بهترین سیاست تهران در قبال قره باغ بی طرفی فعال با تاکید بر درگیر کردن سازمان های بین المللی است
ایران در قفقاز جنوبی بازنده است؟
دیپلماسی ایرانی: با آغاز دور جدید درگیریها در قفقاز که از دوشنبه هفته گذشته با تلاش جمهوری آذربایجان برای اشغال بخشی از خاک ارمنستان شروع شد، به نظر میرسد قرهباغ دوباره به کانون ناآرامیها بدل شده است. در این راستا سفر سهروزه شنبه هفته جاری نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به ارمنستان و محکومکردن حملات و تجاوزات باکو هم سبب شده است که تحولات این منطقه پیچیدهتر و بغرنجتر از قبل شود. با درنظرگرفتن این مسائل بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران اعتقاد دارند باکو و آنکارا به دلیل درگیرشدن روسیه در جنگ اوکراین از فضای بهتری برای ایجاد دالان زنگهزور و قطع مرز مشترک ایران و ارمنستان برخوردارند. دراینبین دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در قبال تحولات قفقاز جنوبی مشخصا از جنگ ۴۴روزه پاییز سال ۲۰۲۰ تا به اکنون با انتقادات جدی مواجه است و بههمیندلیل این ظن وجود دارد که امنیت و منافع ایران به شکل جدی در قفقاز جنوبی تحتالشعاع قرار گرفته است. ازاینرو آسیبشناسی و کالبدشکافی دیپلماسی ایران درباره تحولات قفقاز و قرهباغ، محور گفتوگویی با علیرضا محرابی، تحلیلگر ارشد مسائل حوزه آسیای مرکزی و قفقاز و استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه شهید بهشتی است که در ادامه میخوانید.
در ابتدای مصاحبه به سیاست ایران در قبال تحولات قفقاز و بهویژه دور جدید درگیریها و تجاوز جمهوری آذربایجان به خاک ارمنستان بپردازیم. از آغاز جنگ ۴۴روزه پاییز سال ۲۰۲۰، جمهوری اسلامی ایران رسما سیاست «بیطرفی فعال» را محور تحرکات دیپلماتیک خود در قبال مناقشه قرهباغ قرار داد. به نظر میرسد که کمابیش این نگاه در دولت رئیسی هم ادامه دارد. به دلیل همین بهظاهر انفعال دیپلماتیک ایران عملا فضا برای جولان ترکیه و تجاوز جمهوری آذربایجان به خاک ارمنستان با هدف تغییر ژئوپلیتیک منطقه قفقاز جنوبی، قطع مرز مشترک ایران و ارمنستان و تحمیل دالان زنگهزور شکل گرفت. شما تا چه اندازه انتقاد به انفعال دیپلماتیک ایران را نزدیک به واقعیت میدانید؟
هر کشوری در ورود به معادلات، تحولات و اتفاقات بینالمللی میتواند دو راهبرد را برای خود تعریف کند؛ یا «بیطرفی» یا «جانبداری و طرفداری» از یکی از طرفهای درگیری و مناقشه. در استراتژی جانبدارانه، کشورها براساس منافع خود حمایت از یکی از طرفهای درگیری را پیش میبرند؛ کمااینکه مشخصا در مناقشه قرهباغ کشوری مانند ترکیه براساس منافع خود حمایت مستقیم و صریح از جمهوری آذربایجان را در دستور کار قرار داد؛ اما من از همان جنگ ۴۴روزه پاییز سال ۲۰۲۰ تا به اکنون اعتقاد داشته و دارم که ایران نباید به شکل صریح و قاطعی از یکی از طرفهای مناقشه قرهباغ دفاع کند و مانند ترکیه وارد این تنش بین باکو و ایروان شود.
چرا؟
چون اقتضائات ژئوپلیتیک در سایه هممرز بودن با جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان و همچنین بافت قومی و مذهبی در برخی از استانهای مجاور با این دو کشور به گونهای است که طرفداری و جانبداری صریح جمهوری اسلامی ایران از جمهوری آذربایجان یا جمهوری ارمنستان هزینههای زیادی را برای کشور به دنبال دارد که قطعا بیشتر از سود و منفعت آن است؛ بنابراین چون در شرایط کنونی استعداد و توان سیاسی، دیپلماتیک، نظامی، امنیتی و اجتماعی و بهخصوص اقتصادی کشور چندان پررنگ نیست، تهران نمیتواند استراتژی جانبداری از یکی از طرفهای مناقشه قرهباغ را به صورت بلندمدت ادامه دهد و این راهبرد را در ادامه پیش ببرد.
