اهمیت تدوین تئوری در راهبرد سیاست خارجی

تجربه نظریه پردازی چینی

۰۶ آبان ۱۴۰۳ | ۱۳:۰۰ کد : ۲۰۲۹۰۱۰ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
حمید کریم‌نیا در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: در سیاست خارجی رفتارهای روزمره و آزمون و خطا جایی ندارد و باید در این رابطه از سوی صاحبنظران سیاست بین المللی تئوری سازی انجام شود. این مفهوم در کشور ما شاید چندان جایی پیدا نکرده و یا اگر وجود داشته باشد، شاید نتوانسته بنا به دلایل متعدد بازدهی لازم را در روابط خارجی خود بیابد، زیرا تبدیل نظریه به راهبرد در سیاست خارجی مستلزم شرایط و روند تکاملی و پیدایش زمینه های لازم و مکانیز های اجرایی است که در شرایط بحران روزمره امکان آن نیست، در حالی که ایران عزیز ما در مهم ترین و حساس ترین نقطه جهان واقع شده است.
تجربه نظریه پردازی چینی

نویسنده: حمید کریم نیا، دیپلمات بازنشسته

دیپلماسی ایرانی:

مقدمه: 

همانگونه که می دانیم در غرب روابط بین المللی همچون دیگر حوزه ها از نظریات و تنوری های مختلفی استفاده کرده و امروزه این روابط از ساختاری ناشی از ذهنیت نظریه های غربی بوده و راهبردهای جاری نیز بشکل مشخصی متاثر از این ذهنیت ها، تجربه تاریخی و نظرنویسندگان و نظریه پردازان آنان است. 

در سال های بعد از جنگ دوم که فضای تازه ای در روابط بین المللی ایجاد شد، تئوری ها و نظریه های جدیدی و البته با رویکرد غربی تدوین شد. بنابراین تا کنون آنچه عمدتاً در نظریه های بین المللی وجود داشته و راهبردهای روابط جهانی را تدوین می کرده، همان مبنای نظریه های غربی بوده است. زیرا اقتدار این کشورها به همراه موقعیت  تاریخی و ظرفیت های بالای اقتصادی این فرصت را فراهم ساخت تا از تدوین نظریه های سیاسی در حوزه روابط بین المللی غافل نمانند. بنابراین اصل اهمیت نظریه در پیشبرد سیاست های بین المللی یک ماهیت ذاتاً غربی دارد. از این رو بعداً دیگر قدرت های رو به رشد از جمله چین که در عرصه جهانی حضوری روز افزون دارند، به این نتیجه رسیدند که در این زمینه نیز تلاش داشته باشند؛ و با توجه به توامندی های فرهنگی و تاریخی شان نظریه هایی را تدوین کنند تا دچار مشکلات جاری که در عرصه بین المللی هست راهی بگشایند. نظریه های جاری در روابط بین المللی آن گونه طراحی شده که اثر آن حداقل در ساختار نهادهای کنونی بین المللی و تصمیمات لازمه در حل بحران ها و ارائه راهکارهای مطلوبشان مشاهده می شود. 

ظهور نظریه های غیر غربی:

در این سوی جهان، بعد از جنگ دوم و تحولاتی که در حوزه آسیا با استقلال هند و پیروزی انقلاب چین به عمل آمد، این انگیزه در ذهن اندیشمندان آسیایی و شرقی بخصوص چینی ها و هندی ها ظهور پیدا کرد که باید رویکرد تازه ای در مدل های موجود روابط بین المللی بوجود بیاید. این مهم در چین بعد از انقلاب بیشتر ظاهر شد، زیرا این کشور به دلیل رویکرد انقلابی اش تمامی پیوندهای سیاسی و ایدئولوژیک خود را با جهان خارج قطع کرده و در مقابل مورد تحریم بین المللی بوده و به نوعی سیاست انزو گرایی را در پیش گرفته بود. به طوری که طی سال های نخست حاکمیت مطلق مائوئیسم چیزی جز اجرای مانیفست حزب کمونیسم و نظریه های مارکسیسم لنینیسم و  انگیزه های استالینیسم که در ذهن رهبران انقلاب چین بود، وجود نداشت، و در واقع این انزوای بین المللی چین اثر تازه ای را در روابط بین الملل بوجود نیاورد. اگر چه در سال های آخر عمر مائو (رهبر وقت چین) در مقابل اختلافات  با شوروی سابق رویکرد عملی تازه ای را پسندید و به سمت ایجاد روابط با آمریکا گرایش پیدا کرد و در همین دوران بود که بعد از یک دوره طولانی انزوا به عضویت جامعه جهانی پذیرفته شد. زیرا بازیگران اصلی بین المللی غربی این قدرت تازه ظهور یافته را با قدرت اتمی و جمعیت چشمگیر آن نمی  توانستند از واقعیت آن و تاثیرگذاری اش در روابط آتی جهانی چشم پوشی کنند. در نتیجه با استفاده از فرصت تحول در رویکرد سیاسی آن به‌ناچار تصمیم به پذیرش آن در شورای امنیت سازمان ملل شدند. به‌دنبال این تحول، چینی ها عصر تازه ای از روابط بین المللی خود را گشودند و دوره ای را با دنبال گیری تحولات نظری و اینکه نیاز به تدوین تئوری هایی مبتنی بر خواست و منافع خود باشد را دنبال کردند. همین احساس نیاز به تدوین نظریه های غیر غربی نخستین گام برای توسعه و حضور جدی و در عین حال منطقی خود در جامعه جهانی بود که همواره مراحل تکمیلی خود را طی کرد و موقعیت این کشور را به وضعیت کنونی در روابط جهانی رسانید. نظریه پردازان چینی سالها بر این اعتقاد بودند که باید تئوری سازی در روابط بین المللی برای چین  بشود که مبتنی بر رویکردهای سیاست بین المللی این قدرت نوظهور جهانی باشد. تاکید آنان و حاکمیت چین هردو راه را برای تسریع این مسیر گشود.

