در دوره خروج امریکا و خاورمیانه همچنان ملتهب
افغانستان و معادلات امنیت منطقهای
دیپلماسی ایرانی: فهم متعارف از مشکل امنیتی افغانستان در کنار مسائل سیاسی و اقتصادی چیست؟ چطور می شود از وضعیت بغرنج امنیتی و محیط و ماحول آن، یک توضیح قانع کننده داد؟ و بالاخره چطور می توان یک راه حل معقول برای رفع این چالش امنیتی که در سطوح منطقه ای و جهانی مطرح است پیشنهاد داد؟ این ها محور بحث نوشته کنونی هستند، مخصوصا در شرایط حاضر که تروریسم طالبانی بر افغانستان حاکم است و قدرت ها و بازیگران قدرتمندی مانند ایالات متحده امریکا، هنوز هم نقش به سزایی را در تعاملات و پویش های امنیتی منطقه بازی می کنند، تماس روی مسائل امنیتی و تمهیدات آن، ضروری است و می تواند یک فهم عمیق و اکادمیک را به ما بدهد.
باید بدانیم که یک مجموعه امنیت منطقه ای چیست و چه نقشی را در تبیین تعاملات، پویش ها و کنش های امنیتی در یک جغرافیای امنیتی بازی می کند؟
مجموعه های امنیت منطقه ای در اصل از تمهیدات مکتب امنیتی، کپنهاگ است. مفهوم «مجموعه امنیتی منطقه ای (Regional security complex) برای نخستین بار توسط باری بوزان در کتاب مردم، دولت ها و هراس مطرح شد. وی بر این باور است که از آنجا که سطوح تحلیلی ملی و بین المللی نمی توانند برای تجزیه و تحلیل مسائل مربوط به مناطق مناسب باشند، لذا وجود یک سطح تحلیل میانه برای این منظور ضروری خواهد بود. خود وی منظور از ارئه سطح تحلیل میانه را تلاشی برای پر کردن شکاف میان سطح دولت و سیستم (نظام بین الملل) می داند.
با تغییر روابط بلوک های شرق و غرب و فروپاشی اتحاد شوروی، مجموعه امنیت منطقه ای، نقش خیلی مهمی را در تعاملات امنیتی مناطق ایفا می کرد. نقش و جایگاه افغانستان، همواره محور تمرکز پژوهشگران امنیتی بوده است. تلاش عمده این بوده است تا با مدنظرداشت ویژگی های مجموعه امنیت منطقه ای، افغانستان در یکی از این کانون های امنیتی، به اساس شباهات و چالش های امنیتی آن گنجانیده شود. این ویژگی ها عبارتند از نزدیکی جغرافیایی، وابستگی امنیتی، گسترش روابط اقتصادی و وجود الگوهای دوستی و دشمنی، وجود چندین دولت مستقل در یک جغرافیای امنیتی که از هم توسط مرزها جدا شده باشند و وجود یک قدرت بزرگ از ویژگی های اصلی یک مجموعه امنیت منطقه ای است. در ضمن باید گفت که مولفه های اصلی ساختار یک مجموعه امنیت منطقه ای از چه قرار است و چطور می توان یک مجموعه امنیت منطقه ای را، تشخیص داد؟ آرایش واحدها و تمایز میان آنها، الگوهای دوستی و دشمنی، توضیح قدرت میان واحدهای اصلی از مولفه های اصلی یک مجموعه امنیت منطقه هستند. تحولات مهمی نیز در تغییر مفاهیم عمده، پیرامون مجموعه امنیت منطقه ای، نقش بسزای داشته است. مسائلی مانند: چند بعدی شدن مفهوم امنیت، منطقه گرایی امنیتی، منطقه گرایی نو، از جمله کنش هایی بوده اند که بر بررسی نظریه های مجموعه امنیت منطقه ای، تاثیر گذاشته اند. اما جایگاه این کشور در مقاطع مختلف تاریخی، چگونه دچار تحول شده است؟
افغانستان در مرحله جنگ سرد، در محور رقابت شرق و غرب قرار داشت و دارای جایگاه بلندی در تعاملات امنیتی میان امریکا و اتحاد شوروی سابق بود. در فاز پس از جنگ سرد، با از دست دادن اهمیت استراتژیک خود، این کشور به فراموشی مطلق سپرده شد و در لجنزار بازی های استخباراتی، فرو رفت و از هم پاشید. حوادث امنیتی و تعاملات متعاقب آن و با دوباره بازیابی جایگاه و اهمیت خود این کشور، پس از یازده سپتامبر در کانون توجه قدرت های بزرگی مانند ایالات متحده قرار گرفت و اهمیت استراتژیک یافت. زیرا امریکا و متحدانش با طرح خاورمیانه بزرگ، این کشور را الگوی تغییرات بعدی ساختند و اهداف دموکراتیک سازی جهان اسلام، براندازی دولت های ضد امریکا، تامین امنیت اسرائیل و تضمین امنیت انرژی را در سر خط کار قرار داد.