پس شما هم قائل به سیاست بیطرفی فعال هستید که از دوره روحانی برای مناقشه قرهباغ تعریف شد و اکنون هم با انفعال دولت سیزدهم ادامه دارد؟
من اعتقاد به استراتژی بیطرفی فعال دارم؛ اما بیطرفی فعالی که من به آن باور دارم، اختلافات و تضادهای جدی و معناداری با سیاست بیطرفی فعال دولت روحانی و همچنین سکوت و انفعال دولت رئیسی در قبال تحولات قرهباغ و قفقاز جنوبی دارد.
چه تفاوتی، منظورتان راهبرد بیطرفی فعال با تأکید بر بهکارگیری ظرفیت نهادها و سازمانهای بینالمللی است؟
دقیقا؛ اساسا سیاست بیطرفی دو حالت دارد: یا این بیطرفی به انفعال، سکوت و نهایتا به انزوای دیپلماتیک کشورها در قبال برخی مناقشات و تحولات منجر میشود. به هر حال برخی کشورها اساسا قابلیت، شرایط و پتانسیل ورود به برخی تحولات و مناقشات ندارند؛ بنابراین لاجرم سیاست بیطرفی و انزوا را در پیش میگیرند؛ اما کشور مانند ایران با ۱۵ همسایه و موقعیت راهبردی در خاورمیانه و امتداد ژئوپلیتیکش در قفقاز جنوبی و آسیای میانه نمیتواند در قبال تحولات پیرامونی سیاست بیطرفی با رویکرد انزوای دیپلماتیک را در پیش بگیرد؛ چراکه ایران پتانسیل و توان ورود به مناقشات را دارد، بهخصوص مناقشه قرهباغ که به لحاظ ژئوپلیتیک و هممرز بودن ایران، هم با جمهوری آذربایجان و هم با جمهوری ارمنستان شرایط ویژهای را برای تهران رقم زده است که باید به شکل ویژه و جدی در این مسئله ورود پیدا کند؛ درعینحال این ورود ایران را نباید با راهبرد جانبداری و طرفداری از یکی از دو طرف مناقشه اشتباه گرفت. همانگونه که قبلا گفتم، این راهبرد برای ایران به دلیل وضعیت ژئوپلیتیک و همچنین ساختار و بافتار سیاسی و اجتماعی داخلی کشور هزینههای زیادی را دارد؛ بنابراین تهران باید راهبرد بیطرفی فعال را با تمرکز بر بهکارگیری سازمانها و نهادهای بینالمللی در دستور کار خود قرار دارد؛ یعنی باید تهران پایگاه جدی برای درگیرکردن سازمانها و نهادهای بینالمللی درخصوص تحولات منطقه قفقاز و قرهباغ شود، به گونهای که هر نهاد و سازمان بینالمللی باید از کانال جمهوری اسلامی ایران به مسئله قرهباغ و قفقاز جنوبی ورود پیدا کند؛ بنابراین من کماکان روی همان استراتژی بیطرفی فعال با تأکید و تمرکز بر درگیرکردن نهادها و سازمانهای بینالمللی اصرار دارم و استراتژی درست در راستای مدیریت مناقشه قفقاز از سوی جمهوری اسلامی ایران میدانم.
تأکید چندباره شما روی راهبرد بیطرفی فعال با تمرکز بر درگیرکردن سازمانها و نهادهای بینالمللی بود. حال باید پرسید آیا ایران در همین رابطه توانسته است از ظرفیت و پتانسیل دیگر نهادها و سازمانها در جهت مدیریت مناقشه قرهباغ و قفقاز جنوبی استفاده کند؟
خیر. به نظر من جمهوری اسلامی ایران نتوانست به شکل درست و صحیحی راهبرد بیطرفی فعال با تمرکز بر درگیرکردن نهادها و سازمانهای بینالمللی را اجرائی کند و ظرفیت و پتانسیل این نهادها و سازمانهای بینالمللی را در جهت مدیریت درگیریها و تنشها در قفقاز و قرهباغ به کار گیرد. اگر بخواهم به شکل صریحتر به سؤال شما پاسخ دهم متأسفانه هم در دولت روحانی و هم اکنون ما سیاست بیطرفی با رویکرد انزوای دیپلماتیک را در قبال قرهباغ و قفقاز پیش بردیم. ما کی از ظرفیت سازمان کنفرانس اسلامی، وکلای بدون مرز، پزشکان بدون مرز، سازمان ملل، شورای امنیت و... در مسئله قرهباغ استفاده کردیم؟ این نکته نشان از یک واقعیت مهمتر دارد.
