اهداف بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای از پروسه صلح در افغانستان چیست؟

روابط تهران با طالبان قابل توجیه و اجتناب ناپذیر است

۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۰۰۲۲۹۶ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
نویسنده خبر: عبدالرحمن فتح الهی
محمدرضا فرقانی در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی بر این نکته تاکید دارد که ارتباطات و مناسبات جمهوری اسلامی ایران با طالبان طی سال های اخیر یقینا قابل توجیه و حتما اجتناب ناپذیر است. چرا که سیاست راهبردی تهران در برقراری مناسبات با این جریان صرفاً برای ایجاد صلح و ثبات و امنیت در افغانستان است. لذا باید بپذیریم که در چارچوب صلح، ثبات و امنیت افغانستان، طالبان واقعیتی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. چون در غیر این صورت هر گونه تلاش برای ایجاد صلح و ثبات در افغانستان به شکست کشیده خواهد شد. یعنی هرگونه تلاش برای ایجاد صلح در افغانستان باید منوط به در نظر گرفتن جایگاه طالبان باشد.
روابط تهران با طالبان قابل توجیه و اجتناب ناپذیر است

دیپلماسی ایرانی – ایالات متحده از ابتدای هفته جاری به طور رسمی آخرین مرحله از خروج نظامیانش را از افغانستان آغاز کرد. با وجود آن که خروج سربازان آمریکایی از افغانستان پیش از این عملیاتی شده بود، اما روز اول می (۱۱ اردیبهشت) برای پیگیری این مهم یک نقطه عطف به شمار می آید، زیرا دولت پیشین آمریکا (ترامپ) در توافق ماه فوریه سال ۲۰۲۰ با گروه طالبان در قالب نشست دوحه با موعد اول می سال ۲۰۲۱ برای خروج نظامیانش از افغانستان موافقت کرده بود. مضافا که جو بایدن، رئیس جمهور کنونی آمریکا اوایل ماه جاری میلادی اعلام کرده بود این کشور تمامی نیروهایش را تا ۱۱ سپتامبر که مصادف با بیستمین سالگرد حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است از افغانستان خارج می‌کند. حال با آغاز خروج نیروهای نظامی آمریکا و ناتو از افغانستان نگرانی های جدی در خصوص توان مدیریت امنیت این کشور از سوی دولت مرکزی کابل و به تبعش احتمال تسری ناامنی به کشورهای همسایه افغانستان شکل گرفته است. لذا اکنون همه نگاه‌ها به پروسه صلح افغانستان، تلاش‌های دیپلماتیکی مانند نشست استانبول دوخته و واکنش ها و تحرکات آتی طالبان شده است. در این بین برقراری روابط و مناسبات جمهوری اسلامی ایران با طالبان نیز از سوی برخی جریان های داخلی در کشور با سوالات و انتقادات جدی همراه شده است. دیپلماسی ایرانی برای پاسخ به این سوالات و انتقادات در پیدایش مناسبات تهران با طالبان و نیز بررسی بیشتر جایگاه جمهوری اسلامی ایران در آینده افغانستان ذیل این مناسبات، گفت و گویی را با محمدرضا فرقانی، سفیر سابق ایران در ترکمنستان، دیپلمات پیشین ایران در افغانستان و تاجیکستان، سخنگوی معاونت اطلاع‎ رسانی و مطبوعاتی شانزدهمین نشست سران جنبش عدم تعهد در تهران و کارشناس مسائل شبه قاره و آسیای میانه انجام داده است که در ادامه می خوانید:

بعد از سفر سال ۹۷ دریادار شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی به افغانستان و پرده برداشتن از روابط تهران با طالبان به نظر می رسد که ادبیات سیاسی مقامات در داخل کشور پیرامون این جریان تغییر پیدا کرده است. در همین رابطه حتی برخی از نمایندگان مجلس برای توجیه روابط ایران و طالبان دست به تحریف تاریخ هم زده اند و حادثه حمله به سفارت ایران در افغانستان و کشته شدن دیپلمات های کشور را متوجه دیگر جریان های افغانی غیر از طالبان کرده اند. در این خصوص احمد نادری، نماینده مردم تهران در مجلس در توییترش نوشت: «طالبان یکی از جنبش های اصیل منطقه و با زمینه قوم پشتون است. حضور در سفارت جمهوری اسلامی ایران در دوحه را بایستی به فال نیک گرفت. همکاری با آنان می تواند به گسترش ثبات در جامعه افغانستان و جلوگیری از نفوذ گروه هایی همچون داعش منجر شود.  نباید در دام بازنمایی های اشتباه رسانه های آمریکایی از آنان بیفتیم». اما بر خلاف این دیدگاه به نظر می رسد که در یک نگاه راهبردی بسیاری معتقدند که اساساً برقراری روابط جمهوری اسلامی ایران با طالبان بازی سیاسی تهران روی اسب بازنده است چرا که این گروه در صورت کسب قدرت هم اساسا از هیچ جایگاه و مشروعیت لازم برخوردار نیست. شما تا چه اندازه با این نگاه موافق هستید؟

آنچه که منتقدین داخلی در برقراری روابط جمهوری اسلامی ایران با طالبان مطرح می‌کنند بنیاد قوی تحلیلی ندارد. اگرچه طالبان از نظر تاریخی در پاکستان شکل گرفت و نطفه آن در این کشور بسته شد و در ادامه با حمایت اسلام آباد به دیگر کشورها مانند افغانستان هم تسری پیدا کرد، اما این جریان در عمر ۲۷ ساله خود به خوبی نشان داده است که یک جریان بی ریشه و بی هویت در افغانستان نیست، بلکه به عکس تفکرات و اعتقادات این جریان، ریشه عمیقی در میان بخشی عمده ای از جامعه افغانستان پیدا کرده است و بسیاری از مردم این کشور اکنون یا به صورت مسلحانه در این جریان حضور دارند و یا از نظر ایدئولوژیک و فکری با آنها همسو هستند. ضمنا برخی از کشورهای منطقه ای از کشورهای حاشیه خلیج فارس تا پاکستان هم این گروه و جریان را در مقاطع مختلف به رسمیت شناخته اند. اینها علاوه بر آن است که علی‌رغم تلاش ایالات متحده آمریکا، اروپایی‌ها و ناتو برای نابودی این جریان در طی ۲۰ سال از زمان اشغال این کشور، کار به جایی رسیده است که نه تنها این گروه از بین رفته است، که حتی با قدرتی چند برابر بیشتر از گذشته اکنون بیش از نیمی از خاک افغانستان را در اختیار گرفته اند و به عنوان طرف اصلی گفت وگوها و مذاکرات با ایالات متحده قلمداد می شود. پس اگر این گروه گروه بی‌ریشه و بی هویت بود، مطمئن باشید در طول تقریباً سه دهه ای از حیات آن می‌گذرد این جریان از بین می رفت.

پیرو تاکید شما مبنی بر هویت دار بودن این جریان باید به پارامتر ایدئولوژی طالبان اشاره کرد. نگاه رادیکال دینی طالبان از دید شما چگونه قابل ارزیابی است؟

من قائل به رادیکال بودن تفکر طالبان نیستم. چرا که در خصوص ایدئولوژی دینی و فکری طالبان به واسطه تبلیغات رسانه‌ای این گونه عنوان می‌شود سرچشمه فکری این جریان ریشه در مدارس وهابیت در عربستان سعودی دارد. به هیچ وجه این چنین نیست. طالبان اساسا گرایش وهابیت ندارد، بلکه مبنای فکری و ایدئولوژیک این جریان برگرفته از احکام، فقه و شریعت اهل سنت بر مبنای فرهنگ و عُرف افغانستان است. 

