آنچه سفارت کانادا برای امریکا انجام داد (قسمت اول)
پادکست جزئیات افشا نشده ماموریت آرگو در ایران
دیپلماسی ایرانی: چند سال پیش فیلمی پخش شد که درباره عملیات "آرگو" در بحبوحه سال های اولیه انقلاب ایران و در پی تسخیر سفارت امریکا در تهران بود. آن فیلم ماحصل یک اتفاق واقعی بود که برای شش دیپلمات امریکایی در ایران روی داد. در ادامه جزئیات این واقعه را می خوانید:
----
والتر: در سیآیای، ما شبانهروزی و در سراسر جهان کار میکنیم تا به حفظ امنیت آمریکاییها و دیگران کمک کنیم. معمولاً رازداری برای کار ما ضروری است.
دی: اما ما متعهد به اشتراک گذاری آنچه میتوانیم، در زمان ممکن، هستیم. پس به ما اجازه دهید راهنمای شما در اتاقهای ستاد سی آی ای در لنگلی Langley باشیم، پروندههایی را باز کنیم و با کسانی صحبت کنیم که خود را وقف این ماموریت ها کردند.
والتر: آنچه در پی می آید، ماجراهای این ماموران است.
والتر: در اینجا در پروندههای لنگلی، ما سعی داریم شما را با افراد و حرفههای سیآیای آشنا کنیم و در عین حال، برخی از نکات و ترفندهای این نهاد را به اشتراک بگذاریم، شاید که در زندگی خودتان هم مفید باشند. اما امروز، در پایان فصل دوم، قصد داریم کار متفاوتی انجام دهیم. قصد داریم یکی از پروندههای سازمان را باز کنیم و به عمق یک عملیات ویژه سیآیای برویم و آن را لحظه به لحظه تجزیه و تحلیل کنیم.
دی: میتوانید آن را گزارش یک مأموریت بنامید.
والتر: و ما به هیچ مسئله دیگری نمی پردازیم جز به عملیاتی که چندین بار در این برنامه (پادکستی) به آن اشاره شده است؛ عملیاتی که در میان آنهایی که سیآیای آن را از طبقه بندی خارج کرده، جایگاه ویژهای دارد.
دی: در سال 1979، تظاهرکنندگان مسلح به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و دهها آمریکایی را به گروگان گرفتند و رویارویی ای را کلید زدند که توجه جهان را به خود جلب کرد. شش آمریکایی توانستند خود را از اسارت نجات دهند اما در کشوری گیر کردند که ناگهان به قلمروی دشمنانه تبدیل شده بود.
والتر: برای خروج آنها، سیآیای یک برنامه که مستقیماً از داستانهای خیالی الهام گرفته بود را اجرا کرد: افسران سیآیای را به عنوان یک گروه تولید فیلم به ایران اعزام کرد و به آمریکاییهای گیر افتاده آموزش داد تا خود را به عنوان خدمه فیلمسازی جا بزنند و سپس کل گروه با عبور از بازرسی امنیتی ایران به خارج بیایند. نام فیلم تقلبی ای که قرار بود بسازند، آرگو (ARGO) بود.
دی: اکنون، این مأموریتی است که برخی شنوندگان ممکن است احساس کنند با آن آشنا هستند چرا که موضوع فیلمی بود که با بازی و کارگردانی بن افلک Ben Affleck، برنده جایزه اسکار هم شد. در فیلم، خود بن افلک نقش تونی مندز Tony Mendez را بازی میکند که همان متخصص واقعی بدل سازی و جعل اسناد سی آی ای بود که به عنوان رهبر عملیات به ایران نفوذ کرد.
والتر: افرادی که فیلم را دیدهاند به یاد دارند که در نسخه سینمایی این ماموریت، بن افلک، در نقش مندز، به تنهایی به ایران می رود. اما در اینجا، در یک سالن در مقر واقعی سیآیای در لنگلی، تابلوی نقاشی ای وجود دارد که به بزرگداشت خاطره این عملیات اختصاص دارد. در تابلو، تونی کنار یک میز در تهران نشسته و به سختی مشغول کار برای آمادگی نهایی برای خروج شش آمریکایی است. در این تابلو، شخص دیگری نیز کنار او کار میکند. شخصی که چهرهاش قابل رویت نیست و نام او روی تابلو نیز ذکر نشده است، حتی در مقر سیآیای.