چه واقعیتی؟
اینکه جمهوری اسلامی ایران هیچوقت نتوانسته یا نخواسته است این راهبرد را برای خود به شکل درستی تعریف کند و آن را پیش ببرد. پس مسئله و مشکل عمیقتر این است که اساسا هم در دولت روحانی و هم در دولت رئیسی این راهبرد برای تهران تعریف نشده است که بخواهد در آن راستای آن گام بردارد و ظرفیت سازمانها و نهادهای منطقهای و بینالمللی برای مدیریت مناقشه قرهباغ به شکل درست و صحیحی در راستای منافع و امنیت جمهوری اسلامی و کل درگیر کند.
با این آسیبشناسی شما باید این سؤال مهمتر را پرسید که به چه دلیل یا دلایلی دولت روحانی و رئیسی نخواسته یا نتوانسته است این راهبرد را برای خود تعریف کرده و آن را اجرائی کند؟
دلیل آن کاملا روشن است. متأسفانه بدنه وزارت امور خارجه و ریاستجمهوری به شکل جدی از ظرفیت و پتانسیل بدنه کارشناسی آکادمیک در دانشگاه استفاده نکرده است. این مسئله تنها مربوط به مناقشه قرهباغ و قفقاز نیست؛ این مسئله یک مشکل ریشهای و ساختاری است. ما در ساختار دستگاه سیاست خارجی با این مشکل مواجه هستیم که هیچگاه در معادلات جهانی و منطقهای از نظرات کارشناسان و استادان دانشگاه استفاده نمیشود، درحالیکه کشورهایی مانند آمریکا برای هر مسئله مناقشه و تحولی در جهان از جنگ اوکراین تا تحولات آسیای جنوب شرقی، قفقاز، خاورمیانه، آفریقا، آمریکای لاتین، اروپا و... دارای اندیشکدهها و استادان خاص آن حوزه است و این بدنه دانشگاهی در اندیشکدهها، مشاورههای جدی، مستمر و مداومی را به وزارت امور خارجه، وزارت دفاع و کل بدنه اجرائی و قانونگذاری در آمریکا میدهند. بنابراین دولت و مجلس در ایران هم میبایست درخصوص مسائل حساس کشور و مشخصا مسئله قرهباغ که به شکل جدی و مستقیم میتواند منافع و امنیت ایران را تحتالشعاع قرار دهد از بدنه استادان دانشگاه و نظرات آنها استفاده کند و حتی از آنها برای مشاوره دعوت کند؛ درحالیکه متأسفانه ما خلاف آن را شاهد هستیم.
اتفاقا در راستای کالبدشکافی شما مشکل زمانی عمیقتر میشود که حتی برخی از سفرای ما و مشخصا سیدعباس موسوی بهعنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در باکو، بر سر راه روشنگری رسانهها و بدنه دانشگاهی در داخل ایران درباره مناقشه قرهباغ سنگاندازی هم میکند، این مشکل ناشی از چیست؟
ناشی از آسیبشناسیای است که قبلا گفتم. زمانی که بدنه وزارت امور خارجه با دانشگاهها، استادان و کارشناسان این حوزه ارتباط نداشته باشد، عملا در مسیری گام برمیدارد که بهجای حفظ منافع ایران، حفظ منافع کشور میزبان را اولویت خود قرار میهند. من این سؤال را از شما میپرسم که یک سفیر، وزیر یا شخص رئیسجمهور در ماه چند جلسه جدی، صریح و علمی در مسائل مختلف سیاسی، امنیتی، دیپلماتیک، اقتصادی و... با بدنه دانشگاهی کشور دارد که استادان بدون هیچ محدودیتی بتوانند مواضع خود را در جهت تحقق منافع ملی مطرح کنند؟ تقریبا هیچ! پس وقتی این جلسات برگزار نمیشود و دولت و وزارت امور خارجه ارتباطی با بدنه دانشگاهی ندارند، طبیعی است که مقامات و مسئولان برداشت و خوانشی متفاوت و حتی متضاد از واقعیتهای جاری در تحولات داشته باشند و در ادامه با تحلیلها و روشنگریهای رسانههای داخلی زاویه جدی پیدا کنند.
