دو پیامد محتمل اولین ملاقات بنت با بایدن
سلاحها و امکاناتی که به اسم دشمنی با ایران می تواند توازن منطقه را به هم بزند
نویسنده: دکتر سید محمد عیسینژاد
دیپلماسی ایرانی:
مرور دانستهها
در روزهایی که زنجیرهای از اخبار و گزارشهای مربوط به خروج ایالاتمتحده و متحدانش از افغانستان، تشکیل دوباره امارت اسلامی، سقوط مقاومت پنجشیر، دخالت احتمالی نیروهای هوائی شناخته و ناشناخته له و علیه طالبان و ... هر یک به تنهائی اخباری شوکهکننده هستند. این اخبار دلهرهآور، در کنار نحوۀ خروج نیروها و جا گذاشتن شماری از اتباع آمریکایی و اروپائی در افغانستان تحت سیطره طالبان، ابراز وجود داعش خراسان از طریق حملات انتحاری و کشتن و زخمیکردن نظامیان و انسانهای بیگناه از طریق ترور کور، در کنار نگرانیها در مورد سرازیر شدن سیل پناهجویان افغان و آینده افغانستان تقریباً تمامی توجهها را معطوف خود کردهاند.
آنچه در لابهلای گردوغبار این خروج از دیدهها پنهان مانده، این واقعیت است که خروج ایالات متحده از افغانستان، منادی آغاز دورانی متفاوت در خاورمیانه و مناطق همبستۀ آن (مدیترانۀ شرقی و آفریقای شمالی) است. میتوان پیشبینی کرد، آمریکا در خاورمیانه و همبستههایش، دیگر در هیچ موردی، حاضر به مداخله گسترده نظامی نخواهد شد و حداکثر مداخلۀ نظامی به حملات پهپادی و موشکی محدود و نمادین خلاصه میشود. این تغییر، دارای پیامدهای خرد و کلانی است. و اگر به اثر پروانهای باور داشته باشیم، نه تنها خاورمیانه، بلکه کلّ جهان را خطرناکتر از قبل خواهد کرد.
خاورمیانه در نیمه دوم قرن بیستم و دهه اول قرن جدید، خود را از طریق حضور گسترده ارتش ایالات متحده متعادل کرده بود. روشن است که نتایج خروج آمریکا از این منطقه، بسیار متفاوت از خروج بریتانیا از مناطق شرق سوئز در سال 1971 خواهد بود، چرا که خروج بریتانیا، مصادف با ورود – طبق توافق لندن با واشینگتن - ارتش آمریکا به این مناطق بود، اما این بار، خلأ قدرت در این مناطق چندان برای ایالاتمتحده اهمیت ندارد، آنچه در مقیاس استراتژیک برای آمریکا مهم است کنترل چین در حوزۀ ژئواستراتژیک پاسیفیک و نیز در درون آمریکا، مقابله با چین از طریق سرمایهگذاری در بازسازی زیرساختها و بهبود شرایط برای مشاغل ساده آمریکاییها است. ایالاتمتحده قصد دارد از این طریق بتواند بین تعهدات و داشتههای خود توازن ایجاد کند و اولویت امور را از طریق بازنگری در ضرورت و فوریت آنها مشخص کند. با این اقدامات، این کشور میخواهد عصر ابرقدرتی و هژمونی جهانی خود را تداوم بخشد. از سوی دیگر دولت بایدن – هریس به دنبال تحقق وعدهها و متمرکز کردن منابع مالی و سرمایهگذاری در درون آمریکا است تا از این طریق آثار سوء پاندمی کووید-19 را برطرف کند و شانس پیروزی در انتخابات آتی کنگره و ریاستجمهوری را حفظ کند.
سفر اخیر نفتالی بنت به ایالات متحده مصادف با حملات انتحاری به فرودگاه کابل و کشته و زخمی شدن تعداد قابل توجهی از اتباع افغانستانی و خارجی شد. این مسئله بایدن را در شرایط دشواری قرار داد و موجب به تعویق انداختن ملاقات او با بنت شد. بهرغم تأخیر ناخواسته، این دو بألاخره ملاقات کردند تا در خصوص امنیت رژیم صهیونیستی و مسئله هستهای ایران گفت وگو کنند.
