دلایلی که باعث شد از تحولات شمال غرب عقب بمانیم
ما و خواب آشفته قفقاز
نویسنده: احسان شاکری خوئی استادیار گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه آزاد اسلامی تبریز
دیپلماسی ایرانی: "پیشینیان ما گفته بودند که نفت نشان از آشفتگی ها و درگیری ها دارد. هر که نفت در خواب ببیند به مصیبتی گرفتار آید. نفت زن بی حفاظِ بلایه کار است که سر کردن با او دشوار است. اگر از دست بگذاری و غفلت کنی چه ها که نکند! نفت مال حرام بی سرانجام است. بدنامی دارد و عاقبت ندارد. خواب نفت خبر می دهد که گرفتاریِ سیاسی در راه است! ما می گفتیم که این حرف ها خرافات است. می گفتیم این مدعیان تعبیر خواب در دنیای قدیم گرفتار اوهام خویش بوده اند. نفت و فساد و بدبختی؟ نفت و جنگ و زد و خورد؟ این حرف ها یعنی چه؟ از آن گاه که در اوایل قرن بوی نفت از این منطقه برخاست دیدیم که پیران ما راست می گفته اند و آن گاه که در اواخر قرن درهای دوزخ بر فراز خلیج فارس باز شد و غریو سهمگین آتشبارها و نهیب سقوط موشک ها سایه وحشت و مرگ بر آب های نیلگون افکند، نه تنها مسافران هواپیمای ایرباس که همه ماهیان دریا و اشتران صحرا و نخلستان های بصره و نیزارهای بطایح نیز دریافته اند که نفت چگونه ممکن است به جنگ و زد و خورد و آفت و بلا تعبیر شود!" بر گرفته از اثر خواب آشفته نفت/ استاد محمد علی موحد
در هفتههای اخیر در یکی از مناطق مهم جهان (قفقاز و قراباغ) شاهد رخدادی مهم بودیم که نقشی تعیین کننده در معادلات منطقهای داشت. از قضا، این منطقه در هم جواریِ جمهوری اسلامی ایران و در حوزه منافع ملی و نفوذ کشورمان واقع شده است. به دلایل مختلف ژئوپلتیکی، اقتصادی، امنیتی و تاریخی، سهم و حقِ ایران در تعیین معادلات این منطقه، اگر بیشتر از دیگر بازیگران نمی بود لااقل می بایست هم ترازِ آن ها قرار می گرفت. اما گویی ناکامیها و نوستالژی قفقاز در اثر غفلت، بی توجهی و بی تدبیریِ مجموعه تصمیمسازان، تصمیمی گیران و مجریانِ کشور، تمامی ندارد. عملکرد و کارنامه سیاست خارجی و دستگاه دیپلماسیِ جمهوری اسلامی ایران در این منطقه حیاتی، گویا جز خاطر پریشانی و سردرگمی، دستاورد چندانی عایدمان نکرده است. نگارنده، ضمن علاقه به سرنوشت کشور – ملت ایران، خوفِ غیبت ایران در معادلات حیاط خلوت خویش را دارد.
از قدیم الایام حضور ایران در هستی و تار و پودِ قفقاز، چنان درآمیخته بود که حتی بعد از درد و جراحتِ جنگهای ایران و روس و جدایی آن مناطق از ایران، به حضور معنوی فرهنگی و تاریخی مان تداوم داده بودیم. اما بر اساس غفلت، بیتدبیری و مشکله راهبرد روشن و عقلانی، حضورمان به غیاب و یا در خوشبینانه ترین صورت، به حاشیه رانده می شود. مزیت های امنیتی، اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیکی و حتی تاریخی و تمدنی قفقاز، یکی پس از دیگری برای مان در حال از دست رفتن است و ظاهرا، تقدیری جز تماشاگری برای خود، برنگزیده ایم. معضل راهبرد و چشم اندازِ بلندمدت، عدم شناختِ دقیقِ واقعیتهای منطقه و اسارت در توهمات، نقش ایران را از بازیگری فعال و هوشمند، به تماشاگری منفعل و بیخاصیت تبدیل کرده است. در ادامه به خطرات و مخاطراتِ خودافکنده مان، در این منطقه اشاره میشود.