با توجه به مجموعه نکاتی که عنوان کردید، باید به اثرات و تبعات جدی این وضعیت بر منافع و امنیت جمهوری اسلامی ایران در سایه تداوم و تشدید تنشهای مرزی در قفقاز جنوبی و قرهباغ تمرکز کنیم. آیا آنگونه که ارمنستان اکنون در یک حصر ژئوپلیتیک در میان تروئیکای گرجستان، جمهوری آذربایجان و ترکیه قرار گرفته است، ایران هم با این انفعال میتواند بازنده دیگر این منطقه باشد؟
همانگونه که در پاسخ به پرسش قبلی اشاره کردم، ایران بالقوه دارای ظرفیت و توان بالایی برای ورود به تحولات و معادلات منطقهای است. به هر حال ایران ظرفیت بالای ژئوپلیتیکی در منطقه دارد. بنابراین بازنده به معنای تحلیل توان را قبول دارم؛ یعنی ایران در برخی معادلات توان اثرگذاری کمتری دارد یا توان اثرگذاری ایران در برخی از معادلات کاهش پیدا میکند. اما نکته اینجاست که ما باید از این تحولات و اتفاقات درس بگیریم و آن را بهعنوان تجربه در دیگر مسائل به کار ببریم تا مانع از بروز شکستهایی از این دست بشود. ما که در مناقشه قرهباغ و درگیری جمهوری آذربایجان با جمهوری ارمنستان برای حفظ منافع و امنیت خود استراتژی تعریف نکردهایم و در این مسیر هم دیپلماسی فعالی نداریم، حالا اگر بخواهیم از اشتباهات خود هم درس نگیریم، قطعا این مسائل بهعنوان حفرههایی جدید در سیاست خارجی بروز خواهند کرد.
به شکل صریح و در پاسخ به سؤال قبل آیا ایران را بازنده تحولات قرهباغ میدانید؟
ما نباید یکباره از برد و باخت ایران حرف بزنیم.
به چه دلیل؟
ببینید ساختار سیاسی و حکومتها با ظرفیت سرزمینی، منابع و جمعیت بهعنوان سرنشینانش در مسیری درحال حرکت است. ما در علم روابط بینالملل اعتقاد داریم که حفرههای حکومتی در معادلات بینالمللی میتواند مانند یک چاله در مسیر این ماشین عمل کند که گاهی یک چرخ ماشین را درگیر میکند اما چاله بعدی ممکن است بزرگتر باشد و بدنه این ماشین را درگیر کند؛ کمااینکه چالههای بعدی میتوانند به موتور ماشین آسیب برسانند.
الان حفره تهران در مناقشه قرهباغ چرخ، بدنه با موتور را درگیر است؟
مشخصا در مناقشه قفقاز و قرهباغ فعلا ایران گیر کرده است. اما اگر در ادامه این حفرهها پر نشود، یعنی برای خود استراتژی و راهکاری در خصوص مدیریت تحولات قرهباغ و قفقاز تعریف نکنیم یا دیپلماسی فعالی نداشته باشیم و از اشتباهات، کمکاریها و انفعالهای گذشته درس نگیریم، قطعا در آینده شاسی و موتور ایران تحتالشعاع این مسئله قرار خواهد گرفت. من بارها گفتهام که مسئله قرهباغ برای ایران بسیار جدی است، چون ایران تنها کشوری است که به شکل همزمان، هم با جمهوری آذربایجان و هم جمهوری ارمنستان و منطقه قرهباغ مرز مشترک دارد. بنابراین منافع و امنیت ایران به شکل مستقیم درگیر هر نوع تحولی در قفقاز و قرهباغ خواهد بود. پس اگر بخواهم به شکل مشخص به سؤال قبلی شما پاسخ بدهم، نمیتوان یکباره گفت ایران در مسئله قفقاز و قرهباغ بازنده است یا برنده؛ چون بازندهبودن یا برندهبودن در یک مسئله نیازمند برخی پیششرطهاست. یعنی برد و باخت ایران در چارچوب همان تأثیرگذاری حفرههای حکومتی در مسیر حرکت ماشین جمهوری اسلامی ایران قابل ارزیابی است. وقتی ما برای منطقه قفقاز جنوبی و قرهباغ، آسیای میانه، خاورمیانه، شبهجزیره کریمه، عربستان، جنگ اوکراین، مناقشه کشمیر، افغانستان، پاکستان، هندوستان و... استراتژی نداشته باشیم، قطعا مجبوریم تاکتیکی عمل کنیم و رفتار تاکتیکی هم مسیر جمهوری اسلامی ایران را در روابط بینالملل پرپیچوخم و پر از