مشکلات عمیق پیش روی روابط تهران و واشنگتن
چرا باید فکر کنیم جو بایدن فرصت مناسبی برای ایران است؟
نویسنده: سید قاسم ذاکری، کارشناس مسائل غرب آسیا
دیپلماسی ایرانی: اخیرا با شدت گرفتن رقابت های انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا برخی در ایران سعی دارند این گونه به افکار عمومی القاء کنند که فرضا جو بایدن، نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری فرصت مناسبی برای ایران است! در حالی که استدلال و پشتوانه منطقی چنین القائات رسانه ای و تبلیغاتی هیچگاه ارائه نمی شود، ولی بر عکس استدلال های قوی در اثبات غیر واقعی بودن تصور انتفاع ایران از پیروزی بایدن در انتخابات آمریکا وجود دارد از جمله اولویت پائین مسائل غرب آسیا در سیاست خارجی جو بایدن.
در هر حال مهمترین ایرادات اصلی دامن زدن به چنین القائاتی عبارت است از: اول تقویت ذهنیت غلط و گمراه کننده ایجاد شده در تصمیم سازان آمریکائی در نتیجه بخش بودن اعمال فشار بیشتر بر ایران و انتظار ایرانیان در گشایش فرج در حل مشکلات از واشنگتن.
دوم: افزایش امکان سوء استفاده از این مساله از طرف نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در ایران در جهت دادن وعده های بی اساس و عوامفریبانه به مردم در حصول توافق با آمریکا و رفع تحریم ها! ( البته در صورت رئیس جمهور شدن بایدن). در این رابطه می توان گفت که روابط خصمانه آمریکا با جمهوری اسلامی ایران طی 41 سال گذشته منطق خاص خود را داشته زیرا آمریکا هیچگاه حاضر به پذیرش موجودیت و ماهیت انقلاب اسلامی در ایران نشده است و این وضعیت حتی در صورت پیروزی بایدن در انتخابات آمریکا ادامه خواهد یافت. مهمترین استدلال در اثبات فقدان چشم انداز روشن در صورت رئیس جمهور شدن بایدن همانا تجارب 40 سال تلاش های نافرجام گذشته (از جانب ایران) برای عادیسازی روابط با آمریکا همچنین با نظرداشت الگوی ثابت رفتار آمریکا با دشمنان شناخته شده اش در دنیا آنگاه طبق کدام منطق و استدلال باید امیدوار باشیم که جو بایدن فرصت مناسبی برای ایران خواهد بود؟ مدعیان ایده فرصت رئیس جمهور شدن جو بایدن برای ایران، قبل از هر چیز لازم است پاسخ های مناسبی برای بسیاری از پرسش ها ارائه کنند؛ از جمله اینکه با توجه به سوابق بدعهدی های آمریکا نسبت به ایران طی 41 سال اخیر آنگاه چگونه می توان نامزد دموکرات را بر نامزد جمهوری خواه در تعامل با ایران ترجیح داد؟
در این رابطه می توان به بدعهدی های آمریکا در تمامی توافقات با ایران طی 40 سال اخیر همچنین واکنش های عجیب روسای جمهوری آمریکا به تلاش های جانب ایرانی برای عادیسازی روابط دو جانبه اشاره کرد که تبدیل به الگوی ثابت رفتاری در آمریکا شده است. از جمله این موارد می توان به نقض مکرر مفاد توافقنامه الجزائر در آزادی گروگان های آمریکائی منعقده در سال 1359، بی توجهی آمریکا به تلاش های رئیس دولت سازندگی برای عادی سازی روابط در دهه 70 ه.