تحلیلی متفاوت از رویارویی غرب و روسیه
۱۵۰۰ سال گسترش «ناتو» به سمت شرق (۱)
نویسنده: علی مفتح، دانش آموخته رشته مطالعات اروپایی از بلژیک
دیپلماسی ایرانی: در ماه مارس سال ۲۰۱۴ میلادی بود که سربازان روسی کنترل شبه جزیره کریمه را به دست گرفت. کمی بعدتر از یک سال در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۵ میلادی مسکو وارد درگیری ها در سوریه شد. شاید در نگاه اول این دو اتفاق با هم مرتبط نباشند یا شاید فکر کنیم که تنها بخشی از سیاست روسیه برای مقابله با غرب و گرفتن امتیاز از آن باشد. آن چه در ادامه و طی دو مقاله دیگر در این رشته مقالات خواهیم خواند اما سعی خواهد کرد تا تحلیلی متفاوت از رویارویی غرب و روسیه بر اساس رویدادهای تاریخی ارائه دهد. این تحلیل، روایتی خواهد بود از حرکت تاریخی اروپاییان به سمت شرق این قاره که به خصوص از اوایل قرون وسطی در قرن پنجم شروع شده و با به وجود آمدن حکومت روس ها و عرض اندام آن در مقابل «غرب» در قرن نهم میلادی از سرعت آن کاهش یافت. اما این رویارویی از آن زمان تاکنون هیچ گاه پایان نیافته است. چه در عصر امپراتوری ها که شاید بارزترین نمونه آن ناکامی ناپلئون در روسیه بعد از فتح تقریبا تمام اروپا بود و چه در پایان آن عصر در جنگ جهانی اول، روسیه همیشه همچون سدی در مقابل حرکت غرب-شرق در اروپا بوده است. حتی شکست آلمان ها از روس ها در جنگ جهانی دوم هم به اتحادی میان غرب-شرق منجر نشد و تنها به بن بست دیوار برلین رسید که نقطه اوجی دیگر از تقابل دو سمت این قاره بود. حرکت غرب به شرق در اروپا هیچ گاه از حرکت باز نایستاده است! اتفاقات پیرامون اوکراین و علاقه غرب به وارد کردن کیف در اتحادیه اروپا هم جدیدترین نمونه از تلاش تاریخی غرب در حرکت به سمت شرقی اروپا است که همواره با ایستادگی روسیه همراه بوده است.
اگرچه ورود روسیه به درگیری ها در سوریه تناقضی با متقاعد کردن مسکو از طرف کشورمان برای وارد شدن به تحولات سوریه ندارد، اما به هر حال مبارزه با تروریسم نمی تواند و نمی توانست تنها انگیزه مسکو برای ایفای نقش در درگیری های سوریه باشد. از طرفی دیگر، همکاری با سوریه و حفظ جای پایی در غرب آسیا هم به خودی خود نمی توانست کرملین را متقاعد به پرداخت هزینه در این کارزار کند. آن چه روسیه را مجاب به ورود به درگیری های سوریه کرد، آرزوی دیرینه این کشور برای رسیدن به آب های گرم بود که باعث شد تا با پرداخت هزینه های نظامی و سیاسی، نفوذ و حضور خود در دریای میانه (مدیترانه) را مستحکم کرده و تنها پایگاه دریایی خود در خارج از مرزهایش را حفظ کند.
واقعیت این است که مسائل مربوط به دریای میانه را باید به موازات دریای سیاه در سیاست خارجی روسیه دنبال کنیم. دریاها همیشه به یکدیگر وابسته هستند، به خصوص اگر که در فاصله کمی با یکدیگر قرار داشته باشند. حتی اگر بخواهیم نگاهمان را کمی هم بزرگ تر کنیم، می توانیم به مثال استفاده روسیه از نیروی دریایی خود در سال ۲۰۱۵ میلادی و شلیک موشک های کروز از دریای کاسپین علیه داعش در سوریه اشاره کنیم.