حال که بایدن و بنت جای ترامپ و نتانیاهو را پس از انتقالی نهچندان متداول - بحرانهای پس از رأیگیری در آمریکا و تکرار چندین بارۀ انتخابات و تلاش منجر به شکست برای تحقق دولتی فراگیر در این رژیم - گرفتهاند. خود را وارث دستاوردها و مشکلات رقبای انتخاباتیشان در خاورمیانه میبینند. روشن است که همگرائی این دو متحد در خصوص پرونده ایران به سبک و سیاق و سهولت قبل (دوران ترامپ و نتانیاهو) نخواهد بود، چرا که بین خواستههای آمریکا و اسرائیل در خصوص نحوۀ مواجهه با پرونده هستهای ایران تفاهم چندانی وجود ندارد، همچنین بین دیدگاههای هر دو کشور با نگرش ایران نیز شکاف عمیقی وجود دارد.
دولت بایدن به دنبال توافق با ایران در خصوص پرونده هستهای، موشکهای بالستیک و نهایتاً مسائل منطقهای خاورمیانه است، اما ایران تنها به دنبال احیای برجام و جبران خسارتهای ناشی از خروج دولت ترامپ است و مذاکره در مورد پروندههای دیگر را در دستور کار ندارد. اسرائیل نیز همچون گذشته به دنبال ایجاد موانع حداکثری در برابر صنعت هستهای ایران است.
نگرش طرفین به پرونده هستهای ایران
از منظر ایران، ایالات متحده در 18 مه 2018 از برجام خارج شد و دیگر امضاکنندگان برجام (روسیه، چین و بهویژه طرفهای اروپائی) نتوانستند طیّ این مدت کاخ سفید را راضی به بازگشت به این توافق کنند، یا خود خسارات حاصل از خروج آمریکا را برای ایران جبران کنند. در دیگر سو، دولت بایدن – هریس به دنبال کسب یک پیروزی در سیاست خارجی و داشتن دست بالا در مناظرات انتخاباتی آینده است و از دیگر سو، تلاش دارد با درسهایی که از خروج سریع و نامسئولانه از افغانستان گرفتند، شرایط را برای توافقی سریع با ایران و خروجی مسئولانه از خاورمیانه در عصر پسانفت مهیا سازند.
ایران طیّ ماههای گذشته توانسته پیشرفتهای چشمگیری در صنعت هستهای داشته باشد و این امر، به معنای تلاش طرف مقابل ایران (1+5) برای رسیدن به توافقی سریع و جامعتر است، اما تهران احتمالاً عجلهای برای رسیدن به توافقی جدید ندارد. ایران توانست با موفقیت، فشار حداکثری دوران ترامپ را پشت سر بگذارد، خسارات حاصل از خرابکاریهای انجامشده در سایتهای هستهای را بازسازی کند. و حال، با انتصاب حسین امیرعبداللهیان (کسی که علاقه دارد به عربی صحبت کند و دستور کار منطقهای برای وزارت امور خارجه دارد)، به جای محمدجواد ظریف (با دستور کار توافق با 1+5 و مسلط به زبان انگلیسی و متخصص حقوق بینالملل) پیامی آشکار به طرف مقابل میدهد. پیامی به این مضمون، برای دولت جدید ایران، تنها مذاکرهای که نتایج ملموس و عملی داشته باشد، قابل قبول است.
برداشت عمومی در ایران چنین است: آمریکا هر کاری که در توان داشته، علیه ایران انجام داده است و دیگر راهی جز کاستن از فشارها و جلب نظر تهران ندارد. همچنین تمرکز آمریکا بر اقیانوس آرام و دریای چین جنوبی و در سطحی پایینتر دریای سیاه نیز به معنای تلاش آمریکا برای خلاص شدن از خاورمیانه و مشکلات بیشمار و جنگهای بیپایانش است.