سرنگونی دولت صدام حسین در عراق، بهار عربی و سایر تعاملات امنیتی، مجموعه امنیت منطقه ای خاور میانه را به شدت متاثر ساخت و دچار تحول عمیقی کرد که نمی توان نقش افغانستان را در آنها، نادیده گرفت. سپس، پس از کاهش حضور نظامی امریکا – گسترش روابط فرهنگی و تاریخی – مجموعه امنیت منطقه آسیای مرکزی با افغانستان، این کشور در محاق نگرانی های امنیتی کشورهای آسیایی قرار گرفت و در حال حاضر که طالبان در افغانستان حاکم هستند، این نگرانی فزونی بیشتر یافته است.
بازی با کارت تروریسم و تحت تاثیر قرار دادن امنیت و سیاست آسیای مرکزی از افغانستان، در واقع نقطه اوجی تنش در تعاملات امنیتی و پویش های متعاقب آن در مجموعه امنیت منطقه ای است.
در جنب این تحولات، تاثیر تنش هند و پاکستان و تاثیر آن بر وضعیت افغانستان، این کشور را شامل مجموعه امنیت منطقه ای جنوب آسیا ساخته است و جزء غیر مجزای آن نشان می دهد.
در بحبوحه این تاثیرپذیری های که از تمایلات استراتژیک و اکونومیک چین و تاثیر آن بر وضعیت افغانستان، منشاء می گرفت، افغانستان نیز نمی تواند از تعاملات و پویش های امنیتی مجموعه امنیت منطقه ای مستقل چین، جدا حساب شود. چین در همسایگی افغانستان، بازیگر قدرتمند منطقه ای و جهانی است که توان اقتصادی و نظامی و تکنولوژیکی آن، هیچ امکان گریز افغانستان را از تاثیرپذیری آن، نمی گذارد. پس همین جاست که مسئله چهار رویکرد معمول در زمینه بررسی جایگاه افغانستان در مجموعه امنیت منطقه ای مطرح می شود. این چهار روی کرد عبارتند از مجموعه امنیت منطقه ای جنوب آسیا، مجموعه امنیت منطقه ای آسیای مرکزی، مجموعه امنیت منطقه ای خاورمیانه، قرار دادن افغانستان به عنوان دولت عایق که هر کدام افغانستان را در لایه جدیدی از تحلیل ها و بررسی قرار می دهند.
پیوند و مشابهت های نزدیک افغانستان با توجه به وضعیت امنیتی بغرنج آن و وجود عناصر مشابه کننده، افغانستان را از لحاظ ماهیت امنیتی آن، در چهار مجموعه امنیت منطقه ای قرار می دهد که ذیلا به تشریح مختصر آنها خواهیم پرداخت تا معلوم شود که آیا افغانستان پسا امریکا، شامل کدام یک از مجموعه های امنیت منطقه است و یا هر یک عنصر جدا از تعاملات آنها، محسوب می شود؟
الف: افغانستان و مجموعه امنیت منطقه ای جنوب آسیا
افغانستان با مدنظرداشت خصوصیاتش مانند نزدیکی جغرافیایی، گسترش روابط اقتصادی، وابستگی امنیتی، وجود الگوهای دوستی، در زمان حضور امریکا در این کشور، در مجموعه امنیت منطقه ای جنوب آسیا قرار می گرفت. قرار دادن افغانستان در مجموعه امنیتی منطقه ای جنوب آسیا، به اساس وجوه تشابه آن صورت می گرفت. اما حال که حضور امریکا در افغانستان نیست و افغانستان نقشی در اهداف راهبردی و ژئوپولیتیک امریکا ندارد و از سوی دیگر، پاکستان به عنوان یکی از کلیدی ترین بازیگران امنیتی در جنوب آسیا، حضور فعال در افغانستان دارد و از طالبان حمایت می کند، خیلی ها فراتر رفته اند.
