پرسش هایی که بی پاسخ مانده اند
نقدی بر رفتار نسنجیده دولت بر سر سند راهبردی ایران و چین
دیپلماسی ایرانی: از هنگامی که سخنگوی دولت از تصویب پیش نویس تفاهم همکاری 25 ساله ایران و چین در 4 تیر ماه سخن گفت تا کنون مطالب زیادی در عرصه داخلی و خارجی در مورد این تفاهم و روابط دو کشور نوشته شده است.
در عرصه سیاست چیزی تحت عنوان "حادثه " وجود ندارد. همه چیز می تواند و باید از قبل برنامه ریزی شده باشد. در این مورد خاص نیز متاسفانه نمی توان به اقدام سخنگوی دولت که بر اساس انتخاب خود و یا به دستور مقامات بالاتر این خبر را افشاء کرده است به دیده اطلاع رسانی عادی نگاه کرد. چرا "هیئت دولت" باید با پایین آوردن شان و جایگاه خود پیش نویسی را تصویب کند که هنوز مذاکره نشده است؟ و چرا اطلاع رسانی عمومی نمی شود؟
اول خبررسانی بدون محتوا و تحریک جامعه برای فهمیدن موضوع، هو و جنجال خارجی، دفاع های ناشی از ترس و خجالت دولتمردان در دو هفته اول، و سپس انتشار یک متن حداقل محرمانه دولتی (توسط افراد ناشناس) در فضای مجازی همه و همه تنها با یک تحلیل قابل فهم است که "برخی" می خواستند مذاکرات سیاسی بین دو کشور را به سطح عمومی کشانده و اجازه دهند که به آن حمله شود تا شاید نگذارند مذاکره با طرف خارجی شکل بگیرد. طرح موضوعات خیالی از جمله واگذاری بخشی از کشور و یا حضور نیروهای بیگانه در کشور در"تفاهم" سپس حمله به آن و نهایتا تکذیب توسط مسئولین در واقع از بین بردن فضای مذاکره دو طرف در مقطع فعلی است که به نظر نگارنده هدف افشاکنندگان این خبر است.
روابط کشورها اصولا بر اساس نیاز تجاری، اقتصادی و سیاسی و امنیتی شکل می گیرد، اما درجه ای از اعتماد دو جانبه و اعتمادسازی هسته اولیه هر رابطه تشکیل می دهد. برای یک تجارت معمولی حدی از اعتماد لازم است. و درجات بیشتری از اعتماد برای گسترش همکاری ها به صحنه سیاسی، اقتصادی و امنیتی نیاز است. افشای مذاکرات "ذاتا محرمانه" بین دو کشور توسط یک طرف به معنی فرو ریختن اعتماد بروکراتیک بین دو کشور است و لاجرم تبعاتی دارد که "افشاکنندگان" در این مورد خاص به دنبال آن بوده اند.
روابط ایران و چین نه از دیدگاه بچه گانه و بی مسمای "اصول گرایی و اصلاح طلبی" که از منظر روابط بین الملل در دوران کنونی در خور عالیترین توجهات است. این نه از زاویه دید یک طرفدار رابطه بلکه از دید اساتید مسلم روابط بین الملل که نه به چین اعتقاد دارند و نه دل در گرو ایران دارند گفته می شود. به طور مثال پروفسور "استفن والت" در توییتی اخیرا افشاء کرد که در 2016 وی و پروفسور" مرشایمر" به دولت خود در مورد امکان نزدیک شدن ایران و چین هشدار داده بودند. از نظر آنها سیاست های غلط آقای مایک پمپئو باعث این نزدیکی شده است. (تویتر استفن والت @stephenwalt ).