سنگلاخ میکند که میتواند علاوه بر چرخ به بدنه و موتور هم آسیب بزند و نهایتا زمینه باخت را فراهم کند. اگر ما بتوانیم این استراتژی را برای خود تعریف کنیم، میتوان در برابر اسرائیل، آمریکا، روسیه، عربستان، چین و... به خوبی عمل کرده و منافع و امنیت خود را به شکل درست و صحیحی حفظ کنیم. برای مثال اگر ما در مناقشه قرهباغ سیاست و راهبرد بیطرفی فعال با تأکید بر درگیرکردن ظرفیت سازمانها و ارگانهای منطقهای و بینالمللی را در دستور کار قرار میدادیم، مناقشه قرهباغ به این نقطه شکننده نمیرسید و هم باکو و ایروان هم به این ارزیابی و جمعبندی میرسیدند که تهران با یک برنامهریزی دقیق درحال مدیریت شرایط است.؛ بنابراین باید به سمت تعامل با جمهوری اسلامی پیش بروند اما اکنون وضعیت منطقه قرهباغ خلاف آن را نشان میدهد و ایران کمترین نقش و اثرگذاری را در پیشبرد تحولات دارد.
در سایه آنچه عنوان کردید آیا شما با تعریف دستیار ویژه برای رئیسجمهور در امور قفقاز موافقید؟
من معتقدم که برای تمام ۱۵ همسایه ایران باید یک دستیار ویژه تعریف شود. البته دستیار ویژه نه به این معنا که بخواهد برای رئیسجمهور طرح سؤال کند، چون طرح سؤال یعنی مشکل و چالش؛ دستیار ویژه باید به دنبال جواب سؤال باشد. یعنی دستیار ویژه باید یک بدنه کارشناسی و آکادمیک را درخصوص یک مسئله مشخص جمع کند تا بتواند تحولات منطقه را به شکل جدی، علمی و دقیق رصد کند و برای هرگونه اتفاقی یک پیشنهاد، راهکار و راهحل ارائه کند و آن را پیش ببرد. مشاور و دستیار ویژه نباید به رئیسجمهور بگوید که اکنون مشکل ما در فلان کشور این است و طرح مشکل کند تا رئیسجمهور آن را حل کند. دستیار ویژه باید برای تکتک مشکلات، چالشها و بحرانها راهحل و راهکار داشته باشد و این مسئله صرفا از دل یک تحلیل دقیق و بدنه کارشناسی درمیآید. دستیار ویژه کسی است که بتواند یک بدنه کارشناسی و آکادمیک را برای یک مسئله انتخاب کند و نسبت به تحولات کنونی، پنج سال آینده، ۱۰ سال آینده یا دو دهه پیشرو ارزیابی و تحلیل داشته باشد. اکنون در اکثر کشورهای اروپایی و آمریکا بسیاری از اندیشکدهها و بدنه مشاورین برای پنج، ۱۰ یا ۲۰ سال آینده راهکار و راهحل دارند. این نوع نگاه و این نوع تعریف دستیار ویژه برای رئیسجمهور درخصوص تکتک همسایگان میتواند راهگشا باشد، به شرط آنکه تمام پیششرها و مشخصههایی که به آن اشاره کردم، رعایت شود. مثلا دستیار ویژه رئیسجمهور در امور افغانستان اکنون باید بتواند برای رئیسجمهور راهکار و راهحل تعریف کند نه اینکه بخواهد مشکلات، چالشها و بحرانهای افغانستان را برای رئیسجمهور به شکل سؤال طرح کند تا دولت راهکاری برای آن داشته باشد. این مسئله اتفاقا در راستای آسیبشناسی است که قبلا به آن اشاره کردم. چراکه تعریف چنین دستیارهای ویژهای برای رئیسجمهور در امور همسایگان نیازمند ارتباط جدی، دقیق، مستمر و پایدار وزارت امور خارجه و بدنه دیپلماسی با استادان دانشگاه و بدنه آکادمیک کشور است. ما باید بتوانیم اندیشکدههایی را با حضور چهرههایی برای هر کشور در پیرامون خود ایجاد کنیم که بتوانند مشاورههای دقیقی را به وزارت امور خارجه و ریاستجمهوری ارائه کنند. در سایه چنین شرایط و فضایی است که میتوان برای تکتک همسایگان دستیار ویژه رئیسجمهور تعریف کرد؛ دستیار ویژههایی که بتوانند نسبت به حلوفصل مشکلات، اختلافات و چالشهای همسایگان گام بردارند تا درنهایت روابط، نقش، نفوذ و جایگاه ایران در منطقه را به شکل جدی افزایش دهند.