گواه تاریخی متصل بودن دریاها هم حرکت روسیه به سمت جنوب برای به دست آوردن پایگاهی در دریای سیاه بود که نتیجه آن جنگ علیه ایران در اراضی تاریخی کشورمان و همچنین در دریای کاسپین بود. امواج این درگیری ها حتی تا خلیج فارس و در پی آن، ورود انگلیس برای مقابله با مسکو در «بازی بزرگ» ادامه داشت.
با اتخاذ نگاهی وسیع تر و شبکه ای، حتی می توان اتفاقات اخیر در دریای بالتیک و موضوع پیوستن کشورهای شمالی به ناتو را هم در این جورچین مورد بررسی قرار داد. درگیری ها علیه اوکراین اثرات خود را نه تنها در دریای سیاه، دریای میانه و دریای بالتیک نشان خواهد داد، بلکه به احتمال زیاد در آینده ای نه چندان دور موج این اتفاقات به دریای کاسپین و خلیج فارس هم خواهد رسید.
در هر صورت، مقاله حاضر تنها قصد بررسی رویارویی غرب و شرق اروپا با محوریت مسئله آب های گرم و تمرکز بر منطقه بالتیک خواهد بود. امید است که درک شرایط کنونی این منطقه به پیش بینی و تحلیل اتفاقات احتمالی مثبت و منفی که می تواند بر روی کشورمان اثر بگذارد بیانجامد.
افزایش قدرت وایکینگ ها
در زمان قرون وسطی در اروپا بود که وایکینگ های اسکاندیناویایی توانستند «امپراتوری تجاری» خود را در بالتیک پایه گذاری کنند. وایکینگ ها تنها در این منطقه مشغول به فعالیت نبودند. با استفاده از رودهای جاری در روسیه کنونی و شرق اروپا، این مردمان جنگجو تجارت خود را آن قدر گسترش دادند تا توانستند دورتر از مناطق شمالی راه خود را به دریای سیاه هم باز کنند. رشته رودهایی که بالتیک را از راه رود دنیپر به دریای سیاه وصل می کردند کمک کردند تا راه تجاری «وارنگیان به یونانیان» ایجاد شود و بدین ترتیب بود که بالتیک و امپراتوری بیزانس به هم وصل شدند. همین فعالیت های تجاری گسترده که همراه با حمله به مناطق ساحلی و فراساحلی، به دست گرفتن کنترل بنادر، تاسیس و کنترل شهرها و اعمال قدرت در مناطق مختلف اروپا بود که پایه گذار «عصر وایکینگ ها» شد.
جدیدترین برنامه برای احیای راه «وارنگیان به یونانیان» مربوط به سرمایه گذاری در پروژه راه آبی ای-۴۰ است که بخاطر مسایل محیط زیستی و اخیرا هم بخاطر جنگ اوکراین فعلا مسکوت مانده. است
بین سال های ۸۰۰ و ۱۱۰۰ میلادی، مردمان شمال آن چنان قدرت یافتند که حتی با فاصله گرفتن از مناطق محلی خود به دریانوردی یا بهتر بگوییم دزدی دریایی در مناطق دورتر پرداختند. وایکینگ ها در طی چند قرن موفق شدند تا رد پای خود را در انگلیس، ایسلند، گرینلند و بسیاری از دیگر نقاط اروپایی و غیر اروپایی به جای بگذارند. این مردمان دامنه فعالیت های خود را آنچنان گسترش دادند که حتی توانستند با مسلمانان هم ارتباط برقرار کنند. حتی جالب است بدانید که در سال ۲۰۱۷ در کشور سوئد و طی اکتشافات باستان شناسی، دانشمندان نام های «الله» و «علی» را بر لباسی که بر تن بعضی از مدفونین بود پیدا کردند که نشان از ارتباط این مردمان با مسلمانان می داد. انگشترهایی که بر روی آن ها با خط کوفی حکاکی شده بود حاکی از این بود که به احتمال فراوان افرادی از وایکینگ ها مسلمان شده و به مذهب شیعه گرویده بودند.
