یک پرسش، یک پاسخ؛ پری آزرم وند- مختاری در گفت و شنودی از روزگاران دیپلماتیک (قسمت ششم)

بانوی ایرانی ناظر بر گسترش روابط ایران و استرالیا

۲۴ آذر ۱۴۰۲ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۰۲۳۵۸۰ اخبار اصلی مجله دیپلماسی
پری آزرم وند - مختاری در گفت وگو با دیپلماسی ایرانی می گوید: مسؤولیت من در سفارتخانه (در استرالیا) در زمینۀ مطبوعاتی و سیاسی این بود که تقریباً تمام صبح به بررسی دقیق مطبوعات عمدۀ استرالیا و نیز بریده های جراید دیگر و مطالب پخش شده از رادیو و تلویزیون های استرالیا می پرداختم و بعدازظهر گزارش هایی می نوشتم که از بررسی های صبح استخراج و استنتاج کرده بودم. این گزارش ها – بسته به ماهیت و فوری بودن یا غیرفوری بودن آنها – بعدازظهر به تهران فرستاده می شد یا در گزارش هفتگی/ دوبار در هفته گنجانده می شد. به دلیل اختلاف ساعت بین ایران و استرالیا گزارش ها و تلگراف هایی که صبح و اوایل بعدازظهر روی آنها کار شده بود و اواسط بعدازظهر به مرکز فرستاده می شد عملاً صبحِ تهران به وزارتخانه می رسید. کارهای دیگر از جمله تماس با مقامات مربوطۀ استرالیا، کارهای فرهنگی و همکاری با مراکز آموزشی یا مراکز جهانگردی و فرهنگی استرالیا طبعاً بخش دیگری از کار در سفارتخانه بود که در طول روز به آنها پرداخته می شد و این کارها گاه جنبۀ واکنشی داشت و گاه به ابتکار ما آغاز می شد.
بانوی ایرانی ناظر بر گسترش روابط ایران و استرالیا

مصاحبه کننده: معین نیک طبع

دیپلماسی ایرانی: خانم پری آزرم وند – مختاری فارغ التحصیل علوم سیاسی از دانشگاه تهران و سیاست بین الملل از دانشگاه آکسفورد است. وی در سال 1346 در آزمون ورودی وزارت امور خارجه رتبه اول را کسب کرد و در سال 1359 به معاونت اداره سوم سیاسی وزارت امور خارجه رسید. وی پس از ترک  وزارت امور خارجه در سال 1360 به علاقه دیرینه خود یعنی نویسندگی و ترجمه پرداخت و در سال های اخیر با کتابخانه تخصصی وزارت امور خارجه نیز در تألیف دانشنامه های جهانی شدن و ناسیونالیسم همکاری داشته است. در بخش ششم از سری مصاحبه‌های "یک پرسش، یک پاسخ: دیپلمات‌های اواخر پهلوی دوم و اوایل جمهوری اسلامی در گفت و شنودی از روزگاران دیپلماتیک"، با پری آزرم وند – مختاری به گفت و شنود پرداخته ام.

در ابتدا بفرمایید چه سالی وارد دانشگاه شدید و چه شد که رشته علوم سیاسی را انتخاب کردید؟ 

پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال 1342 وارد دانشگاه تهران شدم. رشتۀ علوم سیاسی در واقع گزینۀ پدرم بود. رشتۀ مورد علاقۀ من زبان و ادبیات انگلیسی بود و می خواستم پس از پایان تحصیلات عالی به کار تدریس و ترجمه بپردازم (ترجمه را ساختن پل ارتباطی بین دو فرهنگ می دانم، ازاین رو سخت به این کار علاقه دارم) ولی پدرم که مردی روشن بین و آینده نگر بود و با توجه به نتایج درخشان تحصیلی من در سراسر دوران دبستان و دبیرستان به کارآمدی و استعداد فراگیری من باور داشت، مهربانانه و به گونه ای منطقی مرا ترغیب کرد که در رشتۀ علوم سیاسی نام نویسی کنم. بعدها متوجه شدم که حق با پدرم بود زیرا توانستم در هر دو زمینه فعالیت کنم. 

فضای حاکم بر دانشگاه و رشته سیاسی در آن سال ها چگونه بود؟ 

فضای دانشگاه تهران در آن سال ها به طور کلی فضایی سیاسی و مخالف حاکمیت و برخی روش ها و سیاست¬های دولتی بود و طبیعی است که این جو در دانشکده حقوق و علوم سیاسی نیز حاکم بود. شمار زیادی از دانشجویان مخالفت خود را – البته با کسانی که تا اندازه ای به آنان اعتماد داشتند و با آنان هم اندیش بودند – علناً ابراز می کردند و چون افراد پلیس اجازۀ ورود به صحن دانشگاه را نداشتند دانشجویان دیدگاه های خود را آزادانه تر بر زبان می آوردند، نشریه های همسو با باورها و انتقادات خود و کتاب های مورد نظرشان را که در کتاب فروشی ها عرضه نمی شدند دست به دست می گرداندند و در اشاعۀ افکار خود کوشا بودند. 

اساتید مطرح رشته سیاسی در آن سال ها چه کسانی بودند و به چه دروس و اساتیدی علاقه بیشتری داشتید؟ 

همۀ استادان مطرح بودند. شاید بتوان گفت که اساتید مطرحتر در دورۀ لیسانس عمدتاً دکتر محسن عزیزی (تاریخ دیپلماسی)، دکتر سرداری (قانون اساسی)، دکتر منوچهر زندی حقیقی (اقتصاد)، و دکتر شهیدی (حقوق مدنی) بودند و البته اساتید خوب و دانشمند دیگری که هر یک روش خود را در تدریس داشتند. همۀ دروسی که تدریس می شدند جالب و مورد علاقۀ من بودند به ویژه حقوق مدنی، قانون اساسی، حقوق بین الملل عمومی، اقتصاد، تاریخ دیپلماسی عمومی، دیپلماسی و تاریخ دیپلماسی ایران، تاریخ فرهنگ و تمدن ایران، حقوق تطبیقی، سازمان های بین المللی و تاریخ اندیشه های سیاسی. اساتید مطرح و مورد علاقه¬ام در دورۀ فوق لیسانس روانشادان دکتر حمید عنایت و دکتر حمید مددی (بهزادی) بودند و براستی همۀ واحدها جالب: احزاب سیاسی، متون سیاسی، فن دیپلماسی، جغرافیای سیاسی و اقتصادی، مشکلات سیاسی خاورمیانه، سیاست دولت ها در خاورمیانه، کشورهای خاورمیانه در سازمان ملل متحد، سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه، مشکلات خلیج فارس و اقتصاد خاورمیانه.

دکتر عنایت به دلیل آثاری که از خود به جا گذاشته اند بیشتر در میان نسل امروز تحصیل کردگان رشته سیاسی شناخته شده هستند. در خصوص ایشان مطلبی مد نظر دارید؟ 

ایشان استادی دانشمند، انسانی فرهیخته و بسیار فروتن بودند و بستگی به شرایط و موقعیت اهل طنز. گفت وگو و تماس با ایشان راحت و بی تکلف بود و درِ گفت وگو را همیشه باز نگه می داشتند و حتی از آن استقبال می کردند.

چه موضوعی را برای پایان نامه خود انتخاب کردید؟ 

دکتر عزیزی برای پایان نامۀ دورۀ لیسانس ترجمۀ کتابی را درباره مسائل سیاسی آلمان در جنگ جهانی دوم پیشنهاد کرد که به دلیل تازگی موضوع و همچنین به دلیل این که فرصت کاربرد مهارت خود را در ترجمه به من می داد پذیرفتم و انجام دادم. در دورۀ فوق لیسانس که بیشتر تمرکز روی خاورمیانه بود علاقۀ زیادی در این زمینه پیدا کردم و پایان نامۀ خود را درباره "ویژگی¬های خاورمیانه" با دکتر مددی (بهزادی) گرفتم به دو دلیل عمده: نخست این که استاد راهنمایم تز دکترای خود را در آمریکا درباره خاورمیانه نوشته بود و در مورد مسائل خاورمیانه دانش عمیق داشت و صاحب نظر بود؛ دلیل دوم این که ایشان اجازه نمی¬داد برای نوشتن پایان نامه از هیچ منبعی که به فارسی ترجمه شده بود استفاده کنیم به عبارت دیگر باید منابع مورداستفاده همه به زبان اصلی (انگلیسی) باشد و این برای من – با توجه به علاقه و سطح زبان انگلیسی ام – جاذبۀ بیشتری داشت. در ضمن به دلیل همین علاقه به مسائل خاورمیانه، در دانشگاه آکسفورد هم که "سیاست بین الملل" می خواندم روی خاورمیانه تمرکز و کار کردم.