دی: در واقع، تونی مندز به تنهایی به ایران نرفت. یک افسر دیگر از سیآیای نیز با او بود. هویت فردی که این عملیات جسورانه را به همراه تونی انجام داد در سالهای بعد پنهان ماند... تا امروز.
والتر: امروز با مرور پروندههای لنگلی، شما با این قهرمانِ قبلا ناشناخته عملیات آرگو آشنا میشوید. شما نام و پیشینه او را خواهید دانست و درباره یکی از مشهورترین رخدادهای تاریخ سیآیای از زاویه ای که تا به حال عمومی نشده خواهید شنید... از نگاه خود او.
دی: پس با ما بمانید، چرا که، چه فیلم آرگو را دیده باشید، یا پیش از این درباره این رویدادها خوانده باشید یا چیزی درباره آنها ندانید، این روایت یک جاسوسی است که تاکنون شنیده نشده است.
والتر: پس بگذارید با بازگشت به گذشته شروع کنیم. سال 1979 است و مکان رخداد هم تهران، ایران، جایی که تظاهراتی در خارج از سفارت آمریکا شکل میگیرد. برای کمک به ما در درک اینکه چگونه تحولات به این نقطه رسید و چه اتفاقاتی در آینده قرار است بیفتد، به یکی از تاریخنگاران داخلی سیآیای به نام برنت رجوع می کنیم. برنت، از حضور شما در اینجا سپاسگزاریم.
برنت: البته. خوشحال میشم که کاری انجام دهم.
دی: حالا پیش از آنکه به جزئیات بپردازیم، میتوانید کمی در مورد خودتان بگویید؟
برنت: خوب، من یک تاریخنگار سیآیای هستم. مدتی طولانی به عنوان یک تحلیلگر فعالیت میکردم. روی منطقه خاورمیانه کار میکردم و اکنون یکی از جذابترین شغلهای نهاد را دارم. من میتوانم درباره سوژه های جالب زیادی مطالعه کنم و به مردم کمک میکنم تا به درکی از پیشینه کارهایی که خوب پیش رفتهاند و گاه هم خوب پیش نرفتهاند، دست یابند. چون ما افتخار میکنیم که سازمانی هستیم که از اشتباهاتمان و نیز از موفقیتهایمان درس میگیریم. بنابراین، فکر میکنم اینکه ما حتی یک تیم و کادر متخصص تاریخ داریم، نکته بسیار گویایی است هرچند برای برخی از مردم شگفت آور است که سی آی ای، تاریخنگاران حرفهایی داشته باشد که سیر رخدادها را دنبال می کنند، اما این واقعیت است.
والتر: پس، برنت، ایران در چهارم نوامبر 1979 چگونه به نظر میآید؟ چه نوع دولتی دارد؟ و چرا مردم به خصوص در برابر سفارت آمریکا اعتراض و تظاهرات میکنند؟
برنت: در چهارم نوامبر 1979 (13 آبان 1358)، تظاهرات بسیار داغی جریان دارد و دلیل اصلی اش هم این است که ایالات متحده تصمیم گرفته به شاه سابق ایران اجازه دهد برای درمان به ایالات متحده بیاید. پیشزمینه این موضوع هم این است که ایالات متحده به مدت 25 سال از شاه حمایت کرده بود. او یکی از نزدیکترین متحدان ما در خاورمیانه بود. اما حکومت او سرکوبگر بود. بنابراین مردم ایران در طول سال 1978 با تظاهراتی که هر هفته ادامه می یافت، به حکومت او اعتراض میکردند تا اوضاع در نهایت به نقطهای رسید که شاه در نخستین هفته های سال 1979 تصمیم میگیرد از کشور فرار کند و این کار را میکند. بنابراین او فرار میکند. او به سراسر دنیا سفر میکند و در نهایت به دولت ایالات متحده متوسل می شود و میگوید، میدانید، من سرطان دارم و به پیشرفته ترین درمان پزشکی نیاز دارم که تنها در ایالات متحده ممکن است. بنابراین، رئیسجمهور کارتر تحت فشار زیادی بود که او را به ایالات متحده برای انجام این درمان بیاورد. او تا جایی که میتوانست مقاومت کرد. او در واقع جلساتی با کارکنان خود داشت که در آنها میگفت، اگر اجازه دهیم او به کشور وارد شود و مردم سفارتخانه ما را اشغال کنند و دیپلماتهای ما را به گروگان بگیرند، چه اتفاقی میافتد؟ بنابراین آنها واقعاً تهدید را درک میکردند. اما در پایان، کارتر تصمیم خود را گرفت و او را وارد کشور کرد. چند روز بعد، این تظاهرات خارج از سفارت آمریکا در تهران شروع شد. در واقع افرادی که آن را برپا کردند، بسیار آماده بودند و این تظاهرات به خوبی برنامهریزی شده بود. آنها می دانستند که چه میخواهند و چگونه باید وارد محدوده سفارت شوند و غیره. آنها حتی غذا و آب و وسایل مورد نیازشان را خریده بودند و آماده بودند تا جایی که میتوانند با دولت خودشان مقابله کنند. آنها قصد داشتند محل اشغال خود را برای مدت محدودی نگه دارند اما آنچه واقعاً اتفاق افتاد این بود که در حمایت از آنها و البته بدون آگاهی شان، رهبر انقلاب، آیتالله خمینی، تصمیم به تایید آنها میگیرد زیرا او فکر میکند که این یک پیروزی تبلیغاتی فوق العاده است. بنابراین او این کار را میکند و یک بحران 444 روزه کلید می خورد.