وایکینگ ها بر خلاف باور عمومی متعلق به یک نژاد خاص نبودند. این مردمان هسته اصلی جمعیتی مناطقی چون فنلاند، استونی، دانمارک، نروژ و سوئد را تشکیل می دادند. در آن زمان البته وایکینگ ها چندان مورد قبول اروپاییان در غرب نبودند. نه بخاطر اینکه رقیب یکدیگر به حساب می آمدند بلکه بیش تر بخاطر اینکه اروپاییان معتقد بودند که وایکینگ ها افراد «غیر متمدن» هستند. این هم عبارتی بود که کاتولیک ها در آن زمان برای غیر مسیحیان به کار می بردند.
دلایلی مختلفی برای انگیزه این مردمان برای دریانوردی و حرکت به نقاط دیگر در اروپا و آسیا ارائه می شود، اما دو احتمال قوی تر وجود دارد که گسترش حضور وایکینگ ها در مناطق دوردست را بهتر توجیه میکند: یکی افزایش جمعیت در محل های سکونتی آن ها در شمال بود که باعث می شد تا به دنبال زمین های دیگر باشند و دیگری هم تلاش این مردمان برای به دست آوردن ثروت بیش تر بود که به آن ها انگیزه دریانوردی در نقاط دوردست را می داد. در بیش تر موارد، وایکینگ ها حتی به دنبال اشغال زمین نبودند و فقط به غارت شهرها (حتی شهرهایی مثل پاریس، سویا، نانت و پیزا به دست آن ها غارت شدند) بسنده می کردند. به طور سنتی، این افراد وابسته به دریا و سوداگر بودند و خیلی پیش نمی آمد که به دنبال تسلط بر زمین و یا کشت آن، جز در موارد ضروری، باشند.
اتصال شمال و جنوب به دست وارنگیان
اما وارنگیان چه کسانی بودند؟ وارنگیان در واقع نامی بود که غربی ها به وایکینگ ها داده بودند. بر اساس کتاب «قصه سالیان گذشته» که اصلی ترین منبع، اما نه ضرورتا دقیق ترین منبع در تفاسیر تاریخی اسلاوهای شرقی به حساب میآید، گروهی از وارنگی ها/وایکینگ ها به نام «روس» در تاریخ ۸۶۲ میلادی به دعوت قبایل اسلاو که با یکدیگر اختلاف داشتند قبول کردند تا اولین حکومت روس کیف را در نووگورود تاسیس کنند و بدین ترتیب بر اسلاوها، فنلاندی ها و دیگر مردمانی که در شمال روسیه کنونی ساکن بودند حکمرانی کنند. روریک، اولین حکمران روسیه و نام همان فردی بود که درخواست مهمانان خود برای حکومت بر آن ها را قبول کرد. وی به همراه فرزندان خود به سمت جنوب حرکت کرده و سلسله روریکوویچ ها را تاسیس کرد، همان سلسله ای که توانست تا قرن هفدهم میلادی بر روسیه حکومت کند!
دریانوردی و تجارت پیشه اصلی وایکینگ ها و از جمله وارنگیان منطقه شرق اروپا بود. وارنگیان هم مثل دیگر وایکینگ ها توانستند تا قدرت اقتصادی خود را از طریق کشتیرانی در رود های مواصلاتی افزایش دهند. آن ها موفق شدند تا تجارت خود را از رود ولگا به دریای کاسپین و از رود دنیپر به دریای سیاه متصل کنند و آن قدر پیش رفتند که تاجران وارنگی حتی با سفر به بغداد توانستند تا اجناس خود را در این شهر به فروش برسانند.
تصویری از رود دنیپر - وسعت و طول رودها در روسیه و اوکراین می تواند بسیار بزرگ باشد.
