خلق دشمنی به نام طالبان با دست خود، ذیل تدوام سکوت ایران در برابر مقاومت پنجشیر
آیا تهران بزرگ ترین بازنده تحولات افغانستان خواهد بود؟
دیپلماسی ایرانی - اگرچه بعد از فرار اشرف غنی، سقوط کابل و اشغال پایتخت افغانستان توسط نیروهای طالبان، تحولات این کشور هنوز در صدر اخبار رسانههای منطقهای و جهانی و نیز افکار عمومی قرار دارد، اما در یک هفته اخیر مقاومت پنجشیر در برابر تجاوز طالبان به نقطه عطفی در بازتاب رسانهای تحولات افغانستان بدل شده است. با وجود آن که از ساعات ابتدایی بامداد دیروز دوشنبه طالبان ادعای اشغال و تسلط کامل بر پنجشیر را مطرح کرد و تصاویری هم پیرامون اهتزاز پرچم این جریان در استانداری پنجشیر توسط ذبیح الله مجاهد منتشر شد، ولی به اذعان بسیاری از کارشناسان و ناظران امر مقاومت در دره پنجشیر تداوم خواهد داشت و حتی به واسطه موقعیت جغرافیایی این دره احتمال دارد برتری نسبی طالبان در ادامه به جنگ فرسایشی و شکست آنان منجر شود به گونهای که حتی حملات هوایی و پهپادی ناشی از تجاوز ارتش پاکستان هم کمکی به شکست احتمالی طالب ها نظیر شکست شوروی در این دره نخواهد کرد. در کنار آن مسئله تاخیر چندباره در اعلام حکومت به اصطلاح فراگیر طالبان توسط این گروه که عمدتاً ناشی از عدم پیروزی و تسلط بر دره پنجشیر بوده، چالش مضاعفی را برای طالبان به وجود آورده است. افزون بر آن به موازات درخواست احمد مسعود از شب گذشته شاهد اعتراضات مردمی افغانستان در کابل و دیگر شهرها در حمایت از جریان مقاومت پنجشیر، مخالفت با طالبان و به خصوص تجاوز آشکار ارتش پاکستان هستیم. اما نکته بسیار مهمی که در این بین کمتر به آن پرداخته شده است به تاثیر تحولات افغانستان و به خصوص پیروزی یا شکست جریان مقاومت در پنجشیر بر امنیت جمهوری اسلامی ایران باز می گردد. آیا آیا به واقع میان این دو گزاره و پارامتر ارتباطی وجود دارد؟ اساسا تهران به چه دلیل یا دلایلی در برابر تجاوز پاکستان و طالبان به دره پنجشیر سکوت کرده است؟ دیپلماسی ایرانی برای بررسی بیشتر این موضوع، گفت وگویی را با پیرمحمد ملازهی، تحلیلگر ارشد مسائل افغانستان پی گرفته است که در ادامه می خوانید:
اگر چه موضوع مصاحبه به تاثیر تحولات پنجشیر بر سیاست خارجی و امنیت ایران باز می گردد، اما تمرکز را روی حوادث بعد از عملیات تروریستی فردوگاه کابل، حمله موشکی به این فرودگاه و پررنگ تر شدن نقش داعش افغانستان موسوم به ولایت خراسان بگذاریم. چرا که سایه سنگین تهدید داعش افغانستان برای امنیت ایران به توجیه دیگری برای تداوم و حتی تشدید روابط و همکاری های ایران با طالبان بدل شده است. پیرو این نکته برخی معتقدند برای دفع تهدید ولایت خراستان باید به طالبان متوسل شد. لذا سکوت این روزهای تهران در برابر تجاوز پاکستان به افغانستان و پنجشیر و نیز حملات طالبان به این دره و جریان مقاومت معنا پیدا می کند. اما در این رابطه پیش از ورود به تاثیر تحولات پنجشیر بر امنیت ایران به قبل تر بازگردیم و خوانشی از چرایی گرایش تهران به طالبان داشته باشیم. زمانی که جمهوری