رشته کوههای قفقاز به طول حدود ۱۵۰۰ کیلومتر از دریای سیاه تا دریای خزر کشیده شده است. جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، قراباغ کوهستانی (داغلیق قاراباغ)، آبخازیا و اوستیای جنوبی در جنوب این رشتهکوه، قفقاز جنوبی را شکل داده است. در قفقاز شمالی و در درون فدراسیون روسیه، جمهوری هایی نظیر چچن، داغستان، اوستیای شمالی، اینگوشتیا و... واقع شده اند. منابع سرشارِ کشف شده و نشده دریای خزر، که به نقلی سومین منابع انرژی جهان را در بر می گیرد، بر اهمیت این منطقه افزوده است.
مزیت های قفقاز محدود به حوزه ژئواکونومی نبوده بلکه در دوران جنگ سرد و بعد از آن حیاط خلوت اتحاد جماهیر شوروی و در حال حاضر روسیه است. این منطقه در کریدور اورآسیا قرار دارد و اروپا را از طریق دریای خزر به آسیای میانه و آسیای شرقی متصل می کند. به دلیل اهمیت استراتژیک این منطقه، بازیگران قدیمی و تازه واردی در معادلات قفقاز سهم آفرین بوده و شده اند. روسیه، ایران، ترکیه، آمریکا، اتحادیه اروپا (خصوصاً فرانسه)، اسرائیل و حتی عربستان، قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای حاضر در قفقاز و خصوصاً مناقشه قراباغ (میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان) هستند. گوناگونی و تعارض منافع بازیگران مختلف، تامین منافع ملی و حداکثر سودِ بازیگران را با مشکل مواجه ساخته است.
پرسش اساسی این که جمهوری اسلامی ایران به دلیل ظرفیت های بالقوه و بالفعل فراوان، چه بهره ها و استفاده هایی از مناقشه و معادله منطقه برده است؟ ایران از زمان استقلال این جمهوری ها خصوصاً در آذربایجان و ارمنستان (از سال ۱۳۷۰ خورشیدی) چه کاشته و چه می خواهد برداشت کند؟ آیا بازخوردهای واقعی و نه احساسیِ اقدامات و اظهارات خود را در این منطقه رصد کرده است؟
با نگاهی به وضعیت منطقه قفقاز و خصوصاً در خصوص آذربایجان، قراباغ و ارمنستان در طول ۳۰ سال اخیر و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری اسلامی ایران از جهات ایدئولوژیک، تاریخی، فرهنگی، تمدنی، اقتصادی، نفوذ سیاسی، جذابیت و قدرت چانهزنی، اگر نگوییم بازنده بزرگ و دستِ خالی، بلکه سرگردان، حیران و گم گشته بوده است. شاید دست آوردهای ظاهری و یک سری حرکت های نمایشی و لبخندهای دیپلماتیک، خلاف این ادعا باشد ولی دستاوردها، با تجسد عینی و ملموس سنجیده می شود نه با هیاهو و صورت بزک کرده. علی رغم مساعدت های سیاسی، مالی، نظامی و مستشاری ایران به جمهوری آذربایجان و ارمنستان، به سیاهه ای از ناکامی های سی سال اخیر میپردازم.
1. کنار گذاشته شدن ایران از قرارداد قرن. در این قرارداد بدون تعیین کامل رژیم حقوقی دریای خزر، شرکت دولتی نفت جمهوری آذربایجان (سوکار) با دولت ها و طرف های مختلفی در استخراج و ترانزیت نفت، مشارکت کرد. طی تفاهمی که در ۱۹۹۴ منعقد شده بود این شرکت ۵ درصد از سهمش را می بایست به ایران واگذار می کرد. عملاً در مهر ۱۳۷۵ ایران از این معامله حذف شد. این در حالی بود که رقبای ایران، نظیر: ترکیه، اروپاییها و امریکا در این کنسرسیوم مشارکت کردند و دست ایران از منابع دریای خزر کوتاه شد.