اما کسی نمی تواند منکر اقدامات رادیکال این جریان از گذشته تا به اکنون شود. شما منکر این اقدمات هستید؟ 

این نکته شما تا اندازه ای درست است. شاید برخی اقدامات، ترورها، عملیات های انتحاری، سربریدن ها و ... که به نام این جریان در افغانستان شکل گرفته است، این ارزیابی و برآورد را به وجود آورده که ریشه فکری و ایدئولوژیک طالبان افغانستان بر مبنای گزاره های رادیکال وهابیت و سلفیت است، اما در حقیقت این اقدامات و اعمال رادیکالی که به نام طالبان در طی این سال ها انجام شده عملاً به دست برخی از جریان های رادیکالی که ذیل طالبان عمل می‌کردند، شکل گرفته است. من جمله نیروهای پاکستانی که با ایدئولوژی وهابیت و سلفیت در قالب نیروهای سپاه صحابه در مجموعه طالبان افغانستان اقدامات و اعمال رادیکال خود را انجام می‌دادند. ضمن اینکه برخی گروه‌های رادیکال دیگری از کشورهای آسیای میانه به نام طالبان افغانستان اقداماتی را انجام دادند؛ گروه هایی که ریشه فکری آنها از مدارس وهابیت عربستان سعودی نشات می‌گرفت. از جمله آنها می توان به اویغورهای چین و چچن های روسیه اشاره کرد. ضمن این که نیروهای اندونزیایی، مالزیایی و ... هم در بین نیروهای طالبان افغانستان حضور داشتند و اقداماتی را انجام می‌دادند که در نهایت کل این اقدامات به نام طالبان افغانستان ثبت می شد. حال نکته مهم اینجاست که در آن برهه زمانی طالبان افغانستان به دلیل عدم تجربه سیاسی کافی به واسطه عمر کوتاه خود از زمان شکل گیریش نتوانست مدیریت جدی روی اعمال و اقدامات رادیکال تمام این جریان و گروه های حاضر در خود داشته باشد. در کنار آن بدنه طالبان افغانستان توان برخوردی هم با این نیروهای رادیکال نداشت. اما در طی ۱۰ سال اخیر طالبان با توجه به تجربه های نظامی، امنیتی، سیاسی، دیپلماتیک و تسلط بر بیشتر مناطق افغانستان اکنون توانسته است به این مدیریت بر نیروهایش دیست پیدا کند. پیرو این نکته بسیاری از شهرها و روستاهای افغانستان در اختیار و کنترل نیروهای طالبان است که خبری از آن اقدامات رادیکال نیست. ضمن این که ما شاهد تغییر رفتار طالبان افغانستان هستیم؛ چون طالبان افغانستان بر خلاف تفکرات رادیکال وهابیت به خوبی نشان داده است که اهل گفت وگو، مذاکره و دیپلماسی است و دیدگاه بسته‌ای در قبال عدم گفت وگو حتی با آمریکایی‌ها ندارد.

به سوال نخست مصاحبه بازگردیم که پاسخ کاملی به آن داده نشد. با همه این تفاسیر برقراری روابط جمهوری اسلامی ایران با طالبان تا چه اندازه قابل توجیه است؟

