۲۰۲۲، سال خوبی برای صلح جهانی نبود

یک راهنمای واقعگرا برای صلح جهانی

۰۹ فروردین ۱۴۰۲ | ۰۹:۰۰ کد : ۲۰۱۸۳۵۱ اخبار اصلی اروپا آمریکا آسیا و آفریقا
نویسنده خبر: استفان والت
درس محوریِ واقعگرایی این است که در جهانی با کشورهای مستقل و بدون یک حاکمیت مرکزی، امکان همیشگی بروز جنگ، سایه اش را بر سر بیشتر آنچه که کشورها انجام می دهند، نگه می دارد. از آنجا که جنگ ها، سرشتی ویرانگر و اغلب بلاتکلیف دارند، واقع گرایان همیشه نگران جنگ های صلیبی آرمانگرا هستند و در حذر از خطرِ تهدیدشدنِ آنچه که دیگران- درست یا غلط- بعنوان منافع ملی خود منظور می کنند.
یک راهنمای واقعگرا برای صلح جهانی

دیپلماسی ایرانی: تعطیلات کریسمس، فرصت کوتاهی از سال است که برای اندیشیدن به صلح، ترغیب می شویم. حتی ارتش های در حال جنگ هم گاهی در این روزها آتش بس می دهند. در چهارگوشه جهان، به جوامع عقیدتی مختلف هم گفته می شود که پی جویی یا حفظ صلح، تکلیفی مقدس است. اگر توفیقی باشد، در این فرصت کوتاه چند روزه، آن غریزه بیرحم تر بشری را دست کم برای لحظاتی هم شده، کنار می زنیم.

اجازه دهید با خودمان صادق باشیم: 2022، سال خوبی برای صلح نبود. گذشته از جنگ خشونت بار و بی معنی در اوکراین- که هیچ نشانه ای از پایان هم ندارد و چه بسا که بسیار هم وخیم تر بشود- کشمکش های خشونت بار در یمن، میانمار، نیجریه، اتیوپی، سوریه و بسیاری از دیگر نقاط جهان هنوز هم جریان دارد. به رغم دیدار صمیمانه ماه نوامبر میان رهبران آمریکا و چین در باله اندونزی، این قدرتمندترین کشورهای جهان، در شماری از مهمترین مسائل، دچار اختلاف هستند.

با توجه به اوضاع جهانی و تمایل ایالات متحده به اینکه همچنان قدرت پیشتاز گیتی باشد، نباید هیچکس تعجب کند که سنای آمریکا، به تازگی رای داد که بودجه دفاعی آمریکا، هشت درصد افزایش یابد. حتی کشورهای سابقا صلح طلبی همچون ژاپن و آلمان هم در سال 2022، گام هایی جنجالی برای افزایش قدرت نظامی خود برداشتند.

برای یک واقعگرا، این گام ها غافلگیرکننده نیست. درس محوریِ واقعگرایی این است که در جهانی با کشورهای مستقل و بدون یک حاکمیت مرکزی، امکان همیشگی بروز جنگ، سایه اش را بر سر بیشتر آنچه که کشورها انجام می دهند، نگه می دارد. از آنجا که جنگ ها، سرشتی ویرانگر و اغلب بلاتکلیف دارند، واقع گرایان همیشه نگران جنگ های صلیبی آرمانگرا هستند و در حذر از خطرِ تهدیدشدنِ آنچه که دیگران- درست یا غلط- بعنوان منافع ملی خود منظور می کنند.

واقع گرایانِ همه عرصه ها، بر ویژگی های مصیبت بارِ جهانی تاکید دارند که در آن، رهبران به آسانی با اطلاعات سطحی یا با توهم خودشان، گمراه می شوند تا جایی که حتی اهداف ناب هم می تواند به نتایجی اسفبار بیانجامد.