2. خط لوله انتقال نفتِ باکو- تفلیس- جیهان (با نقش آفرینی آمریکا و ترکیه)؛ انرژی ترکیه و اروپا را بدون وابستگی به نفت خاورمیانه میسر ساخت. در این طرح بسیار مهم، مسیرهای ترانزیتی از ایران و روسیه هم پیشنهاد شده بود. مسیر عبوری از ایران، به صرفه اقتصادی بوده و منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتیِ خوبی عایدمان می کرد. جمهوری اسلامی ایران در این مصاف، قافیه را به نفع آمریکا و اروپا و ترکیه و... باخت.
3. گرایش روزافزون دولت – ملت آذربایجان به رقبا و مخالفان جمهوری اسلامی ایران اعم از ترکیه، اسرائیل و ایالات متحده آمریکا؛ بنا به آماری، اسرائیل حدود ۴۰ درصد انرژی خود را از آذربایجان تامین میکند و در مقابل این کشور سومین وارد کننده اسلحه از اسرائیل در ۲۰۱۷ بوده است. روابط اقتصادی، نظامی، امنیتی و سیاسیِ روز افزون آذربایجان و اسرائیل، برگ برنده ایران در مرزهای اسرائیل (حزب الله لبنان) را تحتالشعاع خود قرار میدهد. از طرف دیگر ترکیه در رقابتِ منطقهای خود با ایران، ضمن محدود کردنِ نفوذ ایران در آذربایجان، حوزه نفوذ و عمق راهبردیِ خود را از آناتولی به سوی دریای خزر و از آن جا به آسیای مرکزی گسترش میدهد. ترکیه به عنوان بزرگترین سرمایهگذار خارجی در آذربایجان و دومین صادرکننده به جمهوری آذربایجان با دستیابی به انرژی و نفت دریای خزر و گسترش نفوذ فرهنگی و سیاسی خود، به دنبال تحقق بخشی به ایده (یک ملت و دو دولت) حیدرعلی اف است. آمریکا و اتحادیه اروپا نیز با نفوذ در قفقاز و خصوصاً جمهوری آذربایجان و گرجستان و تا حدودی ارمنستان، ضمن مهار ایران و اسلام گرایان، گسترش حوزه جغرافیاییِ ناتو به مرزهای شمالی ایران و دریای خزر، و نیز استفاده از انرژی خزر، حمایت از اسرائیل را دنبال میکنند. این ها مخاطراتی است که وضعیت جمهوری اسلامی ایران را رفته رفته بغرنج تر می کند.
4. با نفوذ اسرائیل در قفقاز و عادی سازی روابط این رژیم با اعراب حاشیه خلیج فارس، دو کمربند شمالی و جنوبیِ ایران، تحت نفوذ عنصر ترکی- عربی- اسرائیلی قرار می گیرد. به این مجموعه، تفکر سلفی و بنیادگرا نیز اگر اضافه گردد عملاً در نوار شمالی (خزر) و جنوبی (خلیج فارس) ایران با محاصره عناصر یاد شده قرار میگیرد. این حصر، تبعات شدید امنیتی، سیاسی، اقتصادی و البته فرهنگی را تحمیل ایران خواهد کرد.