بطور کلی؛ نظریه پردازان چینی سه دوره را برای رشد و تکامل تدوین تئوری روابط بین المللی خود قائل هستند:

دوره اول از 1971 تا 1990 ، دوره دوم از 1991تا 2000 و دوره سوم از 2001 تاکنون. 

در واقع طی ده های 1949-70 تحولی روی نداد، مگر اینکه روابط بین المللی چین تحت نظر حزب کمونیست قرار داشت. در این دوره تحول خاصی بجز آنچه در مانیفست حزب کمونیست چین و آرا و اندیشه های رهبران وجود داشت، نتیجه ای بجز انزوا گرایی جهانی و دوره بازسازی داخلی و تحریم متقابل از سوی اروپا و امریکا در بر نداشته است. اما در آستانه دوره جدید؛ نظریه پردازان چینی به این نتیجه رسیدند که تئوری های روابط بین الملل نه تنها وسیله ای برای تفسیر سیاست خارجی هستند؛ بلکه به مفهوم درک پیچیدگی های روابط بین الملل نیز هستند.

در دوره نخست، فراگیری و تحول در نظریه سازی است که از 1971-1990 است. در این مقطع چینی ها گرچه از تجربیات نظری دیگران استفاده کردند، اما همچنان نظریه های مارکسیسم لنینیسم در رویکرد حاکمیت مسلط بود.

در دوره دوم، از سال 1991 تا 2000 یا دوران بعد از مائو از سوی حاکمیت جدید تئوری روابط بین المللی غربی از جمله لیبرالیسم و رئالیسم به‌عنوان مجموعه عناصری که برای  مطالعه بشود، مورد نظر قرار گرفته بود تا بتوان سیاست خارجی را بر  اساس واقعیات بین المللی باز سازی کرد. در این دوره چین تصمیم به اتخاذ یک ساختار تازه در رابط خارجی اش گرفت که در طی آن تئوری سازی هایی برای این روابط لازم بود که مبتنی بر نظرات دنگ شیائوپینگ رهبر وقت بوده و طی ان رویکرد سیاست خارجی چین مبتنی بر رویکردهای سوسیالیستی با هویت تاریخی – ملی این کشور بود، تا از تنش‌های موجود میان چین و غرب کاسته شده و روابطی قابل تعامل برقرار بشود. در نتیجه این رویکرد تازه در رهبری چین  بررسی و واکاوی تئوری های غربی نیز غیر قابل اجتناب بود. در 1992 نهایتاً دنگ شیائو پینگ، نحست وزیر وقت، نظریه سوسیالیسم با رویکرد ساختارگرایانه و با شاخصه های چینی را دنبال کرد؛ واین راهبرد دارای خصوصیت‌های آکادمیک و تئوریزه کردن روابط خارجی را داشت.