اما نه واقع گرایان و نه منتقدانشان نمی توانند به آسانی شانه بالا انداخته بگویند که درباره امکان بروز منازعات خطیر، هیچ کاری نمی توان انجام داد. شاید جنگ میان کشورها و در داخل آنها، یک خطر همیشگی باشد اما چالش واقعی آن است که سیاست هایی را تدوین و اجرا کنیم که خطر جنگ های تازه را به حداقل برساند و به خاتمه جنگ های کنونی کمک کند. از آنجا که منافعِ صلح و هزینه ها و خطرات جنگ، هیچ زمانی بیشتر از امروز نبوده، این ضرورت چه بسا که امروز، در قیاس با هر دوره از تاریخ بشر، فوریت بیشتری داشته باشد.

بسیاری بر این باورند که استقلال اقتصادی، به تقویت صلح میان کشورها و در درون آنها یاری می کند، ایده ای که یورش روسیه به اوکراین، آن را زیر شک و تردید برد. چه بسا که عکس این گزاره، به احتمالی بیشتر، درست باشد. صلح، زمینه درهم پیوستگی را بیشتر فراهم می کند و به ما این امکان را می دهد که از بهره های مبادله اقتصادی، همراه با ریسکی پایین تر، برخوردار باشیم. هنگامی که خطر جنگ کاهش یابد، سرمایه گذاران، با احساس امنیت بیشتری سرمایه خود را روانه دیگر کشورها می کنند؛ دولت ها از سرمایه گذاران و دانشجویان خارجی استقبال می کنند بی آنکه نگران آن باشند که حریفانشان، دانشی را بدست آورند که احتمالا برای آسیب به کشور استفاده شود؛ همچنین زنجیره های گسترده تامین با ریسک کمتری همراه می شوند و هر کسی می تواند دستاوردهای مشترکی را دنبال کند به جای آنکه در تقلای دستاوردهای نسبی باشد.

این دوران اخیرِ جهانی شدگی، معلول نبود رقابت جدی میان قدرت های بزرگ بود که توانست به رغم کاستی هایش، منافعی عظیم را برای بشریت به همراه آورد. همچنین هنگامی که گزینه جنگ از روی میز برداشته شود، جوامع می توانند نسبت به تبادل ایده ها و پذیرش درس هایی از فرهنگ های دیگر، بیشتر روی خوش نشان دهند.

 هزینه ها و مخاطرات انسانی و اقتصادی، در پیشانی مصائب جنگ قرار دارند. تقریبا دویست هزار اوکراینی و روسی از آغاز جنگ اوکراین، کشته یا زخمی شده اند و میلیونها پناهنده هم از کشور گریخته اند. هزینه های اقتصادی اوکراین، دهشت آفرین است و اقتصاد خود روسیه هم رو به سراشیبی است. این جنگ همچنین به مشکلات اقتصادی و کمبودهای خوراکی در بسیاری از دیگر کشورها انجامیده است. همچنین است جنگ داخلی یمن (و مداخله عربستان سعودی) که نزدیک به 400 هزار نفر را کشته و کشوری را ویرانه کرد که پیش از جنگ هم فقیر بود. منازعات داخلی در آفریقا و آمریکای لاتین هم این کشورها را گرفتار و به مهاجرت مردم دامن زده است.

اما آسیب های مستقیم جنگ، تنها بخشی از هزینه آن است. هرچه که کشمکش میان کشورها بیشتر و خطر بروز جنگ بالاتر رود، توانایی همکاری حتی بر سر منافع مشترک هم کاهش می یابد. امروزه، بشریت با مجموعه ای از مشکلات هراس آور دست به گریبان است از جمله دگرش های آب و هوایی، بیماری های همه گیر و امواج فزاینده پناهندگان. حل و فصل هیچیک از اینها، راه همواری ندارد و همه اینها، از اینکه چه کسی بر کریمه، تایوان یا ناگورنو قرباغ حکومت کند، اهمیت بسیار بیشتری دارند. هرچه کشورها بیشتر با هم بجنگند، یا زمان، تلاش و پول بیشتری را صرف آماده شدن برای جنگ کنند، چاره کردن این مشکلات، دشوارتر هم خواهد شد.

