری برای اقتصاد و صنعت آمریکا محسوب می‌شود، چاره‌اندیشی کند.

جنگ در خاورمیانه از طریق نیروی نیابتی آمریکا در منطقه، یعنی رژیم صهیونیستی، و پیش‌تر از آن اقدامات فریبنده‌ای همچون ابتکار صلح ابراهیم و یا بیشتر از آن، معامله قرن، همگی در چارچوب منطق اقتصادی برای مواجهه با چین قابل تفسیر و فهم است. آمریکا برای آسودگی خیال از تأمین پایدار جریان انرژی برای صنایع خود و نیز یک بازار مصرف‌کننده برخوردار، به تسلط سیادت خود بر منطقه خاورمیانه نیاز دارد و این برتری جز از طریق تضعیف دولت‌های محلی و تقویت یک نیروی نیابتی امکان‌پذیر نخواهد بود؛ لذا آغاز و پایان جنگ در خاورمیانه اساساً یک پروژه آمریکایی برای آماده‌سازی اقتصاد آمریکا به منظور مواجه با تنش‌های اقتصادی ناشی از جنگ تجاری با چین قابل فهم است.

حتی آنچه امروز در ونزوئلا در حال وقوع است و هر لحظه امکان فوران بحران و آغاز جنگ در این منطقه وجود دارد، نه اقدامی برای مبارزه با کارتل‌های مواد مخدر، بلکه اقدامی برای تضمین امنیت پایدار انرژی برای آمریکاست.

در واقع تا زمانی که تسلط آمریکا بر منابع انرژی در خاورمیانه و یا در نزدیک‌ترین نقطه جغرافیایی به خود، ونزوئلا، آسوده نشود، هر گونه ورود به جنگ تجاری با چین، می‌تواند پیامدهای ناگواری برای هژمونی اقتصادی آمریکا به همراه داشته باشد.

سیاستمداران آمریکایی به خوبی این موضوع را درک کرده‌اند که اگر در مسیر فزاینده قدرت‌یابی چین مانعی ایجاد نکنند، دیری نخواهد پایید که سیادت آمریکایی بر نظم بین‌المللی از میان برداشته خواهد شد و آمریکا لاجرم از تقسیم کار جهانی با چین خواهد بود. لذا می‌توان اینگونه استنتاج کرد که ایالات متحده و چین در حال رقابت برای تعریف نظم جهانی آینده هستند. آمریکا می‌خواهد نظم مبتنی بر قواعد تحت رهبری خود را حفظ کند، در حالی که چین در حال ساختن یک نظم جایگزین و چندقطبی است. در این رقابت، مناطق دارای منابع استراتژیک (مانند نفت) یا موقعیت ژئوپلیتیک خاص، به میدان نبرد این رقابت تبدیل می‌شوند.

در ادامه تلاش می‌شود ریشه اقدامات جنگ‌طلبانه آمریکا در منطقه خاورمیانه و آمریکای لاتین و نیز نقش مناطق یادشده در این منازعه برای نیل به جایگاه قدرت هژمون تفصیل بیشتری داده شود.

۱. نقش خاورمیانه: انرژی، امنیت و دلار

خاورمیانه هنوز هم یک مرکز ثقل در بازار جهانی نفت است. هر کشوری که نفوذ بیشتری در این منطقه داشته باشد، می‌تواند بر قیمت و امنیت انرژی جهان تأثیر بگذارد. این اهمیت برای آمریکا با هدف اطمینان از جریان نفت به صنایع خود و جلوگیری از تحت تأثیر قرار گرفتن اقتصاد جهانی توسط رقبا، به صورت یک اولویت مطرح است. 

همچنین، سلطه بر خاورمیانه به حفظ برتری دلار به عنوان ارز اصلی معاملات نفت کمک می‌کند.

در نقطه مقابل، برای چین، این اهمیت ماهیتی دیگری دار؛ چین به بزرگترین واردکننده نفت جهان تبدیل شده و وابستگی شدیدی به انرژی خلیج فارس دارد. اگر آمریکا بر این منطقه مسلط باشد، در واقع یک "شریان حیاتی" اقتصاد چین را در کنترل دارد. بنابراین، چین به دنبال تنوع بخشیدن به منابع انرژی و ایجاد روابط استراتژیک با بازیگران منطقه (مانند عربستان سعودی، ایران و امارات) است تا وابستگی خود به دروازه‌بانی آمریکا را کاهش دهد.