همان گونه که عرض کردم ما اکنون شاهد تغییر رفتار طالبان افغانستان هستیم؛ چون طالبان افغانستان بر خلاف تفکرات رادیکال وهابیت به خوبی نشان داده است که اهل گفت وگو، مذاکره و دیپلماسی است و دیدگاه بسته‌ای در قبال عدم گفت وگو حتی با آمریکایی‌ها ندارد. ضمن اینکه اکنون روابط دیپلماتیک قابل‌توجهی را با کشورهای همسایه افغانستان از جمله جمهوری اسلامی ایران برقرار کرده است. مضافا علاوه بر ایالات متحده بسیاری از ابرقدرت های جهانی حاضر به رسمیت شناختن و برقراری ارتباط دیپلماتیک با این جریان هستند. از روسیه تا چین، هند، ترکیه، اتحادیه اروپا و ...؛ ارتباطات سنتی پاکستان، عربستان و قطر هم که بماند. اینها نشان می دهد که جامعه جهانی طالبان را به عنوان یک نیروی سیاسی و نظامی جدی در افغانستان پذیرفته اند. لذا پذیرش طالبان در صحنه تحولات افغانستان یک گزاره و اتفاق غیرقابل انکار است. حتی سازمان ملل و شورای امنیت هم اکنون به دنبال تعدیل فشارها و تحریم‌ها علیه این گروه در افغانستان است و طالبان را به عنوان طرف اصلی گفت وگوها در بحران افغانستان می داند. پس باید بپذیریم که در چارچوب صلح، ثبات و امنیت افغانستان، طالبان واقعیتی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. چون در غیر این صورت هر گونه تلاش برای ایجاد صلح و ثبات در افغانستان به شکست کشیده خواهد شد. یعنی هرگونه تلاش برای ایجاد صلح در افغانستان باید منوط به در نظر گرفتن جایگاه طالبان باشد. با توجه به مجموعه این نکات من در پاسخ به سوالتان از شما می پرسم که آیا برقراری روابط تهران با طالبان توجیه پذیر نیست؟ یقینا این ارتباطات و مناسبات قابل توجیه و حتما اجتناب ناپذیر است. خصوصا که سیاست راهبردی جمهوری اسلامی ایران در برقراری مناسبات با طالبان صرفاً برای ایجاد صلح و ثبات و امنیت در افغانستان است.

در این بین پارامتر بسیار مهمی که مغفول ماند به گسل ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران با طالبان باز می گردد. حتی اگر گزاره تحلیلی شما را هم قبول کنیم و بپذیریم طالبان ریشه رادیکال وهابی و سلفی ندارد، بلکه بر مبنای فقه اهل سنت عمل می‌کند، اما به نظر می رسد که گسل ایدئولوژیک فقه اهل سنت با خوانش و طالبان فاصله بسیار جدی با نگاه شیعی جمهوری اسلامی ایران دارد. از این رو قطعاً روابط طالبان با قطر، عربستان سعودی، پاکستان، ترکیه و دیگر کشورهای این چنینی متفاوت از مناسبات جمهوری اسلامی ایران با طالبان است. آیا گسل ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران با طالبان حکایت از شکننده بودن این روابط و سوء استفاده طالبان از جایگاه ایران در منطقه ندارد؟