به شکل مشخص دور جدید درگیریهای مرزی که از دوشنبه هفته گذشته با تلاش جمهوری آذربایجان برای اشغال بخشی از خاک ارمنستان آغاز شد به بوته تحلیل ببریم. آیا این تحولات نشان نمیدهد که اگرچه ایران اکنون بازنده نیست اما در مسیر بازندهشدن در تحولات قرهباغ قرار دارد؛ چون به نظر میرسد ترکیه و جمهوری آذربایجان در تلاشاند با تصرف ۳۰ کیلومتر از خاک ارمنستان کریدور زنگهزور را ایران و ارمنستان تحمیل کنند و در چارچوب سیاست امر واقع آن را به عنوان بخشی از تغییرات ژئوپلیتیک منطقه قفقاز جنوبی پیش ببرند؟
در پاسخ به سؤال شما باید به این نکته مهم اشاره کرد که اساسا تحولات ژئوپلیتیک امری واقعگرایانه و رئالیستی است. به قول مارشال دوگل آنچه در زمین اتفاق میافتد، آن چیزی است که اتفاق افتاده است. اتفاقات در حوزه تحولات ژئوپلیتیک ما باید مسائل را به شکل دقیق و واقعی مورد ارزیابی قرار دهیم. نباید ایران در شرایطی قرار بگیرد که تنها ناظر بر تغییرات ژئوپلیتیک باشد. به همین دلیل است که من معتقدم برد و باخت ایران در قفقاز معنای صددرصدی ندارد، بلکه این معنا را دارد که ایران در مسیری قرار دارد که میتواند با اقدامات، برنامهریزیها و درسگرفتن از شکستهای پیشین از باخت و بازندهبودن در تحولات قفقاز جلوگیری کند.
دراینبین مشکل جدیای که جمهوری اسلامی ایران با آن گرفتار است، این است که هیچگاه به تحولات ژئوپلیتیک در پیرامون خود نگاه رئالیستی و واقعگرایانه ندارد و اتفاقا یک نگاه ایدئالیستی و فراواقعگرایانه دارد و سعی دارد با مواضع دیپلماتیک آرزوها و امیالش در حوزه سرزمینی را پیش ببرد. این یک نگاه کاملا غلط است. ما نباید این تصور را داشته باشیم که با برخی موضعگیریهای وزیران امور خارجه که مرتبا تکرار میکنند اجازه تغییرات ژئوپلیتیک در منطقه را نمیدهیم، میتوانیم دیگر کشورها را از این مهم باز بداریم. بازهم تأکید میکنم تحولات ژئوپلیتیک خاصیت و ماهیتی واقعگرایانه دارد. یعنی زمانی که تغییرات سرزمینی روی داده است، دیگر روی داده است و نمیتوان آن را تغییر داد یا تغییر آن با هزینههای بسیار گزاف همراه خواهد بود. ما در حوزه ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک باید به شکلی کاملا واقعگرایانه و رئالیستی وارد میدان شویم. یعنی اگر جمهوری آذربایجان یا هر کشور دیگری در حوزه سرزمینی اقداماتی را انجام داده است، ما هم باید با موازنه ژئوپلیتیک و نگاهی رئالیستی وارد عمل شویم. پاسخ دیپلماتیک به اقدامات میدانی نمیتواند شرایط را به نفع ایران تغییر دهد. ضمنا ژئوپلیتیک دانشی است مبتنی بر شیوه عمل؛ اگر شیوه عمل کشوری در تحولات میدانی قوی باشد، مطمئنا برنده تحولات ژئوپلیتیک، آن کشور است.