والتر: ما همچنین باید یک قدم دیگر هم به عقب برویم.
برنت: بله همین طور است. در سال 1953، رئیسجمهور ایزنهاور تصمیم به انجام یک عملیات پنهانی در ایران گرفت تا نخستوزیر، محمد مصدق را برکنار کند و دلیل این کار این بود که مصدق نفت ایران را ملیکرده بود و با انجام این کار، عملاً شرکت نفت بریتانیا را که امروزه آن را به نام بیپی BP میشناسیم، از معاملات خود حذف کرد. بنابراین شما درباره وارد شدن آسیب بزرگی به اقتصاد بریتانیا، که از قبل هم در وضعیت نابسامانی قرار داشت، صحبت میکنید. این بود که رئیسجمهور ایزنهاور تحت فشار زیادی بود تا کاری انجام دهد، پس تصمیم به انجام یک عملیات پنهانی گرفت. سیآیای این عملیات به نام تی پی آژاکس TPAJAX را پیاده کرد.
والتر: در قسمت چهارم این پادکست، دکتر دیوید روبرج Dr. David Robarge، یک تاریخنگار همکار سیا، گفت که بیشترِ اقدامات پنهانی سیا، که اکنون پرونده بسیاری شان از حالت محرمانه خارج شده تا مردم بتوانند آنها را بررسی کنند و درباره آنها بخوانند، در واقع نه تنها علیه دولتهای منتخب دموکراتیک یا مردمی انجام نمی شد بلکه در بسیاری از موارد، دولت های دمکراتیک را تقویت هم می کرد. بنابراین ما باید اذعان کنیم که این مورد، یک استثناء بسیار مهم بر این قاعده است.
برنت: بله. این یکی از استثناها به آن قاعده است، و در نگاه کلان، از زاویه دید آیزنهاور، بحث به دموکراسی در ایران مربوط نمی شد، بلکه در آن موقعیت، به دفاع از دموکراسی در سطح جهانی مربوط می شد چرا که اتحاد جماهیر شوروی با ایران هم مرز بود و ایران هم روی ذخایر نفت خلیج فارس نشسته بود، و این یک نگرانی بسیار واقعی در واشنگتن و لندن و کشورهای متحد بود که اگر اتحاد جماهیر شوروی نفوذ بیشتری در ایران پیدا کند، و در واقع اگر یک دولت کمونیستی در ایران قدرت بگیرد، آنگاه کنترل بیشترین حجم نفت جهان عملاً به پشت پرده آهنین منتقل می شود.
والتر: آیا سیا اطلاعات مربوط به این موضوع را از حالت محرمانه خارج کرده است؟ آیا مردم میتوانند این موضوع را بررسی کنند و بیشتر در مورد آن بخوانند؟
برنت: بله. قطعاً. این یکی از عملیاتهای سی آی ای است. تقریباً 50 عملیات مخفیانه از حالت طبقه بندی خارج شدهاند، و تیپیآژاکس (TPAJAX) هم یکی از آنهاست.