اسرائیل در این بازی، خود را تا حد زیادی تنها – اگر نگوئیم بازنده - میبیند و احساس میکند مهمترین متحدش، او را در برابر ایران تنها گذاشته است. بنت در سفر اخیر خود به واشینگتن، طرحی برای مهار ایران (بهویژه در پروندۀ هستهای) و واداشتنش به مذاکره و تشکیل بازوی نظامی پیمان ابراهیم بههمراه آورده بود. پیداست که هدف اصلی این دو طرح، متوقف کردن برنامه هستهای ایران و ممانعت از گسترش حضور این کشور در خاورمیانه است. نخستوزیر اسرائیل در این دیدار گفت که تلآویو برای تأمین امنیت خود هرگز از آمریکا درخواست اعزام نیرو نخواهد کرد و امنیت خود را به منابع خارجی گره نخواهد زد و خود مراقب سرنوشت خویش است، اما از آمریکا به خاطر کمکهای تجهیزاتی سپاسگزاری میکند؛ اما بایدن در این گفتگو تأکید کرد که ایران هرگز به سلاح هستهای دست نخواهد یافت. وی همچنین وعده داد که واشینگتن سامانه دفاع هوایی گنبد آهنین ارتش اسرائیل را دوباره به راکتهای مورد نیاز مجهز خواهد کرد. بایدن همچنین گفت که اگر دیپلماسی در مذاکرات هستهای با ایران موفق نباشد، به گزینههای دیگر روی میآوریم.
باید توجه داشت که رؤسایجمهوری پیشین آمریکا، در مواجهه با ایران همواره تأکید داشتند که «همه گزینهها روی میز است». اما بایدن از این گزاره عقبنشینی کرد و با نشان دادن نرمش در برابر ایران پیامی تلویحی به میهمانش و مقامات تهران داد. همچنین در اظهارات بنت نیز نوعی دلخوری از آمریکا پنهان بود. از دید بسیاری از تحلیلگران مسائل اسرائیل، این رژیم از زمان تشکیلش همواره به متحدان آتلاننیکی خود (بهخصوص آمریکا) متکی بوده است و علیرغم پیمان ابراهیم هنوز به حمایت متحدین غربی خود نیاز دارد.
بهنظر میرسد ایالاتمتحده قصد دارد به هر ترتیبی که شده با ایران به توافقی جدید برسد، چرا که به این اطمینان رسیده است که نمیتواند صنعت هستهای ایران را مانند مورد لیبی بالکل تعطیل کند. همچنین صنعت هستهای ایران قابل قیاس با تأسیسات هستهای سوریه و عراق نیست و با یک بمبگذاری یا بمباران هوائی برای همیشه از بین نخواهد رفت. اما علت مهمتر این است که کاخ سفید قصد دارد وارد عصر پسانفت شود و نیروی نظامی و دیپلماتیک خود را به جای آتلانتیک و خاورمیانه در پاسیفیک و دریای چین جنوبی متمرکز کند و بهجای هزینههای گزاف در خاورمیانه به بازسازی ایالاتمتحده و ترمیم خسارات ناشی از پاندمی کووید-19 بپردازد. تحت چنین شرایطی، قابل پیشبینی است که کاخ سفید از طریق کمک به برقراری پیمان ابراهیم و بازوهای جدید آن (تفاهم امنیتی و نظامی) و تأمین تجهیزات مورد نیاز سیستم پدافند هوائی اسرائیل بوده و خواهان جلب رضایت مهمترین متحد خاورمیانهای خود باشد. اما شنیدهها حاکی از آن است که اسرائیل و حامیان متنفذش در آمریکا معتقدند که این اقدامات، برای جلب رضایت تلآویو و لابیها و هواخواهان قدرتمندش در آمریکا کافی نیستند. اسرائیل خواهان تسلیحاتی است که برتری فنی-تسلیحاتی ارتش این رژیم را در منطقه بیشتر کند و توان حمله احتمالی به تأسیسات هستهای ایران در زیر کوهها را بدهد. این تسلیحات نمیتواند شامل گزینههای متعددی باشد، در حقیقت، برای نیل به چنین مقصودی دو جنگافزار لازم است: مجموعهای از انواع بمبهای سنگرشکن واقعاً کارای آمریکائی و بمبافکن استراتژیک بی-2 اسپریت. هر دو سلاح منحصر به ارتش ایالاتمتحده هستند و تاکنون تقریباً بههیچ کشوری صادر نشدهاند.
