درسهایی که میتوانیم از چین بگیریم
لیبرالهای ایرانی، بورژواهای چینی، و حکومت ایدئولوژیک
نویسنده: غلامرضا مصدق، استاد دانشگاه و مدیرکل و رئیس سابق سازمان صنایع و معادن استان لرستان
دیپلماسی ایرانی: حاکمان چین کمونیست بعد از انقلاب و به دست گرفتن قدرت، مثل همه نظام های ایدئولوژیک و آرمانگرا، به دنبال ایجاد آرمان شهری مملو از عدالت و رفاه نه تنها برای ملت چین بلکه برای کل بشریت بودند.
برخلاف آرمانشهر موعود کمونیست های چینی، فقر روز به روز چهره کریه خود را بیشتر نشان می داد. رفیق مائو چاره کار را در انقلابی دیگر دید، که آن را "جهش بزرگ" نام نهاد. جوهره اصلی انقلاب جدید رشد سریع توامان کشاورزی و صنعت بود، که البته شالوده آن بر بنیانهای غیر واقعبینانه و انگیزه کش کمونیستی و توهمات مائو استوار بود.
هرچه تلاش بیشری می شد و منابع بیشتری به این برنامه اختصاص داده می شد، نتیجه عکس بیشتری گرفته می شد. متاسفانه قوانین علم اقتصاد به اراده و دستور رفیق مائو رفتار ذاتی و طبیعی خود را عوض نکردند و بیتوجه به اراده این و آن راه خود را می رفتند، در نتیجه قحطی و گرسنگی موجب تلف شدن حداقل سی میلیون چینی شد. تا آنجا که لیوشائوچی، معاون مائو از رنجی که مردم بابت اجرای این برنامه متحمل شده بودند رسماً عذرخواهی کرد. نهایتاً علی رغم اصرار مائو بر درست بودن ایده و بد اجراء شدن آن، برنامه جهش بزرگ کنار گذاشته شد.
مائو سخت به دنبال پیدا کردن مقصرانی بود که موجب شکست برنامه نبوغ آمیز او شده بودند. او به زودی مقصران را پیدا کرد. مسئولین و مردمی که با آلوده بودن به خصلتهای بورژوازی (مخلوطی از تمایل به سرمایه داری و اشرافیگری) موجبات به ثمر نرسیدن جهش بزرگ را فراهم کرده بودند.
پس ضرورت راه اندازی انقلابی دیگر برای پاکسازی و خالص کردن دولت و جامعه از آلودگی بورژوائی شدیداً احساس شد. اسم انقلاب جدید "انقلاب فرهنگی" بود.
دهها هزار کادر حزبی، نظامی، هنرمند، روزنامهنگار و مردم عادی زندانی، شکنجه، تحقیر و بیش از ۱/۵ میلیون نفر کشته شدند. مثلاً، دنگ شیائوپینگ، معمار چین جدید، به عنوان کارگر ساده برای کار در کارخانه تراکتورسازی به استانی دور افتاده تبعید شد، گاردهای سرخ پسرش را از طبقه دوم به پایین پرت کردند که موجب قطع نخاع او شد. اما انقلاب فرهنگی نتیجه که نداد بماند وضع را از آنچه بود بدتر هم کرد. بعد از چند سال دنگ شیائوپینگ آلوده به خصلت بورژوائی!! را با بوق و کرنا به پایتخت فرا خواندند و پست معاونت نخست وزیر را به او دادند. انقلاب فرهنگی هم مثل برنامه جهش بزرگ در نیمه راه متوقف شد.
بعید است چه موافق و چه مخالف جمهوری اسلامی ایران، کسی به عدم موفقیت جمهوری اسلامی در حوزه اقتصاد اعتقاد نداشته باشد. اما همه این افراد در مورد چرائی این عدم موفقیت یکسان نمی اندیشند. بسیاری از موافقان سرسخت نظام بر این باورند که علت العلل عدم موفقیت در حوزه اقتصاد وجود مدیرانی با تفکر لیبرالی در دولتها بوده و هست و تا این لیبرال ها پاکسازی و جوانان انقلابی جایگزین آنها نشوند اقتصاد ما به سامان نمیرسد.
متاسفانه یا خوشبختانه، اقتصاد ساز و کار جهانشمول خود را دارد، نه به اراده رفیق مائو ماهیت ذاتی خود را تغییر میدهد و نه به خواست جوانان انقلابی قوانین خود را عوض می کند. مثلاً اگر به هر دلیلی رشد نقدینگی بیش از رشد اقتصادی باشد، چه تدبیر امور دست جوانان انقلابی باشد و چه لیبرال ها بدون برو برگرد به نسبتی معین تورم افزایش پیدا می کند.
چینیها بعد از سی سال تجربههای ناموفق و پرهزینه بالاخره قبول کردند مدیریت اقتصادی الزامات خاص خود را دارد و تابع باید و نبایدهای ایدئولوژیک آنها نیست، رمز موفقیت ملزم بودن به الزامات توسعه اقتصادی است، اما بخشی قدرتمند از حاکمیت در ایران در ابتدای دهه پنجم انقلاب در اعتقادشان به اینکه ریشه همه مشکلات اقتصادی کشور زیر سر تعدادی لیبرال در بدنه دولت است روز به روز راسخ تر میشوند./مطالعات امریکا
نظر شما :