به دانشگاه آکسفورد اشاره کردید، بخشی از تحصیلات خود را در این دانشگاه گذرانده اید؟

در سال ۱۳۴۷ در دورۀ فوق لیسانس رشتۀ علوم سیاسی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداختم. به دلیل این که دورۀ لیسانس را با رتبۀ اول به پایان برده بودم فقط لازم بود که در آزمون ورودی زبان انگلیسی شرکت کنم و از شرکت در آزمون ورودی دیگر این مقطع تحصیلی معاف بودم. در سال ۱۳۵۱ با استفاده از بورس دانشگاه آکسفورد برای ادامۀ تحصیلات عالی در رشتۀ "سیاست بین الملل" به آکسفورد رفتم. در این دوره روی سیاست خاورمیانه تمرکز داشتم. دوره را با امتیاز (Distinction) به پایان بردم و در سال ۱۳۵۳ به تهران بازگشتم.

کم و کیف بورسیه دانشگاه آکسفورد به چه صورت بود و به چه کسانی تعلق می گرفت؟ 

از بورس دانشگاه آکسفورد در دوران خدمت در وزارت امور خارجه استفاده کردم. این بورس سالی یک بار (آن هم بعضی سال ها) به دیپلمات هایی از کشورهای مختلف جهان داده می شد البته درصورتی که در آزمون ورودی دانشگاه موفق می شدند. چند تن معدود از همکاران ما که پیش یا بعد از من از این بورس استفاده کردند از ادارات مختلف بودند یعنی بورس برای ادارات خاصی نبود. در سالی که من با استفاده از این بورس در دانشگاه آکسفورد بودم حدود پانزده دیپلمات از کشورهای دیگر هم بودند. رشتۀ مورد نظر سیاست بین الملل بود و دانشجویان/دیپلمات ها حوزۀ مورد علاقۀ خود را انتخاب می کردند و بر اساس انتخابشان با استادان دانشگاه و زیرنظر و راهنمایی آنها کار می کردند. مقررات دانشگاه بر کار این دسته از دانشجویان حاکم بود یعنی باید زیر نظر یک استاد مطالعه و پژوهش می کردند، در آزمون های هر ترم شرکت می کردند، در رشتۀ انتخابی خود رساله می نوشتند، در سخنرانی های استادان دانشگاه شرکت می جستند. افزون بر این، چند سفر کوتاه مطالعاتی نیز برای ما تنظیم کرده بودند، برای بازدید نزدیک از سازمان های بین المللی در اروپا.

در سالی که در کنکور وزارت امور خارجه شرکت کردید، تعداد متقاضیان خصوصا بانوان چه تعداد بود؟ 

در سال 1346 که در آزمون ورودی وزارت امور خارجه شرکت کردم حدود 480 داوطلب شرکت کرده بودند ولی شمار بانوان را نمی¬دانم. از این تعداد فقط ده داوطلب در کادر سیاسی پذیرفته شدند.

آزمون ورودی وزارت امور خارجه چگونه بود؟ سوالات و ممتحنین را به خاطر دارید؟ 

آزمون ورودی وزارت امور خارجه دو مرحله ای بود: کتبی و شفاهی. پرسش آزمون کتبی "شرح روابط ایران و انگلستان از عهد صفویه تا امروز" بود. گمان می کنم حدود پنجاه نفر در این مرحله موفق شدند. مرحلۀ بعدی آزمون شفاهی بود که افزون بر معلومات و زبان خارجی، رفتار و پوشش و برخورد و نزاکت داوطلبان نیز مورد سنجش قرار می گرفت (بی آن که داوطلب بداند). شمار ممتحنان هفت یا نه نفر بود (دقیقاً به خاطر ندارم) که هیچ یک را نمی شناختم ولی همه از رده های بالای وزارت امور خارجه بودند. از من خواستند درباره مسائل و مشکلات ایران با کلیۀ کشورهای همسایه صحبت کنم. در پاسخ ابتدا همۀ مسائل ایران با کشورهای همسایه را فهرست وار همراه با توضیح کوتاهی برشمردم، سپس پرسیدم درباره کدام مسائل می خواهند که توضیحات مفصل تری بدهم. پاسخم را کافی دانستند و متن انگلیسی روزنامۀ انگلیسی زبانی را پیش رویم نهادند و خواستند متن را بخوانم و ترجمه کنم، که خواندم و ترجمه کردم. سپاسگزاری کردند و گفتند جلسۀ امتحان به پایان رسیده است و می توانم جلسه را ترک کنم.

از نخستین روز ورود خود به وزارت امور خارجه بفرمایید.

نخستین روز ورود به وزارت امور خارجه طبعاً خوشحال و امیدوار بودم. به ویژه از این که حکم مرا – بدون این که خودم بدانم یا دخالتی داشته باشم – برای اداره سوم سیاسی داده بودند، خشنود بودم زیرا اداره سوم سیاسی (اروپای غربی) از مطلوبترین ادارات وزارتخانه بود. رئیس اداره سوم سیاسی دکتر فریدون ستوده بود که پس از مدتی آقای محمد پورسرتیپ جانشین او شد، مردی به غایت انسان و رئیسی بسیار قدردان و کاردان و مهربان. پس از ایشان هم آقای محمود صالحی ریاست اداره سوم سیاسی را عهده دار شد.

چشم اندازتان برای سال های کاری پیش رو چه بود؟ 

چون اصولاً متعهد و کمالگرا هستم از همان آغاز هدفم این بود که با کار و انجام کلیۀ مسؤولیت ها در حد کمال، با کاربرد معلومات اندوخته در دوران تحصیل در دانشگاه، با داشتن تسلط لازم به زبان های فارسی و انگلیسی و با بالابردن مستمر دانش و آگاهی های خود و کسب تجربه های عملی در سطوح تعیین شده در کادر سیاسی به کشورم و ملتم خدمت کنم. 

یک روز کاری در مرکز و سفارتخانه چگونه بود؟ 

در یک جمع بندی کلی می توان گفت که در مرکز بخش قابل توجهی از کار جنبۀ واکنشی داشت (البته در سطوح خیلی بالای وزارت امور خارجه وضع متفاوت بود) درحالی که در سفارتخانه که وظیفۀ شما آگاه ساختن و آگاه نگاه داشتن کشورتان از رویدادهای مهم محل مأموریت و حفظ منافع کشورتان در چارچوب روابط تفاهم آمیز با کشور محل مأموریت است، بخش عمده و اصلیِ کار کنشی بود. توضیح بیشتر این که در مرکز یک روزِ کاری عمدتاً عبارت می شد از بررسی گزارش ها و مکاتباتی که از سفارتخانه ها دریافت می شد و اقدام در مورد آنها برحسب اقتضای ماهیت گزارش ها و مکاتبات دریافتی، انتقال اطلاعات و محتوای آنها به مقامات مربوطۀ کشور، پاسخ به پرسش های سفارتخانه ها و پیگیری مسائل، انعکاس خواسته ها و رهنمودهای دستگاه های مختلف کشور به سفارتخانه ها، تسهیل برنامه های فرهنگی سفارتخانه ها – مثلاً نمایشگاه های هنرهای ایرانی – از راه تماس با دستگاه های مربوطه در کشور، شرکت/حضور در ملاقات های رده های بالای وزارتخانه (معاونان وزیر) با سفیران خارجی بنا به خواستۀ مقامات وزارتخانه؛ در سفارتخانه اما جنبۀ واکنشی بخش کوچکی از کار را تشکیل می داد که خلاصه می شد به پاسخ و پیگیری مسائلی که مرکز مطرح می کرد یا مقامات محل مأموریت با سفارت درمیان می گذاشتند. برای مثال، مسؤولیت من در سفارتخانه (در استرالیا) در زمینۀ مطبوعاتی و سیاسی این بود که تقریباً تمام صبح به بررسی دقیق مطبوعات عمدۀ استرالیا و نیز بریده های جراید دیگر و مطالب پخش شده از رادیو و تلویزیون های استرالیا می پرداختم و بعدازظهر گزارش هایی می نوشتم که از بررسی های صبح استخراج و استنتاج کرده بودم. این گزارش ها – بسته به ماهیت و فوری بودن یا غیرفوری بودن آنها – بعدازظهر به تهران فرستاده می شد یا در گزارش هفتگی/ دوبار در هفته گنجانده می شد. به دلیل اختلاف ساعت بین ایران و استرالیا گزارش ها و تلگراف هایی که صبح و اوایل بعدازظهر روی آنها کار شده بود و اواسط بعدازظهر به مرکز فرستاده می شد عملاً صبحِ تهران به وزارتخانه می رسید. کارهای دیگر از جمله تماس با مقامات مربوطۀ استرالیا، کارهای فرهنگی و همکاری با مراکز آموزشی یا مراکز جهانگردی و فرهنگی استرالیا طبعاً بخش دیگری از کار در سفارتخانه بود که در طول روز به آنها پرداخته می شد و این کارها گاه جنبۀ واکنشی داشت و گاه به ابتکار ما آغاز می شد.

