علیرغم سیگنالهای متضادی از واشینگتن میرسد
«تغییر رژیم» همچنان نامحتملترین سناریو

دیپلماسی ایرانی: در طول چهار دهه گذشته، سناریوی «تغییر رژیم در ایران» در میان تندروهای جمهوریخواه در دولت ایالات متحده آمریکا، چه به صورت خصوصی و چه علنی، بدون یافتن راهی برای اجرای آن در عمل، رواج داشته است. با این حال، این سناریو در طول و پس از درگیری ۱۲ روزه اسرائیل و ایران با شدت بیشتری دوباره مطرح شد و برخی آن را به عنوان یک اهرم استراتژیک برای تغییر رفتار ایران و پرداختن به سه موضوع اصلی مورد اختلاف: برنامه هستهای، توسعه موشکی و نفوذ منطقهای آن، میبینند.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، اظهار داشته است که «تغییر رژیم» میتواند هدف درگیری جاری بین اسرائیل و ایران باشد. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، نیز به این ایده اشاره کرده و اظهاراتی را بیان کرده است. با این حال، توصیف غالب سیاست ایالات متحده در قبال ایران همچنان «عدم قطعیت» و «غیرقابل پیشبینی بودن» است. سیگنالهای متناقض از واشنگتن نشاندهنده اختلافات داخلی در مورد اولویتها و ترجیحات استراتژیک ایالات متحده است که پیشبینی اقدامات آینده را دشوار میکند – شبیه به پیمایش در آبهای متلاطم در تاریکی.
اشاره مقامات اسرائیلی و آمریکایی به تغییر رژیم، واکنشهای شدیدی را از سوی جناحهای مختلف ایرانی برانگیخته است. چندین مرکز نظارت و تحلیل بینالمللی تأیید کردهاند که حملات اسرائیل در روزهای اولیه درگیری ظاهراً برای تضعیف سلطه نظام و برانگیختن نارضایتی عمومی طراحی شده بود. نکته قابل توجه، گزارشهایی مبنی بر حملات اسرائیل به جلسه شورای عالی امنیت ملی ایران با حضور رهبران ارشد قوای مجریه، مقننه و قضائیه منتشر شد. منابع ایرانی فاش کردند که رئیس جمهوری ایران و دیگر مقامات ارشد با استفاده از یک خروج اضطراری، به سختی از حمله به جلسه شورا در طول جنگ ۱۲ روزه جان سالم به در بردند.
علیرغم این تحولات، سناریوی تغییر رژیم همچنان جزو «نامحتملترین سناریوها» است، که دلیل اصلی آن مخالفت شدید قدرتهای بزرگ منطقهای و بازیگران کلیدی بینالمللی و همچنین عدم وجود ناآرامیهای عمومی قابل توجه در داخل ایران است. انسجام سیاسی و اجتماعی نشان داده شده در کل کشور ایران امکان تحقق این نتیجه را بیش از پیش کاهش داده است. با این وجود، تغییر رژیم همچنان مهمترین و مخربترین سناریو در میان سناریوهای در نظر گرفته شده برای آینده ایران است، بهویژه اگر بنا باشد این اتفاق از طریق نظامی انجام شود. برای جلوگیری از وقوع چنین سناریوی مخربی که میتواند خلیج فارس، آسیای مرکزی، قفقاز جنوبی، خاورمیانه و شبه قاره هند را تحت تاثیر قرار دهد، مراکز تحلیل منطقهای و ناظران باید به ارزیابی مسیرهای بالقوه، پیامدهای مستقیم و پیامدهای گستردهتر محلی، منطقهای و بینالمللی آن ادامه دهند، حتی اگر تحقق آن همچنان بعید و در منطقه چندان مورد توجه نباشد.
فروپاشی و خلاء سیاسی
فروپاشی کامل نظام ایران به خلاء سیاسی منجر میشود حتی اگر بنا باشد متعاقب آن یک نظام سیاسی جدید – یا چندین نظام – ظهور کند. در چنین حالتی مخالفتهای داخلی، همراه با افزایش فشار خارجی، تشدید خواهد شد و اقلیتهای قومی و مذهبی را بیش از پیش تحریک خواهد کرد. نتیجه احتمالی این امر، تکهتکه شدن وحدت سرزمینی ایران است که به طور بالقوه به تشکیل واحدهای جغرافیایی جداگانه و متعارض منجر میشود. حتی اگر ایران بتواند از یک دولت متمرکز به یک مدل فدرال یا کنفدرال گذر کند در چنین حالتی دولت مرکزی آن اختیارات محدودی خواهد داشت.
یکی دیگر از پیامدهای بالقوه این اتفاق، خلاء سیاسی طولانی مدت در ایران است که پیامدهای گستردهای برای ثبات منطقهای دارد. در چنین وضعیتی خلاء سیاسی برای چندین سال ادامه مییابد، به عبارت دیگر، به تشدید درگیری بین جناحهای رقیب، فروپاشی ارتش و تکثیر گروههای مسلح در سراسر کشور دامن زده خواهد شد. این امر وضعیتی را ایجاد میکند که یادآور پیامدهای سقوط رژیم بعث در عراق یا آشفتگی در افغانستان در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ است. ایران میتواند به طور بالقوه به بستری برای گروههای مسلح سرکش و منبع بیثباتی تبدیل شود که به کشورهای همسایه سرایت میکند.
