دولت ترامپ واقعیتها را دریابد
هیئت حاکمه جدید آمریکا و تکرار اشتباهات گذشته در منطقه؟
دیپلماسی ایرانی: حدود نیم قرن است که ایران بهدنبال یک انقلاب بزرگ، از اردوگاه غرب جدا شده و پس از پیمودن راه دشوار پساانقلاب، اینک ذیل اقتضائات بین الملل، با احتیاط در حال نزدیک شدن به بلوکهای نوظهور است. ایران که به مدت حدود چهارصد سال از دوران امپراتوری شاه عباس صفوی، همواره کم و بیش متحد دنیاهای رنگارنگ غربی بود و تقابلات معناداری با امپراتوری های رقیب غرب، بهویژه عثمانی و روسیه تزاری و سپس اتحاد شوروی سوسیالیستی بنفع غربیان داشت، اینک بهنظر می رسد از سنتهای دیرپای سیاسی خود بریده و از غرب، بهویژه ایالات متحده فاصله گرفته است. این تحول را می توان یک کسری راهبردی در سیاست خارجی دنیای غرب مخصوصا ایالات متحده دانست که پس از افول دیر یا زود این ابرقدرت، از آن در تاریخ آمریکا، یاد خواهند کرد. کودتای آمریکایی علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق را شاید بزرگترین اشتباه سیاسی این ابرقدرت در قرن بیستم به حساب آورد. این کودتا، بدبینی و کینۀ زائل نشدنی را با بیش از سه دهه تحقیر و استثمار بی لجام در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، در نهاد و ضمایر ایرانیان منعقد کرد که عوارض آن تقدیر سیاسی این منطقه را با گذشت حدود سه ربع قرن، همچنان تحت الشعاع خود قرار می دهد.
این نکته گفتنی است که ممالک غربی بهویژه ایالات متحده در عصر جدید، یک بلوک مسلط بحری است و برخلاف اتحاد شوروی سابق و اینک روسیه که یک قدرت برّی است و حصار سرزمین، حیات و مماتش است و زمینگیرش می کند و حتی چین امروز که یک قدرت محصور میان سرزمین های رقیب پیرامونی است، دنیای غرب بدلیل اینکه یک قدرت بحری و سنتا برخوردار از قوای بحریه و قدرت سیستماتیک ائتلافی و جابهجایی است، از توان مانور خیلی بیشتر برخوردار است، لذا با از دست دادن یک کشور یا مرکزیت نفوذ در یک سر دنیا، بلافاصله از سر دیگر دنیا سر بر میآورد و به جایگزینی خسارت از دست رفته می پردازد. اما از دست دادن سرزمین پهناور ایران چنان ضربه و خسارت بزرگی به اردوگاه غرب وارد کرد که هیچ جایگزینی برای آن تا مدتها متصور نیست. موقعیت ژئواستراتژیکی، منابع زیرزمینی، کیفیت نیروی انسانی و جمعیت شناختی، همینطور قدرت نرم و حوزه تمدنی و فرهنگیِ ایران را از لحاظ مولفه های چندوجهی قدرت، نمی توان با مماکی نظیر مصر و عربستان و عراق و حتی ترکیه مقایسه کرد.
سیاست پساانقلابِ آمریکا نیز از اشتباه محاسبه و عدم اطلاع کافی از ژرفای انقلاب و آرمانهای مردمی، چیزی از ماقبلِ آن کم نداشت. با فروپاشی اتحاد شوروی، ایالات متحده خود را به مدت دو دهه تنها ابرقدرت دنیا دید و بر وسوسه و اشتباه محاسبه آن هرچه افزوده تر شد و دست به تهاجم و گسترش حوزه های نفوذ خود در جبهه های مختلف زد. البته منحصر کردن این همه اقدامات ایالات متحده، به وسوسه و اشتباه محاسبه، البته قیاس مع الفارق است. سیستم امروز آمریکایی برای حفظ استیلای جهانی خود اساسا راهی جز جنگ، تهدید و تحریم در خود نمی بیند. جنگ در اوکراین، عینا حاصل تحریکات پس از فروپاشی اتحاد شوروی از سوی ایالات متحده و ایجاد شکاف میان ملتهای اروپایی با همسایۀ مقتدر روس و پیشروی بی محابای ناتو به حریم های پیرامونی روسیه و حتی در درون فدراسیون روسیه بود. کمتر اروپایی است که امروز در ضمیر آگاه خود نداند که این جدایی سازی توسط آمریکایی ها، قارۀ اروپا را بیش از همه، با تهدیدات بزرگ امنیتی و بحران های سنگین مواجه کرده است.