دوره سوم از 2000 تا کنون است. طی این دوره تحولات تکمیلی چشم گیری در تدوین نظریه های بین المللی چین بوجود آمد، به‌طوری‌که در 2007 جیان زمین نخست وزیر وقت در کنگره حزب کمونیست این کشور سه لایه یا مرحله را در نظریه های مرتبط با روابط بین الملل در نظر داشت. لایه نخست، مقطعی است که کنگره حزب میخواست اصول حاکم بر روابط بین المللی غرب را دریافته است و آن را فرا بگیرد. لایه دیگری مرحله اجرائی آن چیزی بود که طی این دوره فراگرفته شده بود. آنچه چینی ها از رویکرد نظریه های غربی تحت تاثیر قرار گرفته و توجه داشتند، و بنابراین لایه سوم، تدوین نظریه هایشان مبتنی بر نظریه های ساختارگرایانه غربی بود که به مورد اجرا گذارده شد.

پس از آن در کنگره 2012 حزب کمونیست  شی جین پینگ به ریاست جمهوری برگزیده شد. وی سعی کرد دوران جدیدی از روابط را با توجه به تحولات و روند روابط بین الملل نظریه تازه و تکمیلی به مورد اجرا گذارد. در این دور تازه وی تلاش داشته تا دوره دنگ شیائوپینگ را که نظریه بهره گیری از فرصت ها را مطرح ساخته بود، به مفاهیم جدیدتری تبدیل کند. این دوره ای بود که چینی ها موضوع  ظهور یک چین با سیاست  صلح آمیز را در نظر داشتند که تحت نظریات نظریه پرداز چینی به نام vijing ching بود. وی معتقد بود که هویت و رفتارها قابل تغییرند. چینی ها همچنین متودولوژی و چارچوبهای تحلیلی را که (در واقع از غرب) فراگرفته بودند، سعی کردند از تاثیرات  فلسفه چین باستان برای تحکیم اقتصاد چین در تجارت جهانی نیز بهره مند بشوند. در این رابطه دو رویکرد واقع گرایی مبتنی بر هژمونی غربی و رویکرد لیبرالی مبتنی بر همکاری بین المللی کشورها موسوم به مکتب انگلیسی مطرح بود. در این راستا چین با تمرکز به روابط بین المللی از وضعیت  سنتی به ترکیبی از ان دو چرخش پیدا کرد، در واقع این چیزی بود که با فلسفه سنتی چینی درهم آمیخته شد، و وضعیتی شد که هم اکنون ساختار این روابط را در روابط بین الملل چین شکل داده است.

بر این مبنا سه اصل در نظریات  رئیس جمهور کنونی اضافه شده است: اول؛ نظریه باید در ساختار فرهنگ چینی باشد، سنت تاریخی رعایت شده و در عین حاال قابل اجرا باشد. دوم؛ این طرح و نظر باید ارزش جهانی داشته باشد، همین‌طور در حوزه محلی فراتر از حوزه محلی بوده و قابل اجرا نیز باشد. سوم این‌که، تمرکز اهداف تعیین شده باید قابل تشخیص از سایر نظرات بوده باشد (به عبارتی مدل مشابه دیگر نظرات نبوده باشد). در همین رابطه  بود که وی طرح آرمان های چینی و راه کمربند را ارائه داد. اکنون با پیشرفت و استقبالی که از طرح یک کمربند شده، صحبت بر سر آن است که امکان اضافه کردن مناطق غرب آسیا یا خاور میانه، آمریکای لاتین و آفریقا را دراین طرح خود فراهم کند که این کار در واقع انجام شده است. در واقع چین با این طرح های تازه که از دوره دنگ شیائو پینگ بر مبنای (بهره گیری از موقعیت محدود برای استفاده از زمان) بود را کنار گذارده و استراتژی رهبری جهانی در امور ژئوپلتیک و  ژئواکونومیک را انتخاب و برگزیده است. 

در این رابطه جا دارد که برای تشریح نظرات کارشناسان استراتژیک اشاراتی به رویکردها نظری برخی از اندیشمندان چینی بشود تا نسبت به جزئیات نظری نظریه های یاد شده بیشتر آشنا بشویم.

برداشت هایی از نظریات و تئوری ها در روابط بین المللی چین 

چند تن از اساتید علوم سیاسی چینی با ارائه دیدگاه‌های خود مبتنی در امر نظریه پردازی سیاسی بین المللی با اتکا به فلسفه و تاریخ این کشور توانسته اند با ارائه نظراتی در رویکردهای بین المللی این کشور تاثیر بگذارند. با بررسی خلاصه ای از آرای این نظریه پردازان می توان روشن تر به مواضع بین المللی چین آشنایی پیدا کرد. 