دی: پس بر می گردیم به نوامبر 1979. در این زمان در ایران یک دولت انقلابی تازه در قدرت است و تعدادی از مردم جلوی سفارتخانه دست به تجمع زدهاند. میتوانید به ما بگویید که در این نقطه چه اتفاقی میافتد؟
برنت: در حالی که شماری افراد سعی داشتند وارد سفارتخانه شوند، چند اتفاق به سرعت رخ داد. اولاً، یک مجموعه ساختمان در داخل مجتمع سفارتخانه وجود داشت. یک مجموعه بزرگ که هنوز هم وجود دارد و به یک موزه تبدیل شده است، نوعی موزه ضد آمریکایی. اما در دورترین قسمت از مجموعه، از طرفی که تظاهرکنندگان حصار ورودی را شکسته بودند، یک ساختمان کنسولی وجود داشت که مردم برای گرفتن ویزا برای ورود به ایالات متحده در آنجا صف میکشیدند. شش دیپلمات ما که در داستان ما اهمیت دارند، در آن روز در ساختمان کنسولی حضور داشتند. آنها دورتر از مجموعه اصلی بودند به حدی که هنگامی که ساختمانهای اصلی سفارتخانه مورد حمله قرار می گرفت، وقت کافی برای فرار داشتند.
دی: پس به شش آمریکایی که در حال حاضر در فرار هستند برمیگردیم، اما در اینجا در آمریکا، هم دولت ایالات متحده و به طور خاص سیا، واقعیت سیر رویدادها در سفارتخانه را رصد میکنند، درست است؟
برنت: بله، قطعاً. وزارت امور خارجه و سفارت خانه گزارش میدهند و همچنین افرادی که ما در داخل سفارت داشتیم هم تا زمانی که می شد مهاجمین را بیرون از اتاقها نگه دارند، گزارش می دادند. آنها محفظه های امن را قفل کردند و تا زمانی که ممکن بود اسناد را نابود کردند، تا زمانی که اشغالکنندگان شروع کردند به تهدید به کشتن افراد در بیرون. در این زمان، کاردار ما که در یک ساختمان متفاوت در تهران مستقر بود در تماس تلفنی گفت: "بسیار خوب، بگذارید به آنها اجازه ورود بدهیم." در آن زمان، ما در تهران سفیر نداشتیم. بنابراین این کار انجام شد و در واقع سفارت آمریکا در تهران، آفلاین شد.
والتر: در همین حین، شش آمریکایی ما در تقلا هستند در شهری به یک پناه امن برسند که ناگهان خصومت آمیز می شود و پر از نیروهای انقلابی است که به دنبال هر کسی هستند که حتی پیوندی با آمریکاییها داشته باشد. این شش آمریکایی بعدازظهر چه کاری انجام دادند؟
برنت: آنها از آنچه در حال رخدادن بود، خبردار شدند و سفارت را ترک کردند. همه با هم به عنوان یک گروه خارج نشدند، بلکه بعضی از آنها در خیابان و در حالی که سعی در فرار داشتند، با هم برخورد کردند و سپس تصمیم گرفتند که به سفارتخانههای متحد آمریکا به دنبال کمک بروند.
والتر: درست. شماری از کشورهای دوست بسیج شدند یا مایل به کمک به این آمریکاییهای در حال فرار شدند، اما بسیاری از مکانها برای آنها امن نیستند – چرا که شدیدا زیر نظارت قرار دارند، درست است؟ و در نهایت، یکی از متحدان خاص آمریکا، حاضر و قادر به ارائه یک مکان دایمی برای پنهان شدن به آنها می شود.
برنت: در نهایت، آنها با کاناداییها تماس گرفتند.
والتر: اولین سپاس از همسایه شمالی ما.
برنت: میدانید، کاناداییها با انجام این کار خود را در خطر فیزیکی قرار دادند. منظورم این است که جو ضدآمریکایی در تهران بسیار شدید بود. بنابراین، سفیر کانادا و کارکنان او، با مراقبت از همکاران ما به این شکل، خود را در معرض خطر قرار دادند.
والتر: این تصویر سفیر کانادا، کن تیلور، همسرش و کارکنانش است.