مواضع آقای پمپئو و تشبیه این تفاهم نامه به "ترکمنچای" نیز ناشی از اهمیت بسیار زیاد روابط این دو کشور است. واکنش منفی اعراب و اسرائیل و حتی برخی اروپایی ها همه از این زاویه قابل فهم است. بررسی نظرات اندیشمندان و اندیشکده های بین المللی از اسرائیل گرفته تا اروپا و خود آمریکا نشان می دهد که حتی در یک مورد هم روابط ایران و چین را بی اهمیت و عادی توصیف نکرده اند، آن وقت "تعدادی" در ایران بجای درک این اهمیت، روابط را عامدانه به دست دنیای مجازی و بحث کوچه و بازار کشانده و بعد خود در مقام دفاع بد از این "تفاهم" بر آمده اند که نتیجه اش یا توقف مذاکرات مرتبط با "تفاهم" و یا تضعیف آن به بی خاصیت ترین شکل خود است. به طور مثال وقتی وزیر امور خارجه طی مصاحبه ای تاکید دارد که ذره ای از خاک خود را به چین نخواهیم داد تنها در جهت فضای مخالف "تفاهم" قابل ارزیابی است.
لاجرم از منظر طرف خارجی مذاکرات این باور به وجود خواهد آمد که بخشی از الیت سیاسی ایران با روابط ایران و چین مشکل دارد یا جریان مخالف تفاهم در ایران قوی است و با ترفندهایی تلاش بر توقف روند دارد و بروکراسی دولتی نیز توان توجیه اقدامات خود را ندارد.
شاید بخشی از "دولت" نیز بی علاقه به چنین برداشتی نباشد و با این عمل پیامی برای "غرب" ارسال کنند که اگر قرار است همکاری بشود هرچه زودتر و الا "ایران" به دامن چین خواهد رفت. معاون حقوقی وزارت امور خارجه طی مطلبی در دیپلماسی ایرانی این سیاست را به نحو شفافی توضیح داده اند. (دیپلماسی ایرانی 22 تیر 99، تحت عنوان وحشت غرب از روابط ایران و چین، روابط ایران و چین و پیامدهای استراتژیک عمیقی که بر جا می گذارد) سیاستی که تاکنون غربی ها از ما نخریده اند و باعث عقب افتادگی کشور ظرف این چهل سال شده است.
نهایتا اگر متن 18 صفحه ای منتشر شده را متن اصلی در نظر بگیریم که دولت برای "کاهش فشار" برخود انتشار داد می توان گفت که متاسفانه بر هیچ تحلیل اقتصادی، سیاسی و استراتژیکی در دوران کنونی استوار نیست. چه نتیجه ای را باید متصور بود اگر مجوعه نیازهای کشور به صورت تلمبار شده و بدون اولویت حتی اگر فصل بندی هم شده باشد را به کشور دیگری ارائه دهیم؟ این مجموعه مشخص نمی کند که آیا ایران با این تفاهم دنبال خام فروشی معادن و منابع است؟ دنبال یک پایه نگه داشتن اقتصاد ایران بر پایه نفت است یا به دنبال کاهش وابستگی به نفت؟ دنبال اقتصاد مقاومتی است؟ دنبال مشخص کردن جایگاه ایران در زنجیره ارزش تولید جهانی هست؟ آیا این تفاهم نامه بازار صادراتی برای ایران می گشاید؟ آیا این تفاهم نامه سرمایه گذاری خارجی مولد را برای ایران به ارمغان می آورد؟ آیا ایران دنبال تامین امنیت سیاسی است؟ این "تفاهم نامه" مجموعه ای از آمال و آرزو و پیشنهاد یکطرفه است اما بی برنامگی نظام فکری و کارشناسی "دولت" را که نمی داند چقدر منابع در دسترس دارد و چه کارهایی در اولویت و نهایتا اینکه نمی داند با یک کشور بزرگ همچون چین چه کار باید و یا می خواهد انجام دهد را شفاف سازی می کند. لذا نتیجه قابل تصور در این گونه شرایط آن خواهد بود که طرف مقابل، حالا هر طرفی که باشد مدیریت مذاکرات را به عهده بگیرد و فقط منافع خود را تامین کند و نهایتا نصیب ایران نیز تبلیغات فراوان و بهره اندک باشد.
نظر شما :