با گسترش مناطق تحت سلطه روس ها در جهات مختلف جغرافیایی، تمرکز آن ها بر منطقه اصلی سرزمینی خود یعنی مناطق شمالی از دست رفت. از طرفی دیگر، به دلیل افزایش مراودات تجاری و سیاسی با بیزانس که قبل از تشکیل دولت روس شروع شده و بعد از سلسله روریکوویچ ها شتاب گرفته بود، نقطه ثقل حکومتی روس ها کم کم به طرف جنوب حرکت کرده و در کیف مستقر شد (اصلا همین ارتباط با بیزانس دلیل اصلی انتخاب مسیحیت ارتدوکس از طرف حاکم روس ولادیمیر بود که تا به امروز دین اکثریت مردم در روسیه به شمار می رود).
سیاست نگاه به جنوب از یک طرف و پیشرفت صنعتی در غرب اروپا از طرفی دیگر باعث شد تا روس ها از شمال فاصله بگیرند و جا را برای مردمان آلمانی باز کنند که با حرکت به سمت شرق و شمال شرق توانستند کم کم تبدیل به قدرت غالب در بالتیک شوند.
حرکت تتونیک ها به شرق
در ادامه همین فعل و انفعالات حرکتی و توجه روس ها به جنوب بود که در قرن یازدهم میلادی مردمان آلمانی به آرامی توانستند تا قدرت خود بر بالتیک را تثبیت کنند و جای روس ها در این منطقه را بگیرند. سیاست «اوست زیدلونگ» که به معنای «سکنی گزینی در شرق» است از سده ها قبل در قرون چهارم و پنجم میلادی و در زمان امپراتوری روم با هدف توسعه نفوذ این امپراتوری به وسیله تشویق مهاجرت ساکنین امپراتوری به سمت مناطق مرکزی و شرقی اجرا می گردید که از جمعیت کم تری برخوردار بودند. در آن زمان، مرزهای رومی ها از استونی کنونی شروع و با گذر از اسلوونی به ترانسیلوانیا رومانی که امروزه محل رویارویی روسیه و غرب است ختم می شد. مهاجرت به شرق در واقع دنباله سیاست گسترش امپراتوری روم با استفاده از قدرت جمعیتی و به پرچمداری شوالیه های تتونیک در سده های بعدی برای تسهیل این گسترش جمعیتی انجام می شد.
نقشه اروپا مربوط به سال 1300 میلادی - نقاط آبی رنگ پایگاه های فرماندهی شوالیه های تتونیک را نشان می دهد. مناطق رنگ شده در بالتیک هم کاملا تحت سلطه تتونیک ها قرار داشتند. در واقع باید گفت که شکل همکاری میان امپراتوری روم و تتونیک ها در آن زمان، شکلی ساده تر از همکاری اتحادیه اروپا و ناتو در حال حاضر بود.
اما تتونیک ها چه کسانی بودند؟ شوالیه های کاتولیک فرقه نظامی تتونیک برای اولین بار با هدف بازپس گیری اراضی مسیحیان در بیت المقدس گرد هم آمدند. در طی سومین جنگ های صلیبی (۱۱۸۷- ۱۱۹۲) بود که این شوالیه ها به خاطر مقاومت شجاعانه مسلمانان مجبور به تغییر تمرکز خود از سرزمین های مقدس به اروپای مرکزی و شرقی شدند تا بتوانند با آن چه کفار ارتدوکس و همچنین کفار بت پرست که پیرو ادیان محلی در این مناطق بودند مقابله کرده و سرانجام این «کفار» را به قبول مسیحیت کاتولیک وادار کنند. البته باید گفت که نظامیان تتونیک فقط شمشیر به دست نبودند. برای آن ها جنگ نه یک هدف بلکه وسیله ای قدرتمند برای اعمال قدرت و افزایش نفوذ بود. بعضی از سربازان و فرماندهان تتونیک حتی بعدها توانستند به تاجران و دیپلمات های قهاری تبدیل شوند و حکمرانی مناطق وسیعی از اروپا را به دست بگیرند. در هر حال، همچون هر گروه نظامی دیگر این افراد هم به طور دائم در حال جنگ نبودند و در زمان های صلح می توانستند تا با بهره برداری از توان جنگی در دسترس، قدرت خود را به اشکال مختلف گسترش دهند.