همچنین این خطر ناگریز هم هست که یک جنگ، تشدید شده یا گسترش یابد. دولت ها، وسوسه می شوند که برای کسب پیروزی، تلاش کنند (یا از شکست در امان باشند) و طرف های سوم، اغلب بیشتر و بیشتر دخیل می شوند چه با تصمیم عامدانه و چه از روی بی ملاحظگی. اگر کشوری دارای سلاح هسته ای، درگیر نزاع باشد، خطرات آن بویژه نگران کننده خواهد بود. هرچند هنوز هم تشدید هسته ای، بسیار نامحتمل است اما اگر امکان آن را بطور کامل منتفی بدانیم، هم ساده لوحانه است. 

این وسوسه وجود دارد که سستی صلح را به تکبر و بلاهت افراد خودکامه نسبت دهیم و خدا می داند که امسال، زمین از این دست افراد، کم نداشت. ولادیمیر پوتین، شاید دلایلی مشروع برای نگرانی از گسترش ناتو و پیامدهای آن برای امنیت روسیه داشت اما "راه حل" او برای این نگرانی ها، منجر به مرگ هزاران بیگناه و آسیب ها و رنج های انسانی گسترده شد حال آنکه نه روسیه را قوی تر خواهد کرد و نه امن تر. 

می توان همین را درباره مداخله بن سلمان، ولیعهد سعودی در یمن یا کردارهای باند نظامی حاکم بر میانمار هم گفت. اما پیش از آنکه نتیجه بگیرید که دیکتاتوری، سرچشمه مشکل است، به یاد آورید که دمکراسی های قدرتمند هم گاه در گرداب همین پارانویا و غرور گرفتار می شوند همانطور که جرج دابلیو بوش، رییس جمهوری پیشین آمریکا، دیک چنی معاونش و همدستانشان در سال 2003 چنین شدند.

هرچند هیچ نسخه ای برای یک صلح پایدار ندارم اما نکته ای در این میان هست: ویژگی خیره کننده بیشتر جنگ ها این است که چه مکرر بر کشورهایی که آتش را بر افروختند، پاتَش (Backfire) کردند.

ظاهرا آن روزهایی که قدرت های بزرگ می توانستند یک جنگ بزرگ را با وسوسه دستاوردهای راهبردی آغاز کنند، به تاریخ پیوسته اند- کاری که ژاپن در سال 1905 علیه روسیه کرد یا بیسمارک پروس در جنگ های یکپارچه سازی آلمان انجام داد یا صدام حسین در زمان حمله به ایران و بعد به کویت انجام داد و در هر دو هم به سختی شکست خورد. ایالات متحده به عراق و افغانستان حمله کرد و به باتلاق هایی پرهزینه رسید و مداخله 2011 آمریکا در لیبی هم، به یک دولت ناکارآمد ختم شد. مداخله اسرائیل در لبنان به یک اشغال هیجده ساله انجامید که عاقبتی بهتر از تقلای طولانی آمریکا در افغانستان نداشت. یورش صربستان به کوزوو، نهایتا به محاکمه و محکومیت اسلوبودان میلوشویچ بعنوان جنایتکار جنگی انجامید. 

در واقع، به نظر نمی رسد که در دوران اخیر، هیچ نمونه ای از تصمیم به شروع یک جنگ، منجر به نتیجه ای دلخواه برای طرف مسوول جنگ شده باشد... این واقعیت که جنگ ها، به ندرت خوش فرجام می شوند، نکته مهمی را درباره جهان مدرن به ما گوشزد می کند. ترکیب ملی گرایی، مراودات سریع دیپلماتیک، یک بازار بالنده جنگ افزاری، تاثیرات هشداردهنده سلاح های هسته ای و گرایش نیرومند دولت ها به موازنه علیه تهدیدهای آشکار، موجب شده که تهاجمی ترین جنگ ها هم، حامل یک سرنوشت مبهم برای آغازگر آن باشند. این واقعیت، به خاتمه رقابت و کشمکش بین المللی نیانجامیده بلکه به نظر می رسد که محدودیت هایی واقعی را بر آنچه کشورهای قدرتمند می توانند با جنگ به دست آورند، وضع می کند.