۲. نقش ونزوئلا: منابع، حیات خلوت و مقابله با مدل واشینگتن

ونزوئلا به عنوان دارنده بزرگترین ذخایر اثبات شده نفت در جهان از جایگاه مهمی در حوزه انرژی برخوردار است و از این منظر، کنترل یا انکار دسترسی رقیب به این منابع، یک اهرم استراتژیک قدرتمند است. هدف سیاست "فشار حداکثری" دولت ایالات متحده علیه دولت نیکولاس مادورو، رئیس جمهوری ونزوئلا، نه تنها تغییر رژیم، بلکه جلوگیری از دسترسی چین و روسیه به این منابع نفت ارزان‌قیمت و ایجاد یک پایگاه نفوذ در حیات خلوت آمریکاست و در مقابل، چین برای دهه‌ها میلیاردها دلار در ونزوئلا سرمایه‌گذاری کرده و آن را به یک متحد کلیدی در آمریکای لاتین تبدیل کرده است. 

حمایت چین از مادورو، یک ضدحمله به دکترین مونروی آمریکا (سلطه بر نیم‌کره غربی) و نمایشی از ارائه یک "مدل جایگزین" برای حکومت‌داری در مقابل "مدل واشینگتن" است.

نسبت کلی از وضعیت منازعه

درگیری‌ها در خاورمیانه و ونزوئلا را می‌توان به نوعی جنگ با نمایندگی اقتصادی – ژئوپلیتیک بین آمریکا و چین دانست. چنانچه در این دیدگاه چند مسئله حائز اهمیت است:

نخست، تقسیم توجه و منابع: آمریکا مجبور است توجه، سرمایه و توان دیپلماتیک و نظامی خود را بین چندین جبهه (مقابله با چین در آسیا – اقیانوسیه، مدیریت خاورمیانه، مقابله با روسیه در اروپا) تقسیم کند. هر درگیری در خاورمیانه یا ونزوئلا، منابع آمریکا را از تمرکز کامل بر چین منحرف می‌کند که این به نفع پکن است مگر آنکه آمریکا از فرجام درگیری اطمینان خاطر داشته باشد که بتواند منابع صرف شده در جنگ را از طریق بهره‌برداری از فرصت‌های پس از جنگ جبران کند.

دوم، آزمایش ابزارهای قدرت: این بحران‌ها زمینه‌ای برای آزمایش ابزارهای قدرت هستند. آمریکا از تحریم‌های مالی استفاده می‌کند و چین در حال توسعه سیستم‌های مالی جایگزین برای خنثی کردن این تحریم‌هاست.

سوم، رقابت بر سر نهادها و اتحادها: آمریکا از طریق ناتو و متحدان سنتی خود عمل می‌کند. چین از طریق ابتکار "کمربند و جاده" و سازمان‌هایی مانند گروه بریکس در حال ایجاد شبکه‌های نفوذ جایگزین است. نفوذ در مناطق دوردست مانند خاورمیانه و آمریکای لاتین، بخشی از این استراتژی گسترده‌تر است.

جمع‌بندی

به طور خلاصه، جنگ و بحران در خاورمیانه و ونزوئلا نسبتی مستقیم و استراتژیک با مواجهه اقتصادی آمریکا و چین دارد. در واقع، این درگیری‌های منطقه‌ای، جلوه‌ای از همان رقابت بزرگتر بر سر تعیین این هستند که چه کسی قرن بیست و یکم را شکل خواهد داد.

در این منازعه وجود نیروی سوم می‌تواند زمینه را برای کنشگری مستقل بازیگرانی خارج از دو قطب آمریکایی – چینی فراهم آورد و از در افتادن آنها به بحران های ناشی از تنش برای نظم آتی بین‌المللی مانع شود. 

جمهوری اسلامی ایران با تاکید بر منطق مقاومت و با حمایت از اراده ملت‌ها برای ایستادن در برابر خوی تجاوزکارانه و بیشینه‌خواه آمریکا و نیروی نیابتی آن در منطقه یعنی رژیم صهیونیستی می‌کوشد تا زمینه را برای شکل بخشیدن به یک منطقه قدرتمند و مستقل برای به حداقل رساندن چالش‌های ناشی از تعارض میان اقطاب نظام بین‌المللی معاصر را فراهم آورد؛ امری که به واسطه حکومت‌های خودکامه و غیر متکی به جامعه نتوانسته به یک اجماع بین‌دولتی منتهی شود بلکه در نقطه‌ای مقابل با اتصال به گفتمان عمومی جوامع اسلامی و عربی موفق به ایجاد یک منطق اجتماعی شده برای مواجهه با تهدیدات فرارو شده است. لذا، دور از انتظار نخواهد بود جنگ در خاورمیانه با هدف قطع زنجیره اجتماعی‌شده گفتمان مقاومت تداوم یافته و آتش بحران پس از غزه، از دیگر مناطق سر برآورد.

کلید واژه ها: امریکا ایالات متحده امریکا اسرائیل جنگ طلبی امریکا و اسرائیل دونالد ترامپ خاورمیانه چین امریکا و چین چین و خاورمیانه امریکا و چین و خاورمیانه محمد محمودی کیا


( ۱ )

نظر شما :