هند دیگر حضوری در افغانستان ندارد و پاکستان ظاهرا برنده میدان شده است. وابستگی امنیتی میان افغانستان و پاکستان رنگ باخته و الگوهای دوستی، جایگزین الگوهای دشمنی شده است. اتصال جغرافیایی افغانستان با پاکستان مخصوصا بعد از حضور فعال و قدرتمند پاکستان در رژیم پاکستان، تحت کنترل در آوردن اقتصاد افغانستان توسط پاکستان بهجای گسترش همکاری های اقتصادی، تحلیل وضعیت را اندکی دشوار کرده است.
افغانستان و مجموعه امنیت منطقه ای جنوب آسیا را چه پیوند می دهد و چگونه می توان با مطالعه چالش ها و فرصت های مشترک امنیتی، به یک فهم متعارف از پیوند امنیتی میان افغانستان و مجموعه امنیت منطقه ای جنوب آسیا رسید؟
در پاسخ باید گفته شود که عناصر متقابل زیادی در هماهنگی های امنیتی میان افغانستان و این مجموعه امنیت منطقه ای وجود دارد که مجموع از فرصت ها و چالش ها را به میان آورده است. مثلا پیوندهای خویشاوندی و وجود مشترکات زبانی و فرهنگی میان افغانستان و پاکستان و افغانستان و هندوستان و پیوند مشترک متقابل فرهنگی این دو کشور با افغانستان، وجه مشترک امنیتی را به میان آورده است. اختلافات ارضی و مرزی میان افغانستان و پاکستان به سر خط فرضی دیورند، پاکستان و هندوستان روی مسئله کشمیر، مواد مخدر و تروریسم و روند روبه رشد تندروی مذهبی در افغانستان و پاکستان، الگوهای دوستی و دشمنی که یکی از مشخصه های اصلی یک مجموعه امنیت منطقه ای است، وابستگی امنیتی متقابل و منافع مشترک اقتصادی، توانسته است پیوندهای عمیق امنیتی، سیاسی و اقتصادی را میان حوزه جنوب آسیا و کمربند امنیتی متصل آن و افغانستان بوجود آورد.
حالا غیبت امریکا ظاهرا به پاکستان میدان بیشتر داده است تا علی رغم نارسایی ها و مشکلات اقتصادی، رقابت شدید با هندوستان و دنبال کردن اهداف راهبردی و عمیق استراتژیک، در میدان افغانستان یکه تازی کند.
ب: افغانستان و مجموعه امنیت منطقه ای آسیای مرکزی
آسیای مرکزی به شدت از تحولات و دینامیک امنیتی در افغانستان متاثر است. سه بلای عمده (تروریسم، قاچاق مواد مخدر و جدایی طلبی) که در واقع شالوده اصلی نگرانی های امنیتی را برای کشورهای آسیای مرکزی می سازند، عمدتا منبع و منشاء از افغانستان می گیرد.
این کشور در سایه تحولات یک سال اخیر، محل امنی برای مختل ساختن امنیت آسیای مرکزی شده است.
قاچاق مواد مخدر، افغانستان را همواره در سرخط نگرانی های امنیتی کشورهای همسایه آسیای مرکزی قرار داده است. تقریبا نود درصد از قاچاق مواد مخدر از افغانستان به آسیای مرکزی می شود. شبکه های قاچاق مواد مخدر، مسیر افغانستان را هم از حیث محل ترانزیت و هم به مثابه جغرافیای کشت آن، استفاده می کنند. در اصل نگرانی های اصلی کشورهای آسیای مرکزی، از درک تمویل تروریسمی است که جغرافیای امن و عقبه استراتیژیک آن افغانستان و منبع تمویل مالی آن، مواد مخدر است. در جنب آن، ناامنی و بی ثباتی افغانستان، برای کشورهای آسیای مرکزی، یکی از نگرانی های عمده است.
به قدرت رسیدن طالبان، الهامی خوب بود برای سایر گروه های تروریست خارجی که هدف بعدی آنها آسیای مرکزی است. جدایی طلبی، افراط گرایی و تندروی مذهبی، از جمله پایه های بنیادی و نکته اساسی در درک تهدیدات کشورهای آسیای مرکزی از درک افغانستان است.