اسلامی ایران در دولت اول اشرف غنی تمام تخم مرغ های سیاست خارجی خود را در سبد رئیس جمهور افغانستان ریخت، غنی ذیل نگاه به آمریکا اهتمام جدی برای تعمیق مناسبات با ایران نداشت و اتفاقا به موازات آن روابط تهران – کابل رو به سردی گرایید، تا جایی که جمهوری اسلامی برای کنترل رفتارهای ضد ایرانی غنی به سمت برقراری مناسبات با طالبان گام برداشت. اکنون نیز به نظر می رسد که همان اشتباه ایران درباره اشرف غنی، این بار در خصوص طالبان در حال تکرار است. به ویژه بعد از تحولات فرودگاه کابل اکنون تهران به این برآورد رسیده است که برای تقابل با ولایت خراسان (داعش افغانستان) می تواند روی نقش آفرینی طالبان حساب باز کند. با حضور داعش این کار با جدیت بیشتری در حال پیگیری است. به باور شما جمهوری اسلامی می تواند به طالبان برای تقابل و دفع تهدید داعش اعتماد کند؟
واقعیت این است که جمهوری اسلامی ایران اگر به امید حمایت طالبان در برابر القاعده و به خصوص داعش افغانستان یا ولایت خراسان دل خوش کرده است که باید از هم اکنون این امید را بر باد رفته دانست. چون از نظر ایدئولوژیک هیچ تفاوتی میان طالبان با القاعده و داعش افغانستان وجود ندارد. البته در عین حال باید عنوان کرد که به لحاظ سیاسی اکنون که شورای کویته که سعی دارد دولت به اصطلاح فراگیر ملی طالبانی را در افغانستان تشکیل دهد بنا به الزاماتی تلاش می کند که حداقل در کوتاه مدت یک مشی سیاسی میانه را برخلاف ایدئولوژی رادیکال خود در افغانستان پی بگیرد تا هم در داخل، هم در میان همسایگان و هم در جهان به رسمیت شناخته شود و به موازات آن کمک های مالی و روابط دیپلماتیک را با دنیا برقرار کند. از این رو فعلاً در کوتاه مدت طالبان برای تشکیل حکومت خود یک اعتدال سیاسی را نسبت به داعش افغانستان و القاعده در دستور کار خود دارد. این در حالی است که بخش رادیکال طالبان به خصوص جریان حقانی در کنار داعش افغانستان و همچنین القاعده فقط به دنبال حکومت فراگیر و تمامیت خواه خود بدون تبعات سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک آن در داخل، منطقه و جهان هستند. بنابراین احتمال دارد در آینده طالبان هم به سبب فشار این گروهها مشی سیاسی واقع بینانه و معتدل فعلی را هم کنار بگذارد. به خصوص آنکه پیرو نکته قبلیم میان طالبان با داعش افغانستان و القاعده از نظر ایدئولوژی هیچ تفاوتی وجود ندارد. پس اگر جمهوری اسلامی ایران فقط کمی هوشمند، واقع بین و زیرک باشد حداقل برای حفظ منافع ملی و امنیت خود در مرزهای شرقی کشور نباید تمام تخم مرغ های خود را در سبد طالبان بگذارد، آن هم به امید اینکه طالبان در برابر القاعده و داعش افغانستان برای حمایت از جمهوری اسلامی ایران خواهد ایستاد. این یک نگاه کاملا سطحی و به دور از واقعیت های جاری در صحنه تحولات افغانستان است. تقریباً محال است که طالبان بخواهد برای حمایت از جمهوری اسلامی ایران در برابر القاعده و داعش افغانستان بایستد، چون طالبان، داعش افغانستان و القاعده از نظر ایدئولوژیک، امنیتی و نظامی عقد اخوت دارند.
