تجربه اوکراین قابل تکرار است
درسهایی از رفتار ترامپ با زلنسکی

دیپلماسی ایرانی: دیدار ولادیمیر زلنسکی و دونالد ترامپ تنشهای بهوجود آمده در کاخ سفید، بار دیگر نشان داد که روابط بینالملل بر اساس منافع ملی شکل میگیرد و اعتماد به یک قدرت بزرگ، بدون توجه به ملاحظات استراتژیک، میتواند به عواقب غیرقابلپیشبینی منجر شود.
درباره لغو مصاحبۀ مطبوعاتی مشترک و خروج ناگهانی زلنسکی از کاخ سفید، موضوعی است که میتوان گمانهزنیهای مختلفی کرد. اولین گمانهزنی این است که دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا به هر شکل و صورتی به دنبال این است که با اعمال فشار بر زلنسکی صلح را برقرار کند و نام خود را بهعنوان یک رئیسجمهوری صلحطلب در تاریخ ثبت کند. گمانهزنی دوم این است که دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا بهنوعی مقهور شخصیت پوتین شده و این مسئله نیز بر نحوه رفتار وی با زلنسکی و اوکراین اثرگذار بوده است. یک تحلیل دیگر نیز میگوید که دیگر آمریکا برای متحدانش قابلاعتماد نیست و بر سر متحدان خودش معامله میکند و یا بهنوعی به دنبال امتیازگیری از متحدان خودش است که تلاش ترامپ برای گرفتن امتیاز استخراج معادن اوکراین صرف نظر از پذیرش یا عدم پذیرش از سوی زلنسکی موید این مسئله است. اما واقعیت این است که این موضوع مختص ایالات متحده نیست و تمامی قدرتهای بزرگ، از جمله روسیه و چین را نیز شامل میشود.
کشورهای قدرتمند همواره در سیاست خارجی خود، تأمین منافع ملی را در اولویت قرار می دهند و دیگر کشورها را تنها در چارچوب این منافع ارزیابی میکنند. در چنین جهانی، هر کشوری که سیاستهای خارجی و اقتصادی خود را بهطور کامل به یک قدرت و حتی دو بزرگ وابسته کند، در معرض خطر قرار خواهد گرفت. سرنوشت اوکراین گواهی بر این ادعاست. واشینگتن که همواره از حمایت از اوکراین سخن میگفت، در عمل نتوانست تضمینهای امنیتی لازم را برای این کشور فراهم کند و در برخی مواقع، به دلیل ملاحظات داخلی یا اختلافات سیاسی، کمکهای نظامی را محدود کرد. این موضوع نشان میدهد که ذات سیاست بینالملل بر اساس منافع است و نه اصول اخلاقی یا اتحادهای ایدئولوژیک. اگر ایالات متحده به متحد خود اوکراین که یک کشور و همسو با سیاستهای غربی است، پشت کند، نمیتوان انتظار داشت که دیگر قدرتهای جهانی مانند روسیه و چین، منافع سایر کشورها را بر منافع خود ترجیح دهند. تجربه تاریخی نشان میدهد که این قدرتها هر زمان که لازم باشد، کشورهای کوچکتر را در معاملات خود قربانی میکنند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست، زیرا تاریخ نشان داده که روسیه در دورههای مختلف، از جمله دوران قاجار، بخشهایی از خاک ایران را تصرف کرده و چین نیز همواره منافع اقتصادی خود را در اولویت قرار داده است.
باتوجه به این واقعیتها، سیاستگذاران کشورهای مختلف به این نتیجه رسیدهاند که اتکا به یک قدرت واحد چه ایالات متحده چه روسیه و چه چین، خطرناک و پرهزینه است. عربستان سعودی نمونهای از کشوری است که با اتخاذ سیاست متوازن، از وابستگی به یک قدرت بزرگ اجتناب کرده است. این کشور نفت خود را به چین و هند صادر میکند، از چین سلاحهای سبک میخرد و همزمان سرمایهگذاریهای کلانی در ایالات متحده و اروپا انجام میدهد. این سیاست به عربستان اجازه داده است که از لحاظ اقتصادی و امنیتی از امتیازات مختلفی برخوردار شود.