مجموعه امنیت منطقه آسیای مرکزی، یک کمربند به شدت تحت تاثیر دیدگاه های نظامی و ضد تروریستی شانگهای است. پیمان شانگهای همواره در مورد قوت یابی تروریسم در افغانستان، نگرانی دارد و در اصل منشاء نگرانی کشورهای آسیای مرکزی هم، شدت گرفتن حملات تروریستی به خاکشان است.
اصل مسئله اقتصادی و پیوند ناگسستنی آسیای مرکزی با افغانستان و ارتباط آن با تجارت در حوزه جنوب آسیا، از احادترین موضوعات است. دید تجاری منطقه برای استفاده از مسیر افغانستان، همواره با رقابت های سیاسی و امنیتی خلاصه می شود. به همین ملحوظ است که افغانستان را دروازه هر نوع تحول اقتصادی، سیاسی و امنیتی در آسیای مرکزی تصور می کنند.
اگر قاچاق مواد مخدر، ناامنی و بی ثباتی در افغانستان و افراط گرایی دینی در این کشور، وجود نداشت، این وابستگی اقتصادی، به مراتب ارجحیت خاصی در منطقه داشت، اما حالا که وضعیت تغییر کرده و نیاز است تا تعاملات امنیتی در سرخط کار قرار داده شود، وابستگی امنیتی آسیای مرکزی و افغانستان، بسیار زیاد است.
سرحدات طولانی، خطر سرایت تروریسم بین المللی را هر لحظه گسترش می دهد. دولت های آسیای مرکزی از این موضوع اطلاع دارند و نگرانی اصلی هم، همین است که گسترش دامنه ناامنی و تبدیل این کشور به محل امن تروریستهای چند ملیتی، آسیای مرکزی و امنیت و ثبات آن را تهدید می کند.
ج: افغانستان و مجموعه امنیت منطقه ای خاورمیانه
موضوعاتی که افغانستان را با مجموعه امنیت منطقه ای خاورمیانه پیوند می دهد مسائلی مانند فرهنگی – دینی، مسائل زیست محیطی، مسائل سیاسی – امنیتی، مسایل امنیتی – نظامی هستند. فرهنگ اسلامی و عقاید مذهبی، مسائل زیست محیطی مانند اثرات مخرب جنگ در خاورمیانه و افغانستان و تاثیر متقابل آن بالای همدیگر، تبعات تعاملات و دینامیک امنیتی سیاسی مبنی بر تغییرات سیاسی در نظام های خاورمیانه و تاثیر این تحولات سیاسی بر وضعیت افغانستان، چالش های زیادی را به وجود می آورد، در حالی که مشترکات و وجه وفاق در تحلیل وضعیت امنیتی افغانستان و مجموعه امنیت منطقه ای خاورمیانه، قابل بحث است.
به هر حال دینامیک امنیتی موجود و پوتانسیل عناصر مخرب پیرامون افغانستان و مجموعه امنیت منطقه ای خاورمیانه، بر همدیگر تاثیر قابل لمسی گذاشته اند. متخصصان مسائل خاورمیانه بارها ویژگی های خاورمیانه را مورد بررسی و مطالعه قرار داده اند، مفروض همه آنها این بوده که خاورمیانه واحد سیاسی – استراتژیک خاص و مجزایی است. اما برخی دیگر از محققان مسائل منطقه معتقدند که طی سال های اخیر به خصوص بعد از پایان جنگ دوم خلیج فارس، خاورمیانه، از یکپارچگی سابق خارج شده و گرایش های گریز از مرکز در منطقه سرعت گرفته است.
چالش های اساسی مجموعه امنیت منطقه خاورمیانه و تاثیر آن بر وضعیت افغانستان مواردی مانند تروریسم، نبود یکپارچگی سیاسی در میدان دولت های خاورمیانه و وجه مشترک بی ثباتی میان افغانستان و این مجموعه امنیت منطقه ای، اختلافات مذهبی (شیعه و سنی)، مناقشه اعراب و اسرائیل که افغانستان را خواه ناخواه از لحاظ عقیدتی درگیر آن می سازد، هستند.