با این تفاسیر سوال مهمی که باید پرسید این است که آیا در آینده اگر طالبان و مشی سیاسی معتدل فعلی را که به عنوان یک اقدام نمایشی و تاکتیکی در دستور کار دارد کنار بگذارد و رسماً با داعش افغانستان و القاعده همراه شود، سهم ولایت خراسان (داعش افغانستان) در خصوص مرزهای ایران و کشورهای آسیای میانه را خواهد پرداخت. چون به باور کارشناسان القاعده و داعش افغانستانی که در کنار طالبان در برابر آمریکا و ارتش افغانستان جنگیده اند اکنون در سایه تشکیل حکومت طالبانی به دنبال سهم خود هستند؟
در پاسخ به سوال شما دو نکته بسیار مهم را باید مطرح کرد. ابتدا به ساکن گزاره مد نظر شما می تواند نزدیک به واقعیت باشد. چون پیرو آنچه که اشاره کردم هیچگونه تفاوتی بین طالبان با القاعده و داعش افغانستان وجود ندارد. لذا این امکان را هم باید در نظر گرفت که افغانستان به تدریج می تواند به مامن جریان های رادیکال بدل شود. در این صورت قطعا مسئله سهم خواهی مطرح خواهد شد. اگر چنین شود نگاه داعش افغانستان به ایران جدی تر از گذشته خواهد بود. اما نکته مهمتری که باید مد نظر قرار داد به ایدئولوژی مشترک این جریان های رادیکال بازمی گردد. یعنی چه طالبان، چه داعش افغانستان، چه القاعده، چه هر گروه دیگر از این طیف سعی میکنند امارت اسلامی را در افغانستان بنا کنند و در ادامه مشابه همین امارت را در کشورهای همسایه و منطقه ایجاد کنند تا همه آنها در قالب امارت اسلامی کلی با هم متحد شوند. مجموعه امارت های اسلامی هم به دنبال اسلامی کردن اروپا و آمریکا خواهند بود و در نهایت خلافت اسلامی را در جهان پایه گذاری می کنند. این مشی و تفکر مشترک طالبان، داعش افغانستان، القاعده و دیگر جریان های رادیکالی است که در کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت در افغانستان بروز و ظهور بیشتری پیدا خواهند کرد.
آن گونه که مطرح است طالبان بر خلاف وعده حکومتی فراگیر با حضور همه اقوام و مذاهب افغانی، به اصطلاح دولتی را شکل داده که پست و وزارتخانه های کلیدی آن به صورت کامل در اختیار این جریان قرار دارد. در این راستا ملاعبدالغنی برادر آخوند به عنوان وزیر امور خارجه، ملا یعقوب آخوند زاده، پسر موسس جنبش طالبان به عنوان وزیر دفاع منصوب شده و خلیفه حقانی، پسر جلال الدین حقانی نیز سکان وزارت کشور را در دست گرفته است. مضافا بر خلاف مواضع طالبان در خصوص تلاش برای رسیدن به راه حل سیاسی در پنجشیر شاهد آن هستیم که طی روزهای اخیر نیروهایی که به نام طالبان در حال جنگ با جریان مقاومت احمد مسعود در این دره هستند را جنگجویان سوری، ترکمن، ازبک، اویغور، طرفداران طاهر یولداشف و نظایر آن شکل می دهند که در حقیقت همان بدنه ولایت خراسان (داعش افغانستان) به شمار می روند. در کنار آن اخبار مستدلی هم مبنی بر همکاری القاعده و طالبان در پنجشیر وجود دارد. همه این نکات موید گزاره حضرتعالی است که مرزی بین داعش، طالبان و القاعده وجود ندارد. با این تفاسیر یقینا نمی توان میان طالبان با داعش، القاعده و دیگر گروه های رادیکال تفکیک قائل شد. اما نکته مهمتر آنجاست که همه موارد مذکور به ما می گوید طالبان علاوه بر مشی رادیکال و خوی تروریستی اکنون به سمت دروغ گویی و فریب تمام عیار داخلی، منطقه ای و جهانی هم رفته است. چون در سخن یک موضع دارد و در عمل خلاف آن را پی می گیرد. حال به باور شما جمهوری اسلامی ایران به چه دلیل یا دلایلی نمیخواهد این تمییز را برای طالبان قائل شود و حتی در یک گام رو به جلو سعی دارد برای دفع تهدید داعش افغانستان به طالبانی متوسل شد که بنا به نکات یاده شده عقد اخوتی با داعش و القاعده دارد و به راحتی هم دروغ می گوید و قابل اعتماد نیست؟
