یک پرسش، یک پاسخ؛ سعید محمودی در گفت و شنودی از روزگاران دیپلماتیک

خاطره ای از دیپلمات امریکایی که در وزارت خارجه ایران ماند

۲۸ مرداد ۱۴۰۱ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۱۳۹۶۹ اخبار اصلی تاریخ دیپلماسی مجله دیپلماسی
سعید محمودی بعد از مهاجرت به سوئد و ادامه تحصیل در رشته حقوق بین الملل، به عالی ترین مدارج این رشته رسید و طی این سال ها، استاد و همچنین رئیس دانشکده حقوق (۲۰۱۱-۲۰۰۹) دانشگاه استکهلم بوده است. او بعد از بازنشستگی (۲۰۱۵)، همچنان با دانشگاه استکهلم در حال همکای است. شایان ذکر است که دکتر محمودی در سال ۲۰۲۰ به دلیل خدمات شایسته و تحقیقات گسترده در زمینه حقوق دریاها، حقوق محیط زیست و حقوق بین الملل، مفتخر به دریافت نشان طلا از دست کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه کشور سوئد شد. در گفت وگو با ایشان به سالیان دور رفته ام و در باب خاطرات و تجارب کاری وی از دوران حضور در وزارت امورخارجه به گفت و شنود پرداخته ام.
خاطره ای از دیپلمات امریکایی که در وزارت خارجه ایران ماند

دیپلماسی ایرانی: سعید محمودی متولد 1326 در تهران، بین سال های 1352 تا 1360 عضو رسته سیاسی وزارت امور خاجه و در واقع دیپلمات این وزارتخانه بود. وی فارغ التحصیل علوم سیاسی از دانشگاه تهران است که در سال 1352 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. ایشان در سال 1353 وابسته سفارت ایران در استکهلم و در سال 1358 کاردار موقت در استکهلم بود. همچنین در سال 1359 نیز قرار بود در مقام دبیر دوم نمایندگی ایران به ژنو عزیمت کند که به دلیل تحولات ناشی از انقلاب، این مأموریت در نهایت لغو شد. او در سال1360 وزارت امور خارجه را ترک کرد.

سعید محمودی بعد از مهاجرت به سوئد و ادامه تحصیل در رشته حقوق بین الملل، به عالی ترین مدارج این رشته رسید و طی این سال ها، استاد و همچنین رئیس دانشکده حقوق (2011-2009) دانشگاه استکهلم بوده است. او بعد از بازنشستگی (2015)، همچنان با دانشگاه استکهلم در حال همکاری است. شایان ذکر است که دکتر محمودی در سال 2020 به دلیل خدمات شایسته و تحقیقات گسترده در زمینه حقوق دریاها، حقوق محیط زیست و حقوق بین الملل، مفتخر به دریافت نشان طلا از دست کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه کشور سوئد شد. در گفت وگو با ایشان به سالیان دور رفته ام و در باب خاطرات و تجارب کاری وی از دوران حضور در وزارت امورخارجه به گفت و شنود پرداخته ام.(1) 

آقای دکتر محمودی، زمانی که وارد وزارت امورخارجه شدید، در چه اداره ای کار خود را آغاز کردید. یک روز کاری ادارت سیاسی وزارت امورخارجه در آن سال ها چگونه بود؟ 

من در خرداد ۱۳۵۲ وارد وزارت امورخارجه (رسته سیاسی) شدم. اولین پست من در اداره پذیرایی های دولت بو‌د که از نظر موقعیت مکانی درست جنب اداره کل تشریفات قرار داشت. بین این دو اداره به دلایل روشن همکاری نزدیک بود. وقتی رئیس اداره پذیرایی های دولت آقای محمد علی شکوهیان (ایشان متأسفانه فوت کرده ولی سال دقیق فوت ایشان را نمی دانم) (2) به سمت سفیر در اندونزی انتخاب شد اصرار کرد همراه او بروم، ولی من علاقمند به یک مأموریت اروپایی بودم. پس از وی، آقای هنجنی (3) رئیس اداره پذیرائی ها که پس از مدت کوتاهی قرار شد به عنوان سرکنسول در هوستون (تگزاس) انتخاب شود، ایشان هم خیلی اصرار کرد ولی من علاقه ای به آمریکا نداشتم و‌ مضافاً ترجیح می دادم در یک سفارت مأموریت بگیرم. چندی بعد از اداره کارگزینی پیشنهاد شد که با مزایای بسیار خوب به لاگوس (نیجریه) بروم که آن را هم رد کردم. نهایتاً آقای عیسی مالک (4) رئیس اداره کل تشریفات، در سوئد سفیر شد و من خودم اظهار علاقه کردم و ایشان هم پذیرفت که به سوئد بروم. 
من در اول آذر ۱۳۵۳ در استکهلم مأموریتم را شروع کردم و تا ۶ ماه بعد از انقلاب هم آنجا بودم. به این ترتیب من در دوره قبل از انقلاب در هیچ اداره سیاسی نبودم و ‌‌نمی توانم به سوال اول شما دقیق جواب دهم. معهذا می توانم این را اضافه کنم که جو‌ حاکم بر وزارت امور خارجه (و‌ شاید همه وزارتخانه های دیگر) این بود که ما همگی مأمور اجرا هستیم و در هیچ موردی، حتی در مورد مسائل بسیار پیش پا افتاده، امکان تصمیم گیری مستقل نداریم. این امر محدود به کارمندان جوان و دون پایه نبود و به نظر من شامل همه، حتی خود وزیر امور خارجه هم می شد. به همین دلیل در مورد مسائلی بی اهمیت مثل مصاحبه با یک روزنامه محلی درباره روابط تجاری ایران و سوئد هم باید موضوع به دربار منتقل و اجازه گرفته می شد!
پس از پایان ماموریت در سوئد و‌ بازگشت به تهران در شهریور 1358، در دفتر مدیر کل سیاسی آسیا و آفریقا (آقای منوچهر داوودی) (5) مشغول شدم و پس از مدت کوتاهی به اداره سوم سیاسی منتقل شدم و در آنجا مسئول میز اسکاندیناوی و بعداً بریتانیا بودم. این امر تا خرداد ۱۳۶۰ ادامه یافت و در آن تاریخ با استفاده از مرخصی استحقاقی برای دیدن همسر و فرزندم به سوئد برگشتم ولی ذهناً خود را آماده کرده بودم که در سوئد باقی بمانم. فضای انقلابی این دوره البته شرایط خود را داشت ولی در پاسخ مستقیم به سوال شما می توانم بگویم که آن احساس "مامو‌ر اجرا" که قبل از انقلاب وجود داشت، از بین رفته بود و کارمندان احساس می‌کردند که در جایگاهی که قرار دارند می توانند تصمیم بگیرند و یا در تصمیمات تأثیر بگذارند.