از جمله این اساتید Yan xuetong است که طی مقالات متعدد در نشریات علمی نظر خود را راجع به سیاست بین الملل مظرح ساخته است. وی همواره تاکید دارد که روابط بین المللی لازمه اش داشتن تئوری هایی از طرف چینی هاست، تئوری هایی که مرحله تکمیلی آن ایجاد مکتب چینی در این حوزه باشد. وی اشاره دارد به اینکه، تاکید بر اعتقاد سنت دیرینه چینی و بهره گیری از اصطلاحات و کلید واژه های آن در ساختار این تئوری ها لازم و ضروری است، از قبیل: اصطلاح دوران بهار و پائیز و یا دوران محدود جنگی برای دولت ها مواردی هستند که نشانه موقتی بودن هر دوره و گذار از آن مطرح است که با بهره گیری و استفاده از علوم اجتماعی جدید به ایجاد نظریه های جدید جهانی می توان به این نظریه ها دست یافت. برای این راه به اعتقاد وی، باید از متدولوژی "روش های کمًیت گرایانه" Quantitative Methods استفاده کرد. اینکه، معضلات مختلف جهانی معادلات و پاسخ های مختلفی را می طلبد و نظریه های مختلف باید دارای مشخصه هایی از جمله فرضیه هایی که قابل آزمایش اند، تحلیل های علت و معلولی و هدفمند که در جهت تائید شدن باشند. روی این اصل وی تحت تاثیر "کنث والتز" نظریه پرداز آمریکایی قرار گرفته و اعتقاد به نئولیبرالیسم در روابط بین المللی را در رویکرد های خود منشاء نظر قرار داده، در نتیجه این رویکرد وجود قدرت سخت برتر را حاصل هرگونه تصمیم گیری معرفی کرده است. این قدرت سخت در واقع از نظر وی همان قدرت سیاسی در برابر قدرت نظامی و اقتصادی و همین‌طورhierarchy در برابر آنارشی است. علاوه بر ان از نظر وی، در قواعد بین المللی رعایت اصول اخلاقی دولت ها و نظریه حاکمیت و رعایت حقوق انسانهاست که به رئالیسم با رعایت رویکرد چینی منجر خواهد شد. 

فرد دیگر Zhao Tingycing است که معتقد است نظم کنونی بین المللی یک نظم فاقد از شناخت جهان واقعی است، چرا که ساختار آن از نوع ساختاری غربی است و در چارچوب نظرات تحت حاکمیت این دولت ها قابل اجراست. از نظر وی، سازمان های بین المللی تحت تاثیر رویکردهای حاکم بر کشورهای غربی قادر به حل سایر مسائل جهانی آن گونه که نیاز واقعی سایر کشورها باشد، نیستند. برای این راه وی معتقد به استفاده از کلید واژه های سنتی چین با نگرش کنفوسیوسی است. وی از واژه Tianxia (به مفهوم همه اهل بهشت هستند، یا بهشت فراگیر)، سه مفهوم را در این رابطه استخراج کرده است: سرزمین جهانی، به مفهوم سرزمین واحد، (اشاره به اینکه وحدت فیزیکی سرزمینی وحدت روانی مردم ارتباط قلبی انسان ها، تمایز دادن مردم جهان از یکدیگر (اشاره به اختلافات نژادی و فرهنگی)، و دنیای سیاست (اشاره نهاد جهانی). در نتیجه نظریه کنفوسیوسی در این مورد یک نظریه جهانی در دنیای پیش رو و واقعی تلقی می شود، و می تواند مورد استفاده در یک دنیای واقعی و واحد قرار بگیرد و حل مسائل آن از شیوه ها و راه‌های موثر انجام شود. نگاه جهانی چین از نظر کلی در صحنه بین المللی متفاوت است و مبنای این نگاه به مسائل از جنبه سلسله مراتبی است. از دیدگاه این نظریه پرداز چینی عوامل اجتماعی نظیر نژاد، هویت و سلسله مراتب که در میان همه اقوام وجه اشتراک دارد؛ عامل اصلی در این نظریه است و همچنین در این راستا مکتب چینی را به عنوان یک عامل حاکمیت فرهنگی برای حفاظت از وحدت چینی، یک مسیر ضروری و برجسته معرفی می کند که برای درک جهان واقعی است یا ضرورت دارد. به عبارتی، تاکید این نویسنده از نقطه نظر vantage  فرهنگی مبتنی بر ساختار فرهنگی به عنوان شاکله اصلی  در مکتب چینی است. به‌طوری‌که وی معتقد است جهانی شدن در روند کنونی به مفهوم نظام جدید جهانی خطرناک است. وی صحبت  از داشتن معلومات و آگاهی به عنوان پدیده اصلی در قدرت سخن می گوید. به عبارتی درک اصولی و پایه ای از چین باستان و نظم آن که در رویکرد مورد بحث قرار دارد. 