1- تسلیح ارتش اسرائیل به تسلیحات استراتژیک آمریکایی
اسرائیل از سال 2005، بهدنبال خرید بمب سنگرشکن (مدل جیبییو ۲۸) بود، اما ایالاتمتحده از فروش گستردۀ این بمبها امتناع کرد، چرا که از منظر دولت اوباما، این بمبها ممکن بود در حمله هوایی احتمالی نیروی هوایی ارتش اسرائیل به مراکز هستهای ایران استفاده شوند. احتمالاً اسرائیل قصد داشته از این بمبها علاوه بر غزه، برای حمله به تأسیسات زیرزمینی غنیسازی اورانیوم فردو و نطنز استفاده کند. علاوه بر اسرائیل، کره جنوبی تنها مشتری بمبهای سنگرشکن است که توانسته –ولو بهصورت محدود- این سلاح را بهمنظور بهکارگیری علیه تأسیسات هستهای کره شمالی در آینده از آمریکا دریافت و در زرادخانهاش ذخیره کند.
جدای از مسئله بمبهای سنگرشکن، اسرائیل بهوسیلهای برای انتقال موفق آنها هم نیاز دارد. در نگاه اول به نظر میرسد پهپاد نورثروپ گرومن ایکس-۴۷بی میتواند گزینه مناسبی برای حمل بمبهای سنگرشکن باشد. از نظر برخی کارشناسان پهپاد، این پرندۀ بسیار هوشمند، نمونهای بدون خلبان، کوچکشده و سادهشده از بمبافکن استراتژیک بی-2 اسپیریت است و برای نیروی دریایی ایالاتمتحده طراحی شده است. اما هدفگیری و ساقط کردن یک فروند پهپاد آر کیو-۴ گلوبال هاوک در ۲۰ ژوئن ۲۰۱۹، در نزدیکی تنگه هرمز توسط سامانه پدافند هوایی سوم خرداد نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کارائی نورثروپ گرومن ایکس-۴۷بی را در چنین مأموریتی با ابهام مواجه میکند. باید توجه داشت که گرچه ایکس-۴۷بی نسبت به گلوبال هاوک برتریهائی دارد، اما سامانه پدافند هوایی سوم خرداد نیز بهترین و جدیدترین سامانه پدافند هوائی ایران نیست.
شکی نیست که ایدهآلترین وسیله برای حمل و پرتاب بمبهای سنگرشکن، هواپیمای بی-2 است. این احتمال وقتی بیشتر تقویت میشود که در نظر بگیریم ایالات متحده برنامهای برای تولید نمونۀ ارتقایافته این هواپیما و جایگزین کردن آن با بی-2ها و دیگر هواپیماهای استراتژیک خود دارد. نمونه توسعهیافته این بمبافکن با نام نورثروپ گرومن بی-۲۱ ریدر، در حال تکمیل، توسعه و آزمایش است. انتظار میرود این بمبافکن تا سال ۲۰۲۵ وارد خدمت شود. از این مسئله میتوان پی برد که کاخ سفید احتمالاً دو یا سه فروند از بی-2های خود را به جای بازنشسته کردن یا ذخیره در پایگاه دیویس–مونتهن به اسرائیل واگذار کند. تاکنون، 21 فروند از این هواپیما ساخته شده است. یک فروند بی-2 بهنام «شبح کانزاس» در ۲۳ فوریه ۲۰۰۸ کمی پس از برخاستن از باند فرودگاه پایگاه هوایی بگرام (افغانستان) بر اثر نقص فنی با باند پرواز برخورد کرد و کاملاً نابود شد، اما 20 فروند دیگر به احتمال زیاد همگی سالم و عملیاتی هستند.