پیش از این فرمودید که قبل از انقلاب 1357، در ادارات سیاسی حضور نداشتید و در واقع در اداره پذیرایی های دولت کار می کردید. لطف می فرمایید در مورد این اداره و شرح فعالیتش توضیحاتی را ارائه کنید؟

نمی دانم که شرح یک روز کاری در اداره پذیرایی های دولت آن زمان چقدر می تواند برای مخاطب جالب باشد، ولی به هر حال آنچه را به یاد می آورم می گویم و قضاوت با خودتان. 
من در بهار سال 1352 در آزمون ورودی وزارت امور خارجه شرکت کردم. در آن سال جمعاً 53 نفر را برای رسته سیاسی پذیرفتند. این آزمون هم شامل آزمون کتبی بود که در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و با شرکت حدود 1600 داوطلب برگزار شد و هم شامل آزمون شفاهی بود که در خود وزارت امور خاجه انجام شد. رئیس جلسه آزمون شفاهی من، آقای احمد میرفندرسکی (6) بود که ایشان بیشتر سوال ها را از من پرسیدند. من وقتی به اتاق مصاحبه شفاهی که در طبقه دوم ساختمان اصلی وزارت امور خارجه و تقریباً زیر دفتر وزیر امور خارجه بود وارد شدم، آقای میرفندرسکی را به خاطر عکس هایی که از ایشان در مطبوعات دیده بودم و دکتر محی الدین نبوی (7) را که در دانشکده حقوق استادم بود، شناختم. همه اعضای آن جلسه را که حدود ده نفر بودند به خاطر ندارم ولی بعدها که با اعضای بیشتری از وزارت امور خارجه آشنا شدم، متوجه شدم که آقای دکتر امیرمکری (8) رئیس اداره سازمان های بین المللی، آقای علی فتوحی (9) معاون مطبوعاتی وزارت امور خارجه که قبلاً سفیر در لبنان بود و به دلیل مطالبی که در محل مأموریت گفته بود به عنوان عنصر نامطلوب مجبور به بازگشت به ایران شده بود و آقای کی نوش که سال ها رئیس اداره کارگزینی وزارت امور خارجه بود، به همراه پنج شش نفر دیگر که آنها را نمی شناختم در جلسه حضور داشتند. 
سوابق تحصیلی و تسلط نسبی به زبان انگلیسی در این آزمون بسیار به من کمک کرد. در مصاحبه شفاهی از من خواستند که یک مطلب کوتاه را از روزنامه نیویورک تایمزی که روی میز بود، بخوانم و ترجمه کنم که خوشبختانه موفق شدم و فکر می کنم این عاملی موثر بود. به هر صورت و با همه این احوال، نفر آخر یا یکی به آخری بودم که در رسته سیاسی پذیرفته و وارد وزارت امور خارجه شدم. البته باید اشاره کنم که علی الاصول از سال 1350 به بعد، به خاطر اینکه ایران دچار تحولات زیادی شد از جمله مسئله اوپک، بالا رفتن درآمد ایران و خواست شاه برای برقراری روابط دیپلماتیک با کشورهای متعدد تازه، نتیجه اش این شد که ابعاد کار وزارت امور خارجه خیلی وسیع تر و نیازش به کادر دیپلماتیک نیز بسیار بیشتر شد. در نتیجه شاید تعداد اعضای آن خانواده هایی که معمولاً امکان کار را در وزارت امور خارجه، سازمان برنامه و شرکت نفت داشتند، پاسخگوی نیازهای این دستگاه ها نبودند. بنابراین وزارت امور خارجه هم مثل سایر دستگاه های دیگر، مقداری فضای استخدام نیروهای جدید را بر اساس توانایی ها و شایستگی های متقاضیان باز کرد. به همین دلیل از این دیدگاه می گویم که من و برخی دیگر در آن دوره، چه قبل و چه بعد از ما، بدون پشتوانه فامیلی و فقط به اعتبار سوابق تحصیلی و توانایی های شخصیشان وارد وزارت امور خارجه شدند، به نظر من این مهم است که گفته شود. البته این بدان معنی نیست که کسانی که از خانواده های مشهور وارد وزارت امور خارجه می شدند، صلاحیت نداشتند، نه، بین آنان هم دیپلمات های بسیار برجسته، خوب و همکاران بسیار عالی داشتیم. اما همانگونه که عرض کردم به خاطر نیاز، وزارت امور خارجه ناچار شد درها را یک مقداری برای افرادی که خارج از این خانواده های در واقع الیت در ایران بودند، باز کند. 
روزی که دعوت کردند تا به وزارت امور خارجه بروم و عملاً کار را شروع کنم، گفتند به اداره کارگزینی بروم و معاون آن اداره پیشنهاد کرد که در اداره پذیرایی های دولت مشغول شوم و من هم هیچ اطلاعاتی از ساختار تشکیلاتی وزارت امور خارجه و اهمیت ادارات نداشتم. بنابراین بدون هیچ بحثی با خوشحالی پذیرفتم و مشغول به کار شدم. 