در اداره سوم سیاسی مسئول چه میزی (کشوری) بودید؟ 

در آن زمان مسؤولیت ها به این صورت تقسیم نمی شد و همۀ اعضا – برحسب ارجاع کار توسط رئیس اداره – کار همۀ کشورها را انجام می دادند. روابط ایران با کشورهای اروپای غربی – حوزۀ مسؤولیت اداره سوم سیاسی – خوب و عادی بود.

بعد از اداره سوم به اداره اطلاعات و مطبوعات رفتید و رئیس آنجا آقای ایرج پزشک زاد بود. درخصوص این اداره، فضای کاری آن و به ویژه آقای پزشک زاد بفرمایید. 

کار – و نیز فضای – اداره کل اطلاعات و مطبوعات با کار اداره سوم سیاسی متفاوت بود، اداره کل هم طبعاً بزرگتر از اداره سوم سیاسی. فضای کاری به دلیل پرداختن به امور رسانه ای گاه جنبه های خیلی فوری و هیجان آور (نه لزوماً به معنای مثبت واژه) پیدا می کرد که باید بلافاصله دست به اقدام زده می شد. به عبارت دیگر همیشه یک فضای آرام و قابل پیش بینی وجود نداشت. می دانید که کار رسانه ای دقیقه و ساعت نمی شناسد و رویداد ها باید بلافاصله دنبال و گزارش شوند و اقدام لازم در مورد آنها صورت گیرد. افزون بر بررسی مطالبی که در رسانه های همۀ کشورها درباره ایران به چاپ می رسید و تحلیل و در بسیاری موارد پیگیری آنها، گزارش های مطبوعاتی روزانه هم بود که باید تهیه و تنظیم می شد و در ساعت مقرر به دست دستگاه های ذی ربط می رسید. همچنین یک اتاق خبر در اداره کل اطلاعات و مطبوعات بود که دستگاه های معتبر گیرندۀ خبر در آن بیست و چهار ساعته اخبار دنیا را می گرفتند. این اخبار باید مورد بررسی قرار می گرفت و به موقع به مقامات مربوطه گزارش می شد. برای این منظور هر روز یکی از اعضای کادر سیاسی وزارتخانه تا ساعت هشت شب "مأمور کشیک" بود و یکی از مقامات بالاتر "افسر کشیک". در سال 1974 که هیلاسلاسی، امپراتور حبشه، که با کودتای نظامی چپ گرایان سرنگون شد من "مأمور کشیک" بودم که خبر را بلافاصله نزد "افسر کشیک" – آقای پرویز خوانساری، معاون اداری و مالی – بردم و او بلافاصله با وزیر امور خارجه تلفنی تماس گرفت و مراتب را به او اطلاع داد که به دستگاه حاکمیت منتقل شود. می دانید که در آن زمان در دستگاه حاکمۀ ایران حساسیت زیادی نسبت به سرنگونی شاهان/امپراتوران وجود داشت. وجود آقای ایرج پزشکزاد در رأس اداره و منش و آزادگی و برخورد متین ایشان در برابر مسائل پیش بینی نشده در اعضا حس اعتماد و کفایت ایجاد می کرد؛ ایشان به رغم این واقعیت که خود پاسخگوی مدیرکل و معاون مطبوعاتی وزارت امور خارجه بودند نقطۀ اتکای قابل اعتمادی بودند که موجب می شد در مواقع بحرانی هم کارمندان بتوانند تا حدی آرامشی داشته باشند و کار را با تأمل و خردورزی انجام دهند. وجود ایشان در آن سمت بسیار مغتنم بود.

اگر اشتباه نکنم در دوران خدمت، در حوزه مسائل فرهنگی در روابط خارجی نیز اشتغال داشته اید. لطفا بفرمایید امور فرهنگی در سیاست خارجی صرفا توسط وزارت امور خارجه دنبال می شد یا سایر سازمان های کشور نیز در این زمینه نقش داشتند؟ 

تا جایی که می دانم امور فرهنگی در سیاست خارجی ایران با هماهنگی و همکاری با دستگاه های دیگر دولتی همچون وزارت فرهنگ و هنر، وزارت آموزش و پرورش، دانشگاه ها و ... دنبال می شد. من در مرکز (تهران) وارد مسائل فرهنگی نشدم یعنی اقتضای سمت هایم نبود. ولی در مأموریت (استرالیا) به امور فرهنگی نیز اشتغال داشتم. در این مأموریت مسؤول روابط عمومی و فرهنگی، مسؤول امور مطبوعاتی و تهیۀ گزارش های سیاسی درباره استرالیا و نیوزیلند بودم (زیرا که نمایندگی ایران در استرالیا مسؤول روابط با نیوزیلند هم بود). معرفی ایران و فرهنگ ایران به مردم استرالیا (که آگاهی بسیار کمی درباره ایران داشتند و حتی اغلب ایران را با عراق یک کشور می پنداشتند) در زمرۀ کارهای فرهنگی بود. افزون بر کارهای مستمر فرهنگی، از جمله کارهای فرهنگی دیگر همکاری نزدیک با انجمن زنان سراسری استرالیا (Country Women’s Association) برای مدت یک سال در سال 1976 بود که می¬توان آن را خلاصه کرد در ارتباط مستمر با اعضای اصلی این انجمن در نقاط مختلف استرالیا شامل شهرهای نزدیک به مراکز ایالات و همچنین شهرهای دورافتاده، ارسال اطلاعات به زبان انگلیسی درباره فرهنگ و هنر و تاریخ ایران برای انجمن، سخنرانی در دانشگاه های شهرهای مربوطه درباره فرهنگ و ادب و هنر و تاریخ ایران... به این ترتیب آگاهی درباره فرهنگ ایران عملاً به خانه های تمامی اعضای این انجمن در سراسر استرالیا گسترده شد. به خاطر دارم که زمانی که سه روز برای برنامه های گفت وگو و نمایشگاه کارهای هنری ایرانی و ایراد چند سخنرانی به آرمیدیل (Armidale) رفته بودم در پایان نخستین سخنرانی در دانشگاه آرمیدیل دیوان حافظ را برای من آوردند و خواستند غزلی برای آنان بخوانم و به رغم آن که زبان فارسی نمی دانستند سخت تحت تأثیر قرار گرفتند. بخش پایانی این رویداد فرهنگیِ یک ساله، برنامه ای ده روزه بود در شهر Cowra شامل سخنرانی، نشست های پرسش و پاسخ، معرفی عملی فرهنگ و هنر ایران در تمام این ده روز (حتی پخت غذاهای ایرانی و عرضۀ آنها در پیشخوان هایی که در خیابان ها بر پا کرده بودند) با شرکت گروه زیادی از اعضای انجمن از سراسر استرالیا و همۀ مقامات استرالیایی شهر مزبور و مقاماتی که از شهرهای دیگر برای این برنامه به Cowra آمده بودند. من تمام مدت ده روز را در این شهر به سر بردم و در همۀ برنامه ها مشارکت فعالانه داشتم. مسؤولیت امور مطبوعاتی گاه لحظه های دشواری را در زندگی ایجاب می کرد مثلاً وقتی که گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی در تهران اتفاق افتاد از تمامی رسانه های استرالیایی بلافاصله با من تماس گرفتند و نیز مسائل مشابه دیگر. به عبارت دیگر این کار ساعت و روز نمی شناخت و باید بیست و چهار ساعته آماده تماس می بودم.