بمبافکن بی-2 با قیمت تقریبی ۲ میلیارد دلار آمریکا با احتساب هزینههای تحقیق و توسعه و تولید آن، هماکنون بهعنوان گرانقیمتترین هواپیمای جهان شناخته میشود. بی-2 در مقایسه با دیگر بمبافکنهای استراتژیک آمریکا مانند بی-۵۲ و بی-۱ ، قابلیت پنهانکاری و انعطافپذیری بیشتری دارد و بهترین پرنده در میان همردههای خود محسوب میشود. مهمترین ویژگی این بمبافکن، مخفی بودن آن از دید رادار (با پرواز در ارتفاع 50 هزار پایی) و تک به اهدافی دور (با مداومت پروازی 30 ساعته با سوختگیری اولیه و 50 ساعته با سوختگیری هوایی) است؛ همچنین این پرندۀ مخوف، توانایی بینظیری در انهدام محافظتشدهترین اهداف دشمن (با بهرهگیری از ظرفیت حمل بیش از 18 تن مهمات) را دارد. تاکنون این هواپیما توانسته به خوبی از عهده انهدام اهدافی که محصور در میان پدافندهای هوایی متمرکز با حجم آتش بسیار سنگین (در عراق و صربستان) بودند، برآید. این ویژگیها، موجب شدهاند که بی-۲ بهعنوان تنها بمبافکن عملیاتی رادارگریز قرن 21اُم شناخته شود. ویژگیهای پنهانکاری، آیرودینامیکی و توانایی حمل مقدار زیادی تسلیحات، این بمبافکن را از سایر بمبافکنهای موجود در خدمت متمایز میسازد. همچنین با توجه به مقطع راداری اعجابآور این هواپیما (در حد یک پلیکان) میتوان در صورت لزوم بهعنوان یک هواپیمای شناسایی، با قابلیتی تقریباً به خوبی یو-2 دراگون لیدی نیز استفاده کرد.
آثار جانبی واگذاری جنگافزارهای استراتژیک به اسرائیل در منا
این اقدام ایالاتمتحده پنج نتیجه محتمل در منطقه میتواند داشته باشد:
بر هم زدن توازن قوا در خاورمیانه؛
ایجاد یک مسابقه تسلیحاتی در آنجا؛
نارضایتی دیگر متحدین ایالاتمتحده در منطقه (بهویژه ترکیه، مصر و عربستان سعودی)؛
تقویت نگرش منفی به اسرائیل در منطقه؛
احتمال تضعیف پیمان ابراهیم.
پیداست که حداقل در کوتاهمدت، هیچ یک از کشورهای منطقه توان دستیابی به چنین تسلیحاتی را ندارند، و این امر بهمعنای تمرکز هر یک از آنان به تواناییهای بالقوه و حتی نامتقارن خود و کشف و بهرهگیری از نقاط ضعف اسرائیل (بهعنوان سرزمینی نسبتاً کوچک، کمجمعیت، همچون پنیر سوئیسی و گرفتار حفرههای امنیتی بسیار و با اقلیمی گرم و خشک و در نتیجه جمعیت و صنایع متمرکز) خواهد بود. بیشک چنین اقدامی، قابل درک است، چرا که در منطقهای چون خاورمیانه که محلّ بروز رئالپولیتیک و توفیق تحلیلهای رئالیستی از امنیت است، هر کشوری به دنبال موازنهسازی و حفظ امنیت ملی خود میباشد. این امر شاید به رقابتی مخربتر از دستیابی ایران به فنآوری هستهای منتهی شود و حتی آینده پیمان ابراهیم را نیز به خطر بیندازد.
