احتمالی بعید
در کوتاه مدت آیا سایه جنگ همچنان بر سر ایران باقی است؟

نویسنده: رسول عبدالهیان، کارشناس روابط بینالملل
دیپلماسی ایرانی: جنگ ۱۲ روزه میان ایران از یکسو و اسرائیل و آمریکا از سوی دیگر، نقطه عطفی در روابط پرتنش میان تهران و محور غربی – عبری بود. این جنگ که با خسارات سنگین اقتصادی، سیاسی و نظامی برای طرفین همراه شد، نشان داد که هزینههای یک درگیری مستقیم بسیار بیشتر از منافع احتمالی آن است. پرسش اصلی پس از این جنگ آن است که آیا احتمال تکرار یک جنگ مستقیم دیگر وجود دارد یا خیر؟
آزمون تواناییها و هزینهها در جنگ قبلی
یکی از دلایل اصلی کاهش احتمال جنگ مستقیم، آزموده شدن قدرتها در میدان نبرد است. ایران توانست بخشی از توان دفاعی و تهاجمی خود را به نمایش بگذارد. گرچه خسارتهای وارده به اسرائیل در سایه سانسور خبری و رسانهای ناچیز نشان داده شد اما با توجه به ضعف اسرائیل در نداشتن عمق استراتژیک میتوان به میزان خسارات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن واقف شد. در مقابل، اسرائیل و آمریکا نیز نشان دادند که توانایی ضربه زدن به زیرساختهای حساس ایران را دارند. نتیجه اما برای هیچیک رضایتبخش نبود؛ زیرا تداوم جنگ میتوانست به یک درگیری منطقهای گستردهتر تبدیل شود که مدیریت آن برای هر دو طرف دشوار بود.
تاخیر و توقف پروژه هستهای ایران
به باور بسیاری از تحلیلگران، حملات انجام شده در جریان جنگ موجب شد که توان ایران برای بازسازی یا توسعه احتمالی زیرساختهای هستهای با کارکرد نظامی دستکم دو سال به تعویق بیفتد. از اینرو، دیگر بهانه فوری و قانعکنندهای برای اسرائیل و آمریکا وجود ندارد تا مجددا وارد جنگ شوند؛ چرا که بدون نزدیک بودن تهدید «ساخت بمب هستهای»، پذیرش هزینههای یک جنگ گسترده چندان عقلانی به نظر نمیرسد.
کاهش نفوذ منطقهای و قدرت نیروهای نیابتی ایران
یکی از پیامدهای مهم جنگ، تضعیف موقعیت منطقهای ایران بود. نیروهای نیابتی که سالها به عنوان ابزار فشار تهران علیه دشمنان عمل میکردند، پیش و پس از جنگ با ضربات جدی مواجه شدند و قدرت اثرگذاری آنها به شدت کاهش یافت. این امر نهتنها توان ایران برای پاسخ غیرمستقیم به تهدیدات را کم کرده، بلکه دست غرب را برای اعمال سیاستهای مورد نظرش بازتر کرده است.
دشواریهای ساقط کردن حکومت ایران با حملات مستقیم
با وجود برتری نظامی آمریکا و اسرائیل در حوزه هوایی و دریایی، سرنگونی کامل حکومت ایران با اتکا به این ابزارها بعید به نظر میرسد. تجربه جنگهای اخیر در افغانستان و عراق نشان داد که حمله هوایی یا موشکی هرچند میتواند ضربات اولیه سنگینی وارد کند، اما برای تغییر رژیم سیاسی کافی نیست. تحقق چنین هدفی نیازمند ورود نیروهای زمینی و اشغال سرزمینی گسترده است؛ امری که با توجه به وسعت جغرافیای ایران، جمعیت بالا، مرزهای متعدد و تجربه طولانی نظامیان ایران در جنگهای نامنظم، ریسک و هزینهای غیرقابل قبول برای غرب به همراه دارد.
ملاحظات ژئوپولیتیک و اقتصادی
ایران در نقطهای استراتژیک از خاورمیانه قرار دارد که هرگونه جنگ طولانیمدت میتواند امنیت انرژی جهانی، ثبات بازار نفت و مسیرهای تجاری بینالمللی را تهدید کند. علاوه بر آن، ورود مستقیم آمریکا به یک جنگ تازه در خاورمیانه در شرایطی که افکار عمومی داخلی تمایلی به درگیریهای جدید ندارد، هزینه سیاسی بسیار سنگینی برای دولت واشینگتن خواهد داشت.
شرایط سیاسی بینالمللی
معادلات سیاسی در عرصه بینالملل در سالهای گذشته بسیار پیچیده بوده است. گرچه دونالد ترامپ اتمام جنگ روسیه و اکراین را بسیار دستیافتنی و امکانپذیر میدانست اما سیاستهای روسیه در عرصه میدانی نشان داد که حرف آخر را ایالات متحده نمیزند. جنگ فوق بسیاری از معادلات اروپا و آمریکا را برهم زده است، تا آنجا که بلوکبندیها هر روز پررنگتر از گذشته بروز میکند.
مقابله با قدرت افسارگسیخته چین برای ایالات متحده بسیار حیاتی و استراتژیک تلقی میشود. در چنین شرایطی گرفتار شدن در باتلاق جنگی با ایران که پایان آن مشخص نیست؛ معقولانه به نظر نمیرسد.
نتیجهگیری
با توجه به مجموعه شرایط موجود میتوان گفت که احتمال وقوع جنگ مستقیم جدید میان ایران و آمریکا و اسرائیل در کوتاهمدت پایین است. هر دو طرف از هزینههای سنگین جنگ گذشته درس گرفتهاند و اکنون انگیزهای قانعکننده برای ورود مجدد به یک درگیری مستقیم وجود ندارد. در عوض، پیشبینی میشود تنشها در سطح «جنگ سایبری، فشارهای دیپلماتیک، تحریمهای اقتصادی و عملیاتهای محدود غیرمستقیم» باقی بماند.
به بیان دیگر، جنگ مستقیم بعید است؛ اما جنگ سرد و غیرمستقیم همچنان ادامه خواهد داشت.
نظر شما :