ش ( در قضیه آزادی گروگان های آمریکائی در لبنان)، قرار گرفتن ایران در محور شرارت از طرف بوش پسر پس از اینکه رئیس دولت اصلاحات آبراهام لینکلن را شهید خطاب کرد، واکنش های نامناسب آمریکا به سفرهای محمود احمدی نژاد به نیویورک، وضع تحریم های جدید علیه ایران در دوره اوباما، عدم همکاری موثر دولت اوباما در آخرین روزهای حکومتش در کاخ سفید بر سر راه عملی شدن رفع تحریم های اقتصادی علیه ایران (پس از انعقاد برجام) و بالاخره بدعهدی ترامپ در قضیه برجام و تحمیل سخت ترین تحریم ها در تاریخ علیه ایران مهمترین فرازهای الگوی رفتاری ثابت آمریکا علیه کشورمان طی 41 سال گذشته بوده است؛ الگوئی که در دوره ترامپ به وحشیانه ترین روش تغییر یافته است. به عبارت بهتر تا قبل از ترامپ فرصت های بهتری مخصوصا فراروی دولت های سازندگی و اصلاحات برای عادی سازی روابط ایران و امریکا وجود داشت که اینک پس از پیچیده تر شدن شرایط فعلا هیچ چشم انداز روشنی در روابط مزبور دیده نمی شود چنانکه بایدن هم هیچ تفاوتی با کلینتون های دموکرات در امریکا ندارد. علاوه بر مصادیق ذکر شده که صرفا مربوط به روابط دو جانبه ایران و آمریکا بوده است همچنین لازم است پاسخی نیز برای این پرسش ها ارائه شود:
- چرا آمریکا حتی حاضر به پذیرش روسیه در زمان یلتسین غربگرا و طرفدار لیبرال دموکراسی نشد؟ چرا آمریکا به تمامی تلاش های پوتین برای همکاری موثر با نظام سرمایه داری غربی (خصوصا در زمان ریاست جمهوری مدودف) دست رد زد؟
- چرا آمریکا با وجود سفرهای مکرر فیدل کاسترو به آمریکا برای عادی سازی روابط با آمریکا هیچگاه حاضر به عادی سازی روابط با کوبا نشد و وقتی هم در زمان اوباما ظاهرا سفارتخانه های دو کشور در پایتختی آنها گشایش یافت تاکنون تغییر مهمی در کیفیت روابط کوبا با آمریکا صورت نگرفته و کوبا از تحریم های آمریکا خارج نشده است؟
- چرا آمریکا بارها توافقات خود با کره شمالی را نقض کرده بطوریکه آمریکا خود مشوق پیونگ یانگ برای دستیابی به سلاح هسته ای بوده است؟
- چرا در حالی که صدام هیچ خطری برای آمریکا نبود و حتی در سال 2003 کمترین آمادگی نظامی برای مقابله با حمله نظامی آمریکا فراهم نکرده بود هدف حملات بی رحمانه نظامی آمریکا قرار گرفت؟
- چرا معمر قذافی در لیبی پس از آنکه در سال 2004 در مقابل آمریکا ، اروپا و انگلیس کاملا تسلیم و خلع سلاح شد باز هم مورد بی رحمانه ترین حملات نظامی ناتو قرار گرفت؟
- چرا وقتی سودان برای جدا شدن از محور مقاومت و کنار کشیدن خود از قضیه فلسطین تلاش می کند ولی آمریکا رفتاری تحقیر آمیز با آن دارد؟
- چرا آمریکا وقیحانه حاضر نیست کمترین امتیازی به عوامل و مزدوران خود در منطقه مخصوصا در لبنان، فلسطین، افغانستان، سودان، کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و جاهای دیگر بدهد و صرفا از آنها انتظار دارد تسلیم محض سیاست های غلط آمریکا در منطقه باشند و منافع ملی کشورهای متبوع خود را قربانی کنند؟ سیاست هایی که تاکنون نتیجه ای جز بدبخت کردن مردم منطقه نداشته است.