پاسخ به سوال شما چند بُعد دارد. اول این که قطعاً روابط و مناسبات هر کشوری با طالبان متفاوت از دیگر کشورهاست. یعنی همان گونه که مناسبات جمهوری اسلامی ایران با طالبان متفاوت از روابط عربستان سعودی، قطر، ترکیه، پاکستان و دیگر کشورها با طالبان است، مطمئن باشید که عربستان سعودی هم نگاهی متفاوت از قطر، ترکیه و پاکستان به روابط خود با طالبان دارد. همانگونه که پاکستان هم متفاوت از قطر، ترکیه و عربستان به فکر تداوم توسعه روابط با طالبان است. در ابن رابطه شما از یاد نبرید که حمایت آی اس آی (اطلاعات ارتش پاکستان) از طالبان جنبه‌های سیاسی و امنیتی جدی برای اسلام آباد دارد. در عین حال اکنون ترکیه هم به دنبال بهره برداری و افزایش جایگاه و نفوذ دیپلماتیک خود در افغانستان و منطقه به واسطه برگزاری نشست استانبول است. یعنی آنکارا هم نگاهی متفاوت از ریاض و اسلام آباد به برقراری روابط با طالبان دارد. دوحه هم همین طور. همانگونه که روسیه، چین، هند، آمریکا، اتحادیه اروپا و دیگر بازیگران هم بر مبنای نگاه به منافع خود و اهداف مدنظرشان به روابط با طالبان نگاه می کنند. در بُعد دیگر باید به گفته های قبلی خود بازگردم. طالبان با ورود جدی به صحنه دیپلماتیک و مذاکره با آمریکایی‌ها به خوبی نشان داده است که جریانی اهل تعامل، گفت‌وگو و دیپلماسی است. بنابراین برای چندمین بار تکرار و تاکید می کنم طالبان بر مبنای گزاره‌های مذهبی منافع راهبردی خود را برای افزایش نفوذ، توسعه وزن و جایگاه خود در افغانستان و منطقه را از دست نمی‌دهد. با همین نگاه قطعا طالبان به موازات روابط خود با عربستان، ترکیه، پاکستان و ... خواهان تداوم و تعمیق مناسبات خود با یکی از مهمترین قدرت‌های منطقه‌ای یعنی جمهوری اسلامی ایران است. چون طالبان در یک برآورد هزینه و فایده، مزایا و فرصت ها در برقراری روابط و مناسبات با جمهوری اسلامی ایران را به مراتب بیشتر از هزینه های آن به دلیل اختلافات مذهبی می‌داند. لذا اگر چه ما با «اختلاف» و نه گسل ایدئولوژیک بین جمهوری اسلامی ایران با طالبان مواجهیم، اما ان اختلاف حکایت از شکننده بودن این روابط و سوء استفاده طالبان از جایگاه ایران در منطقه ندارد.

اگرچه در راستای تحلیل شما طالبان طی سال های اخیر مذاکرات دیپلماتیکی را با آمریکا در دستور کار قرار داده و حتی حضور در نشست های دیگر کشورها مانند روسیه، قطر و ... را پذیرفته است، اما با وجود این میزان از بازیگری کشورهای مختلف منطقه ای و فرامنطقه ای در صحنه تحولات افغانستان با اهداف متفاوت و متضاد و نیز با توجه به فعالیت طیف گسترده ای از جریان های مسلح در افغانستان اساساً حتی اگر این نشست ها با محوریت نشست استانبول طی هفته های آتی به نتیجه ملموسی هم دست پیدا کند می‌تواند به معنای افزایش صلح و ثبات در افغانستان باشد. چرا که به نظر می رسد این گروه های مسلح با خوانش رادیکال خود را مقید به تبعیت از طالبان نمی‌دانند؟

اگر در نهایت پروسه صلح افغانستان بین طالبان با آمریکایی و دولت کابل، ذیل همکاری و حمایت کشورهای منطقه ای در چار چوب افزایش ثبات و امنیت افغانستان و کل کشورهای منطقه به خوبی پیش رود قطعا حضور و فعالیت دیگر گروه های مسلح در افغانستان نمی تواند پروسه راهبردی و کلان صلح در این کشور را مختل کند. لذا نکته مهمتر در پاسخ به سوال شما این است که باید ببینیم خروج نیروهای نظامی آمریکا و پیگیری پروسه صلح در افغانستان با محوریت نشست استانبول چه اقتضائاتی را برای این کشور به وجود می آورد؟ از طرف دیگر نباید حمایت مالی، امنیتی، تسلیحاتی و سیاسی برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای را از همین گروه های متعدد معارض و مسلح افغانستانی نادیده بگیریم. به هر حال اکنون این کشورها برای پیگیری اهداف و منافع خود سعی می‌کنند حمایت جدی از این گروه ها مسلح در افغانستان داشته باشد. بنابراین اگر پروسه صلح در افغانستان به نتیجه مطلوبی هم برای این بازیگران برسد خود این کشورها هم حمایت از گروه های مسلح را از دستور کار خارج خواهند کرد و به این ترتیب این گروه ها دیگر نمی‌توانند عامل مهمی برای به شکست کشاندن افزایش ثبات در افغانستان باشند. لذا باید دید که در نشستی مانند نشست استانبول این کشورها خواهد توانست منافع خود را به دست بیاورند یا خیر. در این صورت گروه‌های مسلح یا باید در چارچوب این پروسه صلح، سلاح خود را کنار بگذارند و وارد فعالیت های سیاسی شوند و یا اینکه خاک افغانستان را ترک کنند. 