چنانچه تمایل داشته باشید در خصوص جایگاه بانوان در کار دیپلماتیک و وزارتخارجه بفرمایید. در سطح جامعه آن زمان ایران، نگاه ها و قضاوت ها نسبت به بانوان شاغل در وزارت امورخارجه چگونه بود؟ 

نگاه ها و قضاوت ها نسبت به بانوان دیپلمات در جامعه بسیار مثبت و حتی تحسین آمیز بود. ورود خانم ها به کادر سیاسی وزارت امور خارجه یکی از نشانه های برابری زن و مرد در جامعه به شمار می رفت و خانم هایی که این سد را شکسته بودند و دوشادوش مردان در این زمینه و مقام کار می کردند از پیشگامان جامعه در این زمینه محسوب می شدند و مورد احترام بودند. در وزارتخانه هم پذیرش بانوان و پیشرفتشان تابع همان مقرراتی بود که برای مردان وجود داشت و تبعیض جنسیتی وجود نداشت. 

خاطرتان هست که در سال های حضور در وزارت امور خارجه، حدودا چه تعداد از بانوان در این وزارتخانه شاغل بودند؟ 

دقیقاً شمار خانم های دیپلمات را نمی دانم ولی چون ورود بانوان امر تازه‌ای بود و از سوی دیگر اصولاً تعداد کسانی که هر سال وارد کادر سیاسی می‌شدند محدود و اندک بود؛ شاید در آن زمان از چهل یا پنجاه خانم تجاوز نمی کرد. اصولاً وزارت امور خارجه از جمله دستگاه های دولتی بود که شمار کارمندان آن کم بود (گمان می کنم کمترین تعداد کارمند را در مقایسه با وزارتخانه های دیگر داشت). ولی البته شمار خانم های شاغل در کادر اداری زیاد بود. 

آیا برای بانوان، از نظر پروتکل تشریفات، پوشش خاصی وجود داشت؟ منظور در ملاقات های رسمی دیپلماتیک است. 

هیچ گونه پوشش خاصی در هیچ موقعیتی برای بانوان وجود نداشت ولی بر اساس رسم و عرفی نانوشته و ناگفته همۀ خانم ها آراستگی و متانت را در پوشش رعایت می کردند، برای مثال هرگز حتی ندیدم که خانمی با شلوار (به جای دامن) به وزارتخانه بیاید. 

علت عدم امکان حضور بانوان در رسته سیاسی و رفتن به مأموریت چه بود؟ 

نبود امکان ورود در رستۀ سیاسی برای بانوان اصل و رسمی کهنه بود یعنی همان چیزی که مانع حضور آنان در برخی عرصه هایی می شد که از قدیم مشاغل و پست های مردانه تلقی می شدند. این مانع در سال 1342 از سر راه برداشته شد و خانم ها ثابت کردند که از هیچ نظر در مرتبۀ پایینتری از همنوعان مذکر خود نیستند. اما مشکل رفتن به مأموریت برای خانم های متأهل (و نه خانم های دیپلمات مجرد که منعی برای اعزامشان به مأموریت وجود نداشت) ابتدا محدودیتی بود که مسؤولان وزارت امور خارجه قائل شده بودند که آن هم پس از چند سال تغییر یافت و راه رفتن به مأموریت برای همۀ بانوان دیپلمات باز شد. شاید بتوان گفت که این آخرین مرحلۀ این سیر تحولی بود. با این حال برای گروهی از بانوان شرایط خانوادگی بود که به خاطر آن عملاً نمی توانستند یا نمی خواستند به مأموریت خارج از کشور اعزام شوند و خود داوطلب رفتن به مأموریت نمی شدند. 

بانوانی که به ماموریت ثابت می رفتند آیا همسران آنها برای خروج از کشور و همراهی ایشان، محدودیت داشتند؟ 

هیچ محدودیت یا شرطی در این مورد وجود نداشت. 

دهه 1340 وارد وزارت امورخارجه شدید، اولویت ها و دغدغه های وزارت امور خارجه و سیاست خارجی در آن سال ها چه بود؟ 

اولویت ها و دغدغه های وزارت امور خارجه در آن دوران داشتن بهترین روابط با همۀ کشورها، حفظ منافع ایران در همۀ زمینه ها، و ارائۀ چهره ای مقبول و مطلوب از کشور در عرصۀ بین المللی بود چه در سازمان های بین المللی چه در رسانه های خارجی و چه در مناسبات دوجانبه با دولت های دیگر. 

نخستین مأموریت ثابت دیپلماتیک شما به استرالیا بود. چگونه شد که به استرالیا عزیمت کردید؟ 

داشتن تجربۀ عملی خدمت در خارج را برای کاریرم ضروری می دانستم. در عین حال علاقه مند بودم به یک کشور انگلیسی زبان بروم هم از این جهت که با دانستن زبانِ محل مأموریت طبیعتاً کارم را بهتر می توانستم انجام دهم و نتایج بهتری بگیرم و هم به لحاظ خانوادگی. اما هیچ علاقه ای به رفتن به آمریکا نداشتم؛ در آکسفورد درس خوانده بودم و با شرایط کار و زندگی در انگلستان آشنا بودم ولی رغبتی به خدمت در لندن هم نداشتم. وقتی که امکان مأموریت استرالیا پیش آمد از آن استقبال کردم زیرا هم کشوری انگلیسی زبان بود هم جایی تازه و ناشناخته. اگرچه بین ایران و استرالیا روابطی از قدیم وجود داشت ولی در سال 1968 بود که استرالیا به تأسیس سفارت در ایران مبادرت ورزید و چند سال بعد یعنی در سپتامبر 1971 ایران دست به عمل متقابل زد و در کانبرا – پایتخت استرالیا – سفارت تأسیس کرد. از این رو این مأموریت  هم موقعیت خوبی بود برای کشف و شناختن کشور و فرهنگی تازه، و هم امکان فعالیت در راستای شناساندن ایران به مردمان استرالیا، افزون بر این داشتن سهمی در تحکیم روابط بین دو کشور و پیشبرد منافع مشترک ایران و استرالیا در منطقۀ اقیانوس هند هم انگیزه¬های جالبی بودند. من در بهمن ماه ۱۳۵۴ با سمت دبیر دوم سفارت ایران در کانبرا به استرالیا مأموریت یافتم. تا یکی دو سال پیش از این تاریخ بانوان دیپلمات (منظور خانم های متأهل است) به مأموریت فرستاده نمی شدند ولی در این زمان این ممنوعیت برداشته شده بود. البته همان طور که پیشتر هم اشاره کردم شرایط خانوادگی بسیاری از بانوان هم اجازه رفتن به مأموریت نمی داد. در سال دوم مأموریت برای گذراندن آزمون دومرحله ای ارتقا به مقام دبیر اولی به تهران آمدم. این آزمون مستلزم مطالعات وسیعی درباره همۀ امور سیاسی جهان و ایران بود. وقتی که به تهران رسیدم دریافتم که به کسانی که باید این آزمون ها را بگذرانند مرخصی داده می شود در حالی که من حتی یک ساعت هم برای مطالعه و آمادگی مرخصی نگرفته بودم. به هر رو در این آزمون ها نیز موفق بودم و با مقام دبیر اول در استرالیا به کار ادامه دادم .

سفیر طی مأموریت چه کسی بود؟ 

در دورۀ مأموریت من پیش از انقلاب دو سفیر داشتیم: آقای علیرضا هروی راد و پس از او دکتر خسرو اکمل. اما پس از انقلاب تا زمانی که من در استرالیا بودم سفارت در سطح کاردار اداره می شد. 

روابط دیپلماتیک ایران و استرالیا چگونه بود و حول چه محورهایی می گذشت؟  

روابط دو کشور بسیار دوستانه و براساس تفاهم دوجانبه بود و مورد تنش زایی وجود نداشت. تازگیِ برقراری روابط دیپلماتیک در سطح تأسیس سفارتخانه، فاصلۀ جغرافیایی، جایگاه استرالیا در سطح بین المللی (که در زمرۀ قدرت های بزرگ به شمار نمی رفت و درگیر سیاست های استثماری نبود)، و نیز تجربۀ تاریخی مناسبات خارجی ایران از عوامل تأثیرگذار در روابط دو کشور بودند. مهم ترین جنبۀ سیاسی روابط ایران و استرالیا منافع مشترک دو کشور در امنیت حوزۀ اقیانوس هند بود. روابط اقتصادی از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند زیرا استرالیا کلاً یک کشور کشاورزی بود و صدور محصولات کشاورزی و دامی آن – از جمله گندم و گوشت – به ایران در صدر مسائل مربوط به روابط اقتصادی دو کشور قرار داشت. افزون بر این، سفارت نهایت کوشش را به کار می برد که فرهنگ ایران را به مردم استرالیا بشناساند زیرا که بُعد مسافت مانع از این شده بود که استرالیایی ها شناخت و درک چندانی از ایران و فرهنگ آن داشته باشند.

