چالشی برای اعتمادسازی و تحکیم روابط
سیاست مخربانه پاکستان در قبال افغانستان
نویسنده: دکتر محمدعارف فصیحی دولتشاهی، رئیس سابق دانشگاه خواجه عبدالله انصاری و معاون پژوهشی فعلی دانشگاه غالب هرات افغانستان
دیپلماسی ایرانی: عمران خان، نخستوزیر پاکستان همزمان با بنبست مذاکرات صلح و در آستانه خروج و یا کاهش نظامیان آمریکایی از افغانستان به کابل سفر کرد تا از نزدیک پیام دولت پاکستان را که همان اعتمادسازی و تحکیم روابط دو کشوراست، به دولت مردان افغانستان اعلام کند. حال این سؤال مطرح میشود: در شرایطی که خبرهای دلسردکننده از گفت وگوهای صلح در قطر به گوش میرسد، امریکا نیز بر خروج نظامیانش از افغانستان قاطعیت به خرج میدهد؟ در حالی که جهان شاهد گردش قدرت از جمهوری خواهان به دموکراتهاست، در سیاست افغانی پاکستان چه تغیر اساسی روی خواهد داد؟ آیا این کشور که همواره در مورد افغانستان نعل وارونه میزند از این به بعد روابط دوستانهتری را در قبال منازعه افغانستان اتخاذ خواهد کرد؟
به نظرمی رسد با توجه به نگاه کلان پاکستان نسبت به افغانستان و تحولات منطقهای در جنوب آسیا این سفر و این پیام جدی در نظر گرفته نشده، تشریفاتی و بدون دستاورد تلقی شود. هرچند اعتمادسازی برای تحکیم روابط دو کشور یک اصل ضروری محسوب میشود و بدون تردید راه ناهموار صلح پایدار در افغانستان نیز از مسیر پاکستان هموار می شود. اما باید دانست که هرگز پاکستان کریدور صلح برای افغانستان نبوده و نخواهد بود. جدا از اینکه اختلاف مرزی دوامدار در روابط دو کشور خنجر کاشته و گاهوبیگاه به درگیریهای خونین نظامی در مرز دو کشور است، ذهنیت منفی افغانها نسبت به عملکردهای ریاکارانه پاکستان منفی است و کاخ هرگونه اعتمادسازی را ویران خواهد کرد. از آنسو دولت ژنرالان در پاکستان هیچگاه شکلگیری یک دولت مقتدر در همسایگیشان را برنتابیده و آن را با توجه به عمق استراتژیک خود در افغانستان تهدید تلقی میکند. تجربه نشان داده است که منازعه افغانستان در بستری از دخالتها و زمینهچینیهای کشور همسایه پاکستان شکلگرفته و میگیرد. این سخن به معنای چشمپوشی از نقش نیروهای داخلی در بروز منازعات افغانستان نیست. همچنان که توسل جستن به تئوری توطئه نیز تلقی نمیشود؛ بلکه مبتنی بر نمونهها و شواهد عینی و متواتر است. این کشور یا با دستمایههای قومی – ایدئولوژیک و یا باانگیزههای اقتصادی – سیاسی و یا ترکیبی از این موارد به دخالت در امور داخلی افغانستان پرداخته است.
دستاندازیهای کشور پاکستان در امور داخلی افغانستان سابقه دیرینهای دارد؛ اما اشغال افغانستان توسط شوروی فرصت منحصربهفردی را در اختیار این کشور قرارداد تا در قبض و بسط امور داخلی افغانستان نقشآفرینی کند. کشور پاکستان از همان اوان شکلگیریاش تا امروز با توجه به نقطه قوت خود و ضعف دولت مرکزی در افغانستان از راههای گوناگونی برای غلبه بر این کشور سود جسته است. وقتی بنگلادش از پاکستان جدا شد دخالت پاکستان در امور داخلی افغانستان بیشتر شد و افغانستان بهمثابه عمق استراتژیک پاکستان مطرح شد. از سوی دیگر تلاش برای ایجاد دشمنی میان هند و افغانستان جزئی از استراتژی این کشور محسوب میشود. هرروز که رابطه افغانستان با پاکستان خراب میشود هند به افغانستان نزدیکترمی شود و این حساسیت پاکستان را بیشترمی کند.
پاکستان در مقاطع مختلف تاریخی با تحریک و تشویق گروههای ناراضی در تضعیف حکومت مرکزی و شکلگیری منازعه داخلی تلاش وافر کرده است. در کودتای اخوانیها علیه جمهوریت داود خانی، کودتای شهنواز تنی علیه دکتر نجیب، تجهیز و تسلیح حکمتیار علیه دولت مجاهدین، ساماندهی مجدد طالبان و حمایتهای لجستیکی از این گروه همواره پای ارتش پاکستان را در میان می کشد.