اداره پذیرایی های دولت، محلش دقیقاً جنب اداره کل تشریفات در طبقه دوم ساختمان اصلی وزارت امور خارجه بود و دو یا سه اتاق داشت. جمعاً چهار نفر مرد و پنج یا شش نفر خانم در این اداره بودند. رئیس اداره، من و احتمالاً یکی دیگر از اعضای این اداره، رسته سیاسی بودیم. اگرچه اداره پذیرایی های دولت، اداره مستقلی بود ولی در اذهان عمومی آن زمان کارمندان وزارت امور خارجه، اداره پذیرایی های دولت تقریباً زیر مجموعه اداره کل تشریفات به حساب می آمد که مدیرکل آن آقای عیسی مالک بود. وظیفه اصلی این اداره این بود که وقتی مهمانان خارجی دولت اعم از نخست وزیران و وزرای خارجی همراه با هیأت خود به ایران می آمدند، این اداره تمام برنامه آنان را از قبل اعم از اینکه با چه کسانی ملاقات دارند، از کجا بازدید می کنند، چگونه با آنها تماس بگیریم، تهیه خودرو، بلیط هواپیما، رزرو هتل در شیراز، اصفهان و شهرهای دیگر آماده می کرد. در کل فراهم کردن مقدمات و امور اجرایی بازدید این هیأت ها با این اداره بود و برنامه سفر آنان را به صورت دفترچه ای می نوشتیم و چاپ می کردیم.
در عمل دو کارمند مرد در این اداره بودند که اغلب کارهای این اداره را انجام می دادند. من و یکی دیگر از همکاران این وظایف را بر عهده داشتیم و دائماً در اداره حضور و همه این کارها را انجام می دادیم. دو کارمند دیگر مرد هم بودند که همیشه آنجا نبودند و با توجه به اینکه چه کاری از آنها می خواستند، در اداره حاضر می شدند و کارها را انجام می دادند. از خانم ها نیز یک نفر کارهای ماشین نویسی و یک نفر هم کارهای بایگانی را انجام می دادند که دائماً در اداره حضور داشتند. چند خانم دیگر هم در اداره بودند که وظیفه ثابتی نداشتند و رئیس اداره گه‌گاه حسب کارهایی که پیش می آمد، اموری را به آنها محول می کرد. یکی از خانم های اداره هم که مسئولیت ثابتی در اداره داشت، جای مهمانان را بر سر میز شام رسمی حسب جایگاه و مقام آنان تعیین می کرد. البته بعد از اینکه او پیش نویس را تهیه می کرد، پیش رئیس اداره می برد و وی تأیید می کرد، بعد هم به تصویب وزیر امور خارجه می رسید و به همان صورت عمل می شد. ساعات کاری ما بین ساعت 30/8 الی 9 صبح شروع می شد تا بعد از ناهار که ساعت 13 بود. ناهار را نیز در همان رستوران وزارت امور خارجه که در باغ وزارتخانه بود می خوردیم و بعد به منزل می رفتیم. بعد از ظهرها معمولاً کاری نداشتیم مگر اینکه مهمان خارجی می آمد که آنگاه دیگر بسته به برنامه هیأت، طرف عصر یا نیمه شب به منزل می رفتیم و یا همراه هیأت بازدید کننده در هتل اقامت می کردیم. کارهای اصلی عملیاتی را من و یکی دیگر از همکاران آن اداره که مسن بود انجام می دادیم. اداره پذیرایی های دولت همکاری نزدیکی با اداره کل تشریفات داشت و خیلی با یکدیگر هماهنگ می کردیم. در مهمانی هایی که برای مهمانان خارجی بود همیشه یکی از ما دو نفر عضو اداره پذیرایی های دولت حضور داشتیم که بیشتر مواقع من این وظیفه را داشتم. 
در خیلی از مهمانی ها همیشه دو نفر از روزنامه نگاران دعوت می شدند که؛ یا امیر طاهری (10) از روزنامه کیهان بود یا محمد پورداد (11) از روزنامه اطلاعات که جوان بسیار شایسته، خوش برخورد و روزنامه نگاری عالی بود که متأسفانه حدود ده - دوازده سال پیش فوت کرد یا داریوش همایون (12) از روزنامه آیندگان، دو نفر از این سه نفر همیشه دعوت می شدند. این اواخر هم یعنی اواخر 1352 (من خرداد 1352 وارد وزارت امور خارجه شدم) و 1353 تا آذر این سال که من تهران بودم، معمولاً یک هنرمند هم دعوت می کردند که پرویز صیاد را یادم هست که حداقل یک بار وی را دیدم، ولی هنرمندان دیگری هم بودند؛ کارگردانان، موسیقیدانان... همیشه یک هنرمند و دو روزنامه نگار به این مهمانی ها دعوت می شدند.