در آخرین، اقدام همین دو دهه پیش، تهاجم سراسر اشتباه آمریکا به عراق و افغانستان و تشدید فشار تحریمی و امنیتی بر ایران لایه های مقاومتی را در ایران و منطقه هرچه قطورتر و نفوذناپذیرتر کرد و معلوم نیست تداوم این روند عاقبت به کجاها منتهی شد. ایران که خود را نزدی به بلوک شرق و تحت تهدید و فشارهای غرب می بیند، الزاما مبادرت به تشکیل یک حوزه نفوذ امنیتی- ایدیولوژیکی مقتدر پیرامونی کرده، به فناوری های ملی دفاعی و تسلیحاتی دست یافته و آن را در خدمت سیاست های دفاع از خود و نوعا ضد غربی قرار داده است. چنین فعل و انفعالات منطقه ای از روی تصادف و یا در خلاء بوجود نیامده است.
اینک هیئت حاکمه جدید در کاخ سفید، با یک ترکیب مهاجم، ناسیونالیست و سرمایه سالار، علیرغم شعارهای تبلیغاتی، هرگز نمیتواند از صلح سخن بگوید. در اینجا خوب است اشاره قبلی ام به تاریخ کوتاه ایالات متحدۀ پس از استقلالش را دوباره باختصار تکرار کنم: "... با خروج آمریکا از انزوای داخلی پس از استقلال و اخراج نیروهای انگلیس، فرانسه و اسپانیا، فرآیند توسعه طلبی این کشور از سال 1890 آغاز شد و با آزادی کوبا، پورتوریکو، گوام و فیلیپین از استعمار اسپانیا، و آنگاه لشکرکشی خونین به فیلیپین و سرکوب استقلال طلبان در آنسوی اقیانوس ادامه یافت. کشمکش طولانی دو جناح داخلی "ضدامپریالیستها"ی طرفدار آزادی، و "توسعه طلبان" طرفدار اقتدار جهانی، در آمریکای پس از استقلال، به نفع گروه دوم به پایان رسیده بود و ایالات متحده با احداث قوای بحریۀ مقتدر پا به عرصه های جهانی گذاشته بود. ورود آمریکا به جنگ اول و دوم، جنگ ویتنام، جنگ کره و بسیاری جنگها و مداخلات در اقصا نقاط عالم، حاصل این ورود و تبدیل شدن آمریکا به قدرت اول جهانی بود.
ساختار سیاسی، بین المللی، امنیتی و مالیه این قدرت به مدت بیش از یک و نیم قرن بر همین مبنا شکل گرفته و با گذشت ایام هرچه منجزم تر و اصلاح ناپذیر تر شده است. یکصد و سی سال پس از ورود ایالات متحده آمریکا به عرصه های بین المللی و شروع روند توسعه طلبی این قدرت نوظهور، اما اینک کاملا بر همگان و منجمله خود آمریکایی ها روشن شده است که این روند به پایان خود نزدیک شده، یا حداقل باید در کمّ و کیف آن تجدید نظر شود.