دی: چگونه دولت آمریکا در این نقطه سعی میکند این وضعیت خاص را مدیریت کند، جایی که شش آمریکایی در خانه سفیر کانادا مخفی شدهاند؟ چه اتفاقی میافتد؟
برنت: خوب، یک مقدار طول کشید چرا که وزارت امور خارجه واقعاً میخواست هر مسیری که ممکن است را امتحان کند. چندین پیشنهاد مختلف ارائه داد تا افراد را خارج کند و فقط از طریق دیپلماسی تلاش میکرد تا با دولت ایران به نتیجه ای برسد. اما بسیار دشوار بود چرا که به دلیل این گروگانگیری، دولت ایران عملا فروپاشید. یک دولت موقت وجود داشت که در اعتراض به این موضوع استعفا داد. بنابراین، برای مدتی هیچ کس نبود که با او تماس بگیریم. پس، دولت کارتر و وزارت امور خارجه تلاش میکردند تا راههای دیپلماتیک برای خروج آنها پیدا کنند. یک نکته مهم دیگر اینکه شبیه همین اتفاق در اوایل سال هم رخ داده بود. در 14 فوریه 1979 شبیه این اتفاق رخ داد و تظاهرکنندگان به سفارتخانه حمله کردند یعنی روز سنت والنتاین. در آن زمان، آیتالله خمینی نمایندگانی را به سفارتخانه فرستاده و به افرادی که سفارتخانه را گرفته بودند گفت که به خانه بروند و اجازه دهند آمریکاییها آزاد شوند و این کار را تایید نکرد. بسیاری از افراد در واشنگتن با خود می گفتند که این بار هم همان اتفاق خواهد افتاد، فقط باید صبور باشیم تا آنها از خر شیطان پایین بیایند. اما این اتفاق نیفتاد. آیت الله خمینی این بار دیدگاه کاملاً متفاوتی نسبت به این موضوع داشت.
والتر: پس چه زمانی با سیا تماس گرفته میشود تا راهی برای خروج این شش آمریکایی پیدا کند؟
برنت: میدانید، با گذر زمان، وزارت امور خارجه، دیگر گزینههای خوبی نداشت. یکی از گزینههایی که توسط وزارت امور خارجه مطرح شد و خوشبختانه رد شد، پیشنهادی که در فیلم نیز نشان داده شده و درباره آن صحبت میشود، این بود که خوب، بیایید همه دیپلماتها را با دوچرخه تجهیز کنیم و به عنوان معلمانی که به ایران آمدهاند آکردیته شوند و با دوچرخه به نزدیکترین مرز بروند و از آنجا خارج شوند. تحلیلگران مختلف در سیا و وزارت امور خارجه، ظاهرا به این ایده رای منفی دادند، زیرا از جهات بسیاری یک ایده واقعگرایانه و یک داستان چندان باورپذیر نبود. اینکه شما در زمستان ایران مسافتهای درازی را طی کنید، در شرایطی که هوا میتواند بسیار سرد و نامساعد باشد. این است که پای سی آی ای به میان آمد. آنها به طور خاص تونی مندز را به کار میگیرند که در این زمان تخصص بینظیری در انجام این نوع عملیاتهای خروج دارد. او این کار را در مناطق مختلف دنیا، در اوایل دهه 1970 انجام داده بود. تونی برای اداره خدمات فنی (OTS) کار میکرد یعنی جایی که کارکنان آرایش و تغییر چهره، کارشناسان فراهم کردن مدارک و اسناد تقلبی و غیره را در اختیار داشت. تیم او شامل افرادی بود با تجارب فراوان در سفر به خارج کشور و انجام عملیات شناسایی درباره چگونگی ورود و خروج موفق از فرودگاه و موارد مشابه. تونی و تیم او شبیه این کارها را انجام داده بودند، بنابراین افراد با تجربه زیادی داشتیم که میتوانستند یک برنامه قابل اجرا را طراحی کنند و این همان چیزی است که انجام دادند. آنها شروع به ایدهپردازی کردند جدای از وزارت امور خارجه. و معروفترین ایدهای که به آن دست یافتند، همان ایدهای است که همه ما از فیلم "آرگو" در خاطر داریم.
دی: برنامه این است که تونی خود را به عنوان یک کارگردان فیلم جا بزند و به ایران برود و به عنوان یک کارگروه فیلمسازی، تمامی این شش آمریکایی را که در خانه سفیر کانادا مخفی هستند، تغییر چهره دهد و از ایران خارج کند. این طرح، به تصویب دولت فدرال رسید زیرا اتخاذ این تصمیم تنها برعهده سیا نبود بلکه باید توسط شورای امنیت ملی تصویب شود. تونی میداند که نیاز به کسی دارد که با او بیاید، بنابراین یک کارشناس دیگر OTS را انتخاب می کند.
والتر: و حالا بالاخره به مرد مرموزی که در این تابلوی نقاشی در سالن مقر سیا وجود دارد، میرسیم، دومین کارشناس سازمانی که همراه با تونی مندز به ایران وارد شد.
برنت: بله اد جانسون. او برای این کار مناسب بود. مندز در کتاب خود، او را "خولیو" مینامد و به عنوان فردی که در دانشگاه سوربن تحصیل کرده است، توصیف میکند. او به چندین زبان صحبت میکرد، از جمله فرانسوی، آلمانی، اسپانیایی و عربی.