گرچه اسرائیل تنها دارنده سلاح هستهای در خاورمیانه است، اما علاوه بر ایران، امارات متحده عربی نیز از نیروگاه هستهای استفاده میکند و ترکیه هم به زودی به این کشورها خواهد پیوست. همچنین بعید نیست که عربستان سعودی نیز در آینده از این فنآوری دستکم برای تولید برق و شیرین کردن آب دریا استفاده کند.
نباید فراموش کرد که انرژی هستهای، فنآوری مردهای است و قریب به 7 دهه از پیدایش آن میگذرد، اما فنآوریهای به کار برده شده در بی-2 و بمبهای سنگرشکن همچنان مربوط به آینده هستند. و رقابت برای به دست آوردن آن میتواند خاورمیانه را وارد دور جدیدی از رقابت تسلیحاتی و بیثباتی کند.
در حقیقت اعطای این جنگافزارها به اسرائیل، نتایج پارادوکسیکالی در پی دارد و در کوتاهمدت اسرائیل را کمی از ایالاتمتحده و توافق هستهای جدید احتمالیاش با ایران خشنود میکند، اما منجر به ایجاد سلسلهای از رقابتهای تسلیحاتی و بیثباتی منطقهای در خاورمیانه و شمال آفریقا میشود. همچنین این سلاحهای برتر ضمن ترغیب کشورهای عضو پیمان ابراهیم به توافق و تعامل با اسرائیل، آنها را دچار حسّ ترس و تلاش برای موازنهسازی و یافتن آلترناتیو میکند. این امر میتواند زمینۀ خوبی برای بهرهبرداری روسیه، ایران، ترکیه و احتمالاً چین مهیا کند.
2- ایجاد ناتوی خاورمیانهای
پیمان ابراهیم زمینههای علنیسازی و تعمیق ائتلاف عبری – عربی را مهیا ساخت. و تلاش دارد افکار عمومی مردم این کشورها را برای پذیرش تغییراتی جدید آماده کند. شکی نیست که این پیمان، دستاورد بزرگی برای تلآویو بود، اما این توافق بین دشمنان سابق، برای حکام عرب منطقه نیز به حکم یک گشایش بود که آنها را از آچمزی طولانی (وابستگی همزمان به آمریکا و اختلاف با مهمترین شریک آن در منطقه) نجات میداد. روشن است که با ذوب شدن یخهای ذهنی و شکستن تابوی رابطه عبری-عربی، طرفین به دنبال همافزایی و تشریک مساعی خواهند بود. این مسائل مختص به اقتصاد و فرهنگ نخواهد بود و در خاورمیانهای که بهشدت دچار خلأ قدرت میشود، همکاری امنیتی – نظامی، برای کشورهای ثروتمندی که در وابسته کردن امنیت شیشهایشان به قدرتهای خارجی اعتباد دارند، یک ضرورت تلقی خواهد شد.
البته سازوکار دستیابی به چنین هدف بلندپروازانهای برای تأمین اهداف مشترک امنیتی – نظامی، قدم به قدم اما بیوقفه خواهد بود. اسرائیل تلاش میکند به شرکای عرب خود بقبولاند که میتواند خلأ ناشی از خروج آمریکا را پر کند. این رژیم از طریق ایجاد مناسبات گسترده امنیتی با کشورهای جنوب خلیج فارس بههمراه اردن و تکمیل زنجیرهای از سامانههای پدافندی، ضمن تأمین بخشی از هزینههای بلندپروازی جدید خود، امنیت خود را مبدل به پروژهای جمعی خواهد کرد و از طریق این شرکت تعاونی! همزمان فقدان عمق استراتژیک خود و عطش وافر شیوخ متمول عرب به تسلیحات جدید را برطرف خواهد کرد. روشن است که اسرائیل نمیتواند به اهداف پدافنی قانع باشد و با دستیابی به پایگاههای گرانبهای این دولتها با افزایش توان آفندی خود، تلاش خواهد کرد کنترلی گسترده و به نسبت کمهزینه بر ایران، داشته باشد. اما نباید از یاد برد که ایران، بهعنوان دشمن مشترک حکام اسرائیل و دشمنان سابقی که به یکباره فهمیدند فرزندان ابراهیم هستند، تمامی ساحل شمالی خلیج فارس و دریای عمان را در اختیار دارد، و علیرغم تفاوت مذهبی با همسایگان جنوبی، همانند آنها کشوری با اکثریت مسلمان است و تاکنون بیشترین هزینهها را در راه آرمان فلسطین داده است. سؤالی که اینجا به ذهن میآید این است که آیا فنآوری و پیمانی بر اساس دشمن مشترک – و نه تفاهمی درونی و سازنده – میتواند واقعیات جغرافیائی و فرهنگی را بلااثر کند؟
