چرا دیکتاتوری ها از تأسیس رژیم های بین المللی ناتوانند؟
راه طولانی گذر از نظام بین الملل به جامعه بین الملل
نویسنده: عباس ترابی، حقوقدان و دانشجوی دکتری روابط بین الملل، گرایش سیاست و امنیت بین الملل، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
دیپلماسی ایرانی: در مکتب واقعگرایی سیاسی (Political Realism)، منافع دولتها همواره از طریق اعمال قدرت، خصوصاً قدرت نظامی میسر است و نظام جهانی عرصه رقابت و کشمکش دائمی و توأم با خشونت دولتها برای دستیابی به بیشترین منافع است. لذا در این مکتب، بر "نظام بین الملل" (International System) تأکید می شود. اما در مکتب سازه انگاری (Constructivism)، منافع دولتها نه از طریق کاربست زور بلکه از طریق جریان آزاد اطلاعات و ایجاد ارتباطات گسترده با با جهان میسر است. بر اساس این نظریه، نظام جهانی عرصه تعامل و همکاری های گسترده اطلاعاتی و ارتباطی برای کسب منافع مشترک است. بنابراین، در این مکتب، بر "جامعه بین الملل" یا همان (International Community) تاکید می شود.
با این تفاسیر، در "نظام بین الملل" که محصول واقعگرایی سیاسی است؛ عقیده بر این است که "وضعیت طبیعیِ" حاکم بر جهان خود نوعی آنارشی است؛ لذا دولت ها و سازمان و شرکتهای چندملیتی برای کسب بیشترین قدرت و ثروت مبتنی بر اصل خودیاری (Self-Help) تلاش می کنند. اما در "جامعه بین الملل"، که محصول مکتب سازه انگاری است؛ عقیده بر این است که باید به کمک "حقوق بین الملل" از وضعیت طبیعی گذر کرد تا نهادهای و رژیم های بین المللی مشترکی بر اساس ارزش ها، هنجارها و فرهنگ های مورد توافق تشکیل داد. بنابراین، مهمترین شاهد وجود "جامعه بین الملل"، همانا "حقوق بین الملل" است که منبعث از اندیشه لیبرال است.
الکساندر ونت (Alexander Wendt)، اندیشمند علوم سیاسی و روابط بینالملل و استاد کرسی امنیت بینالملل در دانشگاه ایالتی اوهایو، به عنوان یکی از نظریه پردازان نظریه سازه انگاری (Constructivism) در بیان اصول این نظریه معتقد است، اولاً ساختار جوامع انسانی غالباً به واسطه ایدهها و هنجارهای مشترک شکل میگیرد و نه نیروهای مادی؛ ثانیاً هویت و منافع بازیگران در این جوامع بر اساس بارورهای مشترک شکل میگیرد و نه طبیعت. به این ترتیب، می توان گفت یکی از پایه های تشکیل "جامعه بین الملل" اندیشه لیبرالیسم بعنوان یک ارزش و باور مشترک میان کشورهای اروپایی است که با گذر از جنگ های مذهبی و نزاع میان کاتولیک ها و پروتستان ها، به باور مشترکی چون لیبرالیسم رسیده اند.
به عبارت دیگر، تا پیش از تأسیس جامعه ملل در سال ۱۹۱۹ و سپس سازمان ملل در سال ۱۹۴۸ در نیمه قرن بیستم، جهان همواره از پیدایش تمدن ها تا قرن بیستم و برآمدن اندیشه لیبرال، شاهد نظام بین الملل بوده است، اما در قرن بیستم برای نخستین بار با ورود به عصر لیبرال و تدوین حقوق بین الملل لیبرال بود که جهان از نظام بین الملل قدم به جامعه بینالملل گذاشت.
در حقیقت، شکل گیری "جامعه" که فرم پیشرفته تری از "نظام" است، بدون وصول به لیبرالیسم اقتصادی و سپس لیبرالیسم سیاسی میسر نبود. زمانی روابط بین الملل از "سیستم" به "جامعه" متحول شد، که توانست بر مبنای آرمان های مشترک لیبرال، به تدوین حقوق بین الملل لیبرال بپردازد و بر اساس همین حقوق بود که توانست نهادسازی کرده و "جامعه امن" ایجاد کند. کارل دویچ (Karl W. Deutsch)، از پیشگامان نظریه روابط بین الملل و علوم سیاسی، در چارچوب نظریه ارتباطات (Communications Theory) که در آن بجای نقش قدرت در سیاست، بر نقش جریان آزاد اطلاعات و ارتباطات که بر تصمیم گیری های حکومت ها موثرند، توجه کرده و معتقد است آنچه حکومت ها را تقویت می کند نه قدرت نظامی، بلکه توانایی ایجاد ارتباط و جریان آزاد اطلاعات است که به شکل گیری پیمانها و اتحادیه های پایدار میان دولت ها منجر می شود و کامیابی دولتها را فراهم می سازد.