تروریسم افغانستان که تمام منطقه را به آشوب کشیده است، چوب سوخت آن از خاورمیانه تامین می شود. مهمتر از آن، تفکر افراطی که به جریان های مذهبی و جهادی افغانستان، جان داده از خاورمیانه وارد شده است.
تروریسم و شعاع آن، محصول یک مقطع تاریخی سیاسی است. در این دوره، چندین تفکر سیاسی – مذهبی در ایران، تونس، ترکیه، مصر، سوریه و عراق، ظهور کرده اند که جانمایه اصلی تضادهای سیاسی و نظامی در منطقه بوده است.
خاورمیانه در اصل، منبع و میدان اصلی "طرح خاورمیانه بزرگ" به رهبری امریکا بود که بواسطه آن دو هدف عمده را تعقیب می کرد. این دوهدف عمده عبارت از تامین امنیت اسرائیل در میان اعراب در یک فضای متخاصم تاریخی و اطمینان از تداوم تامین نفت برای امریکا بوده است. به نظر می رسد هر دو هدف کماکان به دست آمده است. اما پیوست این طرح، دموکراسی سازی دنیای عرب و تعمیم ارزش های دموکراسی امریکایی بود که امریکا با حضور در افغانستان و تصفیه حساب با ایران و دولت مخالف آن، در تلاش بود تا این ارزش ها را عمومیت بخشد. در ضمن آن، نبود یکپارچگی سیاسی در میان اعراب و اوضاع متشنج خاورمیانه، همواره امریکا را از حیث یک دولت میانجی، وارد میدان ساخته است.
تضادهای فکری، مذهبی، سیاسی و نظامی و تقابل منافع اقتصادی دولت های خاورمیانه این وجه را بیشتر نمایان می سازد که همواره نفوذ امریکا در منطقه بوده که شرایط را برای یک ثبات نسبی مساعد ساخته است. حال آن که این شرایط ثابت نبوده و تحولاتی را تجربه کرده است. اما مهمترین وجه ارتباط میان مجموعه امنیت منطقه خاورمیانه و افغانستان، در تشدید تضادهای مذهبی میان ایران و عربستان بوده است. هر دو قدرت متخاصم و دشمنان تاریخی (فارس و عرب) برای سالیان متمادی در یک تضاد فکری و سیاسی عمیقی، به سر برده اند. اثرات این تضاد فکری عمیق، به وضعیت افغانستان کماکان اثر گذار بوده است. گروه های نیابتی هر دو با امکانات وسیعی مالی، از جمله عوامل مخل امنیت و تاثیرگذار بر دینامیک امنیتی افغانستان و ماحول آن بوده اند. به این لحاظ هرگاه از خاورمیانه حرف زده می شود، افغانستان را نمی توان جدا از تبعات و اثرات دانست.
د: افغانستان و مجموعه امنیت منطقه ای
کمربند امنیتی مستقل چین قدرتهای بزرگ منطقهای مانند چین با چشمانداز تازهای به قضایای افغانستان مینگرند. این چشمانداز تازه، معلول اوضاع افغانستان پسا آمریکا و به قدرت رسیدن طالبان در این کشور است. از همین رو چین با دید استراتژیک، سعی دارد تا اوضاع افغانستانِ تحت کنترل طالبان را به نفع خود، مدیریت کند. اگر پکن در دراز مدت نتواند اوضاع افغانستان را مدیریت کند، ناگزیر در نقش فعال خود پیرامون وضعیت امنیتی در افغانستان، تغییر مسیر میدهد اما این تغییر مسیر تاثیری روی وجوه دیگر روابط این کشور با طالبان نخواهد گذاشت.