با این حساب میتوان ادعا نمود نخستین و سهمناکترین پیامد اجرایی شدن طرح آمریکایی رهاسازی خاورمیانه در عصر پسانفت و برداشتن نخستین گام در افغانستان، افزایش همزمان عمق استراتژیک و توان مانور آفندی اسرائیل میتواند باشد. اسرائیل با خروج از انزوای منطقهای که از زمان تشکیلش درگیر آن بود، نهتنها به دنبال کنترل ایران خواهد بود، بلکه تلاش خواهد کرد رقبای منطقهای چون ترکیه و مصر را نیز با خود همراه سازد، یا به انفعال وادارد. در حقیقت، اسرائیل میخواهد با ایجاد پیوندهای پیچیده، همپوشان و رو به گسترش، ایده تکوین ناتوی عبری - عربی بر پایه سیستم ناتو و در همکاری و پیوستگی با آن را محقق کند. پس به لحاظ فنی، اسرائیل با هماهنگ کردن سیستم پدافندی مشترک با اعراب و نیز تعریف استانداردها و پروتکلهای ویژهای در حوزه آموزش، تسلیحات، شناسائی و عملیات، نیروی مشترک بزرگ و متمرکز بر اهدافی یکسان ایجاد خواهد کرد.
گویا در نشست مشترک بنت و بایدن، در این زمینه نیز توافقات گستردهای حاصل شده است. بنت با ارائۀ طرح پیشنهادی ایجاد یک ناتوی خاورمیانهای و در هماهنگی با ناتو توانست رضایت کاخ سفید را کسب کند. در این طرح، بر همگن شدن دادههای راداری و ماهوارهای شبکه نظامی برای مقابله با ایران تأکید شده است.
جمعبندی
اولین ملاقاتها بین دو نفر اول اجرایی آمریکا و اسرائیل همیشه تعیینکننده بوده است. رئیسجمهوری آمریکا و نخستوزیر اسرائیل در صورت حصول نگرشی واحد به مسائل، میتوانند اختلافات موجود بین افراد تحت امر خود را حل و یک برنامه کار تدوین کنند. میتوان گفت که اولین ملاقات بایدن و بنت تا حد زیادی به این نتیجه رسید. بایدن پس از یک دوره ناسازگاری با ناتانیاهو، در مقابل بنت انعطاف نشان داد و با تعدیل مواضع خود، میهمان خود را با رضایت رهسپار تلآویو کرد. تفاهم بایدن و بنت نه تنها خبر خوبی برای ایران نیست، بلکه میتواند چالشهای جدیدی برای ترکیه و مصر ایجاد کند. همچنین این مسئله میتواند به ترمیم روابط آنکارا با قاهره و بهبود روابط آن با تهران بینجامد.
موضوعات متعددی در دستور کار نشست بنت و بایدن قرار داشت. از پرونده ایران و احتمال بازگشت مجدد ایالاتمتحده به برجام، مسئله کشور مستقل فلسطینی، پاندمی کووید-19 و سیاست واکسیناسیون، تغییرات اقلیمی و خطر خیزش چین. همه مسائل قابل پیشبینی مطرح شد، بهروال سابق، بیانیهها و اعلامیههای بسیاری اعلام شد، شعارهایی سر داده شد و کلیشهها هم مثل اینکه صفحه جدیدی در روابط ایالاتمتحده و اسرائیل گشوده خواهد شد، جریان داشت. همچنین در این نشست مسائلی همچون تعهد بیدریغ آمریکا به امنیت اسرائیل و حفظ قابلیتهای کیفی نظامی آن در سطح لبه فنآوری، خطرات تروریسم - بنیادگرائی و همکاری مشترک علیه آن، ضرورت صلح و امنیت اسرائیل و فلسطینیان، کووید 19و لغو روادید برای ورود اسرائیلیها به ایالاتمتحده مورد بحث قرار گرفت. اما جان کلام به ایران و آینده خاورمیانه باز میگشت.