او معتقد است که در سایه ارتباطات و گردش آزاد اطلاعات، دو جامعه امنیتی (Two Security Societies) موفق را می توان از هم متمایز کرد: اول، جامعه امنیتی ادغام شده (Amalgamated Security Communities) و دوم، جامعه امنیتی تکثرگرا (Pluralistic Security Communities) حال اگر به نحوه پیدایش اتحادیه اروپا بعنوان نمونه ای از یک جامعه امنیتی تکثرگرا توجه کنیم، درخواهیم یافت که کشورهای عضو این جامعه با اتکا به ارزشهای لیبرال مشترک و با ابزار حقوق بین الملل لیبرال، در عین دارا بودن حاکمیت های مختلف، ضمن حفظ استقلال و خودمختاری خود به یک حکمرانی مشترک نائل شده و توانسته اند یک جامعه امن متکثر و قدرتمند ایجاد کنند.
اما باید توجه داشت که به منظور تشکیل یک "جامعه امنیتی تکثرگرا" سه پیش شرط اساسی وجود دارد: شرط اول همانا سازگاری ارزشهای سیاسی پایه و بنیادین کشورهای تشکیل دهنده چنین جامعه امنیتی متکثر است. برای مثال، دو نظام سیاسی دموکراتیک مانند فرانسه و بریتانیا که در عصر پیشا لیبرالیسم همواره بواسطه سیاستهای متاثر از مذهب، درگیر جنگ های مذهبی (Wars of Religion) از قرن شانزدهم تا پایان قرن هجدهم میلادی بودند، با گذر از عصر روشنگری و اومانیسم و وصول به لیبرالیسم، به اصول و ارزشهای لیبرال دموکراتیک مشترک دست یافتند که در نهایت منجر به درک مشترکی از حقوق بینالملل شد. فلذا این دو در نیمه دوم قرن بیستم توانستند در قالب جامعه اروپا و سپس اتحادیه اروپا یک جامعه امنیتی تکثرگرا شکل دهند. اما باید توجه داشت که هرگز یک نظام دموکراتیک با یک نظام دیکتاتوری قادر نخواهند بود به این هدف دست یابند. نمونه آن روسیه و چین در دنیای امروز هستند که قادر به مشارکت در "جامعه بین الملل" نیستند ولی در "نظام بین الملل" به راحتی اهداف خود را پیش می برند.
البته باید توجه داشت که سازگاری فرهنگی و دارا بودن ارزشهای مشترک لیبرال، شاید شرط لازم برای شکل گیری جامعه امنیتی باشد، اما لزوماً شرط کافی نخواهد بود. لذا دومین شرط لازم، همانا ایجاد شبکههای ارتباطی سیاسی و نظایر آن است، به گونهای که حکومتها و سایر بخشهای سیاسی فعال جامعه بتوانند به پیامها، نیازها و کنشهای یکدیگر به سرعت و به طور مناسب و مؤثر و بدون توسل به خشونت پاسخ دهند. بر این اساس، برای مثال فرانسه و آلمان پس از سال ۱۹۴۵ روابط خود را از وضعیت منازعه همیشگی به اتحاد تنگاتنگ تغییر دادند. چرا که با تغییر سیستم سیاسی در آلمان از نازیسم به دموکراسی، آلمان توانست بر اساس حقوق بینالملل با فرانسه به اتحاد تنگاتنگ برسد. به این ترتیب، یکی از راهها و دلایلی که این دو کشور به این وضعیت دست یافتند ایجاد شبکههای ارتباطی منظم در کلیه سطوح اعم از حکومتی و غیر حکومتی بین مردم و مقامات دو کشور بود.