5. در مناقشه اخیر آذربایجان و ارمنستان که به جنگ در منطقه قراباغ منجر شد دولت جمهوری آذربایجان فاتحانه بسیاری از مناطق اشغالی خود را بازپس گرفت و مناطق مرزی با ایران را نیز زیر پرچم خود آورد. اگرچه در این اتفاق، حمایت آشکار ترکیه از آذربایجان، هم در سیاستهای اعلامی و هم اعمالی نقش مهمی داشت اما حمایت امریکا و اسرائیل و به نظر نگارنده مهمتر از همه، چراغ سبز و حمایتِ نهانی روسیه، نقش تعیین کننده داشت. فارغ از نگاه احساسی و ایدئولوژیک در اقدام آذربایجان به بازپسگیری مناطق اشغالی خود، ایران در هیچ کجای این معادله قرار نگرفت! اقدامات دیرهنگام و کم اثر وزارت امور خارجه در ارائه طرح ایران، علاوه بر جنبه نمایشی، نوشدارو – اگر بتوان چنین عنوانی را به کار گرفت – بعد از مرگ سهراب بود. در مناقشه قراباغ ضمن آن که ارمنستان نسبت به موضع گیری های هیجانی و ایدئولوژیک بازیگران غیر رسمی و رسمی در ایران بی اعتماد شد جمهوری آذربایجان و بازیگران بزرگ پشت مناقشه قراباغ برای ایران، سهمی قائل نشدند. حتی به جز افکار عمومیِ بخشی از ایرانیها و آذربایجانی های ایران و مردم جمهوری آذربایجان، باز پس گیری مناطق اشغالی، اقدامی دینی اسلامی و بازگشت خاک اسلام به اسلام تلقی نشد.
6. در مناقشه قراباغ، دولت روسیه نشان داد که نگاهی استراتژیک به جمهوری اسلامی ایران ندارد و حتی در حیاط خلوت خود، ایران را به بازی نمی گیرد.
7. از شکاف ها و مسائل قومیتی و چالش های هویت طلبی که بخش مهمی از آن ناشی از غفلت از واقعیت های قفقاز است عبور می کنیم و به همین اشاره کفایت می شود.
دلایل ناکامی ها و تعبیرهای خواب آشفته قفقاز برای ایران به دلایل عدیدهای برمیگردد که رئوس آنها به ترتیب زیر هستند:
- جدی نبودن مسائل قفقاز برای مسئولان و دستگاه سیاست خارجی ایران.
- نداشتن درک درست از واقعیتهای تاریخی، قومی و اقتصادی منطقه قفقاز.
- سرمایهگذاریهای یک سویه و یک جانبه در مسائل هویتی شیعی که گاه به تضعیف جریانهای شیعه در قفقاز انجامیده و یا حساسیت سایر بازیگران را برمیانگیزد.
- فقدان راهبرد و چشمانداز منطقی و معقول نسبت به قفقاز.
- انفعال و انتخاب نقش تماشاگری و یا بازیگریِ غیر موثر در قفقاز.
- درک نادرست و غیر واقعی از رابطه دولت – ملت در جمهوری قفقاز و خصوصاً در جمهوری آذربایجان.
- آشفتگی و ناهماهنگی میان سیاستهای اعلامی و اعمالی.
- عدم هماهنگی اقدامات و موضعگیریهای رسمی وزارت امور خارجه و حاکمیت، با اقدامات و مواضع ذینفوذان و نخبگان محلی و منطقهای در آذربایجان ایران.
- احساسی، هیجانی و کف خیابانی کردن قواعد و اصول دیپلماتیک.
- بهرهگیری ضعیف از دیپلماسی عمومی و ظرفیتهای تاریخی، تمدنی و فرهنگی ایران در قفقاز. صرف تاکید بر علایق مذهبی و شیعی که گاه به صورت عریان اعمال شده و حساسیت ها را به جای منافع ملی برانگیخته، نمی تواند بازگو کننده تمام ظرفیت های ایران باشد.
- نداشتن راهبرد مناسب در قبال بازیگرانی چون روسیه، آمریکا، اتحادیه اروپا، ترکیه و جمهوری آذربایجان.
نگارنده سعی و اهتمام داشت با نیتی دردمندانه و به دور از فضای احساسی و ارزشی، تصویری تراژیک و آسیب شناسانه از وضعیت ایران در قفقاز ارائه کند. باشد که عاقلان و تصمیمگیران امر، با حس مسئولیت میهن دوستانه نسبت به وظیفه تاریخیِ خود، داغی دیگر را رقم نزنند. داغ جنگ های ایران و روس در منطقه قفقاز، هنوز از خاطره جمعی مان زدوده نشده است.
نظر شما :