در گفت وگوهای پیشین فرمودید که رئیس جلسه مصاحبه شما در آزمون ورودی وزارت امور خارجه، آقای میرفندرسکی بود، ایشان در آن زمان قائم مقام وزارت امور خارجه بود؟ خاطرتان هست که سوالات ایشان حول چه موضوعاتی بود؟

وقتی من وارد وزارت امور خارجه شدم، مرحوم میرفندرسکی قائم مقام وزیر امور خارجه بود. در جلسه امتحان شفاهی ایشان دو سوال از من کرد. سوال اول را با حالت طنز و برای راحت شدن جو جلسه به این ترتیب پرسید که: "خوب، آقای محمودی شما لیسانس علوم سیاسی هستی، تعریف کن معنای سیاست چیست!" پاسخ من این بود که سیاست علم به دست آوردن و اعمال قدرت است. ایشان اضافه کرد: "بدست آوردن، حفظ و اعمال قدرت". من ‌توضیح دادم که تعریف را از استادم دکتر حمید عنایت بر مبنای گفته های ماکیاولی آموخته ام. سوال دوم ایشان این بود که معاهده بریان-کلوگ (Kellogg-Briand Pact) چیست.

اشاره داشتید که آقای علی فتوحی، سفیر پیشین در لبنان که در مصاحبه شما حضور داشتند، به عنوان عنصر نامطلوب مجبور به ترک لبنان شدند، دلیلش چه بود؟

آقای علی فتوحی سفیر کبیر ایران در لبنان بود که در سال ۱۳۴۴ به عنوان عنصر نامطلوب اخراج شد. وی در سال ۱۳۵۰ معاون مطبوعاتی وزارت امور خارجه شد، علت دقیق اخراج او را از لبنان نمی دانم.

در آن سال های دور، برای اعزام کادرهای سیاسی به مأموریت، چه شاخص ها و معیارهایی وجود داشت؟ برای تبدیل رسته کارشناسان از اداری به سیاسی چطور؟

برای اعزام کادر سیاسی به مأموریت، به خصوص مأموریت های مطلوب (اروپا یا آمریکا)، معمولاً خود کسانی که به عنوان رئیس مأموریت (سفیر یا سرکنسول) انتخاب می شدند، برای این مأموریت ها اشخاص را در نظر می گرفتند و ‌کارگزینی اجرا می کرد. برای مأموریت های سخت تر مثلاً در آفریقا یا پاره ای کشورهای آسیایی، معمولاً معاون اداری و یا کارگزینی راساً اقدام می‌کردند.
در مورد سوال مربوط به تبدیل رسته اداری به سیاسی، شرط آن به هر حال شرکت در امتحان رسته سیاسی و قبولی بود. ولی گاهی اوقات اگر کارمندی در امتحان رسته سیاسی قبلاً شرکت کرده بود ولی نمره لازم را برای ورود به این رسته به دست نیاورده بود و در نتیجه بنا به نیاز به عنوان کارمند اداری استخدام شده بود، خود اداره کارگزینی یا رئیس اداره مربوطه پس از مدتی پیشنهاد تبدیل رسته را می کرد و با تأیید مقام های بالاتر تبدیل رسته صورت می گرفت. 

ادارات سیاسی در آن زمان زیر مجموعه معاونت سیاسی بودند و یا اینکه معاونت های منطقه ای نیز داشتیم؟

قبل از انقلاب، فقط یک ‌معاونت سیاسی و دو ‌مدیرکل سیاسی (آسیا-‌آفریقا و اروپا-آمریکا) و ۹ اداره سیاسی وجود داشت.

با توجه به اینکه در زمان وقوع انقلاب 1357 در مأموریت سوئد بودید، سفیر وقت ایران در سوئد چه کسی بود و چه شرایطی برای ایشان پیش آمد؟

سفیر ایران در سوئد هنگام وقوع انقلاب، آقای عیسی مالک بود که به تهران احضار شد ولی مثل اکثر سفرای احضار شده دیگر به ایران بازنگشت. تا آنجایی که می دانم در آمریکا هستند.

آقای دکتر محمودی علاوه بر مأموریت سوئد، در ژنو هم مأموریت بوده اید؟

 من حکم مأموریت ژنو را البته بعد از انقلاب و شاید در اواخر زمستان 1359 گرفتم ولی هیچ گاه این مأموریت را شروع نکردم. به دستور مرحوم رجائی که پس از انقلاب نخست وزیر شدند و همزمان سمت سرپرست وزارت امورخارجه را هم داشتند، حکم من و تعدادی افراد دیگر باطل شد.