زندگی در استرالیای آن سال ها چگونه بود؟ 

زندگی مردم استرالیا آرام و رضایت ¬بخش به نظر می رسید. زندگی طبیعی بود، ماشینی نشده بود و حرمت و کرامت انسان ها رعایت می شد. به لحاظ اقتصادی و اجتماعی به طور کلی اختلاف طبقاتی در جامعۀ استرالیا به صورت چشمگیری وجود نداشت. البته درصد بسیار اندکی از مردم سرمایه دار و ثروتمند بودند ولی اکثریت جمعیت را طبقۀ متوسط تشکیل می داد که از رفاه نسبی برخوردار بود. دلیل اصلی این امر وجود سطح قابل توجهی از بهداشت عمومی رایگان، آموزش رایگان حتی در سطح تحصیلات دانشگاهی، تأمین اجتماعی مورد نیاز آبرومندانه در زمینۀ بیکاری و ازکارافتادگی و سالمندی، مسکن دولتی برای نیازمندان و تسهیلات دیگر اجتماعی بود که موجب می شد یک حداقل رفاه برای همۀ مردم – صرف نظر از وضع فردیشان – تأمین شود و فاصلۀ طبقاتی به صورتی که در کشورهای سرمایه داری وجود داشت در استرالیا به چشم نخورد. ناگفته نماند که شماری از این خدمات در زمان دولت کارگری گاف ویتلم (Gough Whitlam) که بعد از 23 سال، در سال 1972 روی کار آمد آغاز و ارائه شد. ویتلم، نخست وزیر و رهبر حزب کارگر استرالیا، سیاستمداری بود مترقی و دارای بینش که دولت او ظرف سه سالی که روی کار بود (1975-1972) اقدامات اصلاح طلبانۀ اجتماعی و سیاسی بی سابقه ای به عمل آورد از جمله لغو نظام وظیفۀ اجباری، ارائۀ مراقبت های پزشکی و درمانی همگانی رایگان برای همۀ افراد ملت (Medicare)، تحصیلات دانشگاهی رایگان، ایجاد نهاد حقوقی برای کمک حقوقی رایگان به کسانی که امکانات مالی کافی برای پیشبرد مسائل حقوقی خود را توسط وکیل خصوصی نداشتند (Legal Aid)، و در سطح بین المللی برقراری روابط دیپلماتیک با جمهوری خلق چین، پایان دادن به درگیری استرالیا در جنگ ویتنام. به لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز استرالیا کشوری دموکرات بود و آزادی های مدنیِ یک سیستم دموکراتیک به عنوان یک امر بدیهی وجود داشت: آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی دین و گرایش های مذهبی، آزادی انتقاد از همۀ امور و خط مشی های دولتی، آزادی کامل رسانه ها.... 

زمانی که انقلاب شد، در استرالیا بودید؟ 

بله در استرالیا بودم. به رغم این که رویدادهای منتهی به انقلاب در رسانه های استرالیا بازتاب دائمی و گسترده ای داشتند اعلام رسمی انقلاب قدری برای همه غافلگیرکننده بود، فاصلۀ جغرافیایی زیاد با ایران عاملی مؤثر و تشدیدکننده در این مورد بود. اطلاعات ما در درازای آن مدت از طریق رسانه های استرالیا به دست می آمد و خبر یا اطلاع رسمی از تهران نمی رسید. روزی که انقلاب شد گزارشگران رسانه های استرالیا برای پیگیری به صحن سفارت آمدند و پرسش هایی مطرح کردند. کاردار که به راستی آگاهی خیلی دقیق و مستقیمی نداشت و دستوری هم به او نرسیده بود در پاسخ نمایندگان رسانه ها گفت "خدا را شکر که حالا حکومت تازه ای داریم". چیزی بیشتر از این هم نمی توانست بگوید چون دستوری از تهران نرسیده بود. 

سرنوشت سفیر چه شد؟ 

سفیر پیش از آن استرالیا را موقتاً ترک گفته بود و دیگر بازنگشت.

داوریتان در مورد وزاری امور خارجه طی سال هایی که در وزات امور خارجه حضور داشتید چگونه است؟ 

در طول مدت خدمت من در وزارت امور خارجه در تهران دو وزیر خارجه خدمت می کردند: آقای اردشیر زاهدی، که وقتی به وزارتخانه می آمد گاه او را در راهروها می دیدیم که احتمالاً برای این که نبض وزارت امور خارجه و کارمندان را تا اندازه¬ ای به دست آورد در راهروها راه می رفت و گاه سرزده و بی دلیل وارد یکی از ادارات می شد لابد برای این که ببیند وضع و روال کار به چه صورتی است. پس از او دکتر عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه شد که مردی به غایت آرام و متین و مبادی آداب و با نزاکت بود. من برخورد و تماس مستقیمی با هیچ یک از این دو وزیر نداشتم. 

کدام بخش کاری دیپلماتیک روزانه خود را بیشتر دوست داشتید؟ 

به راستی همۀ کارهایی را که انجام می دادم دوست داشتم ولی شاید بتوانم بگویم که تهیۀ گزارش را بهترین بخش کار می دانستم زیرا امکان تجزیه و تحلیل و نیز کاربرد دانش زبان در این کار بیشتر بود. در تهران گزارش نویسی عبارت بود از تهیۀ گزارش خلاصه ای از گزارش های نمایندگی های ایران در کشورهای دیگر؛ در مأموریت این کار بسیار جالب تر بود به این صورت که هر روز روزنامه های مهم و معتبر استرالیا را تماماً بررسی و مطالب مربوطه را از آنها استخراج و ترجمه و برای وزارت امور خارجه گزارش تهیه می کردم که به تهران فرستاده می شد. این مطالب به دو دسته تقسیم می شدند: مطالب مربوط به ایران، که بلافاصله به مرکز گزارش می شد و در بسیاری موارد از طریق تلکس سفارتخانه؛ دو دیگر مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روابط خارجی استرالیا که برای آگاهی مسؤولان ایرانی به صورت گزارش های هفتگی یا دو بار در هفته تهیه می کردم و با پست (مگر در موارد فوری مثلاً تغییر فرماندار کل و... که به تهران تلکس می شد) به مرکز فرستاده می شد. رسانه ها در استرالیا از آزادی کامل برخوردارند و همۀ زوایای پنهان و آشکار سیاست های دولت را به طور مشروح و در مواردی همراه با انتقادها و تحلیل های تخصصی نشر می دهند. ازاین رو بهترین و قابل اعتمادترین منبع برای آگاهی یافتن از تحولات و رویدادهای کشور هستند. 

در شهریور 1359 که به تهران بازگشتید، شرایط عوض شده است. دو سالی از انقلاب می گذرد و جنگ نیز شروع شده است. در این خصوص و فضای حاکم بر وزارت خارجه بفرمایید.

بله، شرایط نه تنها در وزارت امور خارجه بلکه در سراسر کشور عوض شده بود. در واقع گونه ای شرایط اضطراری جنگی و انقلابی بر کشور حکمفرما بود، وضعیتی که هرگز پیش تر تجربه نکرده بودیم. فضای حاکم بر وزارت امور خارجه هم بازتابی از وضع کلی جامعۀ ایران بود. صورت ظاهر عوض شده بود، اولویت ها تغییر کرده بودند، روال عادی کار دگرگون شده بود، روابط خارجی متفاوت شده بود. باید خود را با جوّ و مقتضیات متغیر تطبیق می دادیم. 

بعد از انقلاب وزرای امور خارجه و نیروهای جدیدی که وارد این وزارتخانه شدند، نگاهشان به کارشناسان پیشین و حضور بانوان در وزارت امورخارجه چه بود؟ 

حدود دو سالِ نخستِ بعد از انقلاب در ایران نبودم که بتوانم دید درستی در این زمینه داشته باشم ولی از شنیده ها و خوانده ها و دیده ها می دانیم که موج عظیمی از "پاکسازی" دامنگیر کارشناسان پیشین وزارت امور خارجه شد و نیروهای تازه ای جای آنان را گرفتند. این رویکرد در نگاهشان به حضور بانوان در وزارت امور خارجه نیز – شاید حتی به گونه ای شدیدتر – وجود داشت. گمان می کنم در همۀ دستگاه های دیگر دولتی نیز وضع بدین سان بود. 