شرط سوم نیز تا اندازه زیادی از طریق تعامل پویای دو شرط نخست حاصل خواهد شد و آن پیش بینی پذیری متقابل رفتار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هر یک از شرکاء و همکاران است که برای تشکیل یک جامعه امیتی متکثر مثل اتحادیه اروپا، لازم و ضروری است. شاید بتوان از چین بعنوان دولتی که عدم گردش آزاد اطلاعات در آن منجر به ایجاد یک فاجعه جهانی در حوزه سلامت شد یاد کرد. همه گیری ویروس کرونا در سال ۲۰۱۹ در نتیجه پنهان کاری این کشور و عدم اطلاع رسانی به موقع به سازمان بهداشت جهانی حادث شد که نه تنها باعث همه گیری ویروس کووید در سطح جهانی شد، بلکه اعتماد "جامعه بین الملل" به چین بعنوان یک شریک استراتژیک را بکل از بین برد. یا اشغال شبه جزیره کریمه در سال ۲۰۱۴ توسط روسیه، مثال دیگری از پیش بینی ناپذیر بودن دولتهای غیر لیبرال است که در طی آن تمامی خوش بینی های اتحادیه اروپا به نقش همکاریهای اقتصادی و تجارت با روسیه در قابل پیش بینی ساختن رفتار روس ها را زیر سوال برد و در نهایت حمله این کشور به خاک اوکراین در ۲۴ فوریه سال ۲۰۲۲ به "جامعه بینالملل" اثبات کرد که همکاری های اقتصادی با چین و روسیه بدون داشتن ارزش ها و باورهای مشترک، نه تنها منجر به پیش بینی پذیری رفتار این دولتها نخواهد شد؛ بلکه منجر به قوت گرفتن اندیشه دیکتاتوری به یُمن همکاری های اقتصادی و تجاری خواهد گردید.
بنابراین باید خاطرنشان کرد که پیش بینی پذیری، جز از طریق همگونی های فرهنگی و ارزشی اجتماعی و سیاسی حاصل نخواهد شد و آگاهی و درک مشترک از طریق فرهنگ های سیاسی مشابه به دست میآید. به گونه ای که به دلیل مشابهت کشورها در آرمان ها و ارزش های مشترک، آنها قادر خواهند بود با دیگر دولتها از طریق ارزش ها و باورهای مشترک به درک و تفاهم مشترکی برسند. به همین دلیل لازم است تا با فراهم ساختن شبکههای ارتباطی، اطلاعاتی گسترده، میزان پیش بینی پذیری متقابل رفتار سیاسی دولتها را افزایش داد. شاید بتوان از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ملقب به ناتو The North Atlantic Treaty Organization (North Atlantic Alliance) و اتحادیه اروپا (The European Union) به عنوان دو نمونه موفق از این پیش بینی پذیر بودن رفتار همپیمانان و شرکا یاد کرد.
فلذا، هر اجتماعی که بتواند از تضاد ها و تناقض های درونی خود جلوگیری کند و راهکارهای مناسبی برای رفع اختلافات پیدا کند، بر اساس حقوق بینالملل لیبرال خواهد توانست نسبت به نهاد سازی و ایجاد رژیم های بین المللی موفق اقدام کرده و خود را قدرتمند و بالنده کند و اگر نتواند بر چالش ها غلبه کند، رفته رفته در نهادسازی و ایجاد رژیم بین المللی جدید ناتوان خواهد شد و نهادهایش همچون پیمان ورشو (The Warsaw Pact) در اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی می شوند.
در نتیجه، ناتو و اتحادیه اروپا جوامعی خود انگیخته و خود ترمیم کننده اند که بواسطه ارزشها و آرمان های مشترک لیبرال، ارتباطات وسیع و گسترده فی مابین اعضا و جریان آزاد اطلاعات میان این دولتها منجر به پیش بینی پذیری رفتار هریک از اعضا شده که در نهایت منجر به اجماع و تصمیم گیری های کلان مشترک می گردد. اما سازمانهایی مثل "سازمان همکاری های اقتصادی شانگهای" The Shanghai Cooperation Organisation (SCO) به رهبری چین، اتحادیه عرب (The Arab League)، جنبش عدم تعهد The Non-Aligned Movement (NAM)، انحادیه آفریقا The African Union، سازمان همکاریهای اقتصادی اکو The Economic Cooperation Organisation بواسطه عدم توافق بر سر اصول و ارزشهای مشترک، خود رأیی اعضاء، عضویت دولتهایی با سیستم های سیاسی مختلف با ارزشها و اهداف ناهمسو و متضاد، عدم اعتقاد به اجماع و ترجیح همکاریهای دوجانبه بر همکاری جمعی مشترک و عدم پذیرش حقوق بین الملل لیبرال بعنوان میثاق مشترک، منجر به ایجاد بحرانها و چالشهای حل نشده ای در بطن این نهادها و سازمان ها شده است تا جایی که اعضای این نهادها تنها از منظر شکلی یک "جامعه" هستند اما از نظر محتوایی فاقد کارکردهای یک اجتماع امنیتی متکثر هستند.
نظر شما :