شاید بشود گفت یکی از تفاوت های بارز اوباما از دیگر رووسای جمهور آمریکا که احتمالا مشوقی برای انعقاد موافقتنامه برجام هم شده بود نوعی کاریزمای برخاسته از نژاد سیاه و سابقه ای ضعیف از اسلام در پیشینه او بوده که البته جو بایدن فاقد ویژگی کاریزماتیک یا هر گونه ویژگی متفاوت و متمایز از دیگر رووسای جمهور امریکا در گذشته است. متقابلا تفاوت بارز ترامپ و وزیر امور خارجه احمق او از پیشینیان این است که بر خلاف دموکراتها صراحتا و بدون پرده پوشی در قالب شروط 12 گانه برای انعقاد توافقنامه جدید با ایران علنا منویات هر دو حزب دموکرات و جمهوری خواه آمریکا در مقابل ایران را فاش ساخته و صراحتا خواستار تسلیم کامل و بدون قید و شرط ایران در مقابل امریکا شده اند. همانطور که سامانتا پاور، سفیر آمریکا در سازمان ملل در زمان اوباما در جلسه بررسی مساله سوریه در شورای امنیت بر سر چوروکین، سفیر وقت روسیه فریاد زده و گفت روسیه پس از فروپاشی شوروی باید شکست خودش را بپذیرد بنابراین طبق دیدگاه آمریکائی ها (فارغ از بایدن یا ترامپ) ایران هم باید مثل آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم تسلیم شود و پس از تسلیم شدن غرامت شکست را نیز بپردازد! غرامتی که کمیت و کیفیت آن را آمریکا و دیگر دشمنان ایران در منطقه تعیین خواهند کرد!
در حالی که زمانی در دهه 70 ه.ش آمریکا به دروغ وانمود می کرد که هدفش از گفت وگو و برقراری ارتباط با ایران ادغام جمهوری اسلامی ایران در نظم نوین جهانی و نظام سرمایه داری است (چنانکه عده زیادی هم در ایران این دروغ آمریکائی را باور کرده بودند) و بر همین اساس آمریکا مدعی می شد که چون چنین ادغامی مغایر منافع الیگارشی حاکم بر ایران است بنابراین الیگارشی مزبور مانع از بهره مندی ایرانیان از همکاری های متنوع جهانی می شود اما اینک در انتهای دهه 90 ه.ش و پس از فجایع و جنایاتی که آمریکائیان در تجاوزات نظامی خود علیه عراق، افغانستان و لیبی مرتکب شدند همچنین با نظرداشت رفتار آمریکائیان نسبت به قضیه فلسطین، توافق هسته ای برجام و پرونده سودان از یکطرف و شیوه معامله آمریکا با متحدین سنتی خودش در غرب آسیا نظیر ترکیه و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از طرف دیگر نه تنها رسوائی اهداف و برنامه های آمریکا در منطقه در چارچوب تشدید بی ثباتی بر همگان آشکار شده بلکه این نتیجه گیری هم بدست آمده است که تضعیف تدریجی قدرت جهانی آمریکا ارتباط مستقیمی با دست پاچگی و رفتارهای تهاجمی و غیر انسانی آمریکا دارد.
در چنین شرایطی ایران چاره ای جز مقاومت برای بقا و افزایش قدرت و اقتدار خود ندارد و البته راه های زیادی برای ایستادگی در مقابل آمریکا فراروی ایرانیان قرار دارد. به جز توجه به الگوی تسلیم شدن آمریکا در مقابل طالبان (پس از 19 سال جنگ بی حاصل در افغانستان) که نشانه ای محکم از افول شدید قدرت جهانی آمریکا بر اثر مشکلات داخلی و اقتصادی در این کشور و پذیرش شکست در جنگ افغانستان است همچنین می توان به ظرفیت های قابل توجه در نظام بین الملل برای فائق آمدن ایرانیان بر مشکلات توجه کرد مخصوصا که ایرانیان 41 سال است زندگی بدون آمریکا را تجربه کرده اند!
نظر شما :