بله این دروغ گویی و به اصطلاح تزویر طالبان در چند روز و چند هفته اخیر به عینه قابل مشاهده است. متاسفانه این تزویر و دروغ گویی طالبان دارای یک توجیه شرعی از جانب این جریان است. از نگاه این جریان می توان با «خُدعه» دشمن را فریب داد. به هر حال خدعه در صدر اسلام هم وجود داشته است. در سایه این خدعه، طالبان در ظاهر با یک پوسته سیاسی و برای مذاکره با جریان مقاومت پنجشیر وارد گفت وگو می شود که حتی به امضای قرارداد بین طرفین منجر شد و ذیل این قرارداد بود که طالبان متعهد شد به اهداف و مواضع طرف مقابل حمله، تعرض و تجاوزی نداشته باشد، اما به موازات آن در صحنه عمل و در بستر تحولات میدانی شاهد بوده و هستیم که طالبان با سوء استفاده از فضای مذاکره به کررات حمله و تجاوز را در دستور کار قرار میدهد. این خدعه تنها به طالبان محدود نمیشود، بلکه تمام جریانهای رادیکال هم از این خدعه استفاده می کنند. بنابراین قطعاً طالبان یا هیچ طرف دیگری قابل اعتماد نیست. اساسا مسئله اعتماد در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی معنا ندارد. تهران باید با یک هوشمندی و خرد در سیاست خارجی به گونه ای عمل کند که تمام سناریوها، چه سناریوهای خوشبینانه، چه واقعبینانه و حتی بدبینانه بررسی شده و برای تک تک آنها واکنش و اقدام لازم در دستور کار قرار گیرد. متاسفانه به نظر می رسد جمهوری اسلامی ایران به دلیل همان خوانش یک سویه و سیاست خارجی تک بعدی در برابر طالبان تمام تخم مرغ های خود را در سبد این جریان گذاشته است و سعی نمیکند با اهرم جریان پنجشیر نفوذ خود را در طالبان بیشتر کند. چون سیاست متوازن است که میتواند منافع جمهوری اسلامی ایران در افغانستان و در کل دیپلماسی محقق کند. به واقع بسیار ساده اندیشانه است که فکر کنیم طالبان همان چیزی را که می گوید به آن عمل می کند. طالبان قطعاً استفاده از فریب، دروغ و خدعه را در دستور کار دارد و برایش مهم نیست آن را در برابر مردم افغانستان به کار می برد یا ایران یا هر کشور دیگری. طالبان همانگونه که در خصوص مقاومت پنجشیر به سادگی دروغ گفت و از خدعه استفاده کرد اکنون با تزویر مسئله ایجاد حکومت فراگیر در سایه بهره گیری از ظرفیت و جایگاه همه اقوام در افغانستان را مطرح میکند، این در حالی است که اخبار و شنیده ها حکایت از آن دارد تمام پست های حکومت طالبانی و یا بهتر بگویم تمام پست های کلیدی و مهم این حکومت در اختیار خود طالبان قرار دارد و سایر پست های کم اهمیت به دیگر اقوام رسیده است تا با دروغ حکومت تمامیت خواه خود را برقرار کنند. چون طالبان نیک میداند اگر بر خلاف ادعای خود حکومت یکدست طالبانی را بنا کند گسل خود را با مردم افغانستان، کشورهای همسایه و جهان بیشتر خواهد کرد و در عین حال اگر حکومت با حضور دیگر اقوام تشکیل دهد باید تبعات آن را در خصوص مواجهه و مقابله با دیگر جریان های رادیکال طالبان از جریان و شبکه حقانی گرفته تا داعش افغانستان و القاعده را پذیرا باشد. بنابراین طالبان با خدعه به دنبال یک راه حل میانه است. هم چنانی که با خدعه، ایجاد رابطه مناسب با جمهوری اسلامی ایران را در دستور کار قرار دارد و حتی ادعاهایی در خصوص تلاش برای استفاده بهینه از ظرفیت بندر چابهار و دادن سهم حق آبه ایران در هیرمند را هم مطرح می کند، اما همه این اتفاقات و مواضع مثبت نمی تواند در آینده کماکان از سوی طالبان اجرایی شود.
