قدر ندانستن دنیا را علیهمان می کند
تنانگی جهان تنانگی مردمان
نویسنده: محمدجواد غلامرضاکاشی پژوهشگر ایرانی حوزه علوم سیاسی و جامعهشناسی و استاد دانشگاه علامه طباطبایی
دیپلماسی ایرانی: بعضی خیال میکنند جهان بهتر از این بود اگر همه ما روح بودیم. صورتهای بی ماده. اصلا تن مادی جهان چه حاصلی دارد جز تحریک زیاده خواهی ما؟ اگر از تن مادی جهان کوتاه بیایند، از تن داشتن انسانها دیگر کوتاه نمیآیند. خوب چه اشکالی داشت اگر آدمیان ارواح بی کالبد بودند؟ آنگاه نه حرص و ولعی در میان بود نه وسوسههای تنانه. خیال مضحکی است اما واقعیت ما را بیشتر توضیح میدهد.
کم قدر دانستن تن مادی جهان، و حرمت ننهادن به نیازهای تنانه مردمان معمولی، بلای بزرگی بر سر ما آورده است. کاش الهیات ما اجازه میداد خاک را و بدن مردمان را تن خدا بیانگاریم. آنگاه این همه بی محابا به آنها یورش نمیبردیم. نمیدانستیم که زمین حرمت دارد، اگر رعایت حریمش را نکنی، غبار میشود و چشم و حلقت را پر میکند. بدن حرمت دارد، اگر رعایتاش نکنی از هر روحی روی میگرداند. به یک تن ساده تبدیل میشود رو به روی همه جهان معنوی تو میایستد و همه دار و ندارت را ویران میکند. ما حرمت زمین را فراموش کردیم و اقتضائات زندگی تنانه مردم را پاس نداشتیم. امروز روزگارمان را تماشا کنید و ناسازه شگفت آن را ببینید.
مراکز و موسسات فراوانی در ایران امروز عهدهدار نقش تولید معنا و معنویتاند. مرتب اعلام میکنند نیازمند بودجه بیشتری هستند تا به مسئولیتهای معنویشان عمل کنند. تمام کوچه و خیابان شهرها و برنامههای رادیو و تلویزیون و مطبوعات و بازار نشر نیز به این مهم اختصاص یافته است. اما جامعه شکمی گرسنه و تنی بیمار دارد و امکان تنفس ساده در یک هوای پاک را هم از دست داده است. فعلا در موقعیتی نیست که محصولات این نهادها را مصرف کند. جامعه مصرف نمیکند اما پیام واژگون خوانده میشود. نهادهای متولی مصرف نکردن مردم را بهانه جذب بودجه بیشتر قرار میدهند تا بیشتر تولید کنند. جامعه تنبل گاهی نیازمند تنبیه هم هست. جامعه غلط میکند مصرف نمیکند. میبینی همراه با جذب بودجههای فرهنگی، داغ و درفش هم به میان میآید.
کالای مادی وقتی مصرف نمیشود در انبارها میماند و فرسوده میشود، کالای معنوی وقتی مصرف نمیشود بر سر مردم به یک آوار سنگین تبدیل میشود و حس خاکستری مرگ تولید میکند.
نیازهای تنانه مردم به نان، به سلامتی، به شادی، به سکونتگاه گرم حتی به تنفس ساده، حاشیه قلمداد شدند. حال میبینیم آنچه ثانوی بود، چگونه گریبانمان همه را گرفته است. نه گریبان ما زندگان بلکه گریبان یک تاریخ و یک فرهنگ را. همه دار و ندار تاریخیمان متهم شدهاند. این سوال بزرگ رویاروی ماست: جایگاه زندگی در منطق اینهمه معنوی شما کجاست؟
تنانگی جهان و تنانگی مردمان گویا به انتقام برخاستهاند.
نظر شما :