هند نیز مسیر مشابهی را در پیش گرفته است. این کشور با وجود این که یکی از متحدان راهبردی آمریکا در آسیا محسوب میشود، همچنان سالانه میلیاردها دلار تجارت با چین دارد و حتی در شرایط تحریمهای غرب علیه روسیه، به خرید منابع انرژی از این کشور ادامه داده است. این سیاست نشاندهنده آن است که وابستگی مطلق به یک قدرت، میتواند کشورها را به وضعیت شکنندهای سوق دهد. هم اکنون نیز برایناساس ما شاهد بیاحترامی به بنسلمان یا نارندرا مودی (لااقل به صورتی که زلنسکی تحقیر شد) از سوی پوتین یا ترامپ نیستیم، زیرا این دو شخص برخلاف زلنسکی در مسائل سیاست خارجی و امنیتی و اقتصادی خود، بین قدرتهای بزرگ موازنهسازی کردهاند.
از تجربه اوکراین میتوان نتیجه گرفت که در دنیای امروز، کشورهایی که مسائل اقتصادی، امنیتی و سیاسی خود را بهطور کامل به یک قدرت بزرگ وابسته کنند و یا به عنوان پیادهنظام یک قدرت بزرگ عمل کنند، عملاً به مستعمرهای غیررسمی تبدیل خواهند شد و در غیر این صورت ممکن است مانند زلنسکی در مواقع حساس توسط متحدان خودشان طرد شوند و یا به عنوان کارت بازی مورد استفاده قرار گیرند. این یک قانون ناگزیر در روابط بینالملل است: قدرتهای بزرگ در هر مقطعی که لازم باشد، منافع ملی خود را در اولویت قرار میدهند و در صورت تضاد منافع، از حمایت کشورهای دیگر دست میکشند. این موضوع در مورد تمامی قدرتهای بزرگ صدق میکند و نباید تصور کرد که تنها ایالات متحده چنین رویکردی دارد؛ بلکه روسیه و چین نیز در لحظهای که منافعشان اقتضا کند، کشورهای وابسته را قربانی خواهند کرد و مشابه اتفاقی که برای زلنسکی در کاخسفید افتاد می تواند برای سایر کشورها در کاخ کرملین یا در برابر سفرای چین نیز رخ دهد، همان گونه که بارها روس ها و چینی ها نسبت به ادعاهای ارضی امارات متحده عربی ضد حاکمیت ملی ایران، در راستای تامین منافع اقتصادی خودشان، حمایت کرده اند و در آینده نیز هر زمانی منافع ملیشان اقتضا کند دست به کارهای مشابه خواهند زد.
در چنین شرایطی، کشورهایی که به دنبال تأمین منافع ملی خود هستند، باید راهبرد موازنهسازی را در پیش بگیرند. تجربه نشان داده است که هر کشوری که سیاست خارجی خود را بر پایه انعطافپذیری و تنوع روابط استوار کند، بهتر میتواند در برابر تحولات غیرمنتظره مقاومت کند. وابستگی به یک قدرت واحد چه در شرق و چه در غرب، کاهش استقلال تصمیمگیری و افزایش آسیبپذیری را باعث خواهد شد.
بنابراین مهمترین درس از تجربه اوکراین این است که هیچ کشوری نباید امنیت، اقتصاد و سیاست خود را بهطور مطلق به یک ابرقدرت وابسته کند. هرچند اتحادهای استراتژیک میتوانند مزایایی به همراه داشته باشند؛ اما در نهایت، هر کشوری مسئول تأمین منافع خود است و نباید انتظار داشته باشد که قدرتهای بزرگ، منافع دیگران را بر منافع خود ترجیح دهند. سایر کشورها نیز باید از این تجربه درس بگیرند و با تنوعبخشی به روابط بینالملل، از تبدیلشدن به یک کشور وابسته جلوگیری کنند.
این تجربه نشان میدهد که بازیگران خردمند در عرصه سیاست بینالملل، همواره تلاش میکنند میان قدرتهای بزرگ تعادل ایجاد کنند و از اتکا به یک قدرت واحد بپرهیزند. در غیر این صورت، تجربه اوکراین ممکن است برای هر کشوری که سیاست مشابهی در پیش بگیرد، تکرار شود.
نظر شما :