دی: همان طور که در مقدمه اشاره کردیم، مدتی پیش، اد در گزارشی درباره عملیات "آرگو" شرکت کرد، بنابراین با برخی از تاریخنگاران ما صحبتکرد. و امروز – برای اولین بار – بخشهایی از گفتگوی ضبط شده او را با شما به اشتراک میگذاریم. بنابراین در اینجا اد جانسون، توصیفی از پیشینه خود را به زبان خودش ارائه میدهد.
اد جانسون: من در واحد 11 براوو 11 Bravo خدمت کردم. این واحد نیروهای پیاده بود و در واقع به این ترتیب من به سازمان پیوستم. بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه، درخواست داده بودم. تخصصی در رشته زبان فرانسه داشتم. من با دوستان کوبایی و پورتوریکویی خود با زبان اسپانیایی، بزرگ شده بودم، بنابراین زبان اسپانیایی خوبی هم داشتم. در آن زمان پذیرفته نشدم. سپس به عربستان سعودی رفتم و یک سال یا یک سال و نیم وقت گذراندم تا به آموزش زبان انگلیسی بپردازم و در آن زمان زبان عربی خوبی یاد گرفتم. پس از اتمام آن، به مصر و اردن سفر کردم و بسیاری از کشورهای عربی را دیدم و سپس به پاریس رفتم و در یک برنامه کارشناسی ارشد شرکت کردم و پس از اتمام آن، دوباره درخواستی به سازمان دادم و به کشور برگشتم و مصاحبه و استخدام شدم یعنی پس از کسب تجربیاتی در خاورمیانه و نیز تحصیلاتی که داشتم و تسلطم به چند زبان، من به عنوان یک نامزد مناسب در نظر گرفته شدم.
والتر: حالا تونی تیم خود را تشکیل داده و همراه اصلی خود یعنی اد جانسون را شناسایی کرده اما او نیاز دارد که داستانی پوششی بسازد که او و اد جانسون را با ایمنی به ایران ببرد، و سپس نیاز دارد که شش آمریکایی را خارج کند. پس او چگونه این کار را انجام میدهد؟
برنت: وقتی تونی این ایده را پیشنهاد داد یا وقتی داشتند تصمیمات خود را قطعی میکردند، گفته می شود که به هالیوود رفته و با جان چمبرز John Chambers، چهره پرداز مشهور دیدار کرد که برای فیلم هایی مانند "کرهی میمونها" کار کرده بود. چمبرز یک بار هم برندهٔ جایزه اسکار شده بود. تونی از قبل با جان همکاری کرده بود، منظور از همکاری نیز مشورت با او در زمینه آرایش و افکتهای ویژه بود، که در مسائل مربوط به تغییر چهره مفید بود... تونی با او درباره مهمانهای خانه – همانطور که کاناداییها به آنها اشاره میکردند – صحبت کرد و هر دو به یک ایده رسیدند، اینکه افراد مختلفی را در تیم فیلمسازی خود دارید که شامل یک تهیهکننده، یک نویسنده، یک کارگردان، یک فیلمنامهنویس می شود و افراد دیگری که کارهای مختلفی انجام میدهند. بنابراین، با کمک افراد OTS آنها برخی ایدهها را برای تغییر چهره افراد پیدا میکنند. اگر فیلم را دیده باشید، آنها واقعاً به شکل خوبی این کار را انجام دادهاند تا افراد بسیار رسمی که برای وزارت امور خارجه کار میکنند را به شخصیت های هالیوودی تبدیل کنند.
دی: اما برای ورود به عنوان یک تهیهکننده فیلم، تونی و اد به یک فیلم – یا حداقل ظاهر یک فیلم – نیاز داشتند. برای بحث در مورد این زاویه از داستان، از رابرت بایر، مدیر موزه سیا که وسایل مرتبط با عملیات "آرگو" را در خود جای داده – از جمله یک نسخه از فیلمی که هیچ گاه قصد تولید آن را نداشتهاند – خواستیم که به ما بپیوندد.
