عملیات چند دامنهای (MDO) - هوش مصنوعی (AI) - فرماندهی ماموریت (MC)
عصر سوم هستهای

نویسنده: دکتر سیروس حاجی زاده
دیپلماسی ایرانی: امروزه، دکترین نظامی وارد مرحله جدیدی میشود که میتوان آن را «عصر جدید دکترین نظامی» توصیف کرد. این دکترین دیگر محدود به تعریف چگونگی جنگها نیست؛ بلکه یک چارچوب استراتژیک جامع برای بازسازی ارتشها در سطح مفاهیم، ساختارها و قابلیتهای فناوری است. این عصر جدید با توجه به تغییرات اساسی در ماهیت تهدیدها، تحولات سریع در فناوری و پیچیدگی فزاینده محیطهای عملیاتی در حال شکلگیری است. این امر مستلزم آن است که نهادهای نظامی مفاهیم مدرنی مانند عملیات چند دامنهای (MDO)، هوش مصنوعی (AI) و فرماندهی ماموریت (MC) را در یک دکترین انعطافپذیر و پیشرفته ادغام کنند. مفهوم عملیات چند دامنهای (MDO) یکی از برجستهترین ویژگیهای تحول این دوره است. این مفهوم، تلاشی برای فراتر رفتن از تفکیک سنتی حوزههای رزمی با ادغام عملیات در زمین، دریا، هوا و فضای مجازی است. این مفهوم، تجدید ساختار سازمانها، تسلیحات و آموزش را تحمیل کرده و دری را به سوی سیستمهای ارتباطی پیشرفته و پلتفرمهای تسلیحاتی یکپارچه گشوده است.
با این حال، این تحول با چالشهای واقعی، از جمله پیچیدگی ادغام فنی، درک متفاوت از این مفهوم در شاخهها و خدمات مختلف، و دشواری اجرای آن در محیطهای ناپایدار، روبهروست. به موازات آن، اتخاذ فرماندهی ماموریت، نشاندهنده تغییر در فلسفه فرماندهی، از یک مدل متمرکز و انعطافناپذیر به مدلی مبتنی بر تمرکززدایی هوشمند و توانمندسازی فرماندهان میدانی است. این روند نیازمند یک فرهنگ سازمانی جدید، سرمایهگذاری در آموزش نظامی و آموزش رهبران برای ابتکار عمل و تصمیمگیری سریع در شرایط نامشخص یا تحت فشار اختلال است. این امر، فرماندهی ماموریت را به ابزاری حیاتی برای فعالسازی MDO تبدیل میکند، بهویژه در محیطهایی که ارتباط بیدرنگ با رهبری ارشد دشوار است.
از سوی دیگر، هوش مصنوعی (AI) سنگ بنای دکترین نظامی جدید است. قابلیتهای تحلیلی قدرتمند آن، ارزیابی عملیاتی بهبود یافته، تصمیمگیری سریعتر و پشتیبانی از سیستمهای تسلیحاتی هوشمند را امکانپذیر میسازد. هوش مصنوعی همچنین نقش کلیدی در پیشبرد مفاهیمی مانند «جنگ شبکهای» و ادغام سیستمهای خودکار و مستقل در عملیات رزمی ایفا میکند. از این نظر، هوش مصنوعی نه تنها از فرماندهی و اجرا پشتیبانی میکند، بلکه رابطه بین انسان و ماشین را در میدان نبرد نیز بازتعریف میکند.
در نهایت، آنچه «عصر سوم هستهای» نامیده میشود، نشاندهنده تکامل قابل توجه جایگاه سلاحهای هستهای در دکترین نظامی است. بازدارندگی هستهای دیگر محدود به یک تعادل دوگانه نیست؛ بلکه به بخشی از یک محیط استراتژیک پیچیده تبدیل شده است که در آن عملیات بازدارندگی متعارف، هستهای و فناوری با هم همپوشانی دارند. در این دوران، دکترینهای هستهای بر اساس معادلات قدرت، فناوری و سیاست، بین شفافیت و ابهام، بین ضربه اول و بازدارندگی دفاعی متغیر هستند. این تغییر نه تنها به عنوان بهروزرسانی سلاحها، بلکه به عنوان تحولی در خود «نظریه بازدارندگی» تلقی میشود که سلاحهای هستهای را به یک عنصر سیاسی، روانی و استراتژیک جدید در ساختار دکترین نظامی مدرن تبدیل میکند.
نظر شما :