پیشروی های نظامی به شوالیه های تتونیک کمک می کرد تا ارتباطات اجتماعی و تجربه سیاسی-نظامی خود را افزایش دهند. همچنین به لطف منابعی که برای تامین هزینه این پیشروی ها در اختیار اعضا و به خصوص رهبران این فرقه گذاشته شده بود، تتونیک ها به تجارت روی آوردند که همین هم باعث شد تا ثروت قابل توجهی را از آن خود کنند. البته این تنها راه درآمدزایی آن ها نبود. غارت، مالیات، اجاره زمین های تصرف شده و دریافت هدایا هم از دیگر راه های کسب درآمد برای تتونیک ها به شمار می آمد.
عمده توجه شوالیه های تتونیک معطوف به منطقه بالتیک می شد. در طول قرن های سیزدهم و چهاردهم میلادی بود که این شوالیه ها جنگ هایی را علیه بت پرستان لیتوانیایی و آن چه کفار مسیحی ارتدوکس روسیه می خواندند آغاز کردند. سیاست تتونیک ها در این مناطق اما تنها اشغال مناطق جدید نبود. هرجایی که به دست این جنگجویان می افتاد کوچ مردمان آلمانی از نقاط غربی اروپا را به دنبال خود داشت. بدین ترتیب تتونیک ها هم می توانستند بافت جمعیتی مناطق اشغال شده را به نفع خود تغییر دهند و هم با این کار از حمایت امپراتوری روم برخوردار می شدند که به دنبال مهاجرت افراد به مناطق شرقی بود.
در واقع، سیاست «اوست زیدلونگ» امپراتوری روم که از زمان های قدیم مهاجرت آلمانی ها به شرق اروپا را دنبال می کرد از طرف خود امپراتوری روم هم با انگیزه های مختلفی حمایت می شد. اگرچه مسیحی سازی مردمان اروپای مرکزی و شرقی یکی از اهداف این سیاست بود اما دلایل دیگری در اتخاذ این سیاست دخیل بود که باعث می شد تا سیر حرکتی از غرب به شرق اروپا قوت و سرعت بیش تری بگیرد. پیشرفت صنعتی و اختراعات کشاورزی در غرب اروپا منجر به بهبود تغذیه و در نتیجه رشد جمعیت در این منطقه شده بود. همین هم سبب شده بود تا ساکنین این منطقه به دنبال فضای بیش تر برای زندگی بهتر باشند. دلیل دیگر اما تجارت و کسب درآمد نه تنها برای اعضای این فرقه که برای حامیان آن هم بود که باعث تشویق گسترش نفوذ در شرق می شد. و در آخر اینکه عمده دلیل حمایت قیصرهای آلمانی و فئودال ها از تتونیک ها گسترش قدرت اقتصادی و تصرف مناطق بیش تر با هدف افزایش ثروت و کشورگشایی بود. همه این عوامل دست به دست هم داده بودند تا شرایط را برای فعالیت تتونیک ها و افزایش قدرت و نفوذ رومی ها در شرق اروپا مهیا کنند.