سطح تجربۀ بنت در همکاری با سیاستمداران آمریکایی به هیچوجه قابل قیاس با سلف او (نتانیاهو) نیست. با این حال، او در این دیدار، میهمان رئیسجمهوری بود که طی دو دهۀ گذشته میزبان چهار نخستوزیر قبلی اسرائیل (ایهود باراک، آریل شارون، ایهود اولمرت و بنیامین نتانیاهو) بوده است. با این حساب، گرچه بنت نتوانست گذارۀ همیشگی «برای ایران همه گزینهها روی میز است» را از بایدن بشنود، اما به نظر میرسد وی از اینکه توانست وعدۀ رؤسای جمهور سابق ایالاتمتحده مبنی بر اینکه «ایران هیچگاه به قدرت هستهای تبدیل نخواهد شد» را بشنود، خوشحال باشد.
در مورد اولین گذارهای که بایدن مطرح کرد مبنی بر اینکه در صورت شکست مذاکرات، گزینههای غیر از دیپلماسی را علیه تهران بررسی خواهد کرد، باید بگوییم که در ادبیات سیاستمداران آمریکایی، تحریم نیز بخشی از دیپلماسی تلقی میشود، پس منظور بایدن اِعمال تحریمهای بیشتر نیست. البته در عمل نیز، آمریکا گزینه جدیدی برای تحریم ایران ندارد و مِن بعد تحریمهای بیشتر، صرفاً جنبه سمبلیک خواهند داشت.
با تعمق در منطق و تغییر پارادایمی که منجر به خروج آمریکا از افغانستان شد، میتوان فهمید که بایدن به دنبال یک ماجراجویی نظامی جدید علیه ایران نخواهد بود. با این حال، در صورت عدم توافق با ایران، ممکن است بایدن به متحدین منطقهای خود آزادی عمل بیشتری برای مقابله با ایران بدهد.
گزارۀ دوم از دیدگاه اسرائیل مشکلسازتر است. «ایران سلاح هستهای نخواهد داشت» به این معناست که ایران میتواند تمامی بخشهای ضروری برای فنآوری هستهای تجاری (صلحآمیز) را داشته باشد. روشن است که این گزاره چندان به مذاق منتقدین بنت در اسرائیل خوش نیاید.
با تعمق در جابهجاییهای اخیر در «تیم مقابله با ایران در وزارت امور خارجه آمریکا» - انتصاب دانیل شاپیرو، سفیر سابق آمریکا در اسرائیل، بهعنوان مشاور ارشد در تیم مقابله با ایران وزارت امور خارجه آمریکا و نخستین رزمایش دریایی مشترک ناوگان پنجم دریایی آمریکا و نیروی دریایی اسرائیل در دریای سرخ و درچارچوب انتقال اسرائیل به زیرمجموعۀ نظارتی ستاد مرکزی نیروهای ارتش آمریکا (سنتکام) میتوان به همگرایی بنت با بایدن در خصوص نحوه مقابله با ایران و تحویل – دستکم بخشی از – وظایف آمریکا در خاورمیانه به اسرائیل اندیشید. این دو مستلزم داشتن برتری استراتژیک و فنآورانه ارتش اسرائیل و تشکیل بازوی نظامی پیمان ابراهیم است. گذر زمان و آزمون میدانی، میزان کارایی و تبعات ناخواستۀ این دو ایده را روشن خواهد کرد.
نظر شما :