ازاینرو منازعات افغانستان تا حد زیادی معطوف به وجود بازیگر منطقهای همچون پاکستان در میدان منازعه افغانستان است. به باور و تحلیل بسیاری از محققین موضوع پشتونستان و منازعه دیورند با پاکستان یکی از عوامل مهم در سقوط سلطنت محمد ظاهر شاه و بازگشت سردار داود به حاکمیت محسوب میشود و همانگونه که گسترش بحران در روابط هر دو کشور بر سر پشتونستان به برکناری محمد داود از رهبری حکومت انجامید. این کشور در سقوط دولت نجیب و منازعه تنظیمهای جهادی درنتیجه ظهور طالبان نشان داد که در تحولات سیاسی افغانستان قدرت بیرقیب منطقه است.
تلاش برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم و از بین بردن امنیت و نیز ارسال مواد منفجره برای ضربه زدن به تأسیسات اقتصادی و نظامی افغانستان و بالا بردن میزان نارضایتی مردم ازجمله روشهایی است که پاکستان در افغانستان بعد از سقوط طالبان به کار میبرد. پاکستان همواره در منازعات افغانستان بهصورت یکطرف منازعه مطرح بوده است. در منازعات قومی، مذهبی و تنظیمی، همواره از حاکمیت پشتونها حمایت و به اقوامی چون: تاجیک، ازبک و هزارههای شیعه کمترین علاقه نشان ندادند. چیزی که امین صیقل، استاد علوم سیاسی و مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه ملی استرالیا آن را «سیاست حمایت قومی برونمرزی» میداند. بر اساس این سیاست، اسلامآباد بهطور فزایندهای سیاست طرفداری از پشتونها را در پیش گرفت و بیشترین کمکها را به گروههایی کرد که اکثریت آنها را پشتونها تشکیل میدادند. حمایت همهجانبه از حکمتیار و طالبان در برابر دولت ربانی در راستای سیاست قومی پاکستان قابلبررسی است. ژنرال مشرف در مورد سیاست قومی پاکستان در مورد طالبان چنین توجیه کرد «ما نمیتوانستیم از طالبان رو برگردانیم این کار برای ما ممکن نبود. طالبان همه از قوم پشتون منطقه هممرز با ایالت بلوچستان و شمال غربی سرحد پاکستان بودند که یک جمعیت بزرگ پشتون دارد. ما رابطه خانوادگی و نژادی محکمی با طالبان داریم. مخالفان طالبان، ائتلاف شمال متشکل از تاجیکها، ازبکها و هزارهها بودند که تحت حمایت روسیه، ایران و هند قرار داشتند.» شهادت عبدالعلی مزاری، ترور احمدشاه مسعود، برهانالدین ربانی و شهادت دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف نسبتی وثیق با سیاست افغانی پاکستان دارد. برای پاسخ به اینکه چرا چنین سیاستی از سوی این کشور تعقیب میشود؟ میتوان به دلایل زیر استناد جست:
اول اینکه سیاست افغانی پاکستان تبدیل افغانستان به سرزمین سوخته است. این راهبرد را ژنرال ضیاء الحق، به ژنرال های پاکستانی رهنمود داد: «افغانستان را باید آهستهآهسته به آتش کشاند.»
دوم؛ ایجاد توازن رزمی و تشکیل منطقهای سوقالجیشی در مقابل هندوستان از طریق به وجود آوردن یک جبهه اسلامی که از پاکستان تا آسیای مرکزی گسترش پیدا کند.
سوم؛ تبدیل این کشور به حیث عمق استراتژیک در شبهقاره از طریق ایجاد حکومت متبوع، تداوم سیاست بریتانیا که از افغانستان به حیث کشور حائل در حوزه منافع امنیتیشان در جنوب آسیا استفاده کرد.
چهارم؛ بهرهگیری از معتقدات اسلامی (بنیادگرایی) افغانها علیه هندوستان سکولار.
پنجم؛ انتقال بحران به خارج از سرحدات پاکستان و منطقهای ساختن ابعاد بحران.
ششم؛ انحراف عمومی نسبت به مشکلات تنگناها و بحران داخلی. هفتم؛ بهرهگیری از ستیزههای قومی و مذهبی بهعنوان یکی از ابزارهای سیاست خارجی در معادلات سیاسی با کشورهای رقیب.
*انتشار مقاله لزوما به معنی تایید محتوای آن از سوی سایت دیپلماسی ایرانی نیست.
نظر شما :