افول تتونیک ها
اگرچه فرقه تتونیک آن قدر قدرت یافت که سرانجام توانست بر تمام پروسیا حکمرانی کند، اما مشکلات درونی در آن هم کم نبود. شکست از روسیه در «نبرد یخ/ نبرد دریاچه پیپوس» در سال ۱۲۴۲ میلادی، کشتار مسیحیان، تخریب بعضی از کلیساها و همچنین تجارت با مشرکین که مسیحیان آن ها را تحریم کرده بودند بعضی از مواردی بودند که منجر به ایجاد حرف و حدیث هایی در رابطه با این فرقه شد. این مشکلات تا آن جا پیش رفت که بعضی از مردمان شرق اروپا تنها به خاطر ترس از زندگی تحت حکومت تتونیک ها از قبول مسیحیت کاتولیک سر باز می زدند. همزمان با پیشرفت در جنگ ها و کسب پیروزی های بیش تر از طرف فرقه، این طور به نظر می رسید که تتونیک ها بیش تر از علاقه برای گسترش مسیحیت به دنبال غارت و پیشبرد اهداف سیاسی خود بودند. همین هم سبب کاهش مقبولیت مردمی آن ها و در نتیجه سستی در پشتیبانی از طرف حامیان آن شد.
بعلاوه، مشکلات درونی و تفرقه میان شاخه های مختلف قدرت در درون این گروه و همچنین قدرت گیری بازیگران خارجی و اعمال نفوذ آن ها در امور داخلی فرقه باعث تضعیف هرچه بیش تر شوالیه های تتونیک شد.
اما ضربه های نهایی به این فرقه را اتحاد قوای لیتوانی و لهستان علیه این فرقه وارد کردند. نبرد معروف تاننبرگ در سال ۱۴۱۰ که میان این اتحاد و سربازان تتونیک اتفاق افتاد ضربه ای مهلک برای فرقه کاتولیک به شمار می آمد. این نبرد که از بزرگ ترین جنگ های اروپا در قرون وسطی بود به کشته شدن بسیاری از فرماندهان تتونیک از جمله فرمانده اصلی آن منجر شد و باعث گشت تا تصویر شکست ناپذیری شوالیه های تتونیک از بین برود. تلفات بسیار و در پی آن بدهکاری های فراوان برای بازسازی مناطق جنگی باعث شد تا فرقه جنگجوی تتونیک بعد از تاننبرگ دیگر هرگز نتواند شکوه گذشته خود را به دست آورد. این نبرد از چنان اهمیتی برخوردار بود که بعدها تبدیل به یکی از افتخارات ملی لیتوانی و لهستان شد و باعث الهام حماسه ها و داستان های فراوان در ادبیات این دو ملت شد. حتی امروزه هم لیتوانی و لهستان یاد و خاطره نبرد تاننبرگ را گرامی می دارند!
یادبود نبرد تاننبرگ علیه تتونیک ها در لهستان، که در سال ۱۹۶۰ میلادی از آن رونمایی شد. پس از شکست نازی ها در جنگ جهانی دوم، از پیروزی نیروهای شرقی در سال ۱۴۱۰ میلادی به عنوان «نخستین» پیروزی اسلاوها بر آلمانی ها در تاریخ یاد می شود.
در این مقاله به بررسی نقش وایکینگ ها و تتونیک ها در تحولات شرق اروپا پرداختیم. همان گونه که مشاهده شد، وایکینگ ها توانستند تا قدرت خود ا از راه دریانوردی و کشتیرانی افزایش دهند. همین رویه را وارنگی ها دنبال کردند و توانستند تا شمال اروپا را به جنوب آن متصل کنند. روس ها البته بخاطر تمرکز بر حرکت شمال-جنوب راه را برای رومی ها و تتونیک ها و حرکت غرب-شرق از طرف این مردمان باز کردند. همین هم باعث شد تا دیواری محکم از شمال به جنوب کشیده شود که باعث اختلال حرکت تتونیک ها به سمت شرق می شد. نتیجه این بود که اتحاد لیتوانی، لهستان، روسیه و مغول شکستی سنگین را بر تتونیک ها تحمیل و باعث کنار رفتن آن از صحنه رویارویی شد. البته رویارویی میان غرب و شرق در اروپا پایان نیافت. در مقاله بعدی خواهیم دید که چگونه در سال های بعد روس ها و رقبای اروپایی آن ها تقابل وارنگی ها و تتونیک ها را ادامه می دهند!
نظر شما :