در چنین حالتی مرحله انتقالی احتمالاً با بینظمی، درگیری داخلی و افزایش بار امنیتی و اقتصادی توام خواهد بود. اثرات موجی آن فراتر از مرزهای ایران گسترش خواهد یافت و ذینفعان منطقهای و بینالمللی را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
پیامدهای «تغییر» نظام سیاسی ایران
چشمانداز «تغییر» نظام سیاسی ایران – در ابعاد و سطوح مختلف آن – نشاندهنده موضوع اصلی مسئله ایران یا روند کلان از دیدگاه آمریکاست. از دیدگاه واشنگتن، نظام فعلی ایران بدون انجام یک تحول اساسی که به تغییر قابل توجه در رفتار سیاسی آن منجر شود، پایدار نخواهد بود. در حالی که ایالات متحده به دنبال «تغییر رفتار» به جای «تغییر رژیم» است، تجربه تاریخی نشان میدهد که تحریمهای اقتصادی و انزوای بینالمللی به تنهایی برای تغییر رفتار ایران کافی نبوده است.
با این حال، دنبال کردن تغییر رژیم در این برهه، خطرات امنیتی و اقتصادی قابل توجهی را به همراه دارد. ایالات متحده با پیامدهای نامطلوب تلاشهای قبلی برای انتقال سیاسی اجباری از خارج مواجه شده است. با توجه به مقاومت ریشهدار نخبگان سیاسی ایران، حمایت مردمی محدود از چنین تغییری و مخالفت گسترده منطقهای و بینالمللی، این سناریو در حال حاضر اصطلاحا به عنوان یک "احتمال دور با تأثیر قوی" (یک سناریوی کلاسیک با کارتهای غیرقابل پیشبینی) در نظر گرفته میشود. واشنگتن کاملاً آگاه است که تحقق این نتیجه مستلزم انتظار برای "فرصت مناسب" برای به حداقل رساندن خطرات است.
با این اوصاف، ایالات متحده ممکن است تصمیم بگیرد – یا ممکن است قبلاً شروع کرده باشد – که از حالت "انتظار" به رویکردی سنجیدهتر و روشمندتر با هدف شکلدهی تدریجی و دقیق شرایط برای یک فرصت مناسب، گذر کند. مسیرها و سطوح مختلف تغییر که در این رویکرد مشخص شده، نشان دهنده زیرروندهای بالقوهای است که میتوانند در پاسخ به تحولات در حال تحول در میدان و تعاملات استراتژیک بین بازیگران کلیدی منطقهای و بینالمللی پدیدار شوند.
با توجه به تفاسیر متنوع و اغلب متناقض پیرامون مفهوم «تغییر رژیم سیاسی» در ایران، بررسی دقیق پیامدهای سطوح و رویکردهای مختلف در این روند بسیار مهم است. برای تسهیل این تحلیل، میتوان دو مدل متضاد را در نظر گرفت: یکی شامل تغییر رفتار داوطلبانه – که با دروننگری داخلی و نفوذ خارجی هدایت میشود – و دیگری که با تغییر اجباری و گسترده رژیم مشخص میشود، که با مداخله خارجی، ناآرامیهای مدنی گسترده و مشارکت فعال گروههای مخالف مشخص میشود. سناریوی دوم خطر ایجاد خلاء سیاسی، بیثباتی گسترده و چالشهای امنیتی قابل توجه در داخل ایران را به همراه دارد.
در صورت تغییر اجباری و جامع – که با ظهور خلاء سیاسی و افزایش خطر سقوط به هرج و مرج مشخص میشود – میتوان طیف وسیعی از پیامدهای جدی را در سطح محلی و منطقهای پیشبینی کرد:
۱. در سطح محلی: حتی اگر این مسیر در نهایت به ایجاد یک نظم سیاسی پایدار جدید منجر شود، مرحله گذار احتمالاً با سالها آشفتگی شدید همراه خواهد شد. ایران میتواند با خشونت گسترده، درگیری داخلی، فروپاشی اقتصادی، ناامنی، افزایش جریان مهاجرت و حکومتداری شکننده روبهرو شود. این اختلالات پیامدهای گستردهای خواهد داشت، به طور قابل توجهی توسعه کشور را به عقب میاندازد و به طور بالقوه به مناطق همسایه مانند خلیج فارس، آسیای مرکزی، قفقاز جنوبی، خاورمیانه و شبه قاره هند سرایت میکند.
۲. منطقهای: خلاء سیاسی حاصل و هرج و مرج احتمالی در ایران، چالشهای امنیتی جدی برای منطقه ایجاد خواهد کرد. گسترش خشونت و فعالیتهای سازمانهای مسلح – که توسط دستور کارهای ایدئولوژیک یا ملی هدایت میشوند – میتواند بیثباتی را تشدید کند. این محیط احتمالاً به افزایش قیمت نفت و افزایش خطرات سرمایهگذاری در منطقه، با توجه به نزدیکی آن به درگیری و ناآرامیهای امنیتی منجر خواهد شد.
در حالی که چشمانداز سیاسی در امریکا برای تعامل یا تغییر نظام سیاسی ایران همچنان نامشخص است، فقدان یک دستور کار روشن برای تصمیمگیرندگان آمریکایی و پیچیدگیهای مربوط به هرگونه گذار سیاسی در ایران، نگرانیهایی را در مورد تأثیرات منفی امنیتی و اقتصادی بالقوه در سطوح محلی، منطقهای و بینالمللی ایجاد میکند. سرنوشت زرادخانه تسلیحاتی ایران، که برای اهداف ایدئولوژیک و توسعهطلبانه توسعه یافته، نیز نگرانی قابل توجهی است، زیرا گسترش آنها میتواند خطرات بیشتری را ایجاد کند. این سلاحها میتوانند در نهایت به دست بازیگران غیردولتی و شبهنظامیان بیفتند، درست همان طور که در گذارهای سیاسی گذشته در کشورهای متعدد در خاورمیانه و آفریقا اتفاق افتاد.
منبع: مرکز امارات للسیاسات / تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱
نظر شما :