در بحبوحه انقلاب ۱۳۵۷، جدای از سفرای ایالات متحده و بریتانیا که به نزد شاه می رفتند، آیا سایر سفرای کشورهای مهم (مشخصاً اروپای غربی) نیز برای رایزنی و تبادل نظر در خصوص شرایط ویژه آن زمان، به وزارت امور خارجه می آمدند؟ خاطره ای از آن زمان به یاد دارید؟ وقتی تحولات انقلاب ۱۳۵۷ شتاب گرفت، مثلاً زمانی که شاه کشور را ترک کرد، فضای وزارت خارجه چگونه بود؟ کادرهای دیپلماسی شرایط را چگونه می دیدند؟ 

در مورد این سوال، پاسخ من باید خیلی کوتاه باشد و علتش این است که آن زمان یعنی قبل از انقلاب، تهران نبودم و در مأموریت سوئد بودم. البته با هیجان و نگرانی مسائل را دنبال می کردیم ولی چون تهران نبودم، در جریان دقایق اتفاقاتی که در داخل وزارت امور خارجه یا در دربار رخ می داد نبودم به همین دلیل هم باید بگویم که هیچ اطلاعی ندارم که آیا سفرای کشورهای دیگر غیر از آمریکا و بریتانیا که به دیدار شاه می رفتند، مسائل مربوط به انقلاب را مطرح می کردند یا نه. ولی برداشت کلی من و آنچه از آن زمان یادم هست این است که شاه به آن دلایلی که آن زمان نمی دانستیم یعنی بیماری وی و همچنین به دلیل شخصیتش که اصولاً اعتماد به نفس ضعیفی داشت که شاید به خاطر نحوه برگشتش به قدرت بعد از کودتای 28 مرداد 1332 بود، هیچ وقت احساس قدرت مطلق نداشت. برداشت من این است که او در آن روزها نسبت به همه حالت بی اعتمادی کامل داشت و با بی حوصلگی و بی تفاوتی به صحبت دیگران گوش می کرد، به ویژه در هفت- هشت ماه پایان سلطنتش که مشکلات زیادتر شد. در واقع هیچ اعتمادی به خودش نداشت که الان من هستم که تصمیم می گیرم و به نظر می رسید مثل خیلی های دیگر در ایران اینگونه فکر می کرد که تصمیم خارج از ایران گرفته شده و آمریکا، انگلیس و فرانسه تصمیم گرفته اند و دیگر من هر کاری انجام دهم سرنوشتم محتوم است. بنابراین اگر سفرای سایر کشورهای دیگر هم مطالبی را به او گفته اند، تأثیری در وی نداشته چرا که این قدر از لحاظ روحی و جسمی ضعیف شده بود که نمی شد در وی تأثیر گذاشت. 

جناب آقای دکتر محمودی، در زمان واقعه گروگان گیری در سفارت ایالات متحده در تهران، آیا در تهران حضور داشتید؟ خاطره ای از آن ایام و فضای وزارت امور خارجه در زمان آن واقعه به یاد دارید؟

جریان دیپلمات های آمریکایی گروگان در داخل وزارت امور خارجه تا جایی که به من مربوط می شود و الآن در خاطر دارم به طور خیلی خلاصه این است: بعد از آن که سه دیپلمات ایالات متحده (بروس لینگن، کاردار سفارت، ویکتور تامست، رایزن سیاسی و مایکل هاولند، مأمور امنیتی)، که برای ملاقات با وزیر امور خارجه به وزارت امور خارجه آمده بودند و به دنبال یورش دانشجویان به سفارتشان تصمیم گرفتند در کاخ وزارت امور خارجه باقی بمانند، به دستور وزیر امورخارجه، دکتر یزدی به آنها اجازه داده شد به خارج از وزارت امور خارجه تلفن بزنند. بعد از سه روز از سوی وزارت پست و تلگراف و تلفن، دستگاه شنودی برای ضبط گفت وگو های این دیپلمات های آمریکایی در اختیار وزارت امور خارجه گذارده و قرار شد که نوارهای کاستی که از این مکالمات ضبط می شد برای ترجمه در اختیار من گذاشته شود. علت انتخاب من این بود که بیشتر همکارانم در اداره سوم (3) اطلاع داشتند که من قبل از ورود به وزارت امور خارجه به عنوان یک کار فرعی (علاوه بر تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و تدریس در موسسه زبان انگلیسی شکوه) به ترجمه فیلم های سینمایی و تلویزیونی هم می پر داختم. این فیلم ها در اکثر موارد متن چاپ شده ای از مکالمه هنر پیشه ها نداشتند و مکالمات آنها را باید از طریق گوش کردن به یک نوار ضبط شده از صحبت های آنها ترجمه می‌کردم تا بعداً دوبله شود. 