آیا طالبان علیرغم ادعای اشغال و تسلط کامل بر دره پنجشیر می تواند خود را پیروز تحولات میدانی در افغانستان بداند، چون به اذعان بسیاری این دره به لحاظ جغرافیایی چون طولی حدود ۱۱۰ کیلومتر در عرض ۲ و نیم کیلومتر دارد، لذا اشغال استانداری دره پنجشیر به معنای پایان جریان مقاومت نیست. از این رو احتمال دارد برتری نسبی طالبان در ادامه به جنگ فرسایشی و شکست آنان منجر شود به گونهای که حتی حملات هوایی و پهپادی ناشی از تجاوز ارتش پاکستان هم کمکی به این شکست طالب ها نخواهد کرد؟
در سایه همان خدعه ای که به آن اشاره کردم اکنون طالبان اگر چه خود را پیروز و مسلط بر پنجشیر میداند، اما اگر در ادامه جریان مقاومت با حمایت های داخلی، منطقهای و جهانی بتواند صحنه تحولات میدانی را عوض کند و یا احمد مسعود حتی به توازن نسبی در برابر طالبان دست پیدا کند قطعاً طالب ها عقب نشینی را در دستور کار قرار می دهند و مجدداً مسئله مذاکره و گفت وگوی سیاسی را مطرح می کنند. چون بر خلاف نگاه ایران، طالبان یک جریان صاف و ساده نیست. آنها در طول این سالها علاوه بر تجربیات نظامی، میدانی و امنیتی به یک بینش سیاسی و دیپلماتیک پیچیده و چند لایه هم رسیده اند. مضافا نباید پشتیبای های پاکستان و اطلاعات ارتش این کشور را از طالبان نادیده گرفت که بر پیچیدگی رفتار طالبان افزوده است.
حال تمرکز جدی روی تحولات پنجشیر و تاثیر این تحولات بر امنیت ایران داشته باشیم. در این بین بسیاری معتقدند جمهوری اسلامی ذیل یک سیاست واقعبینانه و هوشمند (آن چنانی که شما اشاره کردید) باید این سکوت کر کننده را در برابر مقاومت مردم پنجشیر شکسته و تمام تخم مرغ های خود را در سبد طالبان به امید تقابل با داعش افغانستان و القاعده نگذارد، چرا که یک سیاست متوازن و حمایت از جریان مقاومت احمد مسعود در دره پنجشیر میتواند اهرم فشاری مناسبی از جانب تهران بر طالبان به منظور ریل گذاری برای این جریان در جهت اهداف، منافع و امنیت جمهوری اسلامی ایران باشد. به باور شما این گزاره تا چه اندازه نزدیک به واقعیت است؟
به واقع همواره پیگیری توازن و نگاه واقع بینانه در سیاست خارجی می تواند یک راه حل مناسب برای تامین اهداف و منافع جمهوری اسلامی ایران باشد. چون اعمال نگاهی یک سویه، سیاست خارجی یک جانبه و دیپلماسی تکبعدی در قبال طالبان یا هر جریانی از سوی جمهوری اسلامی می تواند ایران را از رسیدن به بخشی از منافع خود باز بدارد. لذا قطعاً سکوت ایران در برابر تحولات پنجشیر میتواند ذیل این آسیبشناسی قرار گیرد. از این رو به واقع اگر تهران در کوتاه مدت نگاه خود را در برابر طالبان اصلاح نکند قطعاً باید در آینده نزدیک تبعات مخرب و مضر امنیتی، سیاسی و دیپلماتیک آن را بپذیرد. این نکته از آن جهت اهمیت بیشتری دارد که نگاه مماشات گونه و منعطف فعلی طالبان به جمهوری اسلامی ایران در قیاس با استراتژی کلی این گروه دارای یک خوانش کاملاً متفاوت و متضاد است. چون باید یک واقعیت تاریخی را همواره مد نظر قرار داد؛ واقعیت تاریخی که یکی از مبناهای ایدئولوژیک طالبان، القاعده، داعش افغانستان، شبکه حقانی و دیگر جریان های رادیکال در افغانستان است. این واقعیت تاریخی از نگاه این جریان ها بیان می دارد که خلافت اسلامی دارای دو بخش بوده که یک بخش آن خاورمیانه و بخش دوم و مهمتر آن ولایت خراسان است که در زمان صفویه این سلسله تمام اهل سنت ایران را به زور شیعه کرد و یک گسل جغرافیایی بین امارت خاورمیانه و ولایت خراسان را به وجود آورد. لذا طالبان، داعش افغانستان، القاعده، شبکه حقانی و ... معتقدند در استراتژی خود باید تمام ایرانی ها دوباره به نگاه اسلامی آنها بازگردند تا این