بانوان دیپلماتی که بعد از انقلاب 1357، به رابطه استخدامیشان با وزارت امور خارجه پایان داده شد، روزگار خود را چگونه گذراندند؟ 

با بسیاری از آنان تماسی نداشتم ولی کلاً اوضاع به گونه ای نبود که گزینه های زیادی در برابر این خانمها – و حتی آقایانی که به رابطۀ استخدامیشان پایان داده شده بود – وجود داشته باشد. حالت های اضطراری جنگ و شرایط انقلابی مانع از این می شد که این دسته از افراد به دنبال کار یا شغلی باشند که مطلوبشان بود و با تجربه ها و تحصیلاتشان همخوانی داشت. ولی پس از گذشت مدتی شمار زیادی از آنان در پست های دیگری که موردعلاقه شان بود جا افتادند از جمله تدریس در دانشگاه، اشتغال در دستگاه های دولتی دیگر یا سازمان های غیردولتی. گروهی نیز به کشورهای دیگر مهاجرت کردند و در آن کشورها خواسته های خود را در زمینۀ کار – اعم از فرهنگی یا آکادمیک یا هنری یا اداری – تحقق بخشیدند و از مهارت ¬ها و تجربه ها و دانش خود سود جستند و آنها را به کار گرفتند و موفق هم بودند. 

معاونت اداره سوم سیاسی در شرایط بعد از انقلاب چگونه بود و آیا این اداره درگیر موضوع گروگان گیری دیپلمات های آمریکایی نیز بود؟ 

در شهریور ماه ۱۳۵۹ با پایان گرفتن مأموریتم به تهران بازگشتم و در اداره سوم سیاسی مشغول به کار شدم. رئیس اداره آقای محمود تقوی بود. در اداره سوم سیاسی مسؤول میز کشورهای اسکاندیناوی و انگلستان بودم و چون سفیر سوئد حافظ منافع انگلستان بود در جلسات او با معاون سیاسی وزارت امور خارجه – آقای علاء الدین بروجردی – شرکت داشتم. پس از مدت کوتاهی حکم معاونت اداره سوم سیاسی به دستم رسید که کاملاً برایم غیرمنتظره بود. در این سال قاعدتا باید مقام رایزنی می گرفتم ولی به دلیل انقلاب این روال هم مانند برخی امور دیگر متوقف شد. حکم معاونت اداره سوم سیاسی بدون اطلاع قبلی من صادر شده بود. یک روز پاکتی روی میزم گذاشته شد، وقتی آن را باز کردم دیدم حکم معاونت اداره سوم است. گروگانگیری در روال کار اداره سوم سیاسی اثر ویژه و مستقیمی نداشت و کار در این اداره – در هر رتبه و مقامی – با تأثیرپذیری از جوّ کلی وزارتخانه و سیاست خارجی دولت انجام می شد. کار اداره سوم سیاسی مربوط به روابط ایران با کشورهای اروپای غربی بود و ارتباط مستقیمی با گروگانگیری نداشت. فقط سفیر سوئد که حافظ منافع انگلستان بود یکی دو بار در ملاقات هایش با معاون سیاسی وزارت امور خارجه موضوع گروگان ها را به صورت یک امر جانبی مطرح کرد و آزادی آنان و دخالت مقامات بسیار بالای حاکمیت را برای رسیدن به این منظور خواستار شد که پاسخی به او داده شد مبنی بر این که مسأله سوابق و دلایل خاص خود را دارد و مقامات مورد نظر وی در این مسأله دخالتی نمی کنند. دلیل حضور من در این ملاقات ها (عمدتاً برای ترجمۀ گفت وگوهای بین دو مقام و تهیۀ گزارش) این بود که من مسؤول میز انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی بودم و سفارت سوئد حافظ منافع انگلستان (در آن زمان روابط با انگلستان قطع شده بود). 

روز آخر – ترک وزارت امور خارجه – چه گذشت؟ 

روز آخر حضور در وزارت امور خارجه روز خوبی نبود، احساس خوبی نداشتم هرچند که ترک وزارت امور خارجه خواسته و تصمیم خودم بود. با گونه ای ناباوری و اغتشاش فکری محل کارم را ترک کردم هم به لحاظ شخصی و هم از بُعد کار سیاست خارجی و وزارت امور خارجه، آینده برایم قابل پیش بینی نبود. 

امروز که سالیانی زیاد گذشته، به دوران کاری خود در وزارت امور خارجه چگونه می نگرید؟ 

به یقین می دانم و باور دارم که کارم را در خدمت به میهن با علاقه، متعهدانه و به بهترین نحو ممکن انجام داده¬ام. ارزیابی همکاران و رؤسای دوران خدمت آشکارا مؤید این امر است و این موجد حس رضایت و مفید بودن است. در هر سمت و محلی هم که کار کردم از کارم لذت می بردم حتی در موارد بحرانی که گاه پیش می آمد. 

نگاه شما به سیاست خارجی ایران طی آن سال ها چگونه هست؟

از دید من سیاست خارجی هر دولتی باید در راستای پیشبرد منافع کشور و ملت در چارچوب حفظ نظم و صلح جهانی و نیز بر پایۀ عرف و قواعد و حقوق بین المللی باشد صرف نظر از زمان و مکان. 

با توجه به اینکه در مأموریت استرالیا و همچنین بعد از وزارت امور خارجه، به امور فرهنگی نیز پرداخته اید، چنانچه تمایل داشته باشید در خصوص کارگزاران دیپلماسی ایران که صبغه فرهنگی داشته اند و یا در کنار کار دیپلماتیک، بیشتر به عنوان چهره ای فرهنگی شناخته می شوند برای مخاطبین دیدگاهتان را بفرمایید. 