از روز سوم اقامت گروگان ها در کاخ وزارت امور خارجه، هر روز ساعت ۱۶ یک نفر موتوری یک نوار کاست شامل مکالمات آن روز را به منزل من در خیابان نیلوفر (عباس آباد) می آورد. ترجمه نوار معمولاً حداکثر یک ساعت طول می کشید. بیشتر مکالمات شامل احوالپرسی و مطالب روزمره بود. در پاره ای از روزها هم مکالمه با آمریکا و اعضاء خانواده بود. من ترجمه خود را همیشه صبح روز بعد به دفتر منشی وزیر امور خارجه می دادم. دو روز اول این ترجمه ها را به نظر رهبر انقلاب می رساندند ولی با توجه به محتویات کم اهمیت آنها از روز سوم ترجمه ها در وزارت امور خارجه باقی ماندند. این وضع بیش از دو هفته طول کشید تا این که یک روز وقتی شروع به گوش دادن نوار واصله از وزارت امور خارجه کردم با تعجب متوجه شدم نفر دوم گروه یعنی آقای تامست به زبانی غیر از انگلیسی با طرف دیگر صحبت می کند. حدس من این بود که باید زبانی مربوط به آسیای جنوب شرقی و احتمالا ًویتنامی باشد. صبح روز بعد این موضوع را گزارش دادم و اعلام کردم که مکالمه را نمی فهمم. از آن روز به بعد تحویل کاست های ضبط شده قطع شد و دیگر من مطلبی را از مکالمات تلفنی سه گروگان آمریکایی ترجمه نکردم. برداشت خود من این بود که وزارت امور خارجه امکان تماس تلفنی این سه نفر را قطع کرده است. چند وقت بعد یک روز که در اداره سوم مشغول کار بودم یکی از گرو گان ها (آقای لینگن) بر حسب تصادف و اشتباهاً به شماره داخلی من زنگ زد و بلافاصله هم با عذرخواهی قطع کرد. من از صدای او متوجه شدم چه کسی زنگ زده است و نتیجه گیری کردم که این سه نفر لااقل هنوز اجازه دارند با افراد مختلف داخل وزارت امور خارجه تماس داشته باشند. 
از خاطرات آقای دکتر پرویز ذوالعین (14) اینطور بر می آید که آقای تامست نه یک‌بار، بلکه مکرراً به زبان تایلندی با خارج از وزارت امور خارجه تماس داشته است. اگر این حرف درست باشد باید این تماس ها بعد از گزارش من و بعد از قطع شدن ترجمه مکالمات صورت گرفته باشد. در برنامه ای که رادیوی سوئد چهار سال پیش به مناسبت چهلمین سال انقلاب پخش کرد مصاحبه ای با من و مصاحبه مجزایی هم با آقای تامست کرده بودند. در آن برنامه آقای تامست اظهار داشت که به زبان تایلندی با آشپز سفارت آمریکا در تهران تلفنی صحبت و پیام های لازم را برای افراد مورد نظرش می داد. من در آن زمان برای اولین بار فهمیدم که صحبت ها به زبان تایلندی بوده و نه ویتنامی. سه روز پیش از آزادی گروگان ها هم، جلسه ای با حضور نخست وزیر آقای رجائی و عده ای دیگر از افراد مهم انقلاب در سالن دکتر فاطمی وزارت امورخارجه با حضور تقریباً تمام سفیران خارجی مقیم تهران و تمام خبرگزاری های خارجی برگزار شد که طی آن آقای رجائی خبر توافق الجزایر و آزادی قریب الوقوع گروگان ها را داد. در آن جلسه من مسئول ترجمه همزمان به انگلیسی و آقای دکتر وحیدی مسئول ترجمه به فرانسه بود.