راب: وقتی به این عملیات نگاه میکنید، چیزی که بسیار واضح است، نقش همکاران در موفقیت این عملیات است و یکی از همکاران بزرگ در این ماجرا جان چمبرز بود. او یک چهره پرداز بسیار موفق بود. او جایزه اسکار را برای کار خود در فیلم "کُره میمونها" برده بود. تصاویر مفهومی برای فیلم "آرگو" در موزه جدید به نمایش گذاشته شده است. وقتی تونی به هالیوود میآید و به جان میگوید، من به یک اسکریپت یا متن فیلم نیاز دارم. جان اسکریپتی که روی آن کار کرده بود را پیشنهاد می دهد که کاملاً مناسب بود. یکی از دلایلی که "آرگو" اسکریپت کاملی برای این مأموریت بود، این بود که در واقع اسکریپتی در مورد یک ماجراجویی علمی تخیلی در خاورمیانه بود. بنابراین از نظر لوکیشن با تهران تناسب داشت. وقتی تیم موقعیتیابی از کانادا به تهران میآمد تا خیابانهای تهران را برای این فیلم بررسی کند، این مسأله کاملاً منطقی به نظر میآمد و به همین دلیل این فیلم انتخاب شد، که پوششی در قالب یک فیلم است که در مکانی مانند تهران اتفاق میافتد.
برنت: در واقع، حتی در اسکریپت، یک لوکیشن مشخص شده، یک بازار در وسط شهر و تهران به خاطر بازارهایش معروف است.
راب: و این به خلاقیت و نوآوریهایی مربوط است که در این نوع عملیات به کار گرفته میشود، تا از میان هزاران سناریوی فیلم، نمونه ای انتخاب شود که برای محیطی مانند تهران، آن هم درست پس از وقوع انقلاب، منطقی باشد.
دی: البته. بله، این یک اسکریپت کامل بود. آنها آمدند و آن را به عنوان یک فیلم ارائه دادند، آیا این درست است؟
راب: بله، درست است.
دی: و تونی و جان چمبرز یک استودیو فیلم تخیلی کامل برای این عملیات ایجاد کردند، درست است؟ تا واقعاً آن را باور پذیر کنند؟
راب: درست است. "استودیوی تولیدات شش" Studio Six Productions را در تهران راه اندازی کردند که یک خط تلفن داشت که هر کسی میتوانست با آن تماس بگیرد. منظور این بود که وقتی آنها در سطح تهران هستند، اگر کسی مشکوک می شد و میخواست تماس بگیرد تا بتواند تأیید کند، یک شماره تلفن روی یک کارت ویزیت بود که زنگ میزند، کسی جواب میدهد و میگوید: "استودیوی تولیدات شش"، ما در حال ساخت یک فیلم به نام "آرگو" هستیم. چگونه میتوانیم به شما کمک کنیم؟
برنت: تونی با جان چمبرز این را برنامهریزی کرد. جالب است. آنها فضایی اداری را اجاره کردند که تازه توسط مایکل داگلاس تخلیه شده بود. این هنرپیشه، کارگردان فیلمی به نام "سندرم چین" بود و به تازگی آن دفتر را ترک کرده بود.
راب: بنابراین اگر کسی تماس بگیرد، فردی که در استودیو به تلفن جواب می دهد، اعتبار تونی مندز را تصدیق میکند. این مأموریت او را باورپذیر و قابل اعتماد میکند و اجازه میدهد تا کارهایی که باید انجام دهند را انجام دهند.
والتر: تونی و اد به اسناد جعلی بسیار باورپذیر نیاز دارند تا به عنوان سازندگان یک فیلم به ایران نفوذ کنند و همچنین به اسناد جعلی دیگری برای خارج کردن شش آمریکایی گرفتار در آنجا نیاز دارند. اینها چگونه فراهم شد؟
برنت: دولت کانادا شش گذرنامه کانادایی واقعی به دولت آمریکا داد، نه گذرنامههای جعلی، این گذرنامههای کانادایی واقعی بودند که توسط تونی و اد به شش آمریکایی مخفیشده داده میشد تا بتوانند به عنوان افراد کانادایی ظاهر شوند. این واقعاً یک عمل بسیار خارقالعاده از سوی کاناداییها بود. این کار امکانپذیر نمیشد مگر اینکه مصوبه ویژهای از طرف پارلمان کانادا داده شده باشد. آنها این اسناد و حتی وسایل چهره پردازی را در کیسههایی گذاشتند و به عنوان بسته های دیپلماتیک کانادا به تهران ارسال کردند.
دی: خوب، تونی و اد توانستهاند اسناد جعلی بینظیری تهیه کنند. بعد چه اتفاقی بعداً میافتد؟
اد: همیشه چیزی به نام "اگر فلان اتفاق افتاد، چه؟" وجود دارد. قبل از انجام هر عملیات بزرگی، همیشه جلسه مهمی در بخش مربوطه در سی آی ای برگزار میشد و در آنجا برنامه را ارائه میدادید و معمولاً رئیس شعبه میگفت: "خوب، اگر فلان و فلان و فلان اتفاق افتاد، چه؟" بنابراین ما به سرعت یاد گرفتیم که برای بسیاری از "اگر... آن وقت چه"ها پاسخ داشته باشیم. فقط یک اشتباه کوچک کافی است تا کل تلاش شما تباه شود.
برنت: تونی به اروپا پرواز کرد و هنگام توقف در اروپا و قبل از ورود به ایران با اد دیدار کرد، جایی که جزئیات نهایی برنامه را بررسی کردند. آنها در واقع با فردی دیدار کردند که اخیراً به ایران رفته و بازگشته بود. وی درباره مواردی مثل اینکه چه لباسی بپوشند، توصیه هایی کرد و با ارزیابی توانایی های زبانی اد، گفت که مشکلی نخواهید داشت.
برنت: آنها مدارکی اضافی را که نیاز داشتند، دریافت کردند، از جمله ویزاهایشان را از مقامات ایرانی برای پرواز به تهران. بنابراین آنها ویزاهای لازم را دریافت کردند و سپس به سمت تهران حرکت کردند.
دی: خوب، در این نقطه، تونی و اد در یک هواپیما به سمت جایی در حرکت هستند که دست کم دهها هموطنشان به اسارت در آمدهاند و شش نفر دیگرشان مخفیانه زندگی میکنند. آنها فرود میآیند. چه اتفاقاتی در ادامه رخ میدهد؟
برنت: میدانید که اینها متخصصین ماهر در جابه جایی نفرات هستند و اولین چیزی که پس از فرود انجام میدهند این است که شروع به مشاهده دقیق و یادداشتبرداری از هر چیزی می کنند که در فرودگاه مهرآباد، میبینند. یکی از کارهای خیلی حرفهای که تونی توضیح میدهد که اد انجام داد، این بود که وقتی به ایران وارد یا از آن خارج میشوید، باید برگههای زرد را پر کنید. در یک جعبه تعداد زیادی از این برگهها وجود داشت و اد روزنامهاش را روی دستهای از برگهها گذاشت. و در حینی که از آنجا دور میشد، با یک ترفند کوچک، چندین نسخه از این برگههای زرد را گرفت تا برای "مهمانان خانه" داشته باشند و اگر هنگام تکمیل فرم ها اشتباهی مرتکب شوند، نسخههای اضافی داشته باشند. سپس از فرودگاه خارج میشوند. در این اولین روز رسیدن به تهران، تلاش می کنند به سفارت کانادا برسند. آنها میخواهند با سفیر کانادا صحبت کنند، کسی که تا آن زمان قهرمان این داستان بود. بنابراین از یک نقشه معمولی استفاده میکنند که از یک آژانس مسافرتی در مرکز شهر تهران گرفتند. خوب، نقشه چندان دقیقی نبود. بنابراین آنها به جایی حرکت میکنند که فکر میکنند سفارت کانادا در آنجاست بر اساس نقشه و بعد متوجه میشوند که سفارت کانادا درست در کنار خیابان است. جایی میرسند که درست کنار سفارت امریکاست، که مهمانها همان جا نگهداری میشوند، محدوده ای که محل رفت و آمد انواع و اقسام افراد انقلابی و گروگانگیرهاست و آنها دقیقاً آن طرف خیابان هستند.
اد: یک تاکسی گرفتیم و متوجه شدیم که در واقعً در سفارت سوئد هستیم، که در فاصلهای چندده متری از سفارت ایالات متحده قرار داشت. در سفارت سوئد بودیم و گیج مانده بودیم که اینجا چه غلطی می کنیم.
والتر: بنابراین تونی و اد به تهران رسیدهاند، از گمرک و کنترل مرزی گذشته و به جای رفته اند که فکر میکنند سفارت کاناداست اما می ببینند که نزدیک همان نقطه ای هستند که در همان لحظه افراد مسلح انقلابی ایرانی، دیگر امریکاییها را در اختیار دارند.
دی: در بخش دوم این گزارش از مأموریت آرگو، خواهیم شنید که چه اتفاقاتی رخ میدهد. بنابراین برای پایان این پرونده و فصل دوم پروندههای لانگلی، با ما بمانید.
والتر: به زودی دوباره با شما خواهیم بود
پایان قسمت اول پادکست سی آی ای با عنوان "ماموریت آرگو"
منبع: لانگلی فایلز / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
نظر شما :