Qin Yaqing نظریه پرداز دیگرچینی است که صحبت از ترکیب مسیر نظریه های چین با غرب می کند، و در آن حضور منطق چینی در تئوری توسعه مطرح است. وی تلاش دارد تا با تمرکز بر اساس ساختار فکری، برای یک سیستم تئوریک و بهره گیری آن درعمل جهت ارتقاء روابط بین الملل اقدام کند. در حالی که از نظر وی تمرکز اصلی روابط تئوریک فعلی جهانی صرفاً آمریکایی بوده واین رابطه ای هژمونیک است و جنبه دیگر راهبرد جاری غرب، مکتب انگلیسی است که به اعتقاد وی تمرکز اصلی آن بر توسعه خانواده جهانی، و نه هژمونی در مدل آمریکایی است. در واقع این مکتب تحت تاثیر منطق حاکمیت اروپایی قرار دارد. در این رابطه وی صحبت از ترکیب روش های عملی چینی بر مبنای سنت آن قرار داده که مبتنی بر منطق و عقلانیت است و توسط شبکه سازی غیر رسمی و همین‌طور هدایت منطقی قرار داده می شود. در اینجا وی به این نتیجه می رسد که روی این اصل این دو منطق که قویاً با مبحث نوار محکم حمایتی که توسط ایمیر لاکاتوش (متفکر اروپایی) مطرح شده بود، در برنامه تحقیقاتی متودولوژیک وی مورد توجه قرار گرفت. علاوه بر آن وی سه شرط خاص را برای توسعه و گسترش یک تئوری شاخص چینی دنبال کرده است. این مشخصه ها از این قرارند: 1- باید نظریه ( تئوری) مبتنی بر فرهنگ چینی، سنت تاریخی و دارای  تجربه عملی باشد. 2- باید نظریه ارزش جهانی داشته باشد، و در پایه عملی ازرش محلی پیدا کند، یا قابل تفسیر از نظر سنت محلی باشد. 3- نقطه اصلی نظریه عمدتاً از سایز تئوری ها قابل تمایز باشد.

به طور اجمال، تمرکز وی بر توسعه تئوری پردازی چینی  خارج از چارچوب نظریه های کنونی غربی در روابط  بین المللی است. در عین حال وی تاکید دارد بر اینکه؛ گفت‌وگو میان مکاتب غربی و غیر غربی در حوزه روابط بین المللی که دارای اهمیت خاصی است، و تماس دائم میان دانشمندان سیاسی دو طرف ضروری است.

نتیجه گیری:

با این توضیح می توان لزوم تدوین نظریه های استراتژیک برای تدوین راهبرد در سیاست بین المللی برای کشورهای مطرح در سطح منطقه ای یا جهانی را روشن کرد. اینکه در سیاست خارجی رفتارهای روزمره و آزمون و خطا جایی ندارد و باید در این رابطه از سوی صاحبنظران سیاست بین المللی تئوری سازی انجام شود. این مفهوم در کشور ما شاید چندان جایی پیدا نکرده و یا اگر وجود داشته باشد، شاید نتوانسته بنا به دلایل متعدد بازدهی لازم را در روابط خارجی خود بیابد، زیرا تبدیل نظریه به راهبرد در سیاست خارجی مستلزم شرایط و روند تکاملی و پیدایش زمینه های لازم و مکانیز های اجرایی است که در شرایط بحران روزمره امکان آن نیست، در حالی که ایران عزیز ما در مهم ترین و حساس ترین نقطه جهان واقع شده است. اگر بخواهیم به بحث  قبلی خود در مورد چین به عنوان الگوی کاری یک کشور اشاره داشته باشیم به این نتیجه می رسیم که سیر تحولات نظری این کشور بزرگ در یک فرایند زمانی با توجه به سوابق تاریخی و فرهنگی و البته اقتصادی خود تصمیم به الگوسازی نظری داشته و به دستاوردهایی رسیده است تا سلطه نظری جهان غربی را از این روابط بکاهد و الگوی مناسبی برای دیگر کشورها باشد. از این رو که چین در چند مشخصه اشتراکاتی با کشور ما دارد، این آشنایی در واقع راهکاری برای صاحبنظران داخلی در تدوین نظریه سازی و خواهد بود. اجرای سیاست خارجی بنابر این مدل های تدین شده خواهد بود و از روزمرگی فارغ خواهد شد.

با استفاده از مقاله:

Theorising Chinies  IR and Rise of China, Saudeep Kuman, International Relations,54/2018

کلید واژه ها: سیاست خارجی چین دیپلماسی نظریه های بین الملل تئوری تئوری سیاسی سیاست خارجی چین جمهوری اسلامی ایران


( ۱ )

نظر شما :