 

دکتر محمودی در نشست مطبوعاتی وزارت امورخارجه در سالن دکتر فاطمی، پیرامون آزادی گروگان های سفارت ایالات متحده در تهران
(در سمت چپ دکتر محمودی، احمد عزیزی نشسته است که بعدها به قائم مقامی وزارت امورخارجه و سفارت در آلمان رسید. سمت راست ایشان بهزاد نبوی و در وسط، محمد علی رجایی نخست وزیر و سرپرست وقت وزارت امورخارجه نشسته اند). عکس بالا برگرفته از مجله ذیل می باشد که توسط دکتر محمودی در اختیار قرارگرفت: 
                                     “Summary of the News From Iran”, Islamic Revolution Magazine, Vol.3, No.3, (March,1981), p.5. 
 

آقای دکتر محمودی، به نظرتان چه مسائلی (سیاسی و حقوقی) از گذشته سیاست خارجی ایران باقی مانده که ممکن است روزی چالش برانگیز شود و نیاز به پژوهش دوباره داشه باشد؟

پاسخ دادن به این سوال کمی مشکل است و قبلاً به آن فکر نکرده بودم. دلیلش هم این است که طبعاً شرایط قبل از انقلاب با بعد از انقلاب خیلی فرق داشت. تفاوت از نظر جهانی منظورم هست؛ شرایط تنش زدایی، وضع کلی جهت گیری کشورها و وضع خاص ایران در منطقه، طبعاً نوع مشکلات و مسائل سیاسی و حقوقی را از آن مسائلی که بعد از انقلاب مطرح شده، متفاوت می کرد. به نظر من اگر بشود گفت که یک موضوعی دائماً برای ایران مهم بوده و البته غیر طبیعی هم نیست و برای همه کشورها این موضوع، موضوع اول است، مسأله امنیت ملی با توجه به شرایط ژئوپلتیکی خاص ایران بوده است. اینکه افرادی که کشور را اداره می کنند چه سیاستی را در پیش بگیرند که امنیت ملی کشور و تمامیت ارضی کشور حفظ شود. البته تحقیقات متعددی هم مثلاً در رابطه با سیاست خارجی ایران در قبل از انقلاب – و این تلاشی که لااقل شاه در ده سال آخر حیاتش انجام داد که توازنی بین شرق و غرب ایجاد کند – انجام شده است ولی نمی توانم به طور خاص روی مسأله دیگری در آن زمان دست بگذارم که برجسته تر از مسائل دیگر بوده باشد و نیاز به تحقیق خاص داشته باشد. 
شاید بشود گفت مسأله ای که هم قبل از انقلاب و هم در حال حاضر (به خصوص در سال های بعد از انقلاب به طور اخص)، و حداقل در سطح منطقه ای خیلی مهم است و البته با مسائل بین المللی هم ارتباط دارد، مسأله بحران آب و منابع فرامرزی است که قطعاً دغدغه ایران در قبل از انقلاب هم بود و در قراردادهایی که وجود دارد، شاهد اصرار ایران در مورد این مسائل، رسیدن به توافق با کشورهای همسایه در مورد آنها و بعد بحرانی شدن این مسائل در سال های اخیر هستیم. واقعیت این است که ایران در دوران بعد از انقلاب، هم دیپلماسی خیلی ضعیفی در اکثر اوقات داشته و هم شرایط سیاست خارجی ایران به گونه ای بوده که قابلیت تأثیرگذاری در مذاکرات بین المللی راجع به این مسأله را نداشته است. با توجه به اینکه در این مسائل، ابعاد فنی مطرح است لذا نیازمند دو موضوع هست؛ اولاً کسی که مذاکره می کند باید دانش کافی فنی راجع به موضوع داشته باشد و ثانیاً شخصیت خود مذاکره کننده به گونه ای باشد که بتواند با هر جور آدمی که مقابلش باشد، مذاکره کند و آن شخص یا اشخاص را تحت تأثیر قرار دهد چرا که مسأله، مسأله مذاکره بین افراد است و با شعار و حرف از قبل آماده شده نمی توان آن را حل کرد و باید مطابق شرایط هر مذاکره ای، قابلیت تغییر و انطباق داشت، چیزی که به نظر من محمدجواد ظریف استاد این کار بود و یکی از بهترین وزرای امور خارجه ای بود که ایران داشته است. متأسفانه خیلی از افرادی که لااقل در سال های قبل، این کارها را انجام می دادند از جمله مذاکرات مربوط به دریای خزر، کسانی بودند که شاید بسیار معتقد بودند، بسیار سعی خود را می کردند، بسیار تلاش می کردند خودشان را آماده کنند ولی این کاره نبودند و نتیجه خیلی اوقات این بوده که حاصل کار از همه نظر به نفع کشور نبوده است.
به هر حال به نظر من این تنها مسأله ای است – یعنی بهره برداری از منابع آبی قلیل فرامرزی که الآن در منطقه است – که برای ما یک مسأله حیاتی است. پرونده اتمی ایران هم به طور اخص بعد از انقلاب شاید مهمترین پرونده باشد که هم ابعاد سیاسی خیلی مهمی دارد، هم ابعاد حقوقی زیادی دارد و البته مسائل مربوط به امنیت ملی آن را به هیچ وجه نمی توان نادیده گرفت و اینکه این مذاکرات در طول این سال ها به چه صورت انجام شده، چقدر فشار روی ایران بوده، چقدر مذاکره کنندگان ایرانی قابلیت و ظرفیت انجام این مذاکرات در سطح بین المللی را داشته اند یا نه و چرا، جای بحث و صحبت زیاد دارد.    