بنابراین، پیام من برای هر رهبری در جهان این است: به هر وسیله، نیروهای دفاعی ای را حفظ کنید که می تواند قلمرو شما را از حمله مصون داشته یا به یک متحد کلیدی کمک کند تا قلمروش از حمله مصون بماند. همزمان اما، از خود بپرسید که آیا سیاست خارجی یا سیاست امنیت ملی شما، منافع حیاتی یک کشور دیگر را تهدید نمی کند؟ اگر آری، ببینید آیا کاری می شود کرد که مشکل را بدون آنکه کشور خودتان هم آسیبی ببیند، حل و فصل کنید؟ با آنها، این امکان را صادقانه و باز مطرح کنید، شاید کارآیی داشت.

از همه مهمتر: اگر یکی از مشاورانتان تلاش می کند شما را متقاعد کند که می توانید برخی مشکلات سیاسی را با دست زدن به جنگ حل و فصل کنید، و اگر به شما می گوید: شرایط مهیاست، ستاره اقبال می درخشد، زمان مناسب است، هزینه ها پایین است و اکنون زمان اقدام است، مودبانه از او تشکر کنید و بلافاصله نظرات مخالف را هم جویا باشید. همچنین، زمانی را هم صرف اندیشه به رهبرانی در گذشته کنید که با اطمینان به پیروزی، وارد جنگ شدند و سرانجام دریافتند که اگر مسیر صلح را در پیش گرفته بودند، چه بهتر به نتیجه می رسیدند.

منبع:  فارین پالیسی

استفان والت

نویسنده خبر

استفان مارتين والت (متولد 2 جولاي 1955) در امريكا و استاد روابط بين الملل دانشگاه هاروارد است. وي چندين كتاب در همين زمينه تاليف كرده است. والت بارها سياست ...

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: جنگ صلح و امنیت یمن اوکراین سوریه میانمار نیجریه آمریکا باله اندونزی روسیه عربستان آفریقا آمریکای لاتین مهاجرت بحران آب و هوا شبه جزیره کریمه تایوان ناگورنو ـ قره باغ


( ۳ )

نظر شما :

ابراهیم قدیمی ۱۰ فروردین ۱۴۰۲ | ۰۶:۴۲
جناب استفان والت همه نکات را درست دید بجز یک نکته که توجهی به ان نکرد نمی دانم عمدا بود یا سهوا ۔۔اگر صلح برقرار شود کارخانه های اسلحه سازی که مادر تغذیه کننده و بکار گیرنده علم وتکنولوژی واختراعات واکتشافات و صنعتی است چه پبشه ای اختیار کنند۔
ابراهیم قدیمی ۱۰ فروردین ۱۴۰۲ | ۰۶:۵۶
یک کتابی من در قدیم خوانده ام اسمش بود کارخانه مطلق سازی۔نویسندهای از اروپای شرقی داشت۔در این کتاب کشوری کاربراتوری ساخته بود که ماده را به انرژی تبدیل میکرد وبا تبدیل ماده به انرژی مطلق همراه ماده که رابطهای معنوی داشت ازاد میشد۔ این مطلق بر مردم تاثیر میگذاشت وهمه عارف وصلح طلب و بی فعالیت وساکن کوه وبیابان میشدند۔کارها از هم پاشیده شد۔۔مدیریت کشور نیز این مسئله را دریافت ودرنابودی کاربراتور وبازگشت انسانها بحالت اول وجنگ وجدال اقدام کرد۔امام محمد غزالی در نفی عرفان بیش از اندازه همین نظر را میدهد۔جنگ سرگرمی مخرب بشر است۔