گسل پر شود. یعنی اگر داعش روی کار بیاید همین تفکر را دارد، طالبان قدرت را در دست بگیرد همین تفکر را دارد، شبکه حقانی و القاعده عنان کار را در دست بگیرند همین تفکر را دارند و بقیه هم به همین ترتیب. بنابراین رفتار منعطف کنونی طالبان در برابر جمهوری اسلامی ایران به این معنا نیست که این گروه در آینده این واقعیت تاریخی را پی نخواهد گرفت. طالبان اکنون این مسئله را که جزو مبانی ایدئولوژیک خود و باورهای مشترک با القاعده، شبکه حقانی و داعش افغانستان است را مطرح نمی کند چون توان امنیتی و نظامی متوازن با جمهوری اسلامی ندارد. به هر حال ایران یک کشور قدرتمند است که دارای سپاه، ارتش و نیروهای امنیتی و نظامی است و مردم آن هم دارای روحیه مقاومت بالایی هستند، اما اگر در آینده طالبان به این باور برسد که توان مقابله با جمهوری اسلامی ایران را دارد قطعاً وارد عمل می شود. مضافا فراموش نکنیم که اکثر قریب به اتفاق اعضای داعش افغانستان از کشورهای آسیایی هستند. ازبکها، تاجیک، چچنی ها، اویغورها، پاکستانی ها و ...؛ این جریان از نظر ایدئولوژیک مشابه طالبان اعتقاد دارد که می توان با کمک جریان «کُفر غرب» یعنی اروپا و آمریکا «کُفر شرق» یعنی چین و روسیه را نابود کرد و به عکس با کمک کُفر بلاد شرق می توان کُفر غرب را در هم کوبید. همان گونه که با کمک قطر، ترکیه، پاکستان و عربستان می توان در برابر جمهوری اسلامی ایستاد و یا به عکس. آنها سعی میکنند ایدئولوژی امارت اسلامی را در منطقه و جهان و در نهایت خلافت اسلامی را پایه گذاری کنند. لذا از نگاه این جریان اصلاً اهمیتی ندارد که چه کشوری با چه هدفی از آنها حمایت میکند و یا در برابر آنها میجنگد. چون به باور این جریان باید پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، جمهوری اسلامی ایران، روسیه، چین، عربستان، قطر، امارات و همه این کشورها مبتنی بر نگاه آنها مسلمان شوند تا امارت اسلامی در این کشورها بنا نهاده شود و در ادامه اروپا و آمریکا هم به خلافت اسلامی جهانی بپیوندند.
پس تهران با این سکوت در برابر مقاومت احمد مسعود که حتی در صدا و سمیا از آنها به عنوان مخالفان طالبان یاد می کند و ذیل آن حمایت تمام عیاری از طالب ها دارد وارد بازی دو سر باخت شده است. یعنی در صورت شکست جریان مقاومت پنجشیر و تکمیل تجاوز طالبان بر این دره عملا تهران برای خود یک دشمن آفریده است؟
واقعیت این است که چه بخواهیم چه نخواهیم، چه بپذیریم و چه نپذیریم جمهوری اسلامی ایران در قبال تحولات افغانستان به خصوص حمایت از طالبان دچار خطای محاسباتی، آن هم از جنس راهبردی شده است؛ گاهی امکان دارد نگاه راهبردی و استراتژیک ایران در قبال یک موضوع و تحولات یک کشور درست باشد، اما دچار خطای محاسباتیِ تاکتیکی شود، چنانی که در عراق، سوریه و ... رخ داد. اما به واقع جمهوری اسلامی ایران در قبال تحولات افغانستان، احیای طالبان و مقاومت دره پنجشیر دچار اشتباه محاسباتیِ راهبردی شده است. چون نیروهای افغانی که به شکل سنتی با ایران همراه هستند و اقوام هزاره و تاجیک ها در راس آن قرار دارند و همه آنها نهایتا در حوزه تمدنی ایران جای گرفته اند اکنون توسط جمهوری اسلامی کنار گذاشته شده اند. یعنی در صحنه عمل ما شاهد آن هستیم که ایران تاجیک ها، هزارهها و فارسی زبان ها را رها کرده است و به طالبانی چسبیده است که قطعاً دل خوشی از جمهوری اسلامی ایران نداشته و ندارد. لذا اگر جمهوری اسلامی ایران طی دو سه هفته اخیر حمایت جدی از مقاومت دره پنجشیر داشت و سکوت خود را در حمایت از احمد مسعود می شکست منافع و اهدافی را در بلند مدت برای خود در افغانستان ایجاد می کرد، هر چند که شاید