مصاحبه کننده: معین نیک طبع

-----

1- به گفته دکتر محمودی، مجموعه ای از مصاحبه ها با ایشان در خصوص زندگی و فعالیت های کاریشان توسط نویسنده ای سوئدی در دست تدوین می باشد که در آینده به زبان سوئدی چاپ و به فارسی نیز ترجمه خواهد شد. بدین روی پرسش و پاسخ های بیشتر با ایشان به منظور حفظ تازگی مطالب آن کتاب، به زمانی دیگر موکول گردید. شایان ذکر است که مصاحبه پیش رو بین 10 فروردین تا 13 مردادماه 1401 انجام شده است. 
2- محمد علی شکوهیان (؟-1303)، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1326)، سفیر در اندونزی (مهر 1357)، بازنشسته در سال 1359. 
3- حسنعلی هنجی (؟-1305)، لیسانس حقوق سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1329)، سرپرست اداره پذیرایی های دولت (1353)، سرکنسول در هوستون (1355)، بازنشسته در سال 1359.
4 - عیسی مالک متولد 1305، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه ایندیانا، فوق لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه نیویورک، ورود به وزارت امورخارجه (1334)، معاون اداره تشریفات (1346)، رئیس اداره دفتر وزیر (1345)، رئیس تشریفات دربار (1347)، معاون تشریفات کل شاهنشاهی در امور خارجی (1349)، رئیس اداره کل تشریفات وزارت امورخارجه (1351)، سفیر در سوئد (1353)، پایان رابطه استخدامی در سال 1358. وی همچنین رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت ملی نفت نیز بوده است.
5- منوچهر داوودی (؟-1314)، وی سال 1359 به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتقل شد.
6 - احمد میرفندرسکی (1297-1383)، لیسانس حقوق از بیروت، ورود به وزارت امورخارجه (1321)، سرکنسول در استانبول (1338)، مدیرکل سیاسی وزارت امورخارجه (1341)، ارتقاء به مقام سفارت کبری (1343)، معاون سیاسی و پارلمانی وزارت امورخارجه (1343)، سفیر در شوروی (1344)، قائم مقام وزیر امورخارجه (1350)، عضو هیئت مأمور مصاحبه با داوطلبان ورود به رسته سیاسی (1350)، مشاور وزیر امورخارجه (1356)، مشاور عالی هیأت نمایندگی ایران در سی و سومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد (1357)، مشاور مخصوص وزیر امورخارجه (شهریور 1357)، وزیر امورخارجه (آذر 1357، به عنوان آخرین وزیر امورخارجه پهلوی دوم). شایان ذکر است که شاه، میرفندرسکی را در سال 1973 از قائم مقامی وزارت امورخارجه برکنار کرد. علت این بود که میرفندرسکی متهم شد از حدود مجوز شاه برای عبور هواپیماهای شوروی از آسمان ایران برای کمک به اعراب در جنگ 1973 (جنگ کیپور) فراتر رفته است. برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به: احمد میرفندرسکی در گفتگو با احمد احرار، در همسایگی خرس؛ دیپلماسی و سیاست خارجی ایران از 3 شهریور 1320 تا 22 بهمن 1357 (تهران: نشر علم، چاپ اول،1382).
7- محی الدین نبوی (؟-1307)، دکترای حقوق از پاریس، ورود به وزارت امورخارجه (1328)، عضو هیأت نمایندگی ایران در پانزدهمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، رایزن نمایندگی ایران در نیویورک (1339)، انتقال به دانشگاه تهران (1346)، مشاور حقوقی وزارت امورخارجه (1348). وی همچنین استاد دانشگاه تهران و رئیس موسسه روابط بین الملل بوده است.
8- هوشنگ امیرمکری (1387-1300)، دکترای حقوق از ژنو، ورود به وزارت امورخارجه (1327)، رئیس اداره سازمان های بین المللی (1351)، مدیرکل امور بین الملل (1352)، سفیر در بُن (1356)، سفیر در لهستان (1357)، فراخوانی به تهران و بازنشستگی در سال 1358.
9- علی فتوحی (1380-1291)، فوق لیسانس علوم سیاسی از آمریکا، ورود به وزارت امورخارجه (1318)، کاردار در کلن (1334)، وزیر مختار در سوئیس (1338)، مدیرکل اداری و عضو هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس باندونگ، سفیر در لبنان (1342)، سفیر در آرژانتین (1345)، معاون اطلاعات، مطبوعات و وابستگی های مطبوعاتی وزارت امورخارجه (1350)، سفیر در برزیل (1353)، پایان رابطه استخدامی در سال 1359. 
10- امیر طاهری متولد 1321 در اهواز. وی از سال 1351 تا 1356 سردبیر روزنامه کیهان بود و اکنون ساکن لندن می باشد.
11- محمد پورداد (1389-1319)، از اواسط دهه چهل با سمت خبرنگار دیپلماتیک روزنامه اطلاعات فعالیت های روزنامه نگاری و خبرنگاری خود را ادامه داد. او به همراه صفا حائری و امیر طاهری ترکیب اصلی خبرنگاران دیپلماتیک سه روزنامه معتبر تهران را می ساختند که به ویژه در دوران وزارت خارجه اردشیر زاهدی به علت روابط ویژه ای که وی با روزنامه نگاران داشت، در حوادث مهم سیاسی زمان خود (استقلال بحرین، قرارداد 1975 الجزایر، بهبود روابط با شوروی، تجدید روابط با مصر و ...) حاضر و گزارشگر بودند. پورداد آخرین نماینده و خبرنگار رادیو و تلویزیون ایران پیش از انقلاب در لندن (1357-1353) بود.
12- داریوش همایون (1389-1307)، بنیانگذار اصلی روزنامه آیندگان و وزیر اطلاعات و جهانگردی در دولت جمشید آموزگار بود.
13- ادارات سیاسی به ۹ اداره به علاوه ادارات بین المللی تقسیم می شدند. اداره اول) کشورهای همسایه شامل عراق، ترکیه، افغانستان، یمن و عربستان. اداره دوم) شوروی و اروپای شرقی. اداره سوم) اروپای غربی. اداره چهارم) کشورهای آمریکایی. اداره پنجم) شبه قاره شامل هند، پاکستان، بنگلادش و سریلانکا. اداره ششم) کشورهای آفریقایی شامل مصر و... اداره هفتم) خاور دور، ژاپن، کره و آسیای جنوب شرقی. اداره هشتم) استرالیا، نیوزیلند، اندونزی و مالزی. اداره نهم) خلیج فارس. ادارات سازمان های بین المللی، امور اقتصادی، حقوقی و ادارات تشریفات و پذیرایی های دولت نیز سیاسی محسوب می شدند. مکاتبه با فریدون مجلسی، 26 دی ماه 1400.
14- پرویز ذوالعین (1378-1304) دیپلمات و سرپرست اداره کل تشریفات وزارت امورخارجه در سال 1359 بود که در زمان تصدی این مسئولیت، حسب جایگاه و وظایف سازمانی، مسئول نگهداری از دیپلمات های آمریکایی در ساختمان وزارت امورخارجه بوده است. برای مطالعه خاطرات وی مراجعه شود به: پرویز ذوالعین، دیپلماسی: خاطرات و آموزه ها (خاطرات یک دیپلمات ایرانی)، (تهران: نشر توسط مولف، چاپ اول، 1377). شایان ذکر است که این بخش از مصاحبه با دکتر محمودی، برگرفته از مصاحبه با ایشان در چارچوب پژوهش ذیل می باشد که پیش از این توسط مصاحبه کننده تهیه و در دیپلماسی ایرانی منتشر گردیده است: معین نیک طبع، "دیپلماسی و آموزه ها؛ پرویز ذوالعین و گروگان های کاخ وزارت امورخارجه"، 23 اردیبهشت 1401، صص 57 و 70، به آدرس: http://irdiplomacy.ir/fa/news/2011836/

کلید واژه ها: وزارت امور خارجه ایران دیپلمات های ایرانی تاریخ دیپلماسی تاریخ دیپلماسی ایران تاریخ دیپلماسی و روابط خارجی ایران سعید محمودی ایران و امریکا تسخیر سفارت امریکا انقلاب ایران جمهوری اسلامی ایران


( ۳۳ )

نظر شما :