چین از زمان خروج آمریکا از افغانستان، با دید اقتصادی بارزتر و نگاه امنیتی عمیقتری پیشرفت وضعیت در افغانستان را رصد میکند. به همین دلیل با طالبان از ابتدای امر، تعامل توام با صبر استراتژیک را سرخط سیاستهای خود قرار داد. نگاه راهبردی چین، علاوه بر تعامل با طالبان، نفوذ در جامعه افغانستان در درازمدت است. چین تلاش میکند تا علاوه بر حفظ روابط تاکتیکی با طالبان، از گسترش تروریسم در مرزهای غربی خود، جلوگیری کند. از همین رو تعامل چین با طالبان، یک تعامل حفظ وضع موجود و اعتقاد به گسترش این روابط بر اساس نیازهای زمان معرفی شده است. چین در عین حال ضمن حفظ یک موضع میانه در سطح بینالملل، نگاه ویژهای را برای کنار زدن سایر بازیگران در افغانستان با هدف مقابله با تهدیدها و نیز ایجاد فرصتهای جدید دارد، اما پکن به خوبی بر این واقعیت واقف است که این کار هزینههایی در بر دارد. پکن نگاه خود را در افغانستان پسا آمریکا، غیرژئوپلتیک عنوان میکند تا حساسیتهای روسیه و غرب برانگیخته نشود؛ اما به خوبی میداند که در مراحل بعدی از تکامل بازیگری خود در منطقه، به ناچار در تنشهای ژئوپلتیکی منطقه بخصوص افغانستان حضور خواهد داشت. این تنشهای ژئوپولتیکی، ممکن است چین را مجبور به واکنش نظامی و امنیتی شدید در قبال وضعیت امنیتی افغانستان کند و شاید زمینه را برای حضور نظامی چین در افغانستان مساعد سازد، چون چین از ناحیه همسایگان خود به شدت تحت نگرانی امنیتی است و افغانستانِ تحت کنترل طالبان و گروههای تروریستی بینالمللی، ظرفیت آن را دارد تا به پاشنه آشیل امنیتی چین در آینده مبدل شود. بنابراین میتوان ارزیابی کرد که چین امروز و نحوه تعامل آن با طالبان، صرفا یک نگاه تاکتیکی و از روی مجبوریت است و گرنه چین کمونیست با دیدگاه به شدت دین ستیزانه خود، چگونه حاضر شده تا قدرت به شدت افراطی مذهبی طالبان را، به عنوان موتلف خود بپذیرد و با آن تعامل داشته باشد؟ بر این اساس، با نظرداشت محیطهای پیرامونی چین، میتوان اینطور ارزیابی کرد که این کشور به افغانستانِ تحت کنترل طالبان – به عنوان یک قطعه از پازل منطقهای مینگرد که نقش آن در تخریب پروژههای اقتصادی چین که بخش عمده آن از آسیای مرکزی میگذرد و امنیت افغانستان، بر آن تاثیر بیچونوچرایی دارد – چندان خوشبین نیست. از سوی دیگر، چون محیط پیرامونی چین در حوزه دریایی و خشکی، به یکی از پاشنههای آشیل این کشور برای آسیبپذیری در مقابل غرب و رقبای منطقهای او تبدیل شده، بنابراین ایجاد و بزرگتر شدن تشنج و معضل در مرز این کشور با افغانستان به معنای ایجاد چالش جدید برای چین امروز است.
تحولات هنگکنگ و تایوان در داخل، بیثباتیها در میانمار و عدم قطعیت در سریلانکا، تنش در دریای چین جنوبی و نیز ائتلافسازیهای ژاپن و کره، شرایط دشواری را در محیط آسیایی چین پدید آورده است. پس ایجاد تنش در مرز غربی این کشور، در حال حاضر و با نظرداشت وضعیت موجود، برای این کشور، ناخوشایند است.
چین با نگاه توام با شک به طالبان، از یک سو خواستار حفظ روابط با این گروه است و نمیخواهد اراتباط لرزان و شکننده خود را با این گروه که قدرت سیاسی را در افغانستان دارد، قطع کند و از سوی دیگر، میخواهد رفاقت با این گروه را با گزینههای محتمل دیگر، معاوضه کند زیرا پکن از عواقب استحکام پایههای نظام طالبانی که در حال حاضر الهام بخش موفقیت برای سایر گروههای منطقه شده به خوبی آگاه است و قصد ندارد کاری کند که گروه طالبان، قهرمان میدان افراطگرایی و تروریست معرفی شود و با الهام از این گروه، درد سر تازهای در منطقه به وجود آید. اما این معاوضه، زمان و هزینه بیشتری برای چین خواهد داشت. پس به نظر میرسد این کشور، دینامیک تهاجمی و تحریکآمیز در محیط پیرامونی خود را که بیشتر متاثر از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان است، به عنوان یکی از قطعههای پازل امنیتی میبیند و درصدد تعریف بازیگری هژمونیک برای خود در این منطقه به نحوی است که تهدیدی را در کوتاه و میانمدت از جانب آن مشاهده نکند. این رویکرد میتواند در بلندمدت افغانستان را به عنوان فضای تداوم ژئوپلتیک پیرامونی چین و حوزه منافع استراتژیک این کشور مطرح کند. بنابراین افغانستان تحت کنترل طالبان، دردسری است که چین به هیچ صورت خواستار تحکیم پایههای آن در درازمدت نیست و میخواهد با اندک تحول در وضعیت موجود، جایگزینی برای آن پیدا کند. شاید یکی از دلایلی که تا امروز رابطه میان چین و طالبان را تداوم بخشیده، توصیههای آیاسآی باشد. اما این وضعیت نمیتواند برای درازمدت ادامه پیدا کند و ممکن است چین با تداوم وضع موجود، با چالشهای امنیتی مواجه خواهد شد. چیزی که پکن در هیچ صورت، خواستار آن نیست. اگر سیاستگذاران چین همه موافق باشند که ثبات در افغانستان، یکی از منافع مهم چین است بر سر شدت خطری که بیثباتی افغانستان بر امنیت چین، تحمیل میکند، دچار اختلاف نظر میشوند.