این گفته شما به معنای استفاده از قوه قهریه است؟
بههیچعنوان، من اعتقاد دارم باید همان راهبرد بیطرفی فعال با تمرکز بر درگیرکردن سازمانها و نهادهای بینالمللی را در پیش بگیریم. استفاده از قوه قهریه و نیروی نظامی آخرین راهحل ایران در تحولات قفقاز است. ما نباید نسبت به جنگ در قفقاز واکنش مثبت نشان بدهیم. به قول ناپلئون بناپارت، کوروش، اسکندر و هر استراتژیست دیگری در حوزه جنگ باید استفاده از قوه قهریه آخرین راهکار و راهحل باشد. بازهم تکرار میکنم استفاده از قوه قهریه و حضور نظامی یا حمایت مستقیم و مشخص ایران از یک طرف درگیریها در مناقشه قرهباغ برای ما هزینه بسیار زیادی در بر دارد.
ولی این جمله شما در تضاد با تحلیل قبلیتان قرار دارد، زمانی که تحولات ژئوپلیتیکی ماهیتی کاملا رئالیتسی و برونداد دارد و جمهوری آذربایجان به دنبال تحمیل دالان موهوم زنگهزور به ایران است، پس چرا باید به حوزه دیپلماتیک بسنده کرد؟
ببینید مسئله اینجاست که دولت روحانی و دولت رئیسی اساسا راهبرد بیطرفی فعال با تأکید بر درگیرکردن ظرفیت تمام نهادها و سازمانهای بینالمللی و منطقهای را در دستور کار خود قرار ندادهاند. خوب زمانی که نتوانستیم اهرم دیپلماسی را به شکل فعال وارد کنیم و از ظرفیت نهادها و ارگانها برای مدیریت تحولات قفقاز استفاده کنیم، نباید این کمکاری را با استفاده از قوه قهریه پر کنیم. بله من معتقدم تحولات ژئوپلیتیک ماهیتی رئالیستی دارد، اما باید دیپلماسی فعال را برای ایجاد موازنه در پیش گرفت، نه اینکه بخواهیم با چند موضعگیری تکراری تحولات ژئوپلیتیک و تلاش برخی کشورها را برای ایجاد یک دالان و مسیر با چالش مواجه کنیم. این راهحل نیست.
تداوم و تشدید جنگ اوکراین و درگیرشدن روسیه را در این جنگ و تأثیرش بر تحولات قفقاز و قرهباغ به شکل مستقیم بررسی کنیم. آیا به باور شما جنگ اوکراین فضای لازم را برای جمهوری آذربایجان و ترکیه در جهت تلاش برای اوجگیری تنش مرزی با جمهوری ارمنستان، اشغال بخشی از خاک این کشور، ایجاد دالان موهوم زنگهزور و تحمیل آن به ایروان و تهران را فراهم کرده است؟
در علم روابط بینالملل هر اتفاق و تحولی اثرات جانبی و مستقیمی را بر دیگر تحولات خواهد داشت. بنابراین نمیتوان یک رویداد و اتفاقی را در نظام بینالملل پیدا کرد که بدون تأثیر باشد. در همین راستا شناخت اثرات هر واقعه خود به یک علم جداگانه نیاز دارد که در قالب علم آیندهپژوهی قابل ارزیابی است که اثر جانبی یا مستقیم یک حادثه چه تأثیری بر آینده نظام بینالملل خواهد داشت. پیرو این نکته تداوم و تشدید جنگ اوکراین و درگیرشدن روسیه در این جنگ میتواند اثر جدی و مستقیمی بر مناقشه قرهباغ داشته باشد؛ چراکه روسها یکی از مهمترین بازیگران نقشآفرین در تحولات قفقاز و قرهباغ بودهاند. بنابراین جنگ اوکراین تأثیرات جدی را بر کل اورآسیا از شرق اروپا و مشخصا شبهجزیره کریمه و اوکراین گرفته تا آسیای مرکزی، قفقاز و خاورمیانه داشته است. در این رابطه من معتقدم روسیه بعد از وقوع جنگ اوکراین سعی کرد در پشت پرده شرایط و تحولات در قفقاز را به نحوه پیش ببرد و مدیریت کند که بتواند در جنگ اوکراین دست برتر را داشته باشد. بنابراین در آینده، جنگ اوکراین و تنش مرزی جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان در قرهباغ و قفقاز جنوبی میتواند در یک ارتباط و اثرگذاری و اثرپذیری یکپارچه برای مسکو در قالب یک راهبرد تعریف شود./شرق
نظر شما :