در کوتاه مدت این حمایت از احمد مسعود و جریان مقاومت پنجشیر در ظاهر سود و منفعتی برای ایران نداشته باشد، اما بی شک در بلند مدت می تواند دایره نفوذ جمهوری اسلامی ایران را میان اقوام و مذاهب غیر پشتون افغانی افزایش دهد. به هر حال پیرو آن چه که عنوان داشتید جمهوری اسلامی ایران اکنون با این ارزیابی و اشتباه محاسباتی راهبردی فکر میکند با حمایت از طالبان میتواند منافع خود را در کوتاه، مدت میان مدت و بلند مدت برآورده کند غافل از این که در میان مدت و بلندمدت جمهوری اسلامی ایران یکی از مهمترین بازندگان تحولات افغانستان خواهد بود. در این مسئله تردیدی به خود راه ندهید. حتی من معتقدم پاکستان و عربستان سعودی هم که اکنون به حمایت همه جانبه ای از طالبان در دره پنجشیر دارند در آینده بازنده خواهند بود. چون در سایه نکاتی که اشاره کردم اگر طالبان، داعش افغانستان، شبکه حقانی و القاعده به این یقین برسند که میتوانند به توازن امنیتی و نظامی در برابر این کشورها دست پیدا کنند به فوریت سراغ آنها خواهند رفت. دیگر فرقی نمیکند این کشور جمهوری اسلامی ایران باشد، پاکستان باشد، قطر باشد، امارات باشد، عربستان باشد یا چین، روسیه، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان و ... ؛ بنابر این اگر جمهوری اسلامی ایران به دنبال منافع بلندمدت در افغانستان است باید خط حمایت کنونی خود را از طالبان اصلاح کند. البته این گفته من به معنای آن نیست که حمایت همه جانبه نظامی از جریان مقاومت در دره پنجشیر داشته باشد و به مقاومت و تقابل عملیاتی با طالبان برخیزد. به هر حال طالبان هم جزو واقعیتهای انکارناپذیری افغانستان است، اما باید به اندازه و سهم طالبان برای آنها جایگاه و نفوذ قائل شد.
اتفاقا نکته بسیار مهم اینجاست که اولاً طالبان باید به اندازه نقشش در افغانستان بازی کند و در ادامه و مهمتر از آن باید طالبان نقشش را هم به اندازه بازی کند؛ این نکته ای است که جمهوری اسلامی ایران آن را از نظر دور داشته است. حال سوال اینجا است که چرا و به چه دلیل یا دلایلی جمهوری اسلامی ایران این واقعیت را در نظر نمی گیرد. حتی کار به جایی رسیده است که طالبان از جمهوری اسلامی ایران برای حضور در مراسم آغاز به کار حکومت به اصطلاح فراگیر طالبانی خود در افغانستان دعوت به عمل آورده اند؟
من اعتقاد دارم به دلیل سایه سنگین آمریکاستیزی که در مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار دارد تهران هر گروه، هر جریان، هر فردی و هر کشوری را که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، به هر نحوی و با هر اندیشه ای که بخواهد در برابر آمریکا قد علم کند مورد حمایت خود قرار میدهد. لذا به دلیل این سایه سنگین نگاه آمریکا ستیزی در ایران دیگر برای تهران فرقی نمی کند که این کشور یک کشور کمونیستی مانند کره شمالی و خاندان کیم باشد یا ونزوئلا در آمریکای لاتین باشد یا یمن و سوریه در خاورمیانه باشد یا چین و روسیه باشد یا طالبان در افغانستان باشد یا ...؛ یعنی برای جمهوری اسلامی فرقی نمی کند که این افراد از چه جریان های سیاسی، از چه کشورهایی با چه بینش و مشی دیپلماتیک و با چه ایدئولوژی، دین و مذهبی در برابر آمریکا ایستاده اند، برای ایران مهم آن است که با حمایت از این کشورها، جریان ها و افراد به اصطلاح در برابر آمریکا قد علم کند تا سیاست آمریکا ستیزی یا همان مبارزه با امپریالیسم و استعمار را پیش ببرد. بنابراین در پاسخ به سوال شما قطعاً جمهوری اسلامی ایران به دلیل همین سیاست آمریکا ستیزی این واقعیت را از نظر دور داشته است که طالبان، نه به اندازه نقشش در افغانستان بازی می کند و نه اینکه نقشش