بیشتر متخصصان موافقند که خطر سرریز مستقیم تروریسم از افغانستان به چین، بسیار زیاد است. چین و افغانستان دارای مرز فقط ۹۲ کیلومتر هستند اما تحولات و دینامیک های امنیتی در هردو کشور، چین را از قوت گرفتن گروه های ترویستی به شدت نگران کرده است. وخیمتر شدن اوضاع امنیت در افغانستان پس از به قدرت رسیدن طالبان و نضج گیری گروه های تروریستی در این کشور، خطر امنیتی را برای چین، هم افزایش میدهد.
برخی تحلیلگران چینی استدلال میکنند که عقبنشینی امریکا و متحدانش و سقوط غیر منتظره دولت جمهوری، فرصتی در اختیار گروههای معارض اویغور قرار داده است که همکاری گروههای تروریستی دیگر را برای هدفشان جلب کنند یا این که این گروهها شاید اجازه بدهند که افغانستان، پایگاهی برای مبارزان اویغور بشود، زیرا طالبان پاکستان و افغانستان با اویغورها همدل هستند. پس این موضوع برای ایغورها، فرصتی را پیش می کشد که می توان آن را تهدید مستقیم به امنیت ملی چین دانست.
قدرت افراطگرایی و تروریسم مذهبی همچنان در حال افزایش است. در سالهای اخیر، گروههای جاافتادهای مانند جنبش اسلامی ازبکستان، حزب تحریر الاسلامی و جنبش اسلامی ترکستان شرقی (نامی که گاهی برای حزب ترکستان شرقی به کار میرود) فعالیتهایشان را ادامه دادهاند.
در عین حال، سازمانهای افراطگرای جدیدی هم در حال ظهور هستند. اما به طور کل، موضوعاتی که افغانستان را با کمربند مستقل امنیتی چین وصل می کند موضوعاتی مانند تروریسم و افراط گرایی، قاچاق مواد مخدر از افغانستان به منطقه و جهان، منابع زیرزمینی افغانستان که چینی ها به شدت به آن علاقمند هستند، منافع مشترک اقتصادی و امنیتی میان افغانستان و چین در صورتی که یک دولت قانونی و مشروع در افغانستان حاکم شود، تحمیل ایدئولوژی چینی که گمان می رود چینی ها آن را در سرخط کار خود قرار داده و از جغرافیای ماورای خود، روند تحمیل و تعمیم آن را شروع کند، نقش امنیتی اثر گذار افغانستان به وضعیت و آینده تعقیب ابر پروژه یک کمربند یک جاده و امنیت کشورهای آسیای مرکزی به عنوان شاهرگ اقتصادی برای چین که افغانستان را نمی توان از تحلیل آن جدا دانست.
مجموع عوامل باعث می شوند تا چین در یک وضعیت ناگوار امنیتی از درک رشد تروریسم در افغانستان قرار گیرد. این کشور به ناچار، داخل روندهای امنیتی پیرامونی خود می شود که افغانستان جزئی از این کشورهاست. بنابراین در حال حاضر، با مدنظر داشت روند رشد تروریسم و تشدید خطرات آن از افغانستان بالای منطقه، گمان می رود که کمربند امنیتی چین جایگاه آینده افغانستان در تعاملات امنیتی و دینامیک برخاسته از آن باشد.
نظر شما :