هم اکنون ظاهرا منطقه غرب آسیا و ایران دوباره در مرکز محاسبات مهاجمانه یا فشار حداکثری ایالات متحده و جناح جدید اوانجلیست های سفید قرار گرفته، یا تهدید و تظاهر به این قدرت نمایی، برای هراس افکنی می کنند. این جناح، دولت اسرائیل، نیابتی شرور خود را بی اعتنا به سرنوشت آتی قوم یهود در محاصرۀ میلیونها همسایگان عرب و توده های مسلمان، آن هم با بزک پاره ای موهومات و جعلیات عهد عتیقی، میخواهند جلو بیندازند.
در یک کلام خلاصه به روشنی می توان پیش بینی کرد که این محاسبات سیستمی آمریکایی این دفعه در منطقه چنان با مقاومت و سد محکم قهری و محتوم برخورد کند که شکست های سنگین و خسارتبار در عراق و افغانستان، در مقابلش خاطرۀ فرخنده ای باشد. دو دوره متوالی است که انتخابات ریاست جمهوری یکدوره ای می شود و دور سوم آن هم قانونا یکدوره ای است. این در تاریخ آمریکا بیسابقه است و نشان میدهد که مردم آمریکا خواهان تغییر اساسی در تمام شئون داخلی و خارجی هستند. طبقات متوسط و پایین امریکایی، همینطور مناسبات اجتماعی و زیرساختی در این کشور دچار نابهسامانی عمیق است و مردم هرآنکه نتواند این وضع را تغییر دهد از گردونه خارج میکنند.
ایالات متحده دیگر نمیتواند هزینه های کمرشکن مداخلات خارجی و حفظ حیطه های پهناور نفوذ خود را در سراسر عالم از جیب مالیات دهندگان تامین کند و جامعۀ امروز آمریکایی نمی تواند بیش از این له شدن طبقات متوسط و پایین آمریکایی و انباشت هنگفت ثروت در دست عده ای معدود را شاهد باشد. با اشتباه محاسبه مجدد آمریکا در منطقه غرب آسیا گرچه خسارات حاصله برای منطقه بسیار سنگین تر از هر زمان دیگر خواهد بود، لیکن اینبار به شکستی دیگر و ای بسا اسباب کشی تمام عیار دنیاهای غربی از این منطقه ثروتمند و مسلمان نشین و جایگزینی نظامات دیگری به جای آن منجر شود.
از چند دهه با این سو، مخصوصا بعد از بروز انقلاب در ایران بروشنی پیداست که منطقه دوران انتقال سخت، بحرانی و ای بسا خشنی را دارد از سرمیگذراند، دورانی برگشت ناپذیر و غیرقابل پیش بینی. دنیاهای غربی هم اینک در جای جای عالم مواجه با بحران، مقاومت، بلوک بندی و مانع هستند و از آن قدرت فائقۀ دهه ها، بلکه قرنهای گذشته بی بهره اند. حقیقتا آنکس که صلاح و مصلحت غربیان را در این منطقه بخواهد و هنوز به کاستن از لایه های هرچه قطور شوندۀ نفرت و واگرایی بین طرفین که مخصوصا با نسل کشی های یک سال گذشته اسرائیل به نقطه اوج و بازگشت ناپذیر خود رسیده، امیدوار باشد به هیئت حاکمه جدید در کاخ سفید خیرخواهانه توصیه می کند، پیرامون اغراض مهاجمانه تازه خود بیشتر تامل کنند و تمامی جوانب کار را مد نظر داشته باشند و بدانند در شرایط امروز جهانی و منطقه ای، دستشان مانند گذشته باز نیست و از قدرت عمل محدودی برخوردارند.
سیاست های منطقه ای و فرامنطقه ای کشورهای منطقه، از جمله عربستان، ترکیه، ایران، عراق و سایر ممالک عرب و مسلمان نسبت به دور اول ریاست جمهوری ترامپ بسیار پیچیده تر و عملگراتر شده و این ممالک تحت اقتضائات جدید بین المللی همگرایی های بیشتر از خود نشان داده است و از سیاست های ائتلافی متنوع تر و هوشمندانه تری تبعیت می کنند.
نظر شما :