حتی داعش؟

بله حتی داعش. چون با توجه به کارنامه و عملکرد داعش در خاورمیانه و به خصوص سوریه و عراق ما به خوبی می‌دانیم که این گروه تکفیری و تروریستی با حمایت مالی و تسلیحاتی برخی کشورها توانست فعالیت‌های گسترده ای در غرب آسیا داشته باشد. پس باز هم تاکید می‌کنم اگر این کشورها بتوانند در نشست صلح افغانستان منافعی به دست بیاورند حمایت خود را از داعش کنار خواهند گذاشت. بنابراین این جریان تروریستی دیگر در افغانستان جایی نخواهد داشت. ضمن اینکه افغانستان به دلیل اختلافات جدی فرهنگی اساساً پذیرش داعش را ندارد. چون یقینا داعش متفاوت از طالبان است. لذا باید دید که بازیگران و کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای به خصوص همسایگان افغانستان در پروسه صلح چه شرایطی را برای این کشور رقم می زنند؟ در اینجا جا دارد که به نقش خاص و ویژه دو کشور پاکستان و عربستان سعودی اشاره کنم. اگر ریاض و اسلام آباد دست به یک تغییر راهبردی در حمایت خود از برخی جریان های معارض مسلح در افغنستان بزنند مطمئناً مسیر هموارتری برای افزایش ثبات، امنیت و تحقق پروسه صلح در افغانستان به وجود خواهد آمد.

عبدالرحمن فتح الهی

نویسنده خبر

روزنامه نگار و کارشناس ارشد روزنامه نگاری سیاسی و عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی.

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: محمدرضا فرقانی ایران طالبان افغانستان افغانستان پاکستان آمریکا روسیه چین هند عربستان قطر ترکیه نشست استانبول پروسه صلح افغانستان


( ۱۵ )

نظر شما :

Mehmet ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ | ۱۳:۵۵
چون طالبان از قوم پشتون هستند پس بنا بدلایل قومی بهتر است از آنها حمایت کنیم جنایتهای طالبان را هم به ترکهای اویغور و چچن و مبارزان مالزی و.... بچسبانیم و با اینکار طالبان را تطهیر کنیم مردم هم گوششان دراز است
ناشناس ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ | ۱۲:۴۰
طالبان یه گروهک تروریستی است روابط با تروریست کجاش قابل توجیه هست؟
دنیز ۲۰ تیر ۱۴۰۰ | ۲۳:۱۸
دشمن دشمنم دوست من است بنابراین پشتونها خوبن و بهتر که صاحب افغانستان باشند
Behrooz ۲۸ آبان ۱۴۰۰ | ۱۱:۱۵
در روز نهم مارس سال ۲۰۰۱ میلادی مطابق با(۱۳۷۹ خورشیدی) نیروهای طالبان به فتوای ملا محمد عمر به روی مجسمه‌های غول‌پیکر بامیان آتش گشودند تا در شامگاه یازده مارس از صلصال و شهمامه تنها دو حفره باقی ماند. تندیس‌های بودا در بامیان، تا قبل از آنکه در زمان حاکمیت طالبان تخریب شوند، بزرگ‌ترین تندیس‌های بودا و بلندترین مجسمه‌های سنگی در جهان به‌شمار می‌آمدند. به باور برخی از کارشناسان مجسمه‌های بودا در بامیان اگر تا دیروز نمادی از دیرینه تاریخی در این سرزمین بوده امروز یادگار سال‌های حاکمیت افراط گرایی مذهبی در این کشور است حرکتی که جهان را تکان داد[۳] یونسکو این اقدام طالبان را «دهشت افکنی فرهنگی» نامید