شمار دیپلمات هایی که در کنار کار رسمی اداری به کارهای فرهنگی می پرداختند کم نبود. توجه داشته باشیم که برخی هم بودند که بعد از ترک وزارت امور خارجه بیشتر به کارهای فرهنگی روی آوردند. در دستۀ نخست البته آقای ایرج پزشکزاد در صدر قرار داشتند که در سراسر دوران خدمت دیپلماتیک خود هرگز از کارهای فرهنگی غافل نشدند. ایشان نه تنها در سطح کشوری بلکه در سطح جهانی شناخته شده هستند و نیازی نیست که من مطلبی درباره شان بگویم (برخی از کتاب های آقای پزشک زاد به زبان های دیگر ترجمه شده اند از جمله دایی جان ناپلئون که به یازده زبان ترجمه شده است یا حافظ ناشنیده پند...). با این حال ایشان انسانی آزاده و وارسته و به غایت فروتن بودند و افزون بر کتاب ها و مقاله هایشان، به لحاظ منش و شخصیت نیز الگویی به شمار می آمدند. آقای اردشیر لطفعلیان نیز در این دسته هستند که همچنان پژوهش می کنند و می نویسند. زمانی که دانشجوی دورۀ لیسانس بودم، دانشکده حقوق و علوم سیاسی چند تن از دانشجویان ممتاز سال های سوم و چهارم را برای کارآموزی و آشنایی با محیط کار آتی به دستگاه های مربوط با رشته شان معرفی می کرد. در این چارچوب بود که مرا به وزارت امور خارجه معرفی کردند و در چند اداره کارآموزی کردم از جمله در اداره روابط فرهنگی. در آنجا با آقای اردشیر لطفعلیان آشنا شدم که دلبستۀ کارهای فرهنگی بودند. وقتی ایشان از علاقۀ من به این گونه امور و به ویژه کار ترجمه آگاه شدند، مقاله¬ای برای ترجمه از انگلیسی به فارسی به من دادند زیر عنوان "نویسندگی خلاقه یا خلاقیت در نویسندگی". مطلب را ترجمه کردم و ایشان آن را به مجله معتبر و مطرح "نگین" دادند که چاپ شد، و این برای یک دانشجوی بیست ساله رویدادی نادر و خوشایند بود. از این بابت همیشه سپاسگزار آقای لطفعلیان بوده و هستم. از جمله افراد دیگر در این دسته آقای فریدون هویدا بود که البته من تماسی با او نداشتم؛ و آقای علیرضا شجاع پور که شعر و احساس در هر لحظه از طبع روانش – همراه با معانی و بیان – می تراوید و شوربختانه به تازگی به سفر واپسین رفت. در گروه دوم می توان از دیپلمات هایی چون دکتر فریدون زندفرد، آقای مجید روشنگر، دکتر مرتضی کاخی، دکتر هاشم رجب زاده، آقای حسن فرامرزی (که دیپلمات نبود ولی به دلیل تسلطش به زبان عربی و امور خاورمیانه به ویژه مسألۀ بحرین مدتی به صورت قراردادی در اداره اطلاعات و مطبوعات با ما کار می کرد)، دکتر پرویز عدل (که از وزارت اطلاعات به وزارت امور خارجه با سمت مدیر کل مطبوعاتی منتقل شده بود و پس از چندی به عنوان سرکنسول ایران به سان فرنسیسکو اعزام شد)، آقای فریدون مجلسی و دیگرانی نام برد که پس از خاتمۀ خدمت دیپلماتیک نیرو و وقتشان عمدتاً صرف کارهای فرهنگی شد. من خود در زمرۀ دستۀ دوم هستم که تاریخچۀ کارهای فرهنگی/انتشاراتی ام به دست کم سه دهۀ گذشته برمی گردد: ترجمۀ مقالاتی در زمینه های گوناگون برای فصلنامه های کلک، بخارا، و نقد و بررسی کتاب تهران؛ و ترجمۀ کتاب از زبان انگلیسی به فارسی و بالعکس که اکثر آنها در ایران به چاپ رسیده اند ("نیم زندگی" و "آدم های یک نویسنده" از و. س. نایپل، "نامه های یک مسافر" از ژرژ ساند، "برون از آفریقا" از کارن بلیکسن، "کلان داده" از براین کلِگ، "دانشنامۀ ناسیونالیسم" (کار گروهی)، "دانشنامۀ جهانی شدن" (کار گروهی) – این دو دانشنامه از انتشارات کتابخانۀ تخصصی وزارت امور خارجه هستند، "بهرۀ ژاپن – سفرنامۀ مهدیقلی هدایت" (از فارسی به انگلیسی)، چند کتاب دیگر که هنوز به زیور چاپ آراسته نشده اند و نیز چند کتاب که در خارج از ایران انتشار یافته¬اند). در همین راستا کارهای پژوهشی در زمینۀ فرهنگ و ادبیات فارسی انجام داده ام و می دهم که از جمله دستاورد این پژوهش ها خوانش تمامی غزلیات خواجه حافظ شیرازی است روی ده لوح فشرده، خوانش گزیده ای از اشعار سهراب سپهری و برخی کارهای دیگر. 

در صورت تمایل از علایق شخصی خود به شعر، حافظ و دیگر شاعران نیز بفرمایید. 

از دید من هدف نهایی و غایی زیست انسان تعالی روح است و تعالی روح از راه هنر قابل دستیابی است: نقاشی، سینما، موسیقی، ادبیات (نثر و شعر).... در میان این هنرها راه رسیدن من به تعالی روح ادبیات است. اقتصاد، سیاست، تکنولوژی، علم و... برای من این ها هیچ کدام هدف نهایی نیستند بلکه همه ابزاری هستند که آسایش جسمانی و فیزیکی برای انسان به ارمغان آورند تا او بتواند به صیقل روان و تعالی غایی برسد و از این طریق انسانیت را دریابد و بر پایۀ انسانیت زندگی کند. تحصیل در رشتۀ ادبی در دبیرستان هم علاقه به ادبیات را در من تقویت کرد و هم درک ژرفتر از ادبیات – به ویژه شعر – را موجب شد. خواندن یک شعر خوب یا یک رمان خوب دریچه ای به روی من می گشاید به جهانی با گسترۀ بیکران. در اشعار همۀ شاعران خوبمان تأمل کرده و دیوان های بسیاری از آنان را به ¬طور کامل خوانده و بررسی دقیق کرده ام (به ویژه در سال های بعد از فراغت از کار اداری تمام وقت) به طوری که می توانم درباره شماری از آنها جستارهای پرنکته بنویسم و بگویم و این کار را کرده ام. در این میان، حافظ همواره در صدر بوده زیرا که ویژگی های معنایی و اندیشگی و بدیعی شعرش بی همتا و به غایت زیبا و ژرف است. شعر حافظ نه تنها آینۀ زمان خود او بلکه به راستی زمان ناپذیر است چنانکه خواننده احساس می کند شعر امروز سروده شده؛ فنون بلاغت او شگفت انگیز است؛ و معانی زیرین اشعارش چنان عمیق است که حتی اگر دهه ها با شعر او مأنوس باشید در هر بار خواندنِ همراه با تأمل، نکته های تازۀ شگرفی را کشف می کنید. دانش گستردۀ او از علوم زمانش بازتابی چنان شاعرانه و پرمعنا در اشعارش دارد که بر لطافت آنها نه تنها خدشه ای وارد نمی آورد بلکه بر آن می افزاید. دیدگاه های حافظ در زمانۀ وی – قرون وسطی و تاریک اندیشی و تفتیش عقاید در اروپا – نشانگر ذهن و اندیشه هایی است که سده ها از زمان وی پیشرفته تر بوده اند و از این روست که او را جهانی و جاودانه کرده اند. در میان شاعران بسیار خوب معاصر هم من – ضمن علاقه و ستایش بسیار زیاد به همۀ آن خوبان – به سهراب سپهری ارادت ویژه ای دارم زیرا که شعرش گرچه ظاهراً شعر "متعهد" نیست ولی شعر انسان و انسانیت است و فراتر از زمان و مکان. او آشکارا به تعالی روح رسیده و آن را در اشعارش بازتابانده است. 

اهمیت آگاهی و دانش ادبیات ملی و همچنین شناخت ادبیات و فرهنگ جهانی که نمونه های آن را در دیپلمات های فرهیخته ای چون ایرج پزشک زاد، حسین داودی، فریدون هویدا و دیگران می توان سراغ گرفت را در انجام وظایف دیپلماتیک چگونه می بینید؟ 

به باور من آگاهی از ادبیات و فرهنگ ملی و جهانی از لازمه های دیپلمات بودن است و هرچه این دانش گسترده تر و ژرف تر باشد در انجام وظایف دیپلماتیک اثر بهتر و مثبت تری دارد. بدون شناخت ادبیات و فرهنگ ملی و جهانی و توانایی سنجش آنها با یکدیگر چگونه می توان ارتباط درست و مؤثر با کشورهای دیگر و مردمان آنها برقرار کرد؟ لازمۀ برقراری ارتباط درست، درک فرهنگ دیگران است و ادبیات از پراهمیت ترین عناصر این فرهنگ است زیرا که ادبیات در واقع هم چارچوب ارزش هایی است که مردمان زندگی خود را در قالب آن شکل می دهند و هم بازتاب مجموعۀ این ارزش ها. گذشته از اهمیت دانش ادبی و فرهنگی در انجام وظیفه، اصولاَ دیپلمات های فرهیخته دیدگاه انسانی تر و عمیق تری به دنیا داشته با جهان دوروبر خود رابطۀ بازتر و خردمندانه تری دارند؛ اینان از یک دریچۀ بستۀ تنگ به گیتی نگاه نمی کنند بلکه دیدشان چنان گسترده و جامع و پذیرنده و روشن است که هر فرهنگ و قومیت و ملیتی را به آسانی درک می کنند و می پذیرند؛ پیامد آن ایجاد ارتباط متکی بر تفاهم و حرمت به حق زیست و فرهنگ دیگران است (همزیستی مسالمت آمیز در مفهوم گستردۀ آن) و این برای یک دیپلمات (و براستی برای صاحبان همۀ حرفه های دیگر) یک ویژگی بسیار کارا و مهم و مؤثر است.

در پایان تلخ ترین و شیرین ترین خاطره دوران کاریتان را بفرمایید. 

اصولاً با این پسوند "ترین" مشکل دارم زیرا عملاً در زندگی مصداق ندارد. روزهای شیرین زیادی در دوران کاری داشته ام و نیز روزهای نه چندان شیرین. ولی می¬توانم بگویم روزی که وزارت امور خارجه را برای همیشه ترک گفتم روز بسیار تلخی بود هر چند که به میل و تصمیم خودم کاریر دیپلماتیک را پشت سر نهادم. پس از این که استعفایم را تسلیم اداره کارگزینی کردم معاون اداری وزارت امور خارجه از من خواست به دفترش بروم – که هیچ انتظارش را نداشتم – و دلیل استعفایم را پرسید که برایش شرح دادم. با این حال قانع نشد و خواست استعفایم را پس بگیرم و به خدمت ادامه دهم که پاسخ دادم به دلایل شخصی و خانوادگی نمی توانم به خدمت ادامه دهم. وقتی که پافشاری مرا دید خواست که درباره موضوع بیشتر فکر کنم که گفتم تصمیمم را گرفته ام و برگشت ناپذیر است و به راستی این تصمیمی اندیشیده بود و نه تصمیمی گذری و نسنجیده. با این همه آن روز پس از ترک وزارت امور خارجه برای آخرین بار، احساس پیش¬بینی نشدۀ عجیبی داشتم؛ احساس از دست دادن چیزی عزیز، از دست دادن پاره ای از وجود و زندگیم، از دست دادن بخشی از هویتم، گونه ای ناباوری.... توصیفش دشوار است و زمان بُرد تا کم کم به نبودِ آنچه از دست داده بودم خو گرفتم. روز تلخی بود. 

شخصیت ها

خسرو اکمل (1398-1313): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه تهران بود. در سال 1337 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به معاونت اداره کل تشریفات و سفارت در کانبرا رسید.

ایرج پزشک زاد (1400-1306): تحصیل کرده حقوق در فرانسه بود. در سال 1336 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به مأموریت های وین، پراگ  و ژنو رفت و به  کارداری در الجزیره و مدیرکلی امور فرهنگی رسید. وی نویسنده کتاب دایی جان ناپلئون می باشد.

محمد پورسرتیپ (1385-1297): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه تهران بود. در سال 1324 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به ریاست اداره سوم سیاسی، اداره روابط فرهنگی، مدیرکلی اطلاعات و مطبوعات و سفارت در سوریه رسید.

عباسعلی خلعتبری (1358-1291): تحصیل کرده حقوق در پاریس بود. در سال 1321 از وزارت دارایی به وزارت امور خارجه منتقل گردید و در دوران خدمتی خود به ریاست اداره سازمان ملل متحد، کارداری و سفارت در وروشو، دبیرکلی سازمان سنتو، معاونت سیاسی و قائم مقامی وزارت امور خارجه رسید. وی در دولت های هویدا و آموزگار (از شهریور1350 تا شهریور 1357) وزیر امور خارجه بود.

پرویز خوانساری (1373-1293): از رجال دوران پهلوی دوم بود که در دستگاه اجرایی ایران شناخته شده و صاحب نفوذ زیادی بود. در سال 1346 از وزرات کشاورزی به وزارت امور خارجه منتقل شد و در دوران خدمتی خود به معاونت امور فرهنگی و اجتماعی، معاونت ثابت اداری و مالی (دو نوبت) وزارت امور خارجه، سفارت نزد دفتر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنو، مشاور فرهنگی وزیر امورخارجه و نمایندگی دائمی ایران در سازمان بین المللی کار در ژنو رسید. 

حسین داوودی (1376-1299): تحصیل کرده حقوق در فرانسه بود. در سال 1332 به وزارت امور خارجه راه یافت و به سرکنسولی در استانبول  و سفارت در کابل رسید. وی در کنار اشتغالات دیپلماتیک به امور فرهنگی و هنری نیز می پرداخت.

هاشم رجب زاده (1320): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه تهران می باشد. در سال 1349 به وزارت امور خارجه راه یافت و به مأموریت های ژاپن و استرالیا رفت. وی سال هاست که استاد دانشگاه در ژاپن است و در زمینه نویسندگی و ترجمه فعال است.

مجید روشنگر (1315): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه تهران بود. در سال 1342 به وزارت امور خارجه راه یافت و به سرکنسولی در هنگ کنگ رسید. وی همچنین مدتی سردبیر موسسه انتشارات فرانکلین بود.

اردشیر زاهدی (1400-1307): تحصیل کرده رشته کشاورزی در آمریکا بود. ابتدا در اصل چهار ترومن مشغول به کار شد و سپس به سفارت در لندن و واشنگتن رسید و به عنوان وزیر امور خارجه نیز انتخاب شد.

فریدون زندفرد (1398-1304): تحصیل کرده علوم سیاسی در آمریکا بود. در سال 1326 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به مدیرکلی خلیج فارس و آسیا-آفریقا  و سفارت در کویت، اسلام آباد و بغداد رسید. وی همچنین عضو هیأت مذاکره کننده ایران برای استقلال بحرین و اعاده جزایر سه گانه ایرانی بود و در انعقاد عهدنامه 1975 بغداد (الجزایر) که به اختلافات مرزی ایران و عراق در مورد اروند رود (شط العرب) پایان داد نقش اساسی داشت.

فریدون ستوده (؟-1304): تحصیل کرده حقوق در فرانسه بود. در سال 1329 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به سرپرستی اداره سوم سیاسی، اداره روابط فرهنگی، اداره مرزی و سرکنسولی در ژنو و ژوهانسبورگ رسید.

علیرضا شجاع پور (1402-1321): تحصیل کرده علوم اداری در دانشگاه تهران بود. در سال 1342 به وزارت امور خارجه راه یافت و به مأموریت های لندن و سانفرانسیسکو رفت. وی شاعری توانمند و برجسته در زمینه اشعار ملی و میهنی بود.

محمود صالحی (؟-1299): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه تهران بود. در سال 1319 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به ریاست اداره سوم سیاسی، مدیرکلی اطلاعات و مطبوعات، سرکنسولی در ژنو و سفارت در تونس و بلگراد رسید.

پرویز عدل (1395-1302): تحصیل کرده حقوق در بلژیک بود. در سال 1346 به وزارت امورخارجه منتقل شد و به مدیرکلی اطلاعات و مطبوعات، سرکنسولی در سانفرانسیسکو، سفارت در اتاوا و برازیلیا رسید. وی پیش از انتقال به وزارت امورخارجه، رایزن مطبوعاتی از طرف وزارت اطلاعات و جهانگردی در قاهره (1339)، و پاریس (1341) بود. 

مرتضی کاخی (1317): تحصیل کرده رشته حقوق است. در سال 1342 به وزارت امور خارجه راه یافت و به سرپرستی اداره اول سیاسی رسید. ایشان در زمینه نویسندگی و شعر و ادبیات نیز فعال است.

اردشیر لطفعلیان (1317): تحصیل کرده حقوق سیاسی در دانشگاه تهران و حقوق بین الملل در فرانسه است. در سال 1343 به وزارت امور خارجه راه یافت و دوران خدمتی خود به مأموریت های پاریس، پکن، تونس و بروکسل رفت و به ریاست اداره دبیرخانه وزیر امور خارجه رسید. وی در کنار مشاغل دیپلماتیک در تألیف و ترجمه و امور فرهنگی نیز فعالیت دارد و دبیر بنیاد فرهنگی دماوند در واشنگتن می باشد. کتاب ناپلئون و ایران نوشته ایرج امینی از جمله ترجمه های او به فارسی است.

فریدون مجلسی (1323): تحصیل کرده علوم سیاسی و روابط بین الملل در دانشگاه تهران و دانشگاه ملی است. در سال 1347 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به مأموریت های واشنگتن و بروکسل رفت. وی در عرصه نویسندگی و ترجمه فعالیت دارد و بیش از شصت عنوان کتاب را ترجمه و تألیف کرده است.

فریدون هویدا (1385-1301): تحصیل کرده حقوق در بیروت و پاریس بود. در سال 1334 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به مدیر کلی امور بین المللی و اقتصادی، معاون امور بین المللی و اقتصادی وزارت امور خارجه و سفارت در سازمان ملل متحد در نیویورک رسید. وی همچنین چندین سال مأمور به خدمت در یونسکو بود. فریدون هویدا علاوه بر فعالیت های دیپلماتیک، به نویسندگی نیز اشتغال داشت و از منتقدان سینمایی برجسته بود که با مجله معروف کایه دو سینما همکاری می کرد.

کلید واژه ها: ایران وزارت امور خارجه وزارت امور خارجه ایران پری آزرم وند دیپلماسی دوره پهلوی جمهوری اسلامی ایران انقلاب ایران


( ۱۱ )

نظر شما :

احمد ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ | ۰۹:۳۸
شاید اگر دلیل استعفایش را میگفت باندازه کل این مقاله پنداموز وتاثیر گذار بود خود سانسوری مرکز ثقل گرفتاریهای امروز مملکت است.