را به اندازه بازی میکند. طالبان فعلاً شعار حکومت فراگیر ملی را مطرح کرده است، اما همانگونه که پیشتر اشاره کردم بیشتر پست های امنیتی، نظامی، سیاسی و دیپلماتیک به خود طالبان رسیده است و در کنار آن از افرادی در دیگر پست ها استفاده می کند که یا با آنها همراه خواهند شد و یا به سادگی آنها را می توانند آنها را کنار بگذارند. لذا قطعاً طالبان در آینده قدرت را با هیچ گروه و جریانی تقسیم میکند و به دنبال نگاه تمامیت خواهانه و انحصار طلبانه است. از این منظر نگاه جمهوری اسلامی ایران به تحولات افغانستان و به خصوص حمایت از طالبان دارای دو اشتباه جدی است؛ اول اینکه این نگاه مبتنی بر واقعیات نیست و به همین دلیل دارای یک خوانش کوتاه مدت، مقطعی سطحی از طالبان و تحولات افغانستان است. نکته دوم این است که در داخل کشور یک هماهنگی، اتحاد و انسجام در برابر تحولات افغانستان و طالبان وجود ندارد. مضاف بر اینکه نباید میزان نارضایتی های قومی و مذهبی در ایران را هم نسبت به عملکرد جمهوری اسلامی ایران نادیده گرفت. به هرحال اکنون استانی مانند سیستان و بلوچستان جز مناطق محروم ایران است که به دلیل تبعیض، فساد و ناکارآمدی با فقر شدید دست به گریبان است. همین نکته سبب شده است که گروه ها، جریان ها و افراد معترض با نگاه های قومی و مذهبی به جریان های رادیکال در افغانستان و پاکستان بپیوندند و ضد امنیت جمهوری اسلامی ایران عمل کنند. پس مطمئن باشید در آینده که حکومت طالبانی قدرت را به طور یکجا در اختیار خواهد گرفت و بستر را برای گروه های رادیکال از داعش افغانستان تا شبکه حقانی، القاعده و گروههای ضد ایرانی مهیا خواهد کرد، نیم نگاه جدی به ایران دارد و از ظرفیت این افراد و گروههای ایرانی برای ضربه زدن به امنیت جمهوری اسلامی استفاده خواهند کرد. موید این نکته به عملکرد میدانی خود طالبان بازمیگردد. اگر دقت کرده باشید اکنون نیروهای طالبان که در مرز افغانستان با دیگر کشورها قرار گرفته اند از افراد بومی آن منطقه هستند. یعنی در مرز تاجیکستان از نیروهای تاجیکِ طالبان استفاده شده است، در مرز پاکستان همین طور، در مرز ازبکستان به همین ترتیب و در مرز ایران هم از نیروهای معترض ایرانی استفاده کرده اند.
آنچه که در مورد اروپا و آمریکا هم باید مطرح کرد به سکوت مشابه آنها در قبال تحولات پنجشیر و حمایت نسبی از طالبان باز می گردد که درست برخلاف رویه واشنگتن، قاره سبز و ناتو در برابر این گروه طی ۲۰ سال گذشته در افغانستان بوده است. به باور شما چرا شاهد سکوت غرب در برابر پنجشیر هستیم؟
چون اکنون حکومت طالبانی در افغانستان میتواند اهرم بسیار مناسبی برای امنیتی کردن منطقه به خصوص رقبای آمریکا از چین و جمهوری اسلامی ایران گرفته تا روسیه و ... ؛ از این منظر خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان تاریخ جدیدی را در صحنه تحولات منطقه رقم زده است. به این معنا که خروج آمریکا از افغانستان پایانی بر نفوذ این کشور در منطقه نخواهد بود، بلکه کاخ سفید سعی می کند از طریق همکاری و همراهی پنهان از طالبان و در ادامه حتی از القاعده و داعش افغانستان (بدون به رسمیت شناختن این جریان) یک موازنه امنیتی را در برابر ایران، چین و روسیه داشته باشد. لذا جریان مقاومت پنجشیر اکنون مزاحمت جدی برای راهبرد مذکور آمریکا و اروپا است. در نتیجه ما شاهد سکوت ایالات متحده و اروپا در برابر مقاومت پنجشیر، تجاوز ارتش پاکستان و حملات طالبان به این دره هستیم. مضافا فراموش نکنیم که پیرو تاکیدات چند باره ام برای خود طالبان هم تفاوتی نمیکند که از کفر غرب برای نابودی کفر شرق (چین